جایزه نوبل اقتصاد سال 2017 به فردی از مکتب اقتصاد رفتاری اعطا شد، تالر، اقتصاددان 70 ساله آمریکایی تلاش داشت اقتصاد را از طریق روانشناسی تجزیه و تحلیل کند. او معتقد است که انسانها از عقلانیت نسبی برخورداند، در تصمیمهای خود فقط به سود نمیاندیشند بلکه ترجیحات اجتماعی را هم در نظر میگیرند. مؤسسه دین و اقتصاد برای بررسی آرای تالر نشستی را با عنوان «اقتصاد رفتاری از زبان ریچارد تالر؛ برنده نوبل اقتصاد 2017» را روز پنجشنبه، 20 مهر ماه برگزار کرد. در این نشست فرشاد مؤمنی، محمد قلی یوسفی و بهنام شهائی به بررسی آنچه که باعث شد تا تالر جایزه نوبل را ببرد میپردازند که در ادامه میخوانیم.
مهدی جهانشاهلوراد-عطنا؛ فرشاد مؤمنی، استاد اقتصاد دانشگاه علامهطباطبائی در آغاز این نشست میگوید مأموریت اصلی اقتصاد رفتاری ارائه تصویر واقعگرایانهتر از فرایند تصمیمگیری و تخصیص منابع است، «به دلیل آنکه ملاحظههای روششناختی جایگاه بایستهای در نظام آموزش و پژوهش علم اقتصاد ایران ندارد ما با طیف متنوعی از کاستیها، محدودیتها و سوء برداشتها روبهرو میشویم. در اینجا شاید مهمترین نکتهها تذکر این مسئله است که ما به اقتصاد رفتاری هم مثل اقتصاد نئوکلاسیک یا نهادگرا به مثابه یک تئوری نگاه میکنیم نه به مثابه یک ایدوئولوژی، بنابراین در قالب یک رویکرد نظری باید به همان اندازه که از ظرفیتها و تواناییهای آن آگاه میشویم از برخورد مطلق انگارانه و بناکردن انتظارات بیش از توانایی هم برحذر باشیم.»
مؤمنی اشاره میکند که هسته اصلی اقتصاد رفتاری جنبه روانشناختی را به تحلیلهای اقتصادی اضافه میکند: «هدف اقتصاد رفتاری مانند هر کوشش نظری دیگر این است که هم پیشبینیهای دقیقتر و مطابق با واقعیتتر و هم توصیههای سیاستی راهگشاتری ارائه کند، بنابراین با وجود همه دستاوردهای مثبت و فوقالعادهای که رفتارگرایان در حیطه اقتصاد معرفتی داشتهاند باید توجه کنیم که درباره این رویکرد نظری هم برخورد غلو آمیز نداشته باشیم.»
او برای این گفته خود یک مثال میآورد: «در بین بیش از 70 رویکرد نظری که تلاش کردند سقوط رژیم پهلوی در ایران را، که برای بسیاری پدیده غافلگیرکننده بوده، صورتبندی نظری کنند مثلا شخصیتی در استاندارد ماروین زونیس پیدا شد که این پدیده را از زوایه روانشناختی محمدرضا پهلوی بررسی کرد؛ او معتقد بود که جنبه روانشناختی را هم به سایر جنبههای صحیح و کارآمدی که دیگران گفتهاند، اضافه کنیم نه اینکه یک متغیر را مطلق کنیم و عوامل دیگر را نادیده بگیریم.»
استاد تمام اقتصاد دانشگاه علامهطباطبائی بار دیگر به محدودیتهای روششناختی که در نظامهای رسمی آموزش و پژوهشهای علم اقتصاد دارد اشاره میکند و میگوید: «به اعتبار همین محدودیتها گاه مشاهده میکنیم در سطوح بالای تصمیمگیری کشور هم به این مسئله توجه نمیشود که وقتی از لفظ مشترک اقتصاد استفاده میکنیم از سه نظام متفاوت یعنی سطوح خرد، کلان و توسعهای تحلیل اقتصادی صحبت میکنیم. گاهی تداخل این تلقیها با یکدیگر منشأ بسیاری از سوءبرداشتها، سوءتفاهمها و سوءسیاستگذاریها شده است.»
