دانشجوی دکترای جامعهشناسی فرهنگی دانشگاه علامه طباطبائی: در عصر پسا تجدد که همه فراروایتها به چالش کشیده شدهاند، کمتر پیش میآید پدیدهای مانند فوتبال بتواند اینچنین بیناذهنیت ملی شکل دهد و همه ذهنیتها و عواطف را از زندگی روزمره جدا و پیرامون یک موضوع واحد منقلب کند.
به گزارش عطنا به نقل از صبح نو، میثم مهدیار در یادداشتی که در این روزنامه منتشر شد نوشت: در خلال جامجهانی 2018 روسیه تیمهای بزرگی همچون آلمان(قهرمان دوره قبل) پرتغال و آرژانتین حذف شدند. همین شکست بزرگان اگر چه به زیان اسپانسرهای مالی فوتبال است که روی نام بزرگان سرمایهگذاری میکنند اما به جذابیتهای فوتبال میافزاید. این جذابیتها نتیجه رخداد بودن فوتبال است که البته در جامجهانی به اوج خود میرسد.
فوتبال فقط یک ورزش و حرکتهای پا به توپ بازیکنان در زمین نیست. فوتبال نوعی نمایش است که با مخاطبانش معنا پیدا میکند؛ با تماشاگران در ورزشگاه و بینندگانش از تلویزیون. تماشاگرانی که گاه با همه وجود خود مسابقه را دنبال میکنند و پیروزی یا شکست یک تیم انقلاب روحی لحظهای برای آنها ایجاد میکند.
طرفداران یا بازیکنان گاه تا سرحد مرگ برای هم «کُری» میخوانند. از این جهت فوتبال به جنگ میماند اما جنگی رخ نمیدهد و به مناسک تبدیل میشود اما مناسکی که زنده و هویتساز و شورانگیز است. این مناسک فقط در مستطیل سبز محصور نمیماند. امروز حتی دیدن مسابقات ملی در پارکها و میادین و ورزشگاهها در حال تبدیل به یک مناسک جمعی است.
شکست یا پیروزی در مسابقات دلالتهای سیاسی و اجتماعی مییابد و تفسیرهای متفاوتی از آن صورت میپذیرد.
اگرچه متولیان جهانی فوتبال تلاش میکنند که از سیاسی شدن فوتبال جلوگیری کنند، این مناسک را گریزی از پیوند با امر سیاسی در درون کشورها یا میان کشورها نیست. شکست یا پیروزی در مسابقات دلالتهای سیاسی و اجتماعی مییابد و تفسیرهای متفاوتی از آن صورت میپذیرد.
روزگاری شکستهای ملی ما در فوتبال میان نخبگان فرهنگی جامعه، تفسیری ذاتگرایانه در رابطه با خلقیات ایرانیان و فرهنگ عمومی از جمله «عدم فرهنگ کار جمعی» ارجاع مییافت و این روزها اگرچه در کل نتایج مطلوبی در جامجهانی نگرفتهایم اما در مقایسه با دستاوردهای قبلی، آوردههای تیم ملی از جامجهانی روسیه با گزارههایی چون «ما میتوانیم»، «خودباوری» و... تفسیر میشود.
سیاستمداران تلاش میکنند از طریق توجه به فوتبال رأی جمع کنند و گزارشگران یا بینندگان فوتبال بازیکنانی که از لحاظ سیاسی یا فرهنگی به خود نزدیک هستند را ارج مینهند و بازیکنان جناحهای سیاسی دیگر را آماج انتقادات خود قرار میدهند.
برای انباشت فهم فوتبال و تبعات و آثار و دلالتهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی آن، نیاز به تأسیس یک رشته علمی در اینباره هستیم، اما چه کنیم که دانشگاه ایرانی مثل همیشه با واقعیات اجتماعی خود پیوند وثیقی ندارد.
فوتبال خود بهمثابه یک رخداد قابل تحلیل است اما در جامجهانی این رخدادبودگی فوتبال به اوج خود میرسد. رخداد پدیده منحصر به فردی است که قابل پیشبینی نبوده و در لحظه رخ میدهد. فوتبال در جامجهانی از این جهت رخداد است که هنوز پدیدههایی مانند سرمایهداری یا علم یا ماشینیسم هنوز نتوانستهاند بر آن سیطره یابند و آن را کنترلپذیر کنند.
جامجهانی فوتبال تمایزاتی از فوتبال باشگاهی دارد. رانه اصلی فوتبال باشگاهی در اروپا سرمایهداری است. با پول و سرمایه میتوان بازیکنان بزرگ را از جایجای جهان جذب کرد و قهرمانی را تضمین کرد اما در جامجهانی ستارهها باید با پیراهن کشور خود به میدان بیایند. بسیار کم پیش میآید که یک بازیکن تغییر تابعیت دهد و بهخاطر پول برای کشور دیگری توپ بزند.
در عصر پسا تجدد که همه فراروایتها به چالش کشیده شدهاند، کمتر پیش میآید پدیدهای مانند فوتبال بتواند اینچنین بیناذهنیت ملی شکل دهد و همه ذهنیتها و عواطف را از زندگی روزمره جدا و پیرامون یک موضوع واحد منقلب کند. احساسات ملی در جریان دیدار تیمهای ملی به وجد میآید و یک همگرایی ملی آفریده میشود که در آن اکثر اقشار اجتماعی از فقیر و غنی با زبانها و گویشها و فرهنگها حضور دارند.
در جهانی شدن مألوف ملیتها در یک هویت جهانی ذیل سرمایهداری هضم میشوند اما در جامجهانی تیمها با هویت ملیشان حضور دارند و رقابت میکنند.
رخداد در فوتبال اگرچه با عینیت توپ و زمین و داور مرتبط است اما البته با «وهم» نیز پیوند دارد. فوتبال نه تنها بهطور کل یک رخداد است بلکه درون خود نیز سرشار از رخدادهاست و همین پیوند آن با وهم و تخیل است که آن را شورانگیز کرده است.
چه بسا تیمی مانند ایران در مقابل یک تیم با سابقه و ستارهدار بازنده باشد اما به واسطه «لایی وحید امیری به پیکه» احساس غرور ملی آفریده شود. در این غرور ملی همه شاخصهای دیگر در مقایسه کشورها چون قدرت نظامی، رفاه، رشد اقتصادی، قدرت سیاسی و... جای خود را در تحلیلها از دست میدهند.
فراتر از این جامجهانی یک بیناذهنیت بینالمللی نیز ایجاد میکند. از این جهت جامجهانی فوتبال را میتوان جلوهای از جهانی شدن دانست اما این جهانی شدن با جهانی شدن اقتصادی و فرهنگی مألوف تفاوت دارد. در جهانی شدن مألوف ملیتها در یک هویت جهانی ذیل سرمایهداری هضم میشوند اما در جامجهانی تیمها با هویت ملیشان حضور دارند و رقابت میکنند.
جامجهانی فوتبال را نمیتوان نادیده گرفت، بهویژه در کشور ما که فوتبال به عنصری هویتی تبدیل شده است. در عوض باید آن را فهم کرد و تبعات و آثار و دلالتهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسیاش را مورد تأمل قرار داد. برای انباشت این تاملات نیاز به تأسیس یک رشته علمی در اینباره هستیم اما چه کنیم که دانشگاه ایرانی مثل همیشه با واقعیات اجتماعی خود پیوند وثیقی ندارد.