عطنا- حاصلِ فرزند کمتر، زندگي بهتر نخواهد بود. به قول جامعه شناسان زيستن در جهان مدرن به قدر کافي، آدمها را در سايه سار تنهايي سرگردان مي سازد پس ديگر با «تک فرزندي» نبايد دامن مان را به دنياي سرد و سطحي «مدرن» آلوده سازيم. دنيايي که با تبديل کردنمان به «آدم کوکي»، سعي در القاء اين باور دارد که فرزند بيشتر، رنج زيستي را بر آدمي تحميل مي نمايد. حال آنکه اين گونه نيست. اما براي مقابله با چنين نگرشي چه کرده ايم؟ طبعا بايد طرح هايي وجود داشته باشد تا آدمها با عبور از دالان تنگ و تاريکِ جهان مدرن به سمت جهاني روشن و پراميد حرکت کنند، جهاني که در آن بي فرزندي و يا تک فرزندي ارزش يا کلاس اجتماعي تلقی نمي شود.
البته طرح هايي نظير طرح ۵۵ ماده اي «جمعيت و تعالي خانواده» قرار بود با افزايش نرخ فرزندآوري از ۱/۵ به ۲/۵ فرزند ما را از قيد و بندهاي دنياي مدرن رها سازد، اما تاکنون سرانجام مشخصي نداشته است.
محمود مشفق، جمعيت شناس و عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي به تحليل تک فرزندي و نقد طرح تعالي خانواده مي پردازد. او بر اين باور است که «طرح هاي ارائه شده بايد بستر مناسب براي فرزندآوري را فراهم کند. از سوي ديگر اگر طرح يا سياستي اعلام شده و بعد اجرا نشود، نتايج منفي در پي خواهد داشت و باعث بي اعتمادي مي شود. دولت اعلام کرده است که با پرداخت وام از فرزندآوري حمايت مي کند اما عملا هيچ اتفاقي نيفتاده، اينجاست که سياست هاي عمومي، اهميت و اثر خود را از دست مي دهد و فرزندآوري به تابعي از ارزيابي ها و محاسبات خانواده تبديل مي شود و خانواده ها تصميم مي گيرند، چند فرزند داشته باشند.
ولي اگر آن سياستهاي عمومي به نوعي بتواند اعتماد را جلب کند و در واقع سياست هاي اعلامي با سياست هاي عملي هماهنگي و سازگاري داشته باشد، مي تواند تاثيرگذار باشد. پس دولت يا نبايد سياستي را اعلام کند و يا بايد بعد از اعلام، آن سياست و طرح را اجرايي نمايد.» بي شک زيستن در جهان مدرن، اشتغال زنان را در پي داشته و يا سبب شده والدين امکانات زندگي خود را با يک فرزند تقسيم کنند.
از طرفي رشد مصرف گرايي هم فرصت فرزندآوري را محدود کرده است. اما کشورهاي ديگر چگونه عمل مي کنند؟ مشفق اين گونه پاسخ مي دهد: «سياست هايي در شکل هاي مختلف از سوي دولت هايي که با زاد و ولد پايين مواجه هستند، در سطح خانواده ها عرضه مي شود که از جمله اين سياستها، بحث حمايت از مادران است، مادراني که داراي فرزندان خردسال و نوزاد هستند، به خصوص نوزادان زير ۵ سال.
بر اين اساس شرايط کار را براي مادر طوري تنظيم مي کنند که مادر علاوه بر اينکه مي تواند وظايف کاري اش را به نحو مطلوب انجام دهد، از کودک خود هم مراقبت مي کند. در اينجا بحث انعطاف پذيري شرايط کار يا ساعات کاري مطرح است و والدين مي توانند با محيطي که در آن مشغول به کارند، انطباق پذيري داشته باشند. عامل ديگر مرخصي هاي زايمان با حقوق است، عموما يکي از دلايلي که مادران ممکن است تمايل نداشته باشند تا فرزند بيشتري داشته باشند، به خصوص در بخش خصوصي اين است که فکر مي کنند اگر بادار شوند به دليل مرخصي که مي گيرند، شغل خود را از دست مي دهند بنابراين در برخي کشورها، قوانيني براي شرکت هاي خصوصي و دولتي تصويب شد که کار مادر بعد از مرخصي زايمان حفظ شود و آن مرخصي ها عموما همراه با حقوق هستند و حداقل يکسال يا در برخي کشورها نظير اتريش تا سه سال مرخصي با حقوق به مادر داده مي شود.»
