۰۳ تير ۱۳۹۶ ۰۳:۲۵
کد خبر: ۹۲۲۲۰
noliberalism

دانشجوی دکترای توسعه و رفاه اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی درباره نئولیبرالیسم، اظهار کرد: با توجه به تاکید مضاعف نئولیبرال‌ها بر فرد و بازار خودانگیخته، عقلانیت سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایدئولوژی نئولیبرالیسم، مانع از این می‌شود که جامعه و دولت بتوانند هنجارهای همبستگی، هنجارهاي سیاسی و اخلاقی خاصی را اعمال کنند؛ چون اعتقاد دارند که بازار ناب (که به نظر من باید گفت بازار خیالین) از طریق مکانیسم‌ها و سازوکارهای دست نامرئی خویش آنها را تحقق می‌بخشد.


مسعود تقی‌آبادی-عطنا؛ سیاست‌های نئولیبرال تأثیرات بسیاری دارد که تاحدی در نزد همه آشکار است. سیاست مقررات‌زدایی و تفکر بازاری حاکم بر این جریان، امری است که ذهن‌های زیادی را درگیر خود کرده است. در منطق نئولبرالبیسم اخلاق جایی ندارد، زیرا عقلانیت ارتباطی منبعث از خرد جمعی وجود ندارد و همه چیز بر محور سود و نتیجه می‌چرخد که از عقلانیت ابزاری ناشی می‌شود.  نگاه نئولیبرالیستی علاوه بر این باعث ایجاد نوعی تضاد طبقاتی شده و به ایجاد گفتمانی می‌پردازد که قربانیان زیادی دارد، قربانیانی که با لقب کارتن‌خواب، معتاد، اوباش و در سطوح کلان‌تر جهان سوم و حامی تروریست شناخته می‌شوند، این جریان از طرف دیگر طبقه‌ای تن‌آسا و متمول برای مصرف خلق می‌کند که با نوع سرمایه‌دار یا اقلیتی صاحب ثروت شناخته می‌شوند. این روزها سفر بحث‌برانگیز ترامپ به ریاض که قرار بود برای سران چهل کشور مسلمان و علمای آنها درباره «تمدن» و «اتحاد کشورهای مسلمان» صحبت کند اما با امضای توافقنامه‌ای به قیمت 280 میلیارد(110 میلیارد دلار فروش اسلحه) نگاه جهانیان به ویژه جامعه‌شناسان را به شکل‌گیری موج جدیدی از نئولیبرالیسم که سلطان بازار را خریدار می‌داند، جلب کرد. ظهور اندیشه لیبرالی و نئولیبرالی پیشینه تاریخی دارد که از دیرباز مورد نقدهای زیادی قرار گرفته است. این اتفاق بهانه‌ای شد تا درباره جریان نئولیبرالیسم به سراغ ابوذر قاسمی نژاد، دانشجوی دکترای توسعه و رفاه اجتماعی که مولف آثاری چون «شهروندی فرهنگی (مسائل جهان‌وطنی)»، «پساتوسعه» و «فرهنگ و دولت رفاه» و مقالاتی در حوزه‌های توسعه و رفاه اجتماعی است، برویم تا درباره جریان نئولیبرالیسم، بازار آزاد و نقدهای صورت گرفته به آن به گفت‌وگو بپردازیم.


آقای دکتر ظهور لیبرالیسم گاه با نگرانی‌هایی از جانب اقتصاددان‌ها همراه بوده است، این روز ها هم با ظهور پدیده ترامپ، شکل‌گیری نوع جدید از نئولیبرالیسم آمریکایی به گوش می‌رسد، ابتدا تعریفی از اصول نئولیبرالی ارائه کنید و توضیح دهید که حرف اصلی نئولیبرال‌ها چیست؟ و ریشه‌های این جریان به چه زمانی بازمی‌گردد؟


