آیا واقعا سیاستمداران به رأی و نظر روشنفکران و نخبگان اجتماعی عمل میکنند؟ اگر چنین است پس چرا دولت و نظام سیاستگذاری هیچگاه نسبت به نقدهای نخبگان اجتماعی و صاحبنظران در زمینه بسیاری از سیاستهای غلط اجتماعی وقعی ننهاده و پرشتاب سیاستهای خود را پیش برده است؟ آیا سیاستگذاران فقط در زمینه قیمت بنزین از روشنفکران تبعیت میکنند؟!
به گزارش عطنا ، رضا امیدی، عضو هیئت علمی گروه تعاون و رفاه اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی در یادداشتی در روزنامه شرق به نقد یادداشتی که در شماره 23 این روزنامه با عنوان «ثابتماندن قیمت بنزین از جیب فقرا» به قلم علی سرزعیم، اقتصاددان و عضو هیئت علمی دانشکده بیمه اکو دانشگاه علامه طباطبائی منتشر شده بود پرداخته است که در ادامه میخوانیم؛
این یادداشت حاوی نکتههای متناقض و قابلتأملی است. به طور خلاصه ایشان در این یادداشت تلاش کرده است ناکارآمدیهای نظام اقتصادی را بر گردن روشنفکران بیندازد. در ادامه، برخی از بخشهای یادداشت مذکور آمده است:
«هم روشنفکران و هم جامعه ایران پیوسته روی این استدلال مانور میدهند که مشکل مصرف بالای بنزین، خودروسازها هستند. درواقع خودروسازها بهدلیل عرضه خودروهایی با میزان مصرف بالا، هزینه بالای بنزین را به اقتصاد کشور تحمیل کردهاند.
روشنفکران وقتی میخواهند این ایده را در افکار عمومی جا بیندازند، معمولا این قضیه را به گروههای ذینفع خودروساز و قطعهساز ربط میدهند و با مافیاییکردن مسئله درواقع چنین القا میکنند که خیر جامعه قربانی مصالح اقلیتی از آنها شده است.
نخبگان و روشنفکران این دیار همهگونه تحلیلی عرضه میکنند تا قیمت بنزین گران نشود؛ برای مثال گفته میشود اگر بنزین گران شود، فلانقدر اشتغال از بین میرود و دیگری میگوید اگر بنزین گران شود، بهدلیل تشدید کسری بودجه و دامنزدن به انتظارات تورمی یا بالابردن هزینه تمامشده، بهماندرصد تورم اضافه خواهد شد.
نقش برخی مدعیان با این بهظاهر استدلالهایی که علیه افزایش بنزین عرضه میکنند، فقط موجب میشود مقاومت اجتماعی در برابر این اصلاح اقتصادی بیشتر شود و سیاستگذاران را به تردید افکنند. همه میدانیم سیاستمداران به اندازه کافی انگیزه دارند تا منافع کوتاهمدت را به منافع بلندمدت ترجیح دهند، فقط کافی است جامعه با مقاومت در برابر سیاستهای اصلاحی و روشنفکران با تئوریزهکردن تداوم سیاستهای غلط گذشته، آنها را به تداوم وضع موجود سوق دهد.
موضوع بنزین بهخوبی نشان میدهد چگونه با کمک روشنفکران، ائتلاف مذمومی به زیان طبقه فقیر شکل گرفته و پیوسته تخصیص منابع عمومی به شکل ناعادلانه انجام میشود. این مصداق کافی است که به این فرض هم فکر کنیم که گناه بیعدالتی موجود فقط برعهده حکومت نیست، بلکه روشنفکران و دیگر بخشهای جامعه نیز در آن سهیم هستند!»
برجستهکردن نقش روشنفکران در جلوگیری از افزایش قیمت بنزین بهطرزی هیستریک در متن ایشان مدام تکرار شده است، بدون اینکه روشن باشد تعریف ایشان از روشنفکری چیست؛ چراکه تقریبا هیچ روشنفکری درباره بنزین و قیمت آن نه تحلیلی دارد و نه موضعی. اتفاقا تمام این مباحثی که ایشان به روشنفکران نسبت میدهند، بحثهای جاری میان اقتصاددانان و سیاستگذاران دولتی است.
برای مثال در مسائل اخیر مربوط به افزایش قیمت حاملهای انرژی، وزارت کشاورزی و وزارت کار موضع انتقادی داشتند. برخی از گزارههای ارائهشده در یادداشت ایشان هم نه نظر روشنفکران که اتفاقا تحلیلهای کارشناسی وزارت کار است.
بر اساس تحلیلهای کارشناسان وزارت کار، بیش از هزار بنگاه اقتصادی در آستانه ورشکستگیاند و هر نوع شوک قیمتی میتواند موجب تعطیلی این بنگاهها و بیکاری بیش از ٤٠٠ هزار نفر شود. همین تحلیلها نشان داده است که در شوک قیمتی سال ١٣٨٩ نیز بیش از یکمیلیون نفر بیکار شدهاند یا بحثهای ایشان درباره نسبت قیمت بنزین و کیفیت خودرو تاکنون در کدام مباحث روشنفکری مطرح شده است؟!
نکته دیگر این است که آیا واقعا سیاستمداران به رأی و نظر روشنفکران و نخبگان اجتماعی عمل میکنند؟ اگر چنین است پس چرا دولت و نظام سیاستگذاری هیچگاه نسبت به نقدهای نخبگان اجتماعی و صاحبنظران در زمینه بسیاری از سیاستهای غلط اجتماعی نظیر کالاییشدن آموزش و بهداشت، موقتیسازی نیروی کار، تشکلزدایی از جامعه، محدودیتهای اجتماعی و سیاسی و... وقعی ننهاده و پرشتاب سیاستهای خود را پیش برده است؟ آیا سیاستگذاران فقط در زمینه قیمت بنزین از روشنفکران تبعیت میکنند؟!
نکته عجیب ماجرا این است که ایشان در مصاحبهای که با عنوان «روشنفکران، نیروی پیشران پوپولیسم در ایران هستند» در آبانماه سال جاری در روزنامه «شرق» منتشر شده است، اتفاقا روشنفکران را بهدلیل بیتوجهی به مباحث جاری کشور نواختهاند! و تأکید کردهاند که «روشنفکران ما نمیتوانند با جامعه صحبت کنند و همین یکی از دلایل قطع رابطه توده و نخبگان است» و در ادامه باوجود تأکیدشان بر قطع رابطه توده و نخبگان، آنها را عامل ایجاد انتظارات غیرواقعی و مطالبات نادرست در مردم دانستهاند!
واقعا ایشان این تناقض را چگونه پاسخ میدهند؟ چگونه ممکن است جریانی که به گمان ایشان رابطهاش با جامعه قطع است بتواند تا این اندازه بر جامعه تأثیر بگذارد. به نظر میرسد به باور ایشان هرکسی در هر جایگاهی که با سیاستها و گفتمان غالب اقتصادیای که در ایران مبتنیبر نادیدهانگاری مردم و نیازهای آنها پیش میرود، ناهمسو باشد، روشنفکر است.
در این نگاه «روشنفکر» از معنای متعارف خود فاصله گرفته و در سالهای اخیر گویا کلیدواژهای شده برای حمله به هر آنکس که جریان غلط اقتصادی، سیاسی موجود را نقد میکند. این موضوع نهتنها در یادداشت مورد بحث، بلکه در اغلب نشریات این جریان فکری نیز دیده میشود.
نکته قابلاعتنا این است که امروزه طیفی از اقتصاددانان از ابرچالشهای ایران بحث میکنند و برای آن نسخه مینویسند که پارادایم مدنظر آنها خود مهمترین ابرچالش اقتصادی ایران در دهههای اخیر بوده است. این طیف از اقتصاددانان بدون توجه به زمینههای نهادی، همه نارکارآمدیهای اقتصادی را به ساز و کارهای قیمتی تقلیل میدهد و بر این تصور است که با آزادسازی قیمتها، میتواند اقتصاد ایران را سروسامان دهد.
بر اساس همین باور در سالهای اخیر انواعی از شوکدرمانیها و جراحیهای دردناک به جامعه ایران تحمیل شده است، بدون آنکه دستاوردهای مورد ادعای تدوینکنندگان این سیاستها محقق شود.
در مردادماه سال جاری در یادداشتی در روزنامه «شرق» با عنوان «سازمان برنامه و بودجه اجتماعی؛ لازمه تحقق مأموریتهای دولت دوازدهم» توضیح دادهام که تحقق مأموریتهای مطرحشده از سوی رئیسجمهور در مراسم تحلیف ایشان با موانع ساختاری و پارادایمی جدیای مواجه است.
در وضعیت مخمصهوار کنونی اگر دولت (نظام سیاسی) ساز و کارهای روشنی را برای گفتوگوهای گسترده اجتماعی در راستای شناسایی مسائل واقعی و دستیابی به پنجرههای سیاستی در سطح سیاسی و سیاستگذاری شکل ندهد، بدونتردید باید منتظر بحرانهای جدیتری باشد.