او برای این بخش از نظر خود هم به یک مورد عینی اشاره میکند: «وقتی که با شوک درمانی در مورد حاملهای انرژی صحبت میکردیم بحث ما این نبود که ابزار قیمت برای تغییرِ هدفگذاری شده مطلقا موضوعیت ندارد بلکه به اعتقاد ما در یک ساخت توسعه نیافته دستکاری قیمت باید آخرین حلقه از یک مجموعه اقدامات باشد، اما اگر این ابزار اولین اقدام شد مسئله فقط برآورد نشدن اهداف انتظاری نیست بلکه بحث بر این است که فاجعههای بزرگ انسانی، محیطزیستی و اجتماعی هم پدید میآید.»
او تأکید میکند: «در این مسئله بر اساس اینکه ایران یک ساخت توسعه نیافته و رانتی دارد بنابراین باید به تقدم رتبهای مسائل سطح توسعه و کلان به ابزارهای سطح خرد توجه شود، «یکی از شاخصههای اصلی رفتارگرایان این است که روی مسئله کارآیی و اثر بخشی منابع انسانی و مادی تخصیص یافته با حسیاست بالایی برخورد می کنند. زمانی که از این زوایه به تحولات ایران نگاه میکنیم، میبنیم که اضافه کردن ملاحظات مربوط به دستاورهای استفاده رفتاری هم میتواند به ما خیلی کمک کند که پدیدههای حیرتانگیزی را که در کشور افتاده است، بهتر تحلیل کنیم.»
مؤمنی به مطالعهای که مهندس بحرینیان اخیراً درباره بخشی از اقتصاد انجام داده است اشاره میکند و از نتایج این تحقیق میگوید: «در دوره سالهای 1338 تا 1394 بر اسا قیمتهای جاری، دریافتیهای ارزی ایران حدود هزار و 686 میلیارد دلار بوده است، نکته مهم این است که نزدیک 81.5 درصد این مبلغ به دوره پس از سال 1369 تعلق دارد؛ دورهای که اقتصاد ایران تلاش کرده مسائلاش را از طریق بنیادگرایی بازار و در قالب تعدیل ساختاری به اجرا در بیاورد اما سوال اینجاست که تخصیص این اندازه از منابع چه دستاوری برای ایران داشته است؟»
او همچنین به گزارشی که بانک جهانی از رشد اقتصادی کشورها منتشر کرده اشاره میکند که «بر اساس این گزارش در یک دوره 50 ساله در فاصله 1965 تا 2104 درحالی که اندازه اقتصاد ایران 6.6 برابر شده اندازه اقتصاد مالزی بیش از 20، کره جنوبی بیش از 34 و چین بیش از 63 برابر شده است. البته اینجا بحث است که اگر ما منابع تجدیدناپذیرمان را فروختیم میتوانیم درآمد آن را تولید بنامیم و در GDP کشور حساب کنیم؟ حداقل در دانش توسعه یک ذخیره دانایی بالغ بر 50 ساله وجود دارد که میگوید از منظر منطق رفتاری از جیب خوردن را نمیتوان تولید به حساب آورد. حتی با وجود اینکه ایران چنین مشکلاتی دارد که سهم دلالی، خام فروشی و مواردی از این قبیل را به عنوان تولید حساب میکند باز هم فاصله ما با کشورهایی که در سال 1965 اوضاع پس افتادهای نسبت به ما داشتند، سنگین است.»
این استاد مکتب نهادگرایی تأکید میکند که باید این مسئله رمز گشایی شود که آن کشورها و ما چه کارهایی انجام دادیم که اوضاع اینگونه رقم خورد، مؤمنی بار دیگر به یکی از نتایج مطالعه بحرنیان اشاره میکند: « بر اساس ارزشگذاری به قیمتهای جاری، ارزش دلاری مصرف داخلی نفت و گاز ایران در این دوره حدود دو هزار و 573 دلار بوده است. یعنی اگر ما اقتصادی نفتی نبودیم و قرار بود برای امور جاری نفت و گاز وارد کنیم این رقم را هم به آن چیزی که به عنوان دلار خالص به دست آوردیم اضافه کنیم. نکته قابل تأمل از جنبه روششناختی این است که از کل این رقم 83.8 درصد از دوره 1369 به بعد اتفاق افتاده است؛ دورهای که از طریق شوک درمانی و درستکاری قیمتهای کلیدی میخواستند تقاضا را کنترل کنند.»
