دکتر مرتضی فرهادی استاد انسان شناسی دانشگاه علامه طباطبائی/ نگرانیهای مهم بخش کشاورزی در کشور ما، مسئلهی تأمین آب است که از یکسو به بحث منابع و ذخایر آبی ارتباط مییابد و از سوی دیگر بحث میزان مصرف انرژی جهت انتقال آب مطرح میشود. براساس آمارهای موجود، بخش قابل توجهی از انرژی در بخش کشاورزی صرف استخراج و انتقال آب میشود.
دکتر مرتضی فرهادی که عمر خود را با سفر به نقاط مختلف کشور صرف مشاهده و ثبت جوانب مختلف زندگی ایرانیان و بهخصوص روستاییها کرده در مقالههایی که در سال ۱۳۶۷ در مجلهی جهاد شمارههای ۱۱۵ و ۱۱۶منتشر شده است، دربارهی انهدام قناتها هشدار میدهد.ناشی از اختلاف دربارهی تعداد قنوات در ایران بسیار است، اما آنچه که همگان دربارهی آن توافق دارند این است که در چند دههی گذشته و با گسترش حفر بیرویهی چاههای عمیق و نیمهعمیق بهسرعت از تعداد قنوات و میزان آبدهی آنها کاسته شده است.
در کتاب آب و فن آبیاری در ایران باستان تعداد قنوات فعلی ایران ۵۰/۰۰۰ رشته ذکر شده است. بنا به گزارش ادارهی آب و خاک بنگاه مستقل آبیاری و همچنین طبق گزارش هیئت نمایندگی ایران در سمینار آنکارا، تعداد قنوات ایران ۴۰/۰۰۰و در کتاب در جستوجوی آب تعداد قنوات ایران ۳۰/۰۰۰ رشته برآورد شدهو در جزوهای که آقای فیلسوفی دربارهی قنوات و چاههای عمیق انتشار دادهاند، این تعداد ۲۲/۰۰۰ گزارش شده است و در کتاب قنوات ایران این تعداد ۲۰/۰۰۰ دانسته شده است.
طبیعتاً اختلاف در تعداد قنوات ایران، اختلاف در سایر محاسبات را به دنبال دارد؛ با این همه، این محاسبات که به نمونههایی از آن اکتفا خواهیم کرد، حتی با کمترین آمارهای دادهشده نیز شگفتانگیزند.
«… آیندهی قناتهای ایران هرچه که باشد، ۲۲/۰۰۰ رشته قنات موجود ایران با ۲۷۴/۰۰۰ کیلومتر کوره و ۵۲۶۵۰۰ لیتر آب در ثانیه، همه نتیجهی کار یدی و یک نمونهی ارزنده از دستاوردهای مردم سختکوش ایران است. این مقدار عظیم آب معادل ۷۵ درصد تمام آبی است که از رود فرات در دشتهای بینالنهرین تخلیه و جاری میشود. این حجم آبیاری برای آبیاری و کشت ۱/۲۰۰/۰۰۰ هکتار در صورتی که تماماً به کار کشاورزی گرفته شود کافی است.»
«… اگر آب حاصل از قنوات دایر مملکت را که چیزی در حدود ۷۵۰ تا ۱۰۰۰ متر مکعب در ثانیه است تنها ملاک اقتصادی قنات بگیریم و قیمت هر متر مکعب آب را به نرخ کشاورزی سال ۱۳۴۲ (۲۵ سال قبل) فقط معادل ۰/۵۵ ریال (در حدود ۱۰ شاهی) محاسبه کنیم، در این صورت ارزش این قنوات بیش از ۵۰ میلیارد ریال خواهد بود که اگر نگوییم بزرگترین رقم ثروت ملی ما است، بدون شک بعد از نفت در درجهی اول اهمیت اقتصادی برای مملکت قرار دارد.»
«.. اگر تعداد قنوات ایران ۲۰/۰۰۰ رشته در نظر گرفته شود با توجه به دبی قنات معدل که ۲۵ لیتر در ثانیه تعیین گردیده، میزان کلی دبی قنوات ایران معادل ۹ برابر مخزن سد سفیدرود، بزرگترین سد مخزنی ایران، و ۸۰ برابر مخزن سد کرج و ۱/۲ برابر دبی متوسط سالیانهی رودخانهی کارون خواهد بود.»
به هر حال این چندهزار رشتهی آب چندین و چندصد ساله که بهتعبیر روستاییان بیوجود آنها «نه آب بود و نه آبادانی، نه گلبانگ مسلمانی» بهخاطر جهل و یا اغراض سیاستگذاران کشاورزی و یا هر دوی آنها در چند دههی گذشته همچون یوسفی در قعر چاه فراموشی پرتاب شده است.