وي درباره علل تک فرزندي يا باروري پايين به دلايلي اشاره مي کند که بيش از همه نمايانگر نگرش مدرن به زندگيست. جامعه اي که در آن زنان به عرصه بازار کار آمده اند و برخي از آنها مشکل مالي ندارند اما تک فرزندي را انتخاب مي کنند و يا به دليل عدم تغيير آناتومي بدن تمايلي به فرزندآوري بيشتر ندارند. حتي گاه دختران هم به دليل استقلال مالي، يا خانواده تشکيل نمي دهند و يا در اين امر تاخير دارند. به اعتقاد اين جمعيت شناس، «مقوله فرزندآوري به يک امر اقتصادي بدل شده و هزينه و فايده آن از سوي خانواده ها مورد بررسي قرار مي گيرد. ديگر اينکه تاخير در سن ازدواج هم به اين امر دامن زده و هرچه سن ازدواج به تاخير مي افتد، احتمال تک فرزندي بيشتر مي شود چون عموما دوره فرزندآوري، دوره مشخصي است و پزشکان بين ۲۵ تا ۳۵ سالگي را توصيه مي کنند.
بنابراين زماني که سن ازدواج بالا مي رود و مثلا به آستانه سي سالگي مي رسد، عموما الگويي تحت عنوان «دير فرزندآوري» شکل مي گيرد و شرايط به گونه اي رقم مي خورد که افراد نمي توانند بيشتر از دو فرزند داشته باشند. از سوي ديگر بحث ارجحيت کيفيت فرزند بر کميت فرزند هم مطرح است، يعني عموما خانواده ها مي گويند، يک فرزند داشته باشيم تا از هر نظر توان رسيدگي داشته باشيم و با فراهم کردن شرايط ايده آل زندگي، فرزندمان به مدارج عالي دست يابد.»
اين عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي در ادامه به ديگر دلايل تک فرزندي اشاره کرده و مي افزايد: «بسياري از زوجين از عواقب تک فرزندي آگاهي کامل ندارند و نمي دانند تک بودن فرزند مي تواند چه اثرات سويي در جامعه پذيري و شکل گيري شخصيت او داشته باشد و در عين حال دارا بودن خواهر يا برادر مي تواند چه نقشي را در جامعه پذيري فرزند ايفا کند.»
پيامدهای تک فرزندی چيست؟
اما تک فرزندي چه عواقبي به دنبال دارد؟ بررسي ها حاکي از آن است که آسيب هاي رفتاري در زمره پيامدهاي تک فرزندي به شمار مي رود از عدم مسئوليت پذيري و لجبازي تا مشکل در برقراري ارتباط با همسالان و اعتماد به نفس کاذب که هريک از اين مولفه ها در رفتارهاي يگانه فرزندان يک خانواده نمود عيني دارد.
مشفق در اين باره توضيح مي دهد: «کودکان از طريق بازي کردن، جامعه پذير مي شوند و مهارت هاي اجتماعي را فرا مي گيرند، عموما تک فرزندها به دليل نداشتن هم بازي و خواهر و برادر، ارتباط قهر و آشتي را تجربه نکرده و در دوران جامعه پذيري با افت و خيزهايي روبه رو مي شوند. اين امر باعث مي شود شخصيت آنها ديرتر شکل بگيرد. از طرفي فرزندي که برادر يا خواهر ندارد، ممکن است از لحاظ اجتماعي دچار ضعف هايي شده و در آينده هميشه اين نگراني را داشته باشد که چرا خواهر يا برادري ندارد تا در دوران سختي و مشکلات به دادش برسد. بخشي از دلايل تک فرزندي به دليل همين عدم اطلاع کافي از پيامدهاي آن است. از طرفي اين گونه فرزندان اگر دچار مشکل شوند، يک همراه و همراز ندارند که از نظر اجتماعي و رواني آنها را مورد حمايت قرار بدهد.»
