دختر بزرگ علامه طباطبایی با بیان اینکه علامه طباطبایی بعد از گذشت صدسال شناخته خواهد شد در عین حال از جامعه حوزوی و مردم ابراز ناراحتی می کند و می گوید: دوست داریم حقیقت بیشتر از این بیان شود؛ متاسفانه رفتارهایی را از برخی افراد می بینیم که انتظار نداریم و این خیلی دردناک است.
سایت شفقنا گفت وگویی با نجمه سادات طباطبایی دختر بزرگ علامه محمدحسین طباطبایی و همسر شهید آیت الله قدوسی انجام داده است که متن کامل آن بدین شرح است:
چهره ای متواضع و نگاهی عمیق داشت… می گفت پدرش در پنج سالگی پدر و ده سالگی مادرش را از دست داده بود و تا ۱۵ سالگی تحت سرپرستی خانواده ای قرار داشته و از سن ۱۵ سالگی برای تحصیل علوم دینی در تبریز از مکاتب مختلفی بهره برده است… بهره گیری از اساتید نجف و مهاجرت به قم نقطه عطفی در زندگی او را رقم زد…
می گفت: شش ساله بود که پدر و مادر به قم مهاجرت کردند و ۱۳ ساله بود که به عقد آیت الله قدوسی درآمد.
در یک جمله علامه طباطبایی را معرفی کنید؟
امثال من نمی توانند آن مرحوم را تعریف کنند چون به قدری مقام ایشان بالا بود که هرکسی نمی تواند تعریف دقیقی از ایشان داشته باشد چون گوشه گوشه زندگی ایشان داستانی است اما در یک نگاه می توان گفت فردی متدین و متعهد بود که لحظه ای وقت خود را بیهوده نمی گذراند و مقصود ایشان همواره خدا بود و خود را کوچکترین فرد به شمار می آورد.
گرچه در رابطه با ایشان نوشته ها و اقوال فراوان است اما با این همه شما خاطره ای از مرحوم علامه دارید که جایی نقل نشده اما در عین حال درس آموز باشد؟
به نظر من بالاتر از هرچیزی، اخلاص ایشان است که تعریف نشده است مثلا هرگاه شاگردان ایشان به منزل مراجعه می کردند و ما پشت درب می رفتیم و متوجه می شدیم که آنها هستند به پدرم می گفتیم شاگردان شما آمدند اما پدرم به ما می گفت نگوئید شاگردان بگوئید رفقا. یعنی ایشان تا این حد متواضع بودند.
یکی از مسائلی که در جامعه امروز مهم و اساسی است بحث تحکیم مبانی خانواده است؛ متاسفانه پایه های خانواده در زمان حاضر مورد هجمه دشمنان قرار گرفته و ما فروپاشی خانواده ها را شاهد هستیم؛ رفتار علامه با فرزندان و همسر در خانواده چگونه بود؟
زندگی ما خیلی دوستانه بود و هیچگاه پدرم خود را جدا از اعضای خانواده نمی دانست و حتی در غذاخوردن، سهمی به اندازه بچه ها برمی داشت؛ هرگز به فرزندان خود دستور انجام کاری را نمی داد و این در تربیت و زندگی فرزندان موثر بود که هرکس به اندازه خودش باید کاری انجام دهد.
آنچه از زندگی علامه طباطبایی بر می آید اینکه ایشان فعالیت دیگری هم انجام می دادند و تمام وقت خود را صرف تدریس و بحث نمی کردند. دلیل این امر چیست؟
تمام وقت پدرم صرف نوشتن می شد و درس را تعطیل کردند. مقابله تفسیر بسیار وقت گرفت؛ پدرم با آیت الله موسوی همدانی وقت زیادی را صرف این کار کردند. ایشان تدریس را تعطیل کردند چون معتقد بودند کسان دیگری هستند که می توانند تدریس کنند اما کار نوشتن تفسیر المیزان و کتابهای دیگر را کسی نمی توانست انجام دهد.
چطور شد که علامه به نگارش تفسیر المیزان روی آورد؟
سالها بود که ایشان آرزوی نوشتن چنین تفسیری را داشتند؛ زمانیکه ما کودک بودیم مرتب به ما می گفت دعا کنید خداوند به من توفیق تمام کردن این کار را بدهد.
چرا علامه طباطبایی از شهریه استفاده نمی کرد؟
شهید آیت الله قدوسی هم شهریه نمی گرفتند؛ چون معتقد بودند شهریه برای کسانی است که خیلی محتاج هستند؛ حتی از خمس هم استفاده نمی کردند چون اعتقادشان این بود که سهم امام است و خرج کردن سهم امام خیلی مشکل است.