اینکه نئولیبرالیسم چیست و ریشه‌های آن به چه دوره‌ای بر می­‌گردد، خود بحثی عمیق و طولانی است که زمانی دیگر را می‌طلبد. اما باید اشاره کرد که از زمان شکل‌گیری مکتب منچستر تا مکتب شیکاگو (منظور لیبرال‌های کلاسیک و نئوکلاسیک‌ها هستند که ابتدا پایگاه فکری آنها در بریتانیا بود و امروزه بیشتر در ایالات متحده فعالیت دارند)، دائماً مرزهای بازار آزاد بازتعریف شده است. می‌توان نحله‌های مختلفی از قائلان به بازار آزاد را از هم تفکیک کرد. اما به هر حال باورها و اصول مشترکی بین آنها وجود دارد که می‌توان با اندکی تسامح آنها را تحت عنوان لیبرال و معتقد به اقتصاد لسه فر (یعنی، بگذار هر طور می‌خواهد، عمل کند) دسته‌بندی کرد.




الگوی اقتصاد اثباتی سرمایه‌داری، علوم طبیعی و زیست­‌شناسی داروینی است، نه علوم اجتماعی فرهنگ‌مدار.



 اساساً می‌توان اصول منچستری‌ها و شیکاگویی‌ها را در چند محور اساسی تعریف کرد که تفاوت آنها به کم و کیف و عمق اجرایی این اصول بر می‌گردد. اول، مقررات‌زدایی، دوم، تجارت آزاد، سوم خصوصی‌سازی و در نهایت کاهش هزینه‌های اجتماعی. در همه این موارد هدف یک چیز است: کاهش هزینه‌های اجتماعی و تقبل مسئولیت فردی در برابر مسئولیت جمعی. بنابراین، زمانی که از اقتصاد لیبرالی و نئولیبرالی حرف می‌زنیم از یک سری مفروضات در خصوص جامعه، فرد و دولت سخن به میان می­آوریم. به طور کلی باید گفت که لیبرالیسم و امروزه نئولیبرالیسم معتقد به عقب نشینی دولت و جامعه به نفع فرد و خواسته‌های اوست.


آیا از نظر شما این اصول برای رشد فرد و رونق اقتصادی مهم نیستند؟


در این جریان، اصالت با فرد خودمختار و مالک ملک خویش است. در واقع فرد، محور سیاست‌های این تفکر است. فرد آزاد در بازار مهم است، اما مهم است بدانیم که افراد به واسطه روابط رقابت‌آمیز مبادله با هم مرتبط‌اند، نه هنجارهای مشترک اجتماعی. دلیل این امر به این نکته برمی‌گردد که الگوی اقتصاد اثباتی سرمایه‌داری، علوم طبیعی و زیست­‌شناسی داروینی است، نه علوم اجتماعی فرهنگ‌مدار؛ اساسا این جریان خود را متعهد به علوم انسانی نمی‌داند و بر این باور است که اقتصاد فرمول خاص خود را دارد که ربطی نیز به ارزش‌ها و بسترهای فرهنگی و اجتماعی ندارد.  در اینجا چون اصالت با فرد است و منطق رقابت بر منطق توزیع هدفمند ارجحیت دارد، بنابراین در این رقابت نابرابر گروه‌های آسیب‌پذیر دچار فرسودگی و عقب‌ماندگی در پروسه توسعه می‌شوند. شرایط رقابت آزادنه نابرابر است، فردگرایی و اصول حاکم بر بازار بهترین حالت رشد بدون توسعه و برابری ایجاد می‌کند و این با عدالت اجتماعی اقتصادی سازگاری ندارد.


بر این اساس، پارادایم اثباتی بر مبنای تفکر خطی و اثباتی آن را حمایت می‌کند که تبلور عینی آن را می‌توان در انسان اقتصادی مشاهده کرد (باید توجه داشت که این تلقی، این سودمندی را برای نئولیبرال‌ها به همراه دارد که آنها می‌توانند در صورت لزوم رفتارها وترجیحات انسان اقتصادی را کنترل و پیش‌بینی کنند، اما پیش‌بینی انسان اجتماعی دشوار است). از این منظر و با توجه به تاکید مضاعف نئولیبرال‌ها بر فرد و بازار خودانگیخته، عقلانیت سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایدئولوژی نئولیبرالیسم، مانع از این می‌شود که جامعه و دولت بتوانند هنجارهای همبستگی، هنجارهاي سیاسی و اخلاقی خاصی را اعمال کنند؛ چون اعتقاد دارند که بازار ناب (که به نظر من باید گفت بازار خیالین) از طریق مکانیسم‌ها و سازوکارهای دست نامرئی خویش آنها را تحقق می‌بخشد!