این هشتمین عجایب دنیا که تنها در طول ۲۰ سال یعنی از ۱۳۳۳ تا ۱۳۵۴، رشتهی عمر ۵۲۹۰ رشته از آنها قطع گردیده است و مقدار آبدهی قناتهای بازمانده نیز به طور متوسط از ۲۵ و ۲۷ لیتر در ثانیه در هر رشته قنات به ۱۴/۱۵ لیتر در ثانیه کاهش یافته است.
این میراثی که همین آخرین بقایای آن: یعنی ۵۰۰/۱۵ قنات دایر و ۵۳۰۰ رشته قنات بایر آمار سال ۱۳۵۲، ۴۲۷ میلیون نفر روز کار برده است و طول مجموع کوره و میلهی آن برابر با حدود ۸۲ فاصله زمین تا کرهی ماه و برابر با ۷/۷۷ برابر خط استوا است.
جدیدترین منبع از ۱۳۶۰، براساس آمار موجود در بخش آبهای زیرزمینی وزارت نیرو، تعداد قنوات دایر ۱۹۴۴۲ رشته گزارش کرده است.
«کشاورزی ما اکنون در معرض یک خطر بزرگ قرار دارد و آن خشک شدن قنوات در نتیجهی حفر بیرویه و غیراصولی چاههای عمیق است که بیش از بیستهزار قنات را تهدید میکند؛ این قنوات در حدود چهلهزار سنگ (پانصد و شصت متر مکعب در ثانیه) آب میدهند و با اندک رسیدگی به صدوبیستهزار سنگ (۱۷۰۰ متر مکعب در ثانیه) خواهد رسید. این مقدار، چهار برابر «بده» آب متوسط رودخانهی کارون در اهواز و مساوی سهچهارم «بده» متوسط سالیانهی نیل در قاهره میباشد».
«مقصود من این است که این کار (حفر «بیرویه» و «بیمطالعه»ی چاه عمیق) میبایست با مطالعه صورت گیرد؛ قنات و چاه کنار هم گذاشته شوند و با محاسبات دقیق پیشبینی کنند که در هرجا و هرموقع کدامیک بیشتر مقرونبهصرفه است».
«عجیب است، ما که حاضریم میلیونها تومان صرف مطالعه کنیم تا ببینیم آیا میشود از رسوبات پشت سد و شمگیر آجر سیمانی ساخت، چهطور حاضر نیستیم یک شاهی خرج مطالعه کنیم که آیا میشود وسیلهی بهتری برای کندن و حفر و تنقیه فراهم کرد؟ ما عضویت در «کمیسیون صنوبر» سازمان «فائو» را میپذیریم و بدان افتخار میکنیم، اما به کمیسیون حفظ قنات ـ که مادر صنوبر است ـ اعتنایی نداریم… مهندسان ما جوش میزنند که شهر ونیز دارد کمکم زیر آب میرود، اما هیچکس «بر» خاطرش نیست که قنات «همتآباد» یزد همین روزها چگونه از بیهمتی ما از میان رفت و دود از دهانهی آن برآمد.»
«امروز وقتی مهندسان عالم حتی در فایدهی پدیدهی بزرگ سد اسوان تشکیک کردهاند و گمان دارند که ضرر و دوام و ثبات نیل از جزرومد آن بیشتر است، جای آن است که به هر حال به این سادگی از پدیدهی قنات نگذریم.»
هیچکس بهصورت انتزاعی مخالف چاه عمیق و موتور و ماشین نیست، چهبسا که از این موتورها بتوان به بهترین شکل و در خدمت کشاورزی ایران و به سود اکثریت و در درازمدت حتی در آبادان کردن همین قنوات که در آینده اشاره خواهیم کرد، استفاده کرد.
از این چاهها و به تعداد زیاد میتوان در جاهایی که آب زیرزمینی از دسترس قنوات خارج شده و از مرزها عبور میکنند و یا به دریاچهها و حوضچههای آب شور و کویر نزدیک میشوند سود جست. گرچه در مورد اخیر نیز صرفه با قنات است،و اگر آب بالا (رو) باشد و شیب کم، صرفه با قناتهای تمامآفتابی (کی. هرانگ) میباشد.سخن این است که تا روزی که نتوانستهایم به میزان بارندگی این سرزمین بیفزاییم، چگونه میخواهیم استخراج و مصرف آبهای زیرزمینی خود را، که حاصل همین نزولات آسمانی هستند، افزایش دهیم؟
چگونه با دستان خود آب را بحرانی کردیم؟
سیاستها و برنامهریزیهای نادرست رژیم پیشین، جهل و بیتوجهی نسبت به شرایط اقلیمی و اجتماعی و تجربیات چندهزارسالهی کشاورزی خودی و شناخت ناقص از شرایط و امکانات بیگانه، سبب نابودی بسیاری از تأسیسات کشاورزی همچون قناتها، کبوترخانهها، فراموشی روشهای آبیاری، کشتکاری، کودورزی، دیمکاری و آیشبندی، برهم زدن و تضعیف سازمانها و شیوههای تعاونی سنتی، قطع ارتباط بین گذشته و حال و به هرز دادن نیروی عظیم پتانسیل فرهنگی، شده است. بیآنکه توانسته باشد تأسیسات و سازمانهای کارآمدتر و شیوههای مؤثر و مطمئنتری را در اغلب موارد جایگزین سازد و بیآنکه خواسته و یا توانسته باشد پیوندی درخور و آفریننده بین «سنت» و «صنعت» برقرار سازد..