دکتر محمد ميرزايي از کارشناسان جمعيت شناسي مي گويد: «فرزند تنها در خانواده سرانجام در طول زندگي احساس تنهايي مي کند و زمينه لازم براي ايجاد رقابت هاي سالم که يکي از عوامل بهوجود آورنده رشد فکري و حتي رشد فيزيکي است، فراهم نمي شود در نتيجه ناچار است با تنهايي خودش بسازد و اي بسا در مواردي گله مند مي شود از اينکه خواهر و برادر ندارد. اين ها مجموعه شرايطي است که از منبع اقتصادي سرچشمه مي گيرد و به سمت خانواده سوق پيدا مي کند. اما اين مسئله ابعاد ديگري هم دارد، بعد اجتماعي و فرهنگي و بعد سياسي و محيط زيستي که باعث مي شود خانواده ها در تولد فرزند دوم و سوم احتياط کنند. عمده ترين دليلش اين است که احساس بي اطميناني نسبت به آينده دارند در نتيجه مي گويند چه ضرورتي دارد که فرزندان بيشتري داشته باشند؟»
وی در ادامه بر اين امر تاکيد مي کند که از ديگر دلايل تک فرزندي «بي توجهي» است. به اعتقاد وي «سالهاست در مورد تحولات جمعيتي سخن گفته شده و سمينارها برگزار مي شود اما نتيجه اي ملموس از آگاهي عمومي در سطح جامعه مشاهده نمي شود چرا که مسئله جمعيت در درجه چندم اهميت قرار گرفته است.»
به نظر مي رسد مظاهر تمدن مدرن نه تنها در ساختار جامعه بلکه در ميان سياستگذاران هم نفوذ کرده، وگرنه نبايد موضوع جمعيت و تک فرزندي در درجه چندم اهميت قرار گيرد. به باور صاحبان فکر و انديشه؛ نظام سرمايه داري پول و قدرت رسانه اي در اختيار دارد و با ابزار تبليغات گسترده، انسان ها را به وادي جهان مدرن سوق داده است. جهاني که در آن آدمها به مصرف گرايي و مدگرايي ترغيب مي شوند. در واقع جهان مدرن به آدمها اين گونه القاء کرده که فرزند بيشتر به مثابه تحميل هزينه هاي مضاعف و رنج زيستي است. حال آنکه چنين نيست.
حداقل افراد متمکن و آنان که داراي بضاعت مالي هستند، مي توانند فرزندان بيشتري داشته باشند اما با الگوبرداري از نسخه غلط دنياي مدرن و حس راحت طلبي و برخورداري از فراغت بيشتر رويه بي فرزندي و يا تک فرزندي را در پيش گرفته اند و حتي در بدبينانه ترين ديدگاه، فرزند را مانع پيشرفت خود در زندگي مي دانند و از سوي ديگر در گذر به سمت نوگرايي، اهميت مصرف بيش از توليد مورد توجه قرار گرفته و هر فرزند تا سالها زيرچتر حمايت خانواده مصرف کننده باقي مي ماند.
ميرزايي با تاکيد بر اينکه نه تنها در ايران بلکه در تمامي جوامع دنيا بايد به دو ديدگاه توجه داشته باشيم، مي افزايد: «اول اينکه بايد جمعيت به عنوان عامل مصرف کننده و دوم به عنوان عامل توليدکننده، مورد تجزيه و تحليل قرار بگيرد. هر دو در هرجامعه اي مصداق دارد و هر دو در هر جامعه اي معتبر است براي اينکه هرجامعه اي از نظر اقتصادي ورودي و خروجي دارد.