از جهت دیگر، باید گفت که این سیاست‌ها لزوماً به رشد منجر نمی‌شوند، در واقع، در پروسه جدال سرمایه مالی با سرمایه انسانی، سرمایه مالی، انباشت سرمایه را هدف خود قرار می‌دهد که معمولا در دست اقلیتی قرار داد (حداقل شواهد در شیلی، آرژانتین، آفریقا و سایر کشورها از جمله کشور خودمان در زمان سازندگی اینگونه نشان می‌دهد) و این نظام‌های اقتصادی را بشدت کنترل‌ناپذیر و سیاست‌های اجتماعی را عمیقاً کالایی می‌سازد. در نتیجه، امروزه شاهد رخنه سرمایه به حوزه‌هایی هستیم که اساساً جنبه و ماهیت کالایی ندارند. کالایی‌شدن نیروی کار، تجاری شدن فرهنگ و در نهایت کنترل‌ناپذیری سرمایه در دست اقلیتی که هم قدرت چانه زنی دارند و هم قدرت جابجایی سرمایه خود، بخش کوچکی از این ماجرای هولناک است. این امر، علاوه بر اینکه سیاست‌های هوشمند و هدفمند اجتماعی را ناکام می‌گذارد، نظام‌های اقتصادی را به‌شدت کنترل ناپذیر می‌سازد.


لیبرال‌ها انتقادی به چپ‌ها دارند که دولت منجر به انسداد و یا تنگ کردن آزادی‌های فردی می‌شود، آیا رد فردگرایی بازار منجر به نوعی استبداد و انسداد نمی‌شود؟


نقد اصول بازار و رقابت مبتنی بر فردگرایی به معنای رد دموکراسی، آزادی فردی و دفاع از دولت تمامیت خواه وسرکوب افراد نیست، بلکه به معنای دفاع از جامعه در برابر همدستی روان‌شناسی و اقتصاد است. اقتصاد و روان‌شناسی از زمان اسمیت تا امروز با هم همکاری داشته‌اند؛ البته در برهه‌هایی نیز اقتصاد برای علمی ‌جلوه دادن خویش سعی داشته روان‌شناسی را کنار بزند. مثال این اتحاد کتاب نظریه احساسات اخلاقی است یا تاکیدی که فایده‌گراها بر درد و خوشی دارند است. امروزه اقتصاد رفتاری نیز بر بنیان‌های رفتاری این جریان تاکید دارد؛ زیرا این اتحاد اولیه به دلیل توجه بر احساسات و تفکرات انسانی مثبت بود.


اتحادی که این دو حوزه بر ضد جامعه‌شناسی دارند از این منظر نیست. من بیشتر در این خصوص شما را به کتاب «دکترین شوک» اثر «نائومی‌کلاین» ارجاع می‌دهم. روان­شناسی حمله بر جامعه را سرلوحه عمل خویش قرار داده و اقتصاد نیز در پی برجسته کردن انسان اقتصادی است. نتیجه این دو، کاملا مشخص است: هویت‌زدایی و جامعه‌زدایی. بنابراین، دفاع از جامعه در برابر اقتصاد و روان­شناسی مهم است. در این میان هدف، جامعه است؛ زیرا این امر اجتماعی است که در برابر اقتصاد اثباتی و روان­شناسی دچار استثمار می‌شود. در کنار آن هدف اتحادیه‌گرایی، حوزه مدنی و توجه به رویه‌های انتقادی درون جامعه است. علاوه بر این باید گفت که هدف ضدیت با آزادی فردی مستتر در سازوکارهای ظاهری بازار آزاد نیست.


