وقتي از ايران خارج شد، شايد بيشترين ضرر را ماهايي ديديم که از نمايش آثارش روي صحنه و پرده محروم شديم و بيشترين نفعش نصيب خودش شد که به تدريس بيدغدغهاش پرداخت و از درياي دانشش، شاگرداني تربيت کرد که حالا ميتوانند افتخار کنند که پاي درس استاد بهرام بيضايي نشستهاند.
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه وقايعاتفاقيه، بيضايي ديگر با مميزي ابلهانه سروکله نميزند و کارهايش را کامل و بدون «کات» روي صحنه ميبرد؛ حالا گيرم در ايران نه، چه فرقي ميکند. وقتي مايي که اينجاييم، قدرش را نميدانيم او بايد به مسيرش ادامه دهد و رشد کند. استاد بايد تا هميشه ريشهاش در خارج از موطنش بدود.
خبري که تازه از او شنيديم، بيش از گذشته حسرت و شوق همزمان را براي ما ايجاد کرد. خبر اين بود: بهرام بيضايي، پژوهشگر، نمايشنامهنويس و کارگردان برجسته تئاتر و سينماي ايران، روز پنجشنبه، اول تيرماه از دانشگاه سنتاندروز اسکاتلند، که با بيش از 600 سال سابقه، تاريخي قديميترين دانشگاه اسکاتلند به حساب ميآيد، دکتراي افتخاري ادبيات دريافت کرد.
اين برنامه که به پيشنهاد و با برنامهريزي مدير گروه ادبيات فارسي، سعيد طلاجوي و با حمايت پروفسور علي انصاري (مدير گروه ايرانشناسي دانشگاه سنتاندروز) به انجام رسيد براي «بزرگداشت 60 سال فعاليت فرهنگي بهرام بيضايي در عرصه نمايش، سينما و اسطورهشناسي ايران» انجام شد.
همزمان با بيضايي، پروفسور آنتوني کوهن، پژوهشگر برجسته مردمشناسي و مايکل پالين، نويسنده، طنزپرداز و برنامهساز برجسته تلويزيون بريتانيا، مفتخر به دريافت دکتراي افتخاري از دانشگاه سنتاندروز شدند.
در اين برنامه، سعيد طلاجوي در مورد ديالوگ بيضايي با سينماي ايران در فيلم «رگبار»، پرويز جاهد در مور عناصر تريلر جنايي در فيلمهاي بيضايي با تمرکز روي فيلمهاي «کلاغ»، «شايد وقتي ديگر» و «سگکشي»، مريم قربانکريمي در مورد هويت زنانه در «رگبار»، سعيد زيدآبادينژاد در مورد چندزباني در فيلم «باشو»ي بيضايي، فرشاد زاهدي در مورد فضا، زمان، بدنها و حافظه در آثار بيضايي، نينا خامسي در مورد بازنمايي جوانان آواره در سينماي ايران، فرشيد کاظمي در مورد جنبههاي شاعرانه و اسطورهاي صداي زنانه در سينماي بيضايي، فاطمه خوانسالار در مورد خوانش بومگرايانه از «غريبه و مه»، «چريکه تارا» و «باشو غريبه کوچک»، حميد احيا در مورد زبان و شيوههاي اجرايي در «طربنامه» بيضايي و نيلوفر بيضايي در مورد نبوغ بيضايي و تلاش خستگيناپذير او در تئاتر و سينماي ايران سخنراني کردند.
پرفسور علي انصاري که در کنار پروفسور منزيس کمپبل، رئيس دانشگاه و پروفسور سالي ماپستن، مدير اجرايي دانشگاه، مسئوليت معرفي بهرام بيضايي و تقديم لوح تقدير و دکتراي افتخاري به وي را برعهده داشت، در سخنراني خود به حجم و تنوع کمنظير آثار بيضايي اشاره کرد و از تأثير آثار پژوهشي، نمايشي و سينمايي او بر چندين نسل از فعالان فرهنگي ايران سخن گفت.
برنامههاي مربوط به اين مراسم با يک گردهمايي دوروزه در روزهاي دوم و سوم تير ادامه خواهند يافت که در آن تعدادي از چهرهها و پژوهشگران دانشگاهي در مورد جنبههاي مختلف آثار بيضايي سخنراني خواهند کرد.
سعيد طلاجوي در مورد اهميت اين گردهمايي به ايلنا گفت: اهميت آثار آقاي بيضايي در بازخواني و بهکارگيري شيوههاي نمايشي و آييني ايراني در آثار برجستهاي که فرهنگ ايران و هويت تاريخي، فردي و جمعي انسان، بهويژه انسان ايراني را از زواياي مختلف مورد بررسي قرار ميدهد بر هيچيک از ايرانيان اهل نمايش و سينما پوشيده نيست اما وجود برنامههايي نظير آنچه در اين سه روز در سنتاندروز به انجام ميرسد، باعث خواهد شد که هنرمندان و پژوهشگران غيرايراني که ايران را فقط با برداشتي محدود از آثار فردوسي، حافظ، خيام و مولوي ميشناسند با هنرمند و پژوهشگر کمنظيري آشنا شوند که آثارش گزارههاي نويني براي بيان نمايشي و سينمايي جهان به ارمغان آورده است و اين در نهايت باعث آشنايي دنياي خارج از ايران با جنبههاي ناشناختهاي از غناي فرهنگي ايران در قرن بيستم و بيستويکم خواهد شد.