ورودي آن توليد ثروت و خروجي آن هزينه هايي است که افراد جامعه صرف مي کنند. هر انساني که متولد مي شود تا زماني که بتواند توليد کند، مصرف کننده است در نتيجه جامعه به هر شکلي که هست و در هر مقياسي بايد توليد کرده و خدمات و کالا عرضه کند تا آن شخص مصرف کرده و به سن توليد برسد و شرايط آن را احراز کند. بنابراين يکي از زمينه هاي بسيار مهم و اساسي در حوزه جمعيت، بعد اقتصادي است. هرخانواده اي که نسبت به فرزندآوري اقدام مي کند، ابتدا امکاناتش را مي سنجد و سپس نتيجه مي گيرد که آيا مي توانم يا نمي توانم. اين يک نگرش و تصميم کاملا عقلاني است.»
اين جمعيت شناس درباره اينکه چرا در حال حاضر سياست تک فرزندي خواسته يا ناخواسته در خانواده هاي ايراني حاکم شده، اذعان مي کند: «خانواده ها تمايل به حفظ تک فرزندي دارند درحالي که سالها پيش چنين نبود زيرا اعضاي خانواده به يکديگر کمک مي کردند، امروز اين احساس مسئوليت به شدت کمرنگ شده است به خاطر اينکه نهاد خانواده تغيير شکل پيدا کرده و اصولا نگرش کساني که خانواده تشکيل مي دهند، استقلال است. يعني در يک واحد آپارتماني کوچک زندگي مي کنند اما مستقل. بنابراين خانواده ناچار است، فرزند را در جايي نگهداري کند که بتواند مراقبت هاي لازم را از او انجام دهد. مثلا به مهدکودک مي فرستد و يا پرستار مي گيرد اما اين مسائل مترتب هزينه هاي مختلفي است که دامن گير خانواده ها مي شود. در اين محاسبه عقلاني، خانواده به پاي ايجاد تعادل بين هزينه و درآمد نمي رسد و با داشتن عدم ثبات اقتصادي، کفه ترازو به سمت هزينه ها سنگيني مي کند در نتيجه تصميم مي گيرد فعلا به يک فرزند اکتفا کند.»
وی در زمينه طرح هايي نظير «تعالي و جمعيت خانواده» و کمک آن به فرزندآوري بيان مي کند: «ما در مورد مسائل جدي جامعه حرفهايمان حالت شعارگونه دارد. اگر قرار است با يک نگاه علمي به موضوع بنگريم بايد تمام عوامل موثر مستقيم و غيرمستقيم را در نظر بگيريم، بنابراين بايد آنقدر توانايي اقتصادي و فکري داشته باشيم که بتوانيم ۳۰ تا ۵۰ سال آينده را به روشني تعريف و ترسيم کنيم و بگوييم جامعه در اين مقطع زماني و در اين نقطه بايد در کجا قرار بگيرد و از پيش لوازم و ضرورت هاي آن را مدنظر قرار دهيم. متاسفانه تاکنون گرفتار روزمرگي بوده ايم.
بنابراين اگر قرار باشد سياستي را اعمال و پياده کنيم بايد همه شرايط بيروني و دروني از اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي و به ويژه اخلاقي را مهيا کنيم تا بستر لازم براي تولد فرزندي ديگر فراهم شود. هرجامعه منطقي و عاقلي بايد اين مسائل را در نظر بگيرد.»