مؤمنی تأکید میکند که جامعه هزینه این مسائل را پرداخت کرده است اما به دلیل خلأ معرفتی و سهم اندک دانایی در تصمیمات و تخصیص منابع رخ داده، هیچ تناسبی بین منابع انسانی و مادی که تخصیص یافته و دستاوردهایی که مشاهده می شود، وجود ندارد.
او اشاره میکند ما در یک اقتصاد سیاسی رانتی قرار داریم و از پیامدهای این وضعیت و تأثیری که اقتصاد رفتاری برای بهبود اوضاع میتواند داشته باشد میگوید: «به واسطه عدم شفافیت، برخورد سهل انگارانه، شعاری و ظاهرسازی درباره مشارکت مردم در سرنوشت خودشان دائما شاهد این هستیم که هزینههای هماهنگی در ایران به طرز فاجعهآمیزی افزایش پیدا میکند. ما از دلالتهای اقتصاد رفتاری میتوانیم استفاده کنیم برای اینکه بحران انبوه ناهماهنگیهای ساختاری، نهادی و اجرایی در کشورمان را حداقل کنیم.»
مؤمنی اضافه میکند: «از دل بحران هماهنگی است که بحران ناکارآمدی و اثربخشی اندک مشاهده میشود. همانطور که اقتصاد نهاگرا میتواند کمک شایانی کند که ریشههای این گرفتاریها را بفهمیم، به نظر میرسد آموزه اقتصاد رفتاری هم میتواند کمک های شایانی به ما داشته باشد.»
«اقتصاد، یک علم اجتماعی است اما کمیته جایزه نوبل آن را یک علم طبیعی میداند، وارد مسائل اجتماعی نمیشود و از منظر علم محض آن را نقد میکند.»
استاد اقتصاد دانشگاه علامهطباطبائی اشاره میکند که همه نظریههای جدیدی که دستاورهای خارقالعاده داشتهاند قائل به یک رویکرد بین رشتهای برای فهم بهتر مسائل هستند: «این رویکرد به ویژه برای اقتصادیهای توسعهنیافته و در بالادست برای اقتصادهای توسعهنیافته رانتی میتواند به مراتب ثمر بخشی جدیتر و بزرگتری داشته باشد؛ چون مسائل توسعه و توسعهنیافتگی در ذات خودشان مسائل بین رشتهای هستند و هر رویکرد نظری که بر این مسئله پافشاری کند میتواند برای کشورمان ثمر بخش باشد و ما را از الگوهای تک ساختنگر پرهیز دهند.»
مؤمنی در پایان صحبتهایش تأکید میکند که فلسفه همه تلاشهای او در جامعهای که با گرفتاریهای بزرگ و متعدد روبهرو هست ارائه راهحلهای کم هزینهتر و پر دستاوردتر است: «امیدوارم کوششهای فکری و دستاوردهای خارقالعادهای که باعث میشود یک رویکرد فکری مورد اعتنای جدی کمیته نوبل اقتصاد شود آرام آرام در گوشهای سنگینی که در نظام تصمیمگیری کشور وجود دارد رخنهای پیدا کند.»
محمد قلی یوسفی، استاد اقتصاد دانشگاه طباطبائی سخنران دیگر این نشست است. او میگوید مشکلات علم اقتصاد پدیده جدیدی نیست و سالها بود که مطرح میشد: «اقتصاد، یک علم اجتماعی است اما کمیته جایزه نوبل آن را یک علم طبیعی میداند، وارد مسائل اجتماعی نمیشود و از منظر علم محض آن را نقد میکند.»
یوسفی میگوید کاری که تالر انجام داده زیر سؤال بردن علم اقتصاد است و برای این ادعای خود چند دلیل میآورد: «ما در اقتصاد میگوییم همه تصمیمات عقلایی است یعنی همه دنبال نقش خودشان میروند و معادلاتی که مینویسیم بر همان مبنا است، فرض میکنیم مطلوبیتهای ما مشتقپذیر هستند یعنی از هم دیگر تأثیر نمیپذیرند اما وقتی تالر میگوید ترجیحات اجتماعی تأثیر دارند تمام آن بخش از اقتصاد زیر سؤال میرود. یا زمانی که میگوید تمام رفتارهای ما هر روز علم اقتصاد را زیر پا میگذارد یعنی بیشترین رفتارهای ما غیر عقلایی است.»