 نکته مهم اینجاست که در سیاست‌های نئولیبرالی با توهم دفاع از فرد، آنها با همدستی روان‌شناسی و با سازوکارهای شرطی‌ساز به یک ماشین اقتصادی، قابل دستکاری و کنترل و مصرف زده تبدیل می‌شود. صنعت فرهنگ فعال می‌شود و افراد را با شعار مصرف کن! انتخاب کن! سرگرم کرده و دست آخر با شرطی ساختن افراد، توسل به ارزش‌ها و باورهای جمعی به منظور نقد بر وضعیت حاکم را ضدنظم موجود می‌داند. این بازار آزاد است که مورد شک و تردید است، بازار است که محافظه‌کار است و فاقد رویه‌های انتقادی‌ که همبستگی‌های اجتماعی را می‌خشکاند؛ این فاشیسم بازار خودمختار است که دیکتاتور است نه فرهنگ جمعی حاکم بر جوامع.




روان­شناسی حمله بر جامعه را سرلوحه عمل خویش قرار داده و اقتصاد نیز در پی برجسته کردن انسان اقتصادی است. نتیجه این دو، کاملا مشخص است: هویت‌زدایی و جامعه‌زدایی.



 بازار آزاد فرهنگ‌زدایی می‌کند، زیرا سرمایه برای گسترش و تعمیق خویش در سراسر جامعه چاره­ای جز این ندارد که تحت اصل جهانی خویش، اصول همسانی به افراد ناهمسان تزریق کند و تفاوت‌ها را با ظرافت خاص خویش خنثی کند؛ این عمل، حرکتی ضداجتماعی است؛ بازار آزادی توهمی ‌بیش نیست (همانگونه که توهم استقرار سوسیالیسم به تاریخ پیوست)؛ امروزه دفاع از چپ‌گرایی به معنای انقلابی‌گری نیست! بلکه به معنای دفاع از جامعه در برابر سرمایه و اذهان از هم گسیخته است، یعنی دفاع از هویت‌ها، ممانعت از فرهنگ‌زدایی و هویت‌زدایی. واضح‌تر بگویم، جنگ جامعه­شناسی در برابر انسان اقتصادی نئوکلاسیک‌ها و روان­شناسی ذره‌نگر است.


در گفته‌های شما با مفهومی تحت عنوان تفکر بازاری مواجه شدیم که در اقتصاد آزاد و نئولیبرال بیشترین نمود را دارد، نئولیبرالیسم‌ها معتقد هستند که می‌شود همه چیز را در بازار عرضه و تقاضا خرید و فروش کرد و به عبارتی تمام پدیده‌های زندگی حالت بازاری دارند. شما چه توضیحی درباره عملکرد نئولبرالیسم ها در این باره دارید؟


سرشت کنش‌ها و تعاملات اجتماعی برای ما مهم است و اینکه واقعیت اجتماعی لایه‌های معنایی زیادی دارد که الزاما اقتصادی نیستند. تفکر بازاری، قدرت قضاوت و ارزیابی را از کنش‌گران اجتماعی سلب می­‌کند و احساسات عالی انسانی را به دست نامرئی بازار می­سپارد و باعث می‌­شود که افراد بهینگی و تعادل را همچون تعادل در چرخه عرضه و تقاضا بدانند. این روند ضداخلاق نیز هست. در حقیقت، زمانی که با این شعار لیبرالی و نئولیبرالی (هر کس فقط مسئول زندگی خویش است)، روبه‌رو می‌شوید، اساساً با جریانی ضداخلاق نیز روبه‌رو می‌شوید. جالب است بدانید در نظام قشربندی جوامع معتقد به این سیاست‌های اقتصادی، باز هم ثروت است که حرف اول را در میزان ارزش‌دهی به افراد می‌زند. اگر موقعیت اجتماعی افراد در نظام قشربندی بر اساس سه عامل ثروث، قدرت و منزلت تعیین کنیم، به دلیل رجحان ثروت، بر قدرت و منزلت، ارزش افراد بر اساس میزان ثروت آنها مشخص می‌شود. یعنی افراد با میزان ثروث خویش احترام هم کسب می‌کنند،گروه‌های حاشیه‌ای و افرادی که به هر دلیلی توان رقابت در بازار را ندارند، طرد می‌شوند، فرصت‌ها عملا برای افرادی است که ثروت بیشتری دارند و از این طریق به منافع بیشتری می‌رسند. در این جا لازم است بگویم که دفاع از جامعه در برابر استعمار دولت و بازار از وظایف یک جامعه‌شناس است. نباید با توهم بازار خوادنگیخته، اجازه داد گروه‌های آسیب‌پذیر در دور باطل سیاست های قطره چکانی از ثروتمندان به فقرا از بین بروند.