علت تک فرزندی به تعويق افتادن ازدواج هاست
مصطفي اقليما هم تغيير سبک زندگي و نگرشي متفاوت نسبت به تشکيل خانواده را از مهمترين دلايل تک فرزندي برمي شمارد و می گوید: «تاريخ ازدواج ها به تعويق افتاده است. در گذشته دختران ۱۵ سالگي و پسران ۲۰ سالگي تشکيل خانواده مي دانند و افراد تا ۴۵ سالگي حدود ۲۵ سال وقت بچه داري داشتند اما امروز ازدواج ها به ۳۰ تا ۳۵ سال رسيده و فقط ۱۰ سال زمان دارند که معمولا در سه يا چهارسال ابتدايي زندگي مشترک به دليل مسائل متعدد نمي توانند به فرزندآوري فکر کنند و در نهايت مي توانند صاحب يک فرزند شوند. بزرگترين مشکلي که خانواده ها دارند، اين نيست که بچه نمي خواهند، اين است که مرد و زن باهم کار مي کنند. ضمن اينکه ازدواج در سنين بالا باعث مي شود افراد حوصله فرزند را نداشته باشند. از سوي ديگر فشارهاي زندگي روزمره و عدم امنيت شغلي هم به دايره مشکلات افزوده است.»
وي درباره خانواده هايي که به رغم تمکن مالي تمايل به داشتن دو يا سه فرزند ندارند، مي گويد: طبعا خانواده اي که در آن دو فرزند وجود دارد، شادماني بيشتر است اما احساس راحتي و فراغ بال انسان در دنياي امروز مانع اين مي شود که آدمها لذت فرزندان بيشتر را در زندگي تجربه کنند اما براي خانواده هاي فقير و متوسط هم بايد چاره اي انديشيد. مسئله اينجاست که لازمه داشتن فرزندان بيشتر، امکانات و درآمد است امسال ۲۰ درصد حقوق کارمندان افزايش يافت درصورتي که ساير اقلام ضروري منزل بالاي ۴۰ درصد افزايش قيمت داشته است و هر سال مردم نسبت به سال قبل بين ۲۰ تا ۳۰ درصد فقيرتر مي شوند. ماهيانه فقط نزديک به يک ميليون تومان هزينه پوشک است و هفته اي دوبار بايد به متخصص اطفال مراجعه کرد. ضمن اينکه دفترچه بيمه نيز براي پزشکان ارزشي ندارد و آنها ويزيت خود را به طور کامل دريافت مي کنند. هزينه لباس و خورد و خوراک را هم که محاسبه کنيد، سربه فلک مي کشد.»
وی بر اين باور است که ما اگر مي خواهيم سبک زندگي خودمان را ترويج کنيم بايد بتوانيم از آنان که دستشان به دهانشان نمي رسد، حمايت کنيم. اينکه شيوه زندگي مدرن با الگوي بي فرزندي يا تک فرزندي مدنظر قرار مي گيرد، به خاطر اين است که آدمها را از فشار زندگي خلاص مي کند. ما براي برداشتن اين فشار مضاعف بايد شغل ايجاد کنيم تا زوجين از فرزندآوري استقبال کرده و به سبک زندگي مدرن دلخوش نباشند.
این استاد دانشگاه طرح هايي نظير تعالي و جمعيت خانواده را طرحي پولي و غير قابل اجرا توصيف کرده و مي افزايد: «بزرگترين مشکل در مملکت ما اين است که هر سازماني، طرحي ارائه کرده و بابت آن بودجه اي دريافت مي کند و اساسا اين گونه طرح ها، کاربردي نيست. تعالي خانواده ابتدا با ايجاد شغل اتفاق مي افتد، در تمام دنيا، دولت ها چه بنگلادش که فقيرترين و چه آمريکا که ثروتمندترين است، مهمترين وظيفه خود را ايجاد شغل مي دانند.»