به اعتقاد یوسفی این ادعا نیز جدید نیست و بشر همیشه غیر عقلایی زندگی کرده است: «از زمانی جامعه انسانی تشکیل شد، سنتها و آداب و رسوم نقش یافتند ما رفتارهای غریزی را کنار گذاشتیم البته نه همه آنها را، هنوز رفتارهای غریزی در زندگی ما وجود دارد و مسائل فرهنگی و آداب و رسوم در تصمیمهای ما مؤثر است. بیشتر مواقع ما تصمیمهایی میگیریم که بر منبای عقل و خرد نیست.»
او از کتاب «انسان خردمند» نوشته یووال نوح هراری که با تازگی در ایران منتشر شده یاد میکند از بحثهایی که این کتاب درباره اقتصاد کرده است میگوید، «علم اقتصاد در 60 سال گذشته از دنیای واقعی فاصله گرفته، مسائلی را مطرح میکند که به هیچ وجه نتیجه بخش نبوده و چون علم اجتماعی است قطعا نمیتواند از طریق کمیته جایزه نوبل به نحوی تببین شود که مشکلات بنیادی آن زیر سؤال برود. کمیته جایزه نوبل از طریق روانشناسی این مسائل را مطرح میکند که چیز جدیدی نیست و سالها قبل هم مطرح شده است.»
استاد اقتصاد دانشگاه علامهطباطبائی در ادامه به عقلانیت محدود انسانها که هربرت سایمون برنده جایزه نوبل در سال 1978 اشاره میکند: « عقلانیت محدود سایمون را من این طور تحلیل میکنم که مغز انسان گنجایش بینهایت اطلاعات را ندارد در نتیجه نمیتوانیم بگوییم انسان مانند کامپیوتر عمل میکند، به موقع تصمیم میگیرد و اشتباه نمیکند.»
یوسفی به بحثهایی که تالر در اقتصاد رفتاری مطرح کرده است میپردازد و میگوید: «او معتقد است انسانها irrational (غیر عقلانی) هستند در حالی که تمام بنیانهای اقتصاد بر اساس rationality (عقلانیت) است. میگوید تأثیرپذیری انسانها از رفتارهای اجتماعی زیاد است یعنی مطلوبیت نهایی ما تحت تأثیر مطلوبیتی که در جامعه هست، قرار دارد بنابراین من نمیتوانم فرض کنم و مشتق بگیرم. در نهایت میگوید من انسان را وارد موضوع کردم؛ این حرف بزرگی است در جایی هم به اقتصاددانان طعنه میزند اگر واقعا میخواهید کمک کنید انسان را در معادلاتتان قرار دهید.» اما استاد اقتصاد دانشگاه علامهطباطبائی معتقد است نمیتوان انسان را وارد معادلات اقتصادی کرد: «انسان موجود ثابتی نیست. زمانی میتوانیم یک معادله داشته باشیم که همه متغییرهای ما ثابت و تغییر ناپذیر باشند.»
او همچنین اضافه میکند: «در علم اقتصاد گفته میشود انسانها به دنبال سود شخصی خود هستند در حالی که به عقیده تالر برخی از رفتارهای انسان به دلیل از خود گذشتگی، عدالت و مسائلی از این دست هست بنابراین فقط این طور نیست که فقط سود باشد ضمن اینکه کسی نمیداند سود او چه زمانی حداکثر میشود.»
یوسفی اشاره میکند که بر اساس آموزههای اقتصاد رفتاری نمیتوان معادلات ریاضی را به عنوان دستاورهای علم اقتصاد قرار داد و معتقد است این همان مسئلهای است که در 50 سال گذشته علم اقتصاد را به انحراف کشانده است، «اقتصاد علم اجتماعی است و طبیعی نیست. مشکلات این علم روز به روز زیادتر میشود. این روزها تحولات عظیمی در علم اقتصاد شکل گرفته و نگاه ها بر این است که چطور علم را به واقعیتها بر گردانیم. علم اقتصاد باید دو کار را انجام دهد، اول اینکه مسائل اقتصادی را تحلیل کند و دوم کارهای سیاستمدارن را تببین کند یعنی همان اقتصاد سیاسی.»
