برای اینکه به فهم قابل قبولی از اندیشههای آیتالله شهید دکترسید محمد بهشتی برسیم لازم است نخست به بنیانهای «روششناختی» او توجه کنیم. از دیدگاه شهید بهشتی پیوندی تمامعیار بین «عدالت» و «همه وجوه حیات جمعی انسانها» وجود دارد. معتقدم در شرایط کنونی به لحاظ اندیشهای شاید مهمترین راه نجات کشور از طیف متنوع و نسبتاً انبوه بنبستهای فکری این باشد که به «اسلوب روششناختی شهید بهشتی» بازگردیم. از جمله این اسلوبهای روششناختی، صورتنبدیای است که او در خصوص بحث «عدالت» ارائه میکند.
به گزارش عطنا، فرشاد مؤمنی، استاد اقتصاد دانشگاه علامهطباطبائی یادداشتی درباره شأن «عدالت» در منظومه فکری آیتالله شهیدبهشتی نوشته است که در روزنامه ایران منتشر شده است. متن این یادداشت در ادامه میآید:
شهید بهشتی برای صورتبندی مسئله عدالت، سلسله وجوه «سلبی» و «ایجابی» را طرح میکند و بر اساس آن، استدلال میآورد که چرا عدالت را باید به مثابه یک مقیاس فرادینی برای کنترل ادعاها و درکهایی که ما از منطق دینی به دست میآوریم، در نظر بگیریم.
از جنبه سلبی، آیتالله بهشتی بر این مسئله تأکید میگذارد که مهمترین کارکرد توجه به عدالت این است که راه را بر «مبارزه با جمود و تعطیلی عقل» باز میکند. در منظومه فکری دکتر بهشتی، عقل به مثابه «اندیشه تحلیلگر» تعریف میشود. او در صفحه 77 کتاب «بایدها و نبایدها؛ امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن» تصریح میکند که مسئله حسن و قبح ذاتی افعال، نسبت به وحی خصلت پیشینی دارد و این، به این معنا است که بر فرض اگر وحی الهی هم در کار نبود، بشر متکی به عقل قادر است که اعمال خوب و بد را از هم تمییز دهد.
در واقع حتی قبل از اینکه خداوند، پیامبران(ص) را برای هدایت مردم مبعوث کند، به واسطه عقل، که شهید بهشتی از آن با عنوان «پیامبر درونی» نام میبرد، انسانها میتوانستند راجع به حسن و قبح ذاتی افعال، درک و داوری داشته باشند. او در این راستا پیامبر اکرم(ص) را مثال میزند که قبل از آنکه حضرت محمد(ص) مبعوث به رسالت شود در جامعه جاهلی عربستان، بهعنوان «محمد امین» شهرت داشت و این بدین معنا است که حتی در یک جامعه جاهلی هم سطوحی از آگاهی راجع به حسن و قبح ذاتی افعال وجود داشته است.
اگر ما شرایط زمانه را درک نکنیم امکان ندارد که بتوانیم جامعه اسلامی عادلانه برپا کنیم.
به این اعتبار میتوان گفت در دیدگاه شهید بهشتی، برای منزلت «عقل» و «علم» جایگاه والایی در نظر گرفته میشود که این از فلسفههای وجودی عدالتمحوری معرفی میشود. از این نظر، شباهت بسیاری میان شهید بهشتی و شهید مطهری وجود دارد، بهعنوان مثال شهید مطهری در صفحه 31 کتاب «بیست گفتار» خود میآورد: «وقتی ما عقل را از مقیاسهای دین در نظر گرفتیم و برای آن خصلت پیشادینی لحاظ کردیم و عدالت را در سلسله علل احکام دانستیم، یک اثر عملی بسیار مهم دارد و آن ،این است که نشان میدهد عقل و علم در استنباط احکام اسلامی، جایگاه بسیار رفیعی دارند».
به تعبیر شهید بهشتی و شهید مطهری، باور به «عدالت» و ضرورت اندیشهورزی درباره آن، ملاکی برای داوری مدعیان دین به دست میدهد.