البته شک نیست که این ناکامیها دلایل گوناگونی داشته، اما بیگمان یکی از دلایل آن، جهل نسبت به شرایط خودی و علم ناقص تکنوکراتها و برنامهریزان ما نسبت به بیگانه بوده است:
«کشور ایران با ۱/۶ میلیون کیلومتر مربع وسعت، از نظر محیط زیست و رویش و آبوهوا شاید در شمار کشورهای نادر روی زمین است… تفاوت شرایط اقلیمی از نظر سردسیری و گرمسیری و از نظر میزان بارندگی سالانه و پراکندگی آن در فصول مختلف، از نظر ارتفاع از سطح دریا و از نظر عمق آبهای تحتالارضی و خلاصه تنوع محصولات و رویش گیاهی و دامداری به قدری است که میتوان گفت شرایط مشابه و مشترک در مقابل شرایط متفاوت در اقلیّت قرار دارد. این تفاوتها… به نوبهی خود، روستاها و اجتماعات روستایی با سنتها و هنجارها و ارزشهای مختلف به وجود آورده که از نظر برنامهریزی و تصمیمگیری همان اندازه اهمیت دارد که شرایط متفاوت اقلیمی.
«سازمانها و تشکیلات کشاورزی روستایی ما اما متأسفانه در شکلگیری خود تحتتأثیر این تفاوت قرار نگرفته و برنامهریزی کشاورزی روستایی بیشتر حکم الگوهای مملکتشمولی دارد تا ناحیهای و منطقهای… یعنی در حالی که شرایط مشابه کشاورزی و روستایی در حداقل قرار دارد، جنبههای همهجاشمولی برنامهها در اکثریت است.
این مشکل نهتنها در سطح برنامهریزی و تشکیلات اداری کشاورزی و روستایی است، بلکه متأسفانه در آموزش کشاورزی مملکت نیز در تمام سطوح به چشم میخورد… برنامههای آموزش کشاورزی ما… اگر ترجمهی متون خارجی نباشد… آنقدر کلی و تئوری و عمومی است که با شرایط کشاورزی و روستایی ایران کمتر انطباق دارد.»
«بخش کشاورزی ما به بیماری میماند که از هرسو برای درمانش اطبای حاذق و دستگاههای کمکی پزشکی گسیل میشوند، اما وی از مرحلهی بین مرگ و زندگی به در نمیآید… آن هم بخشی که بیش از ۴۵ درصد نیروی انسانی شاغل در آن، زندگی و درآمد خویش را مدیون آن هستند. مهم این است که رشد ارزشافزودهی بخش کشاورزی در سالهای برنامهی عمران چهارم در حدود ۲ درصد بوده است و این در مقابل سرمایهگذاریهای هنگفت، رشد ناچیز و غیرقابل توجیهی است.
در سطوح مختلف برنامهریزی کشاورزی و در مراجع تصمیمگیری، خود این عقبافتادگی را لمس میکنند و آن را کلاف سردرگمی میدانند.
عکسالعملی که اغلب وجود دارد، افزایش تخصیص عوامل، به عبارت دیگر افزایش بودجهی کشاورزی است…
برنامهریزان کشاورزی و امور روستایی مملکت با کشاورزان و امور روستایی همانگونه رفتار میکنند، که گاهی اوقات پزشکان با بیماری که دردش را نمیشناسند. به عبارت دیگر بخش کشاورزی حکم موش آزمایشگاهی را پیدا کرده که مرتب باید آزمایشات گوناگونی را تحمل کند…
شاید یکی از دلایل عدم ثبات در سیاست کشاورزی، و یا اصولاً عدم وجود سیاست مشخص و درازمدت کشاورزی تا اندازهای ناشی از عدم شناخت مسائل کشاورزی و روستایی مملکت باشد…»[۳]
حقیقت این است که حداقل یکی از دلایل شکستهای برنامههای کشاورزی ما و بسیاری از کشورهای آسیایی ـ آمریکایی و آمریکای لاتین در چند دههی گذشته، نهتنها بهخاطر بیتوجهی به شرایط متفاوت اقلیمی و جغرافیایی بوده، بلکه بیشتر از آن، ناشی از بیتوجهی و جهل مرکب نسبت به تجربیات چندهزار سالهای است که درست از متن و بطن شرایط اقلیمی و فرهنگی این کشورها برخاسته و پادزهر بسیاری از مشکلات کشاورزی این کشورها را در خود نهفته داشته است.