شهريور امسال، هفت سال از مهاجرت بهرام بيضايي به آمريکا ميگذرد؛ 6 سالي که با حضور در دانشگاه استنفورد آمريکا بهعنوان مدرس و اجراي سه نمايش گذشت. آخرين فيلم او، يعني «وقتي همه خوابيم» در نقد مناسبات سينما بود و با وجود تلاش براي ساخت دو فيلم ديگر بعد از آن، يعني «اشغال» و «مقصد»، راه به جايي نبرد؛ اين دو فيلم با بهانههاي مختلف مانند پرهزينهبودن و برداشتهاي فرامتني به دريافت مجوز نرسيدند و بيضايي را به ترک ايران سوق دادند. درواقع اين آخرين تلاشها براي ساخت فيلم، آخرين تير ترکش بعد از سالها بود، که با به بنبستخوردن آن، او را بهسوي اين تبعيد ناخواسته کشاند.
بهرام بيضايي سال ۱۳۸۹ به دعوت عباس ميلاني و برنامه مطالعات ايرانشناسي به استنفورد رفت و تا امروز در دانشگاه آنجا مشغول به تدريس شده است. علاوه بر اين، او تاکنون سه نمايش «جانا و بلادور»، «گزارش ارداويراف» و «طربنامه» را روي صحنه برده است.
پرويز جاهد، نويسنده و فيلمساز درباره شرايط بهرام بيضايي در داخل ايران گفت: «بهرام بيضايي در اين سالها در ايران عملا تدريس نميکرد زيرا نظام آکادميک ايران و سيستم موجود در آن با تدريس او در دانشگاه مشکل داشت. اين تنها مشکل بيضايي نبود و نيست و استادان زيادي بهخاطر نگاه متفاوت با اين مشکل مواجه شده و از نظام آموزشي کنار گذاشته شدند.
در چنين شرايطي، بستر طوري فراهم ميشود که از فضاي آموزشي رانده ميشوي و ديگر براي تدريس، سواد، سابقه آکادميک و دانش يک استاد، ملاک و معيار نيست بلکه معيارهاي ديگري درنظر گرفته ميشود.
وقتي به يکي برچسبي زده ميشود، او ديگر تبديل به آدمي ميشود که نمیتواند به راحتی از حقوقش استفاده کند. بهرام بيضايي هم با اينکه از هرلحاظ شايسته تدريس در دانشگاهها بود متأسفانه قرباني چنين فضايي شد.»
جاهد ادامه داد: «وقتي چه در سطح آکادميک، چه در فيلمسازي و چه در حوزه تئاتر، جلوي کار تو را بگيرند، در واقع به زبان بيزباني به تو ميگويند «برو؛ اينجا نمان» و اين اتفاق براي بهرام بيضايي افتاد و او رفت.»
جاهد با تأکيد بر اينکه «تئاتر و سينماي ايران مديون بهرام بيضايي است و ايشان شاگردان زيادي تربيت کرد و با نمايشنامههايي که نوشت، فيلمهايي که ساخت و تئاترهايي که روي صحنه برد و آثار پژوهشي ارزندهاش در زمينه نمايش در ايران، خدمت زيادي به فرهنگ ايران کرد» گفت: «واقعيت اين است که در اين حوزهها کمتر کسي در حد و اندازه بيضايي داريم. او نويسنده و کارگرداني برجسته با آثاري درخشان و ماندگار در سينما و تئاتر ايران است.»
اين منتقد سينما، خاطرنشان کرد: «مهاجرت بهرام بيضايي، براي فرهنگوهنر، تئاتر، آموزش و سينماي ما دريغ و حسرت است؛ نبود او يک خسران بزرگ است اما سؤال اين است که آيا اگر امروز او در ايران بود از همه قابليتها و توان آکادميک، نمايشي و سينمايي او استفاده ميشد؟ متأسفانه بايد بگويم، نه! وقتي بيضايي در ايران بود، چند دانشگاه از وجود او استفاده کردند؟ چندجا تدريس ميکرد؟»
جاهد ادامه داد: «الان آدمهايي هستند که يکصدم بيضايي هم دانش ندارند اما همهجا مصدر امورند و در همهجا مشغول تدريس هستند اما بيضايي بهخاطر پسزمينه خانوادگياش و برچسبهايي که به او زده شد، نهتنها از تدريس محروم شد بلکه تمام کتابها و آثارش از سوي برخي جريانها، با دقت کالبدشکافي شد و زير ذرهبين رفت تا مبادا احيانا نکتهاي در تأييد گروه يا مرام خاصي گفته باشد. اخيرا حتي ديدم که نويسنده يکي از اين نشريات، به هزار ضرب و زور و براساس بينش خود، فيلمنامه «روز واقعه» را که بيضايي در مورد تراژدي کربلا و شهادت امام حسين(ع) و يارانش نوشته بود، به گونهاي تحليل کردند که انگار منظورش امام نبوده و هدف ديگري داشته است.»
نويسنده کتاب «نوشتن با دوربين» با بيان اينکه «وقتي چنين چهرهاي مغضوب شده يا زيرسؤال برود، هر نوع فعاليتش مشکوک خواهد بود و با عينک بدبيني به او و آثارش نگاه خواهند کرد؛ طبيعي است که ديگر حضورش مزاحم تلقي ميشود. در چنين شرايطي و از ديد چنين تفکري، حضور بيضايي در ايران، مزاحم است و بهتر است که اينجا حضور نداشته باشد.»