محور دیگری که از جنبه سلبی شهید بهشتی بر آن تأکید میگذارد، این است که باور به عدالتمحوری، نیروی محرکه از بین بردن هرج و مرج فکری در زمینه ارزشهای اخلاقی و اجتماعی است و از این زاویه است که استدلال میآورد؛ تنها بر پایه «عدل» است که میتوان یک جامعه با انسجام و به تعبیر امروزی با سقف بالایی از «سرمایه اجتماعی» را تصور کرد و در غیاب عدلمحوری، هرج و مرج فکری و عملی، جامعه را از اساس در معرض تهدید قرار میدهد.
از دیدگاه شهید بهشتی عدالت با جمود و تعطیلی عقل مبارزه میکند. بر پایه «عدل» است که میتوان یک جامعه با سقف بالایی از «سرمایه اجتماعی» را تصور کرد و در غیاب عدلمحوری، هرج و مرج فکری و عملی، جامعه را از اساس در معرض تهدید قرار میدهد. این در حالی است که عدالتمحوری، نفی استفاده ابزاری از دین را به همراه دارد.
نکته سومی که شهید بهشتی بر آن تأکید بسیار دارد، این که مهمترین کارکرد عملی عدالتمحوری، مغایر دانستن انتظار پاداشهای بدون عمل با دین است. متأسفانه هستند افرادی که به نام دین، فرهنگی را ترویج میکنند که وجه اقتصادی آن «ترویج مفتخوارگی» است و وجه اجتماعی آن برانگیزاندن افراد برای انجام هر عمل خلافی است که طی آن و در یک شرایط بسیار غیرعقلانی، برخورداریها و پاداشهای غیرعادی را نیز فراهم میکند.
عنصر محوری چهارم در دیدگاه شهید بهشتی این است که او عدالتمحوری را منشأ مبارزه کارآمد و بنیادی با برخوردهای فرصتطلبانه از دین تلقی میکند. به تعبیر او در کتاب «بایدها و نبایدها»؛ عدالتمحوری، نفی استفاده ابزاری از دین را به همراه خواهد داشت.
از محورهای ایجابی زیربنا بودن عدالت برای پایداری و بالندگی جامعه، «رعایت موازین اخلاقی» است. تعبیری که شهید بهشتی در این زمینه دارد این است که «عدل اخلاقی» زیربنای همه انواع دیگر عدل است و اینگونه استدلال میآورد که به محض اینکه عدل اخلاقی زیربنا شد، میفهمیم آنانی که هتاکی و بیصداقتی میکنند و به طور همزمان ادعای عدالت هم دارند گمراهانی هستند که باید برای هدایت آنان تلاش کرد.
به باور آیتالله بهشتی به محض اینکه ما «عدل اخلاقی» را بهعنوان زیربنای همه انواع دیگر عدل، در نظر گرفتیم، آنگاه متوجه میشویم که یک پیوند تمامعیار میان «عدالت» و «آزادی» وجود دارد. دلیل این مسئله هم این است که فعل اخلاقی، فقط در یک بستر اجتماعی و سیاسی آزاد، موضوعیت پیدا میکند و اگر ما هر کاری را با جبر انجام داده باشیم دیگر آن کار نسبتی با اخلاق ندارد.
با همین منطق، شهید بهشتی بحثهایی را مطرح میکند که نشان میدهد وقتی ما عدل اخلاقی را زیربنای همه انواع عدل در نظر میگیریم، پیوند عدالت با «آزادی»، «کارایی»، «مشارکت» و «شفافیت» هم مشخص میشود.
از دیدگاه شهید بهشتی پیوندی تمامعیار بین عدالت و همه وجوه حیات جمعی انسانها وجود دارد. فعل اخلاقی، فقط در یک بستر اجتماعی و سیاسی آزاد، موضوعیت پیدا میکند و اگر ما هر کاری را با جبر انجام دهیم آن کار دیگر نسبتی با اخلاق ندارد. با همین منطق، شهید بهشتی مطرح میکند که وقتی ما عدل اخلاقی را زیربنای همه انواع عدل در نظر گرفتیم، پیوند عدالت با «آزادی»، «کارایی»، «مشارکت» و «شفافیت» هم مشخص میشود.