مرحوم علامه در ریاضیات، فیزیک و ستاره شناسی هم متبحر بودند؛ چگونه این علوم را کسب کرده بود؟
پدرم در نجف اشرف استاد داشتند و از ایشان یاد گرفتند؛ مرحوم علامه می گفت خانه استاد نزدیک منزل ما بود؛ پیش ایشان رفتم و گفتم می خواهم این علوم را یاد بگیرم و آنها گفتند ایشان فقط ساعت ۱۲ ظهر وقت دارد لذا پدرم تعریف می کرد که با لباس و عمامه وارد حوض می شدند و با همان لباس خیس نزد استاد می رفت وقتی نزد استاد می رسید لباسش خشک شده بود؛ وقتی هم که از خدمت استاد مرخص می شد در حوضی که منزل استاد بود می رفت تا به خانه می رسید لباس ایشان خشک می شد. لذا ایشان به قدری مسلط بودند که هرسئوالی را پاسخ می داد.
آیا مرحوم علامه طباطبایی در زمینه تربیت فرزندان بهره گیری لازم را از کلام وحی داشتند؟ شیوه تربیتی ایشان به جه صورتی بود؟
من خیلی زود ازدواج کردم اما آنچه که برای ما مشخص بود اینکه ایشان روی جهت خاصی حرکت می کردند؛ هیچگاه نمی گفت قرآن کریم چنین و چنان می گوید اما رفتار ایشان چه با فرزند و چه با همسر خدایی بود. به گونهای رفتار می کردند که ما می فهمیدیم روی منبعی کار می کند.
نسل امروز علامه طباطبایی را به یاد نمی آورد و شناختی که از ایشان دارد منحصر به تفسیر المیزان است؛ دلیل جاودانگی و اثر ایشان را در چه می دانید؟
اخلاص؛ کسی که برای خدا کار کند هرگز گم نمی شود و این اعتقاد پدرم و همسرم بود که اگر کسی برای خدا کار کند هرگز گم نمی شود. ببینید آیا ائمه ما گم شدند؟
ویژگی خاصی در نوشته های ایشان و به ویژه تفسیر المیزان توجه شما را جلب کرده است؟
شیوه گفتار ایشان واقعا شیرین و قابل استفاده برای همه است؛ من وقتی تفسیر را می خوانم احساس می کنم پدرم صحبت می کند.
متاسفانه به نظر می رسد تفسیر المیزان در جامعه حوزوی و دانشگاهی ما مورد توجه قرار نمی گیرد و به نوعی مغفول مانده است.
به قول آیت الله شهید مطهری علامه و اثر ایشان بعد از صدسال شناخته می شود؛ مگر در زمانهای گذشته اینگونه شناخته شده بود؟ زمان دکتر علی شریعتی به درب منزل آمدند و خیلی اذیت کردند؛ این است که بزرگان تا وقتی در قید حیات هستند شناخته نمی شوند وقتی از میان مردم می روند شناخته می شوند.
قرآن چگونه می تواند در متن زندگی مردم وارد شود؟
ما باید تبلیغاتی داشته باشیم؛ تبلیغات ما ناقص است. تلویزیون ما چه چیزی دارد؟ کدامیک از برنامه های آن آموزنده است؟ باید کانالی داشته باشیم که به مفهوم اصلی و پیام اصلی دین را به نسل امروز برساند. نسل جوان ما امروز این سئوال رادارد که همه دین یعنی چادر و مقنعه؟ نه دین این نیست؛ فرزندان امروز فکر می کنند دین با گذشته تفاوت کرده است.
به نظر شما عامل دین زدگی جوانان چیست؟
افراط و تفریط و تبلیغ ناقص. ما باید بفهمیم چه چیزی می خواهیم بگوئیم؟ آیا مدارس ما دینی هستند؟ برخی از مدیران مدارس به ویژه مدارس غیرانتفاعی خیلی به خودشان مغرور هستند؛ آیا این خانم مدیر رفتارش را از دین گرفته است؟ فرزندان ما همین مدیر را الگو قرار می دهند.
مادر من متدیَن بود اما خیلی متواضع بود و هرگز مغرور نبود؛ تواضع انسان را جلب خود می کند. در آپارتمانی که زندگی میکنیم اغلب ساکنان آن افراد بدون چادر هستند اما خیلی مودب و خوش زبان هستند و در مقابل یک خانواده ای هستند که چادری است، اما به او سلام می کنیم پاسخ نمی دهد و حتی پشت خود را به ما می کند که مبادا مجبور شود سلام کند. خب جوان ما از دین چه می فهمد؟ این رفتارها دین زدگی به وجود می آورد.
علامه در زمینه حقوق همسایگان چگونه برخورد داشتند؟
مادرم خیلی با همسایگان دوست بود و رفت و آمد داشت؛ آن زمان طلاب از شهرهای دور به قم می آمدند و همسرانشان غریب بودند و لذا مدام آنها را نصیحت می کرد و برای ایشان لباس می دوخت و یا آشپزی به همسران طلاب یاد می داد و پدرم خوشحال بودند از این کار و مادر را تشویق می کردند. وقتی مادرم فوت کرد تشییع عجیبی داشت و همه طلاب و همسران آنها در تشییع جنازه ایشان حضور داشتند.