یکی از مهمترین اصول مدنظر نئولیبرالیسم، این است که چیزی با نام جامعه وجود ندارد و این افراد هستند که وجود دارند، شما نیز در گفتارهای اخیری که داشتید به کرات به این فردگرا بودن نئولیبرالیسم اشاره کردید؛ سوال اینجاست که فردگرایی نئولیبرال‌ها چگونه است که باعث نقدهای شما بر نئولیبرالیسم شده است زیرا اخیرا نیز نقدهای تندی بر علیه این گونه سیاست‌ها داشتید؟


 فردیت نئولیبرالی که من آن را فردیت آنومیک می‌نامم، ضد اخلاق و ضد انگیزه‌های انسانی و احساسات عالی بشری نیز است. هجومی ‌تمام عیار به بنیان‌های زندگی جمعی و همبستگی‌های اجتماعی است. می‌توان از دو نوع فردیت حرف زد: فردیت آنومیک و فردیت استراتژیک. در نوع اول فرد اساساً درصدد سود بیشتر و ایجاد راه حل‌های به منظور دستیابی به ثروت بیشتر از راه‌های مختلف (حتی نامتعارف مثل فروش سلاح یا ریختن گندم در دریاها برای اینکه تعادل بازار به هم نریزد در صورتی سالانه هزاران نفر در افریقا بر اثر گرسنگی جان می دهند) در سطوح خرد و کلان است.


در این نوع از فردیت وسیله به راحتی هدف را توجیه می‌کند(پشتوانه این نوع فردیت همان عقلانیت ابزاری و انسان اقتصادی است که به آن اشاره کردم). نمونه بارز این جریان را می‌توان در فروش اسلحه‌های مرگبار ترامپ به عربستان سعودی اشاره کرد که به تعبیر برخی صاحبنظران تحرک خاصی به اقتصاد ایالات متحده داده که به کانون سیاست‌های نئولیبرالی تبدیل شده است. کافی است به این سخن ترامپ در بدو ورود خود به کشورش دقیق کنید که خطاب به منتقدین و مردم ایالات متحده می‌گوید: این هم اشتغال و رونقی که به دنبال آن بودید! در واقع، شما چه با پایین نگه داشتن دستمزد کارگران، چه اتحادیه‌زدایی و مقررات‌زدایی و یا با فروش اسحله‌های فوق مدرن بتوانید رونق ایجاد کنید، هیچ اشکالی ندارد، مهم سود و تامین منافع خود است.




فردیت نئولیبرالی که من آن را فردیت آنومیک می‌نامم، ضد اخلاق و ضد انگیزه‌های انسانی و احساسات عالی بشری نیز است.



تولید کارخانه‌ای، چه انبوه کالاهای بهنجار و مناسب بسازد، چه تسلیحات فوق مدرن، هیچ تفاوتی نمی‌کند، فقط مهم این است سود ایجاد کند! حتی اگر فشارهای که به مردم و دولت‌هایی که این سیاست‌ها را به کار بستند را مورد توجه قرار دهید، خواهید دید که چه بلاهایی سر این کشورها آورند (برای نمونه به بحران بدهی‌های ناشی از سیاست‌های بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول در آمریکای لاتین و ناتوانی کشورهای این حوزه در بازپرداخت بدهی‌های خویش نیز توجه کنید می‌توانید به راحتی اهداف واقعی این سیاست‌ها را درک کنید). نوع دوم، فردگرایی استراتژیک است که فرد در عین اینکه درصدد ایجاد سود است، پیوندهای خود را صرفا در پناه سود شخصی بکار نمی‌گیرد و مسئولیت را امری جمعی و فردی می‌داند نه صرفاً فردی. این نوع فردیت نه تنها منفی نیست، بلکه برای رشد و خلاقیت فردی و کارآفرینی نیز لازم است. (پشتوانه این نوع فردیت عقلانیت ارتباطی و ملهم از کنش‌های جمعی است که در عین اینکه فرد آزاد است اما بی‌قید و بی‌مسئولیت هم نیست. در اینجا، اخلاق مسئولیتی به میدان می‌آید که از انسان اجتماعی بر می‌خیزد نه انسان اقتصادی نئولیبرال ها.)