مطابق استانداردهاي بين المللي ۲۵ درصد از ميزان درآمد هر فرد در هر سطح اجتماعي و شغلي صرف هزينه مسکن، ۲۵ درصد صرف خوراک و پوشاک، ۲۵ درصد صرف تفريحات و بيماري و ۲۵ درصد هم براي پس انداز کنار گذاشته مي شود. اقليما با استناد به اين آمار تاکيد مي کند: «در کشور ما هزينه مسکن حدود ۱۲۰ تا ۱۵۰ درصد را دربرمي گيرد در اين وضعيت طرح تعالي خانواده چگونه مي تواند به افزايش فرزندآوري کمک کند؟ از طرف ديگر همان ها که نسبت به افزايش فرزندآوري تبليغ مي کنند، خودشان فرزندي ندارند. مردم اين ها را مي فهمند. بنابراين شما که مبلغي بايد ابتدا خودت دو يا سه فرزند داشته باشي و بعد از زوجين بخواهي که سياست تک فرزندي را کنار بگذارند. شمايي که نسبت به تغيير سبک زندگي انتقاد کرده و مي گويي اين نوع شيوه فرزندآوري برگرفته از دنياي مدرن است، بايد بتواني در جامعه اشتغالزايي کني. اگر شغل و درآمد مناسبي وجود داشته باشد خواه نا خواه شاهد افزايش جمعيت خواهيم بود و ديگر زندگي مدرن در نظر همگان منسوخ خواهد شد.»
اين مددکار معتقد است: «به جاي پولهايي که براي نوشتن اين طرح ها هزينه مي شود، بهتر است به فکر ايجاد شغل باشيم تا افراد بتوانند درآمدي داشته باشند. سال قبل از يک ميليون و ۳۰۰ هزار نفر فارغ التحصيل، دولت ۵۰ هزار نفر را جذب کرد، شرکت ها و کارخانه ها هم روز به روز تعطيل مي شوند. همه بيکارند. اگر دولت وظيفه خود را به درستي انجام دهد. آدمها از ديدگاه مدرن پيروي نخواهند کرد.»
جمشيد جعفرپور، نماينده مردم لارستان از بار مالي و عدم تقبل منابع آن از سوي دولت سخن گفته است. حال پرسش اين است که تاکنون چه اقدامات تشويقي ديگري جهت تسهيل فرزند آوري در نظر گرفته شده؟ بي ترديد هدف گذاري هايي به منظور اقدام عملي صورت پذيرفته است.
از جمله بند ۱۳مصوبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي که به سياستهاي تشويقي فرزندآوري در ايران اشاره دارد.
در بخشي از جزئيات اين بند آمده است: «مادران ميتوانند با هر ميزان سابقه کار با همان ميزان سنوات بازنشسته شوند.»، «پوشش بيمه اجباري درمان رايگان مادر و کودک از ابتداي بارداري تا پايان دو سالگي کودک، براي کساني که فاقد پوشش بيمه درماني هستند.»، «پرداخت پاداش اولاد به صورت ماهانه و به صورت پلکاني در کليه قوانين و مقررات استخدامي کشور» و «اعطاي مشوقهاي مالياتي به خانواده متناسب با تغييرات در بُعد خانوار از طريق تغيير در واحد مالياتي از فرد به خانواده» اما اين مسئله هم به واسطه بار مالي براي دولت همچنان مسکوت باقي مانده است. همانند مشوقهاي مالي که هر از گاهي زمزمه هاي آن به گوش ميرسد و هربار بهدليل محدوديت منابع به سرانجام نمي رسد.
اما فارغ از سياست ها و طرح هايي که منتج به نتيجه نشده بايد به مقوله تک فرزندي پرداخت. در اصطلاح جامعه شناسي به آنان، «امپراتوران کوچک» مي گويند. امپراتوراني که هيچ گاه لذت بازي و قهر و آشتي و رقابت ميان خواهر و برادر را تجربه نخواهند کرد بنابراين بايد کاري کرد تا اصالت کانون خانواده حفظ شده و «فرزندپروري» به يک موضوع «دمده» و «بي کلاس» تغيير هويت ندهد. دکتر مجيد صفارينيا، رئيس انجمن روانشناسي اجتماعي ايران ميگويد: «توسعه و صنعتيشدن و شهرنشيني در کشورهاي جهان سوم و کشورهاي در حال توسعه، محصولي بهوجود آورده به نام نظريه فردگرايي. اين محصول در تضاد با جامعهگرايي است.»
