روز کارگر و معلم که به فاصله یک روز در تقویم کنار هم نشانده شدهاند، ترکیب جالبی را به وجود آورده است؛ به نوعی همه افراد یک کشور برای رسیدن به یک هدف خاص در تلاش هستند و میتوان معلمین که به دانشآموزان خدمت میکنند را همنام کارگران زحمتکش قرار داد. کارگران که قشر وسیعی از افراد جامعه را تشکیل میدهند معمولا گلایههای فراوانی نسبت به حقوق و دستمزد خود دارند و معتقدند کارفرمایانشان نسبت به حقوق آنها اجحاف میورزند. اما ازسوی دیگر کارفرمایان که زیرمجموعه دولت قرار دارند، میگویند حقوق به تناسب تورم و میزان کار است. ازطرف دیگر یکی از مسائلی که در حوزه اشتغال مطرح است، میزان آموزش به افراد و تواناییها برمیگردد. به عقیده کارشناسان، نظام آموزش و پرورش با مشکلات عدیده ای روبهرو است و بعضا افراد حتی بعد از خروج از دانشگاه هم نمیتوانند بر سر کار موردنظر خود قرار بگیرند.
به گزارش عطنا، روزنامه ابتکار در این رابطه با حسین باهر، دکترای برنامهریزی اقتصادی به گفتوگو نشسته است که مشروح آن را از نظر میگذرانید.
یکی از مشکلاتی که امروزه گریبانگیر اقتصاد کشور است، ورود افراد ناکارآمد به بازار کار است؛ اساسا درس خواندن و کار کردن چه ارتباطی باید باهم داشته باشند؟
در زمانهای قدیم معمولا بچهها از سنین دبیرستان مشغول به کار بیرون میشدند. این سوال جالبی است که تن باید برای کار آماده شود؛ ولی هر سن و جنسی کار مخصوص خود را میطلبد. خانه که اولین نهاد اجتماعی است باید آموزشدهنده مشارکت باشد.در این میان چند ایراد وجود دارد؛ اولا اینکه توقعی که کار برای تراکتور است، قابل توجیه نیست. کار هرچه مشروع و مجاز باشد، محترم است. دومین مساله اینکه سیستم آموزشی ما از خانواده گرفته تا دانشگاه، کاملا محفوظاتی است؛ یعنی مبتنی بر معلومات نیست. بنابراین تمام فارغالتحصیلان که از دانشگاه خارج میشوند، کار بلد نیستند.
سومین ایراد اینکه جامعه ای میتواند کار ایجاد کند که در آن اشتغال مولد وجود داشته باشد؛ یعنی بخش خصوصی در آن کار کند. ازطرفی دولت همیشه تعدادی کارمند میخواهد که این حقوقبگیران همیشه در بطن دولت وجود دارند. مسئله مهمتر اینکه راه جامعه ما کار رو به جلو نیست؛ یعنی متناسب با کار پدر و مادر، فرزندان نیز شغل خود را انتخاب میکنند. بنابراین لازم است ازسوی دولت این فرهنگ سازی رخ دهد.
متاسفانه در کشور فرهنگسازی درخصوص اشتغال وجود ندارد؛ یعنی زمان قطع وابستگی به ما آموزش داده نمیشود.
در این رابطه نیز چند ایراد وجود دارد؛ آسانخوری به یک فرهنگ تبدیل شده است. در ابتدا آموزشهای خانواده و مدرسه است که متاسفانه به بچهها تعلیم داده نمیشود که از سنین کم به کار کردن بپردازند، در ثانی وقتی از دانشگاه خارج میشوند به دلیل نداشتن هیچ مهارتی، نمیتوانند وارد شغل مناسبی شوند. به گفته امام رضا، بدترین خانوادهها آنهایی هستند که به فرزندانشان خدمات بیشتری ارائه میدهند. مسئله بعدی دانشگاه است که درسهای کاربردی نیستند. بنابراین این مشکل پایه ای است و کاهش تولید صرفا به دولت برنمیگردد.