تفکر حاکم بر بازار معمولا بر پایه نوعی عقلانیت ابزاری قرار دارد که در آن همه گروه ها سعی می‌کنند به شخصه به نوعی سود و منفعت دست یابند و به این دلیل گاه به روش صحیح مثل کاهش قیمت و گاه به روش‌های غیر صحیح و غیر انسانی مانند فروش اسلحه و.. متوسل می شوند، حال به نظر شما این سیاست‌ها روند عادی بازار آزاد نیست. یعنی نوعی پروسه به شمار نمی‌آید که نیروهای اقتصادی و اجتماعی به طور فعالانه درگیر آن هستند؟


نه، باید این جریان را نوعی پروژه نامید نه یک پروسه و امر طبیعی. زیرا به اعتقاد یکی از صاحب‌نظران، بازارها آزاد شدند اما در عوض انسان‌ها زندانی شدند. این پروسه نیست؛ زیرا دقیقا پروژه بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول است که از اهداف خیرخواهانه اولیه خود منحرف شده است. در اینجا، در بازار اندیشه‌های نئولیبرالی، جایگاه رهبران فکری مهم می‌شود و به مبلغان فکری آن حوزه تبدیل می‌شوند (مثال بارز این رویه بورس‌های تحصیلی به دانشجویان کشورهای آمریکای لاتین برای یادگیری اصول اقتصاد بازار آزاد مکتب شیکاگو است) و در عوض قدرت و نفوذ روشنفکران قائل به حوزه عمومی ‌و همبستگی اجتماعی، کمرنگ می‌شود. رهبران فکری به تعبیر آیزایا برلین کسانی هستند که فقط یک چیز را می‌داند و تصور می‌­کنند که همان یک چیز اصل است و برخلاف آن عمل کردن اشتباه است. این دسته از روشنفکران نیز فقط بازار آزاد متاثر از اصل تکامل طبیعی و اصول اثباتی را درست می‌دانند. کافی است که افکار و اندیشه‌های فریدمن و شیکاگویی‌ها به پینوشه و یا سیاست‌های تعدیل ساختاری بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول در کشورهای دیگر نگاهی اجمالی بیندازیم. این رهبران فکری و دست­آموزهای آنها در سراسر جهان، در یک اکوسیستم اطلاعاتیِ تهی از تضارب آراء و یکجانبه، بسته‌های اقتصادی یکسانی برای فرهنگ‌های ناهمسان پیچیدند و در توهم دست نامرئی بازار دنبال سیاست مدارانی بودند که فقط تفکرات آنها را بکار ببندند (البته، دستی که نسخه می‌پیچد و دستورالعمل هم می‌­دهد، اما فقط نامرئی است!).


رهاورد شیکاگویی‌­ها در آمریکای لاتین و آفریقا مشخص است. سیاست‌های تعدیل ساختاری را هم کشور ما در دوران سازندگی به خوبی تجربه کرد (فقط به این اکتفا می‌کنم که تورم حاصل از این سیاست‌ها در کشور ما از تورم دوران جنگ بیشتر بود. شورش‌های اسلام شهر، تهران و سایر شهرها را به این قضیه اضافه کنید). تعدیل ساختاری، به تخریب تمام عیار ساختارهای اجتماعی تبدیل شد. البته این چیز عجیبی نبود، چون همانگونه که گفته شد، تخریب ساختارهای اجتماعی و ایجاد هویت­های تکه پاره و تفرد، مبنای این سیاست‌ها است. بنیان این سیاست­ها بر فرد و رقابت داروینی است، پس طبیعی است که جامعه به معنای یک هستی مستقل هیچ انگاشته می‌­شود. افول و زوال مرجعیت‌ها فقط در سپهر گفتمان بازار آزاد امکانپذیر است و لاغیر.