بنا بر اندیشه شهید بهشتی اگر «حقجویی» و «عدالتمحوری» را مبنای اداره جامعه قرار دهیم بیشک راهگشاییهای حیرتانگیزی برای ما خواهد داشت، بهعنوان نمونه، شهید بهشتی در کتاب «بانکداری، ربا و قوانین مالی اسلام»، که به گمان من یکی از افتخارآمیزترین آثار مکتوب در زمینه اقتصاد اسلامی است توضیح داده است که پیوند عمیقی میان «عدم شفافیت» و «مناسبات ظالمانه» وجود دارد. بهشتی در این کتاب در صفحات 27 تا 46 شرح مبسوطی داده است در این باره که «عدم شفافیت» را باید به مثابه مشخصه کلیدی سیستمهای ربوی و ظالمانه در نظر گرفت.
پس اگر ما امروز شرایطی را شاهد شدیم که مثلاً سلطه بیسابقه سرمایه و پول بر جان انسانها بیداد میکرد و کشور با بحرانها و نابرابریها و ناهنجاریهای بسیاری روبهرو شد باید بدانیم که از دیدگاه شهید بهشتی نقطه شروع برای برونرفت از این شرایط غیراسلامی و ضد توسعهای، در دستور کار قرار دادن یک برنامه شفافسازی فرآیندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع است.
به بیان شهید بهشتی وقتی که ما متوجه میشویم عدالتمحوری با مبنای عقلی و علمی، ریشههای انتظار پاداشهای بدون عمل را از بین میبرد، آنگاه درمییابیم که سیستمهای اقتصادی صدقهای و رانتی، به همان اندازهای که ضد توسعهای است به همان میزان هم ضد اسلامی هستند و شهید بهشتی در صفحه 136 کتاب «اقتصاد اسلامی» رویکرد صدقهای و رانتی برای اداره اقتصاد را بدترین نوع اداره اقتصاد در طول تاریخ بشر نامیده است و با «نظریه عدالت» خود توضیح میدهد که این شیوه چقدر با اسلام، مرزبندی صریح و قاطعی دارد. آیتالله بهشتی همچنین در کتاب «اقتصاد اسلامی» در صفحات 130 تا 141 به تفصیل توضیح داده است که با چه منطقهای علمی و عقلی، اسلام برای مبارزه قاطع و توسعهگرا با فقر، کار خلاق فقرا را راهگشا میداند.
در شرایط کنونی شاید به لحاظ اندیشهای مهمترین راه نجات کشور از طیف متنوع و نسبتاً انبوه بنبستهای فکری این است که به اسلوب «روششناختی» شهید بهشتی برگردیم.
بنابراین، با مراجعه به آثار و اندیشههای شهید بهشتی و با معیارهایی که او به دست میدهد میتوانیم متوجه شویم که کجاها در عرصه قاعدهگذاریهای اقتصادی و جهتگیریهای سیاسی و اجتماعی اشتباهات فاحشی داشتهایم که به شرایط پربحران کنونی دچار شدهایم.
و از آن مهمتر این است که با الگو قرار دادن مبانی شهید بهشتی به وضوح میتوانیم بفهمیم که ساز و کار عملی برون رفت از این بحرانها چیست. شهید بهشتی در همه استنباطها از دین و همه ادعاهایی که به نام دین مطرح میشود ما را به چهار ضابطه کلیدی فرا میخواند. او در صفحه 134 کتاب «بایدها و نبایدها» میگوید آن فهمهایی از دین اعتبار دارد که با چهار ضابطه «علم»، «عقل»، «اخلاق» و «شرایط زمان و مکان» تناسب داشته باشد.
بنا بر اندیشه شهید بهشتی اگر «حقجویی» و «عدالتمحوری» را مبنای اداره جامعه قرار دهیم بیشک راهگشاییهای حیرتانگیزی برای ما خواهد داشت. او معتقد است پیوند عمیقی میان «عدم شفافیت» و «مناسبات ظالمانه» وجود دارد.
به عبارت دیگر، در هر جامعه و هر زمان اگر قرار باشد که اسلام به معنای دقیق کلمه حاکم شوداین کار بدون برنامه امکانپذیر نیست. همچنین مینویسد: در این برنامه، عنصر کلیدی و زیربنایی «داشتن فهمی بایسته و عالمانه از شرایط زمان و مکان»
است.من بر این باورم که برای این مسئله تعبیر «خودشناسی» به مفهوم دقیق آن میتواند معادل خوبی باشد و به عبارت دیگر، خودشناسی به معنای فردی و اجتماعی و اقتصادی اگر وجود نداشته باشد و ما شرایط زمانه را درک نکنیم امکان ندارد که بتوانیم جامعه اسلامی عادلانه برپا کنیم.