آموزه های قرآنی بنابر سخنان شما در زندگی علامه موج می زده و این رابطه همسر با همسر نمونه و اسوه ای از رابطه اسلامی بوده است؛ این روش تا چه اندازه در زندگی شما مورد استفاده قرار گرفته است؟
به نظر خودم و تا جائیکه می توانستیم پیاده کردیم و سعی کردیم زندگی ما هم منطبق با تعالیم قرآن باشد.
پیام علامه طباطبایی به نسل امروز چیست؟
اخلاص مهمترین پیام علامه به جوانان در هر دوره ای است. هروقت خبرنگاری نزد ایشان می آمد و می گفت پیامی به جوانان دهید، می گفتند خدا را حاضر و ناظر بر اعمال خود ببینید در این صورت است که هیچگاه منحرف نمی شود. لذا اگر معتقد به این امر باشیم هرگز راه خلاف نمی رویم.
مسئله ای که امروز در جامعه وجود دارد بحث حجاب اجباری است؛ آیا شما در منزل خودتان و در زمینه پوشش با اجبار مواجه بودید؟
در تمام عمری که از خداوند گرفتیم یکبار مادر و پدرم به ما نگفتند که جوراب نازک نپوشید یا چادرتان را پایین تر بیاورید یا با مردها شوخی نکنید بلکه مادرم به نوعی رفتار می کرد که این گونه تربیت شدیم و لذا رفتار مادر روی ما اثر گذاشته است.
علامه طباطبایی به مباحث اخلاقی چه نگاهی داشتند؟
ایشان به این مباحث و مسائل خیلی مقیَد بودند؛ اخلاق خودشان که فوق العاده بود و دوست داشتند که فرزندان هم اینگونه باشند. ایشان هرگز عصبانی نمی شد و یکبار ندیدیم اخم کرده باشند.
زندگی علامه طباطبایی نمونه زندگی قرآنی است، به نظرتان اگر بخواهیم جامعه را با این افکار آشنا کرده و این نوع زندگی را به عنوان الگو و اسوه معرفی کنیم، باید چه کارهایی را صورت دهیم؟
به نظر من تبلیغ خیلی موثر است و لذا باید سریالها و فیلمهایی از زندگی بزرگان ساخته شود تا مردم شیوه صحیح زندگی کردن را یاد بگیرند. به تدریج رویکردی که در برنامه های تلویزیون هست را تغییر دهیم.
شما به عنوان دختر ارشد علامه طباطبایی چه انتظاری را از جامعه و حوزه علمیه در قبال علامه و اثر جاودان ایشان دارید؟
دوست داریم حقیقت بیشتر از این بیان شود؛ متاسفانه رفتارهایی را از برخی افراد می بینیم که انتظار نداریم و این خیلی دردناک است.
اگر خاطره شیرینی از علامه دارید بیان کنید؟
مادرم بیمار بودند و ۲۴ روز در منزل بستری بود و بعد فوت کرد؛ خانمی برای آمپول زدن ایشان آمده بود؛ آقایی آن طرف ایستاده بود، پدرم کنار بستر مادرم بودند و دست و پای ایشان خیلی می لرزید، این آقا خیلی تعجب کردند و صحبتی را با پدرم داشتند که من تنها به این بخش از صحبت پدرم با این فرد رسیدم که گفت« ۴۰ سال است من با خانم هستم الآن ایشان را از ۴۰ سال قبل بهتر می بینم» در حالیکه مادرم خیلی ورم کرده بود. اینقدر قدردان بودند به نظرم پدرم تمام عاطفه بودند نه فقط با مادرم یا فرزندان بلکه حتی وقتی نامی از آیت الله قاضی برده می شد بی اختیار اشک می ریخت و معتقد بود انسان در هرحالی باید قدردان نعمتهای خداوند باشد.
خاطره ای از برخورد علامه با خودتان یا فرزندان دارید؟
من چون لوزه داشتم خیلی بیمار می شدم؛ تا تب می کردم مادرم می گفت نعلین حاج آقا را بیار و من خودم می رفتم می آوردم؛ سه بار این نعلین را به گلوی من می زدند به طوریکه می گفتند برگرد و بعد گلوی من خوب می شد.
قبل از تب، سردرد عجیبی داشتم حاج آقا وقتی وضو می گرفتند در همان حالی که دست ایشان خیس بود، می گفتند برو به حاج آقا بده بنویسد؛ می رفتم کنار ایشان می نشستم و ایشان آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» را از این طرف پیشانی تا آن طرف می نوشتند و بعد سردردم خوب می شد اما عجیب اینجا بود که انگار قرار نبود هردفعه اینطور باشد و برخی اوقات مادرم می گفت برو کفشها را بیار؛ هنوز نفهمیدم چه راز و سرَی در این کفشها بود.