واضح است تولید باید در مسیر بخش خصوصی حرکت کند؛ با حرکت هرچه بیشتر دولت فعلی به سمت بخش خصوصی، آیا مشکل از بخش خصوصی است که نمیتواند تولید را افزایش دهد یا دلیل دیگری دارد؟
مشکل اصلی نفت خوری دولت است. بخش خصوصی باید رونق بگیرد و در کنار آن به تولید توجه شود تا ارزش افزوده ایجاد شود. ولی وقتی دولت از نفت تغذیه میکند، نمیتوان مشکل اشتغال را عملا حل کرد. زمانی قرار بود صندوق توسعه ملی منبعی برای درآمدهای نفتی باشد و پولهای این صندوق خرج کارهای ضروری همچون توسعه ملی شود. اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد و برداشتهای نابهجا باعث شد تا عملا اقدامی در زمینه اشتغال رخ ندهد.
ازطرفی دولت به جای برداشتهای غیرضروری میتوانست از طریق مالیات، ارزش افزوده ایجاد کند. همانطور که مسکن مهر توانست به درآمدهای دولت بیفزاید. اما در دولت قبل مشاهده کردیم که پول نفت و حتی خود دکلهای نفتی را هم بردند! به عقیده بنده باید تکلیف نفت و درآمدهایش مشخص شود؛ از طرف دیگر لازم است وضعیت مالیاتدهی مشخص شود. زمانی که فردی در کشور مالیات نمیپردازد، عملا درآمدهای نفتی از اهمیت بیشتری برخوردار میشود. پس مشکل از بخش خصوصی نیست.
دریافت مالیات از اقشار کم درآمد واقعا منطقی نیست؛ پس چطور دولت میتواند از این طریق درآمدزایی کند؟
ما اگر تابع اسلام هم باشیم، خمس و زکات دو مولفه اصلی در رابطه با درآمدها هستند. اگر شما مازاد بر نیاز پولی داشتید باید خمس آن را پرداخت کنید. پس منطقی است که از افراد با درآمدهای پایین مالیات دریافت نشود. دومین مسئله عوارض است؛ یعی اگر شما از خدماتی برخوردار شدید، باید عوارض بپردازید. پس افرادی که مالیات نمیپردازند، از طریق پرداخت عوارض به دولت باعث افزایش درآمدش میشوند.
همیشه کارگران از وضعیت معیشت و حقوق خود گلایه دارند؛ بهراستی مشکل از کجاست؟
در این رابطه تقصیر را نمیتوان به گردن یک نهاد انداخت؛ بلکه مشکل به همه بازمیگردد. وقتی ساختار خراب باشد، میتوان ایرادات را به گردن همه انداخت. ما در کشور نظام اقتصادی سازمان یافته نداریم و تا زمانی که قانون درست شکل نگیرد، کار مولد نیز ایجاد نخواهد شد. بنابراین هرجا کارفرما بتواند زور میگوید و بالعکس.
ازطرفی چون کل نظام بیمار است، کارگر با کارفرما به مشکل برمیخورد، اشتغال ایجاد نمیشود و در نتیجه چرخ تولید هم نمیچرخد. هم اکنون ما به عوض شدن نظام نیاز نداریم، بلکه لازم است کار را به افراد متخصص بسپاریم. البته در این رابطه تیم دولت یازدهم نسبت به دورههای قبل عملکرد قابل قبولی را در کارنامه خود به ثبت رساند. اما درمجموع اگر این روند ادامه پیدا کند، امیدی به بهبود اقتصاد، اشتغال و تولید وجود دارد.
به عنوان سوال آخر درخصوص شعارهای انتخاباتی دوازدهمین دوره ریاست جمهوری، چرا هنوز به افراد اجازه ارائه شعارهای پوپولیستی داده میشود؟
در ابتدا اینکه ما به یک شورای نظارت بر گفتار و رفتار نامزدهای انتخاباتی نیاز داریم؛ باید بررسی شود هر آماری که مستند نیست در حضور مردم ارائه نشود، در وهله دوم اجازه به حضور افراد کذاب در چنین صحنههایی داده نشود. در نتیجه اینکه انتخاب فرد اصلح را باید به عهده افراد کاردان نسبت داد.