با توجه به صحبت‌های قبلی شما که اشاره کردید سیاست‌های لیبرالیسم هویت‌زدا و جامعه‌زدا هستند، پیامدهای این سیاست‌ها برای جامعه، چگونه است؟


ببینبد، اساس نقد هم از این منظر است. کسی با رشد اقتصادی و رفاه مشکلی ندارد. اما، تبدیل افراد به ذره و اتمی که نمی‌توانند به خوبی موقعیت اجتماعی خویش و معنای وجودی خویش را درک کنند، از پیامدهای این سیاست‌ها برای جامعه به عنوان یک هستی اجتماعی است. انسان زمانی از وجه روزمره و انفعالی به وجه هستی‌شناسانه و وجودی خویش صعود می‌کند که خود را در تلاقی نیروها و فشارهای اجتماعی ببیند، نه اینکه همچون وجودی ماشینی در پی به حداکثر رساندن نفع شخصی باشد. بنابراین، به دلیل انشقاق بین روح عینی حاکم بر افراد و فرهنگ ذهنی (به تعبیر زیمل)، افراد در سرمایه­داری نئولیبرالی معنا را در یورش کالاها نیروهای مصرف می‌بینند و فرصت بروز و ظهور معنا را در تعاملات اجتماعی را از دست داده و این بازارها هستند که به صورت وسوسه‌انگیزی هویت‌های ما را شکل می‌دهند و روح انتقادی را از ما سلب می‌کنند.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
مطالب دیگر
فضای اقتصادی و سیاسی کشور به بیکاری فارغ‌التحصیلان دانشگاهی دامن زده است/ بوروکراسی در ایران نفس اقتصاد را گرفته است
یک استاد اقتصاد در گفتگو با عطنا:

فضای اقتصادی و سیاسی کشور به بیکاری فارغ‌التحصیلان دانشگاهی دامن زده است/ بوروکراسی در ایران نفس اقتصاد را گرفته است

«اگر ما با حجم بالایی از این بیکاران مواجه هستیم، دلیل آن ضعف اقتصاد کشور همچون پایین بودن سرمایه‌گذاری، اقتصاد کوچک، فضای کسب و کار نامطلوب و ارتباط اقتصادی بد با دنیای خارج است.»
توصیه‌های جواد صالحی اصفهانی به دولت سیزدهم
در گفتگوی اختصاصی با عطنا مطرح شد

توصیه‌های جواد صالحی اصفهانی به دولت سیزدهم

اتخاذ رویکری متعادل در تجارت مهم است. تجارت با چین اهمیت دارد ولی باید در محیطی رقابتی انجام گیرد. در این زمینه اروپا نقش مهمی دارد ولی روسیه چنین نیست، چراکه آنها هم مانند ایران صادرکنندۀ انرژی هستند
آینده بازار بورس؛ اصلاحی یا ریزشی؟
یک کارشناس بازار سرمایه در گفتگو با عطنا بررسی کرد

آینده بازار بورس؛ اصلاحی یا ریزشی؟

اتفاق‌های چند ماه اخیر اثرات خود را بر قیمت نمادها در بازار سرمایه گذاشته‌ و به نظر می‌رسد در حال حاضر نیاز به یک اصلاح یا استراحت دارد. از این به بعد اگر قرار است شاهد روند متفاوتی باشیم باید منتظر اخبار...
راهکارهایی برای مهار اَبَرتورم احتمالی در اقتصاد ایران
یک استاد دانشگاه در گفتگو با عطنا بررسی کرد

راهکارهایی برای مهار اَبَرتورم احتمالی در اقتصاد ایران

در صورت ادامه سوء مدیریت داخلی، تداوم تحریم ها و مشکلات مربوط به فقدان برنامه منسجم برای کنترل شیوع ویروس کرونا، امسال و سال های آتی، زنگ خطر شعله ورتر شدن تورم های بالاتر در اقتصاد ایران به صدا در خواهد...
اقتصاد
رویکرد دانش بنیان یاری‌گر اقتصاد ایران است
حجت الاسلام علی بنایی در گفتگو با عطنا؛

رویکرد دانش بنیان یاری‌گر اقتصاد ایران است

استادیار دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است دستگاه های دولتی با استفاده از مشوق های لازم می‌توانند صنایع و شرکت های بزرگ را به سمت فعالیت های دانش بنیان و حمایت از آن ها سوق دهند.
پر بازدیدها
آخرین اخبار