استاد اقتصاد دانشگاه علامهطباطبائی در ادامه گزیدهای از دلایل کمیته جایزه نوبل در برای اعطای جایزه به تالر را قرائت میکند: «هدف اقتصاددانان توسعه مدلهایی از رفتار انسانی و رفتارهای متقابل آنها در بازار و دیگر روابط اجتماعی اقتصادی است اما ما با انسانهای پیچیدهای روبهرو هستیم که رفتارهای متعددی دارند اگر چه سعی میکنیم تصمیم عقلایی بگیرم اما توان تشخیص ما محدود است و قدرت خواستهای ما هم محدود است در حالی که تصمیمات ما اغلب با منافع شخصی همراه است اما ما به انصاف، عدالت و برابری هم توجه میکنیم.» یوسفی اشاره میکند این موضوع نشان میدهد که تمام بحثهای نئو کلاسیک را که حداکثر کردن سود به عنوان هدف را نمیپذیرد.
یکی از بحثهای تالر در اقتصاد رفتاری تلنگر زدن به جامعه برای انجام یا عدم انجام یک کنش است، استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبائی در این مورد هم میگوید: «تلنگری که در اقتصاد رفتاری مطرح میکند نه بهعنوان چیزی که ما بیایم به وسیله آن رفتار فردی را مهندسی و مدیریت کنیم بلکه میگوید زمینه را فراهم کنیم تا جامعه به یک رفتاری دست بزند، این فضا می تواند کنترل فساد باشد، قوانین مقررات باشد و... تالر این مسئله را مطرح میکند که گاهی نیاز است به افراد تلنگری وارد شود تا حرکتی را انجام دهند.»
یوسفی اشاره میکند که به عقیده تالر اساس علم اقتصاد نادرست است و باید تغییر کند: «تالر میگوید بسیاری از مدلهای اقصادی فرض می کنند که مردم عقلایی، بیاحساس هستند و خود کنترل دارند او معتقد است اقتصاددانان در پنجاه شصت سال گذشته خود را مشغول مطالعه موجودات تخیلی یا موجودات خیالی کردهاند. همچنین میگوید هر روز انسانها به گونهای رفتار میکنند که تمام اصول اقتصاد را نغز میکنند که منظور او در اینجا این است که اساس علم اقتصاد نادرست است.»
او در ادامه توضیحاتی در مورد تغییر اساس علم اقتصاد ارائه میدهد: «وقتی میگوییم اساس علم اقتصاد تغییر کند شما نمیتوانید از بنیانگذاران جایزه نوبل بخواهید که چنین تغییری را انجام دهند. چون آنها به این دلیل اقتصاد را آوردند که بگویند علمی است. در سایر موارد نباید انتظار این دگرگونی را داشت چون رفتار انسانها غیر عقلایی و بر اساس تعصب و باورها است.»
استاد اقتصاد دانشگاه علامهطباطبائی میگوید در اقتصاد تحلیلها بر اساس باورهایی که ما نسب به کالاها داریم است، «برای مثال اگر یک ساعت را در نظر بگیریم، ما از نظر فیزیکی آن را تجزیه و تحلیل نمیکنیم بلکه میگوییم چرا این کالا ساخته شده است، رابطه انسان با آن کالا چیست. این به ما درک بهتری میدهد تا آن را به صورت عینی بررسی کنیم بنابراین کار درخشانی که تالر انجام داده اقتصاد ذهنی است و ما نمیتوانیم اقتصاد را به صورت شیء در بیرون مشاهده کنیم.
او اضافه میکند: «تالر میگوید انسان در ذهن خود محاسباتی انجام میدهد. ارزش پول متناسب با شرایط تغییر میکند یک موقع ممکن است برای کالایی هزار تومان خرج کند اما زمان دیگری حتی حاضر نباشد یک ریال هم برای آن بپردازد. بنابراین این طور نیست که در تمام موارد یک مقدار ثابت داشته باشیم. اساس کار را یک بحث ذهنی است یعنی انسانها یک طبقه بندی ذهنی از کالاها دارند و بر اساس آن پول خود را خرج میکنند.»
یوسفی در پایان بار دیگر تأکید میکند که کار علم اقتصاد تحلیل مسائل اقتصادی و تصمیمهای دولتمردان است: «معتقدم علم اقتصاد در حال دگرگونی است، البته ما نباید انتظار داشته باشیم جایزه نوبل یا نئوکلاسیکها این حرف را بزنند چون انسانهایی که باوری دارند و به آن متعصب هستند آن را از دست نمیدهند. میتوانیم انتظار این را داشته باشیم که در کنار آنها نظریات دیگری مطرح شود و به مرور در دانشگاهها این تغییر شکل بگیرد.»