البته شعار «فرزند کمتر، زندگي بهتر» که پس از پايان گرفتن جنگ مطرح شد به نوعي اين فرهنگ را در ميان عامه جامعه نهادينه سازي کرد که مي توان با فرزندان کمتر، زندگي بهتري داشت. اين شعار روزگاري از در و ديوارهاي شهر آويزان بود. سياستي که بدون برنامه و بررسيِ کم و کيف تغيير جمعيت صورت پذيرفت. اما سياستگذاران گمانش را هم نمي کردند که پس از نزديک به چهار دهه از ترويج چنين سياستي به منظور کاهش جمعيت، نرخ باروري به ۱/۶ کاهش يافته و حتي تک فرزندي براي انساني که چنين شتابان پله هاي مصرف گرايي را طي مي کند به عنوان يک ارزش و مد روز مورد اقبال قرار گيرد.
هرچند در اين باره گفتني ها بسيار است، سبک زندگي و سازه هاي مدرن هم به اين جريان دامن زده است. ديگر از خانه هاي دل باز و ويلايي خبري نيست. توسعه شهرنشيني و اسارت آدم ها در آپارتمان هاي کوچک و دل گير و يا کاهش شاخص رفاه و ناهمخواني دخل با خرج، سبب شده آدمها سياست تک فرزندي را در پيش بگيرند. اما ساکنين طبقات مرفه هم کمتر نسبت به فرزندآوري تمايل دارند. به نظر مي رسد پاي فرهنگسازي و سياستگذاري عالمانه لنگ مي زند و از طرفي نگرش هايي در جامعه حاکم است که باعث مي شود افراد خواسته يا ناخواسته به دليل پيروي از پُز اجتماعي خود را در سيطره جهان مدرن زنداني کنند و تنها صاحب يک فرزند شوند چرا که در اغلب موارد، خانواده هاي داراي چند فرزند مورد سرزنش يا تحقير ديگران قرار مي گيرند اما اين ديدگاه سطحي و در عين حال سخيف ترين ترين ديدگاهي است که در جامعه اي در حال گذار مي تواند رواج داشته باشد.
تک فرزندی بيش از ۳۳ درصد خانواده های ايرانی
بر همين اساس آخرين آمارهاي رسمي، واقعيتي تلخ را نمايان مي سازد، اينکه بيش از ۳۳ درصد خانواده هاي ايراني تک فرزند هستند. اما عضو هيئت علمي موسسه مطالعات و مديريت جامع و تخصصي جمعيت کشور با ارائه تحليلي جامع گفته است: ۲/۳ درصد از زنان ۴۰ سال و بالاي ۴۰ سال در سال ۱۳۷۵، تک فرزند بوده اند. در سال ۱۳۸۵؛ اين نرخ به ۵/۱ درصد و در سال ۱۳۹۵؛ به ۱۲/۳ درصد رسيده است. هرچند که اين روند افزايشي است اما براي رسيدن به يک تحليل درست، نمي توان گفت که خانواده ها تک فرزند مانده اند. روش هاي مختلف نشان مي دهد که ۷۰ درصد از زنان جامعه ما دو فرزند را به دنيا مي آورند. ۳۳ درصد از زنان؛ بدون فرزند يا تک فرزند هستند. ۳۳ درصد؛ دو فرزند و ۳۳ درصد؛ بالاي سه فرزند دارند. حتي درصد زيادي از زنان دانشگاهي به سمت دو فرزندي مي روند.
اما همان طور که پيش تر اشاره شد ما هيچ گاه با اتخاذ سياستگذاري هاي عالمانه در مقابل رويه تک فرزندي ايستادگي نکرده ايم. مصداق آن طرح «جمعيت و تعالي خانواده» است که تاکنون به علت بارمالي گسترده و عدم توجه به مقتضيات روز نتوانسته والدين را به عبور از تک فرزندي ترغيب کرده و نشان دهد؛ الگوي مدرنيته، نه تنها نسخه اي باطل بلکه نسخه اي شکست خورده است.
عطنا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید: