عطنا - در دنیای رسانهمحور امروز، غیبت ما در میدان روایت، هیچگاه به سکوت منجر نمیشود؛ بلکه همواره فرصتی برای «دیگری» است تا بهجای ما سخن بگوید، ما را تعریف کند، و حتی آینده ما را بازنویسی کند. جنگ روایتها، مثل جریان یک رودخانه است: اگر سد معنا نداشته باشیم، جریان آن به هر سمتی میرود که قدرت بیشتر و صدا بلندتر است.
باید توجه داشت که:
*جنگ امروز فقط در میدان نظامی رخ نمیدهد، بلکه روایتها نیز بهمثابه اسلحه عمل میکنند؛*
*در نبرد اخیر ایران و اسرائیل، سه روایت اصلی (غربی، ایرانی و مستقل) میدان رسانهای را شکل دادند؛*
*روایت ایرانی برای اثرگذاری جهانی نیازمند بازسازی در زبان، تصویر و محتواست؛*
*و برای ساختن یک روایت مؤثر ملی و فراملی، باید از ابزارهای نوین و ظرفیتهای مردمی و فرامرزی بهره گرفت.*
اکنون، باید تأکید کنیم: اگر ما درباره عملیاتها، شهادتها، مظلومیتها، مقاومت و قدرت ملی خود، روایت نسازیم، دشمن ما این عناصر را یا حذف خواهد کرد، یا تحریف. شهیدی که نامش در روایت نیاید، تنها در صفحه تقویم دفن میشود، نه در حافظه تاریخی ملتها. پیروزی که در دوربین ثبت نشود و در زبان جهانی بازگو نشود، تنها یک آمار نظامی باقی میماند.
در نبرد اخیر ایران و اسرائیل، رسانههای غربی بلافاصله روایتهای خود را آماده کردند: موشکهای ایران را «غیردقیق»، عملیات اسرائیل را «موفق»، و ترور دانشمندان را «ضروری» جلوه دادند. مثلاً در گزارش ISW در همان ساعات ابتدایی عملیات، عبارتهایی چون «ایران توان بازدارندگی خود را از دست داد»، «اسرائیل تهدید را خنثی کرد» و «ترور دانشمندان حیاتی بود» بهکار رفت. در مقابل، روایت رسانههای ایرانی چند روز بعد و با تأخیر منتشر شد؛ آنهم بدون تصاویر، مستندات و جذابیت رسانهای لازم.
همین تأخیر، باعث شد حتی برخی تحلیلگران بیطرف بینالمللی نیز برای تحلیل وقایع، به روایتهای اسرائیلی ارجاع دهند. وقتی رسانههای ما دیر میرسند، یا روایتگریشان کلی، خشک یا صرفاً شعاری است، میدان معنا را واگذار کردهاند.
مثال دیگر، حمله به پالایشگاه گاز پارس جنوبی بود. رسانههای غربی این حمله را «هدف هوشمند برای بیثباتسازی رژیم» معرفی کردند. در رسانههای ایرانی، روایت یکدست و قابلانتشار منطقهای برای این حمله وجود نداشت. در حالیکه میشد این رویداد را با روایتهایی مانند «حمله به زیرساخت انرژی مردم»، «ادامه تحریم با سلاح» یا «هدف گرفتن زندگی» به شکلی انسانی و جهانی بازنمایی کرد.
*ما به روایتهایی نیاز داریم که:*
*هم دقیق و مستند باشند،*
*هم تصویری و چندرسانهای باشند،*
*هم احساسی و همدلساز باشند،*
*و هم ترجمهپذیر و قابلفهم برای جهان.*
رسانه فقط وسیله انتقال پیام نیست؛ ابزار تثبیت حقیقت است. اگر حقیقت را نگوییم، دروغ بر آن سایه میافکند. رسانه باید زود، دقیق، انسانی، و چندلایه روایت کند. باید روایتهایی بسازد که نه فقط برای مخاطب داخلی قابلافتخار باشد، بلکه مخاطب جهانی نیز بتواند آن را بفهمد، باور کند و بازنشر دهد.
جمعبندی نهایی
این یادداشت، دعوتیست به خودآگاهی رسانهای. ما باید روایت را بهمثابه «کنش راهبردی» ببینیم، نه فقط «پاسخ رسانهای». آینده نبردها، بیش از آنکه به تعداد پهپادها و موشکها وابسته باشد، به کیفیت روایتهایی بستگی دارد که درباره آنها ساخته میشود.
و در پایان، تکرار یک هشدار کافیست: *روایتسازی، انتخاب نیست؛ وظیفه است. و اگر آن را ما بر عهده نگیریم، آنهایی که نفعی در تحریف ما دارند، این مسئولیت را بهجایمان اجرا خواهند کرد.*