بهنام شهائی، پژوهشگر اقتصاد رفتاری هم در این نشست به معرفی ریچارد تالر میپردازد. او در ابتدای صبحتهای خود اشاره میکند که اقتصاد رفتاری یکی از رویکردها برای سیاستگذاری است و میگوید که نوع نگاه به انسان در حوزههای مختلف اقتصاد متفاوت است: «شکسپیر انسان را اینگونه تعریف میکند؛ در عقل و دانش چه قدر شریف، در قوه و استعداد چگونه بیپایان، در پیکر و رفتار چه بسیار شکیل و اعجاب انگیر، در عمل چگونه همانند فرشتگان، در فهم و ادراک چه قدر نزدیک به خدایان است، گل سر سبد عالم حقیقت و اشرف مخلوقات است.»
شهائی میگوید با همین تصویری که شکسپیر از انسان ارائه میدهد اقتصاد شکل میگیرد: «تصویری که اقتصاددانان سنتی از انسان تجسم میکنند نیز همین است، در اقتصاد متعارف این تصور وجود دارد که انسان میتواند وسوسهها و هیجانات خودش را کنترل کند و بر اساس این پیشفرضها است که مدلها را میچیند.»
این پژوهشگر اقتصاد رفتاری میگوید تالر در اندیشههایش این انسانها را انسانهای اقتصادی مینامد همانهایی که دکترای اقتصاد دارند و همانهایی که خیلی محاسبهگر هستند: «تالر ترجیح میدهد تصویر دیگری از انسان ارائه دهد و آن را انسان عادی بنامد، انسانی که روی زمین است، دچار وسوسه میشود و اطلاعات را فراموش میکند. تالر در کتاب کژ رفتاری معتقد است انسانهای عادی کارهایی انجام میدهند که با تجویزاتی که در قلب نظریه اقتصاد هست، جور در نمیآید.»
او اضافه میکند: «برای اینکه اقتصاد رفتاری شکل بگیرد باید تعریف از انسان به عنوان انسانهای اقتصادی را کنار بگذاریم چون در این صورت دیگر نیازی به اقتصاد رفتاری نبود. پس تالر باید یک مفهومسازی جدید از انسان ارائه میداد.»
شهائی اشاره میکند که به طور معمول انسانها تجربیات خودشان را بیش از آمار و ارقام قبول دارند: «اگر این توصیف پذیرفته شود، زیربنای نظریهسازی برای اقتصادی به وجود میآید، ما باید موجودی تعریف کنیم که زمینی هست، اقتصاد نمیداند، اسیر وسوسه میشود و اینکه الان چه کاری انجام دهد تابع اتفاقات دیگر است.»
او این پرسش را مطرح میکند که آیا اقتصاد رفتاری به معنای کنار گذاشتن اقتصاد متعارف است: «تالر در کتاب خود مدعی است لازم نیست که اقتصاد متعارف را کنار بگذاریم. زمانی که با مسائل ساده و افراد متخصص سر و کار داریم همچنان مدلهای اقتصاد سنتی برای ما قابل اتکا هستند.»
شهائی تأکید میکند که اقتصاد رفتاری به دنبال این هست اندکی به مدلهای اقتصادی واقعگرایی را تزریق کند: «اقتصاد رفتاری تلفیقی از روانشناسی و اقتصاد است، اگر بخواهید این اقتصاد را مطالعه کنید قطعا باید روانشناسی انسانها را بدانید. اینکه چطور انسانها از بین گزینهها دست به انتخاب میزنند، چطور تصمیم میگیرند و چگونه مصرف امروز و فردای خود را کنترل میکنند.»
این پژوهشگر اقتصاد رفتاری میگوید ما میخواهیم در مدلهای اقتصادی جایی برای انسانهای عادی باز کنیم؛ انسانهای که برای آنها محاسبات و قضاوت اندکی سخت است و توانایی شناختی ندارند: «اقتصاددانان فرض میکنند انسانها عقلانیت کامل دارند، از همه چیز سر در میآوردند، همه چیز را بررسی میکنند، همه گزینهها روی میز می آوردند و بر اساس گزینهها و تحلیل هزینه و فایده دست به انتخاب میزنند، اما هربرت سایمون میگفت عقلانیت انسانها محدود است.»
طبق قاعده اقتصاد دو پیش شرط برای افزایش قیمت کالا وجود دارد یکی افزایش هزینهها و دوم وجود تقاضا برای کالا، اما در اقتصاد رفتاری مسئله به طریق دیگری است، شهائی میگوید: «ثابت شده که انسانها ترجیحات اجتماعی دارند و منافع خودشان را زیر پا میگذارند.»
او در ادامه به مواردی که به دلیل آن جایزه نوبل به تالر اعطا شده اشاره میکند: «تالر نشان داده که رفتار انسانها بعضا از حالت عقلایی فاصله میگیرد. همچنین تالر بر خلاف اقتصاددانان متعارف ثابت میکند که انسانها خود کنترلی ندارند و نمیتوانند خودشان را به طرحی مثل پس انداز ماهانه مقید کنند، او با مفهومسازی و مشاهدات تجربی که داشت ثابت کرد نمیتوانیم انسانها را در شرایط سخت به حال خودشان بگذاریم.»
شهائی میگوید که بر اساس نظریه تالر انسانها با توجه به ترجیحات اجتماعی که دارند گاهی نفع خودش را با دیگران تقسیم میکند، «تالر گفته بود که در این جایزه تنها نبوده است. اگر نوبل سایمون نبود شاید اقتصاد رفتاری هم نبود، آدام اسمیت خودش پدر اقتصاد رفتاری حساب میشود اما قرن 20 بود که ریاضیات به اقتصاد وارد شد ما اندکی از موجودات زمینی فاصله گرفتیم به سمت مجودات غیر زمینی رفتیم، البته ریاضی میطلبید که به انسانها طور دیگری نگاه کنیم.»
او میگوید تالر ثابت کرد که انسانها عادی هستند نه محاسبهگر: «در اثر مالکیت هر چیزی که برای خود داریم برای آن بیشتر ارزش قائل هستیم. در حالی که اقتصاد میگوید چیزی که شما دارید به اندازهای ارزش دارد که در بازار میارزد. اثر مالکیت ابداع تالر است که بر اساس آن به ما نشان میدهد که ما به دلیل اینکه از زیان میترسیم جنسی را که داریم معمولا پیش خودمان نگه میداریم.»
این پژوهشگر اقتصاد رفتاری در ادامه به بحث دیگری که تالر مطرح میکند اشاره میکند، او میگوید تالر مفهومی به نام اقتصاد ذهنی دارد: « اقتصاد رفتاری میگوید پول، پول نیست. آدمها با پول بادآورده طور دیگری رفتار میکنند نسبت به پولی که درآمدشان بوده است.»
شهائی اشاره میکند که این اصل را پذیرفتیم انسانها پیشفرضهایی دارند، باورهایی که هیچ وقت تغییر نمیکنند و معمولا خواستههایشان را میدانند: «اگر این فرض را رد کنیم به این میرسیم که انسان ها عقلانیت محدود دارند، چیزهایی را به خاطر دارند و بخشی را فراموش میکنند. همچنین تصمیمات ما بعضا بر اساس حداقل رضایت است.»
همچنین او میگوید: «از طرف دیگر این سؤال مطرح است که آیا میتوانیم در گزینههایی که برای افراد وجود دارد دستکاری کنیم تا بهتر تصمیم میگیرند، اقتصاد رفتاری میگوید هر چه قدر که گزینههایتان بیشتر باشد به نظر میرسد آزادی شما بیشتر است اما بر اساس تحقیقات وقتی گزینهها زیاد میشود میل انسانها به سمت وضع موجود است. ما اندکی اطلاعات را بررسی میکنیم و به راهحلی که زیاد بالا و پایین نباشد، رضایت میدهیم.»
شهائی اشاره میکند که تالر بحث میانبرها را هم مطرح کرده است، بر اساس این انسانها عقلانیت نسبی را با میانبرها پر میکنند به عبارت دیگر اینکه مردم چه کاری انجام میدهند میانبری است که انسانها از آن استفاده میکنند همچنین گاهی هم این میانبرها تجربیات قبلی انسانها است.
او در پایان تأکید میکند بر اساس این گزارهها انسانها گاها در تصمیمهای خود اشتباه میکنند به همین دلیل با توجه به اینکه عقلانیت نسبی هم دارند و خود کنترلی ندارند باید در جامعه قیمی برای آنها باشد البته قیمی که راه مردم را نبندد، منع و فریبکاری نیز نداشته باشد.