«کلاید کلاکن»، استاد و مردمشناس آمریکایی، فرهنگ را: «انبار تجربهی گروه» و «گنجینهی انباشته از آفرینندگی بشر» تعریف میکند.
ایران کشوری است کهنسال و جزء نخستین کشورهایی از جهان است که کشاورزی و دامداری در آن پا گرفته و بالیده است و در نتیجه از این «انبار تجربه» و «گنجینهی آفرینندگی» سهم بهسزایی داشته است:
«از آن زمان که تاریخِ نوشته در دست است اکنون، حداقل ششهزار سال میگذرد، و در نیمی از این زمان تا آنجا که بر ما معلوم است، خاورمیانه مرکز امور و مسائل بشری بوده است… بر این صحنه که تحدید حدود دقیق آن مقدور نیست و بر روی آن مردم و فرهنگهای مختلف وجود داشته، کشاورزی و بازرگانی، اهلی کردن جانوران و ساختن ارابه، سکهزدن و سند نوشتن، پیشهها و صناعت، قانونگذاری و حکومترانی، ریاضیات و پزشکی… و چیزهای دیگر برای نخستینبار پیدا شده و رشد کرده و فرهنگ اروپایی و آمریکایی ما در طی قرون از راه جزیرهی کرت و یونان و روم، از فرهنگ همین خاورمیانه گرفته شده…»
«با اینکه باستانشناسان بهتازگی آغاز کشاورزی را به حدود پانزدههزار سال قبل نسبت دادهاند (حفاریهای بازماندهی مزارع برنج در آسیای جنوب شرقی)، قدیمیترین دهکدههای جهان که تا به حال توسط حفاران پیدا شده در خاورمیانه واقع است. این دو روستا در «جارمو» و «تپه سربین» بهترتیب واقع در ایران و عراق امروزی، نشاندهندهی این است که… تشکیل اجتماعات روستایی (در ایران) لااقل از صد قرن (ده هزار سال) قبل آغاز شده است.»
«… احتمال میرود کشت گندم برای اولین مرتبه در تاریخ بشر در نقطهای در طول سواحل غربی فلات ایران و در جلگههای ایلام صورت گرفته و به این ترتیب برای زندگی… یک وسیلهی ارتزاق و توشه و قوت اساسی به وجود آمده است.»
نه هزار و پانصد سال پیش اهلی کردن بز در لرستان اتفاق افتاده است، شاهنشاه استفاده از آب رودخانهها به وسیلهی کندن جویها از کنارهی آن و بالا بردن آن بر سر مزارع و بهطور کلی «پراکندن تخم و کشت و درو» را از اختراع ایرانیان در دورهی هوشنگ میداند.
منظور ما از تکرار و یادآوری این سخنان به هیچوجه ارضای خاطر خود و خواننده و دل خوش کردن به گذشتههای دور نیست. منظور از بیان تاریخ، پندآموزی است. به خاطر این است که گذشته چراغ راهی برای آینده است و با این افسوس که ما چلچراغهای بسیاری از گذشته را در تهاجم فرهنگی غرب بهیکباره با سنگ جهل و خودباختگی شکستیم و امروز کورمال کورمال کارمان از چاله به چاه افتادن شده است. سخن از ضدیت با نوآوری و تکنولوژی و دانش نوین کشاورزی جهانی نیست، برعکس، این است که به چه شیوهای میتوانیم به شایستهترین وجه از این نوآوریها برای بالندگی کشاورزی خود سود جوییم. سخن از تقلید کورکورانه، در برابر یادگیری از طریق بینش و بصیرت است.
روستاییان کرمانی ما میگویند: «درخت روی ریشهاش سبز میکند»، اما تکنولوژیستها و تکنوکراتهای وابسته با چشمپوشی بر تجربیات چندهزار ساله تیشه بر ریشه زدند. نجات کشاورزی ما در پیوند «سنت» و «صنعت» بود و نه در «سنتکُشی» کورکورانه.
ما در سطور آینده به نمونههای عینی متعدد و مختلفی برای اثبات این «سنتکُشی» خواهیم پرداخت و از آنجا که «آب» بزرگترین مسئلهی کشاورزی ما است، ما نیز از همین مسئله آغاز میکنیم.