محمدباقر خرمشاد با بیان اینکه در حال حاضر لیبرالیسم در ایران سه نهله دارد، اظهار کرد: پس از شکست نهضت ملی شدن نفت قدرت سوسیالیسم و لیبرالیسم در ایران کمکم رو به افول میرود و در مقابل اسلامیسم بسیار قدرتمند میشود به گونهای که یک انقلاب را رهبری کرده و به پیروزی میرساند و حکومت تشکیل میدهد.
به گزارش عطنا، کلاس جریانشناسی سیاسی در قالب طرح هادیان سیاسی با حضور محمدباقر خرمشاد، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی، شنبه ۱۶ اردیبهشتماه در دانشکده حقوق و علوم سیاسی این دانشگاه برگزار شد که متن سخنان این استاد دانشگاه علامه را در زیر میخوانیم:
جریان، یک حرکت جمعی اختیاری یا هدایت شده است که در بستری مشترک و جهتی معین برای رسیدن به هدفی مشخص اتفاق میافتد. گاه این حرکت جمعی، مثل حرکت تودههای آب، هوا، الکتریسیته و... است که جریان هوا، باد، آب، الکتریسیته و... نامیده میشود و گاه مجموعهای است از انسانها که با هدف تغییر و تحول با مبانی فکری مشخصی وارد عرصه شدهاند و اعمالی را بر مبنای آن فعل و در جهت رسیدن به اهداف تعیین شده توسط آن فکر، سامان و سازمان میدهند.
جریانشناسی یعنی شناخت منظومه فکری، چگونگی شکلگیری و تبدیل فکر به یک سازمان و جنبش، مطالعه سیر تحول یک جریان از زمان شکل گیری تا شکوفایی، بلوغ، یارگیری، ریزشها، رویشها، تعامالات، بدهبستانها با سایر جریانها، موسسان و چهرههای تاثیرگذار در فکر، فرهنگ، دانش سیاسی و اقتصادی و چرخشهای احتمالی فکری و ایدئولوژیک.
جریان سیاسی، مجموعهای سیاسی است که در یکی از مکاتب سیاسی شناخته شده، ریشه دارد و منشا عمل در آن بر مبنای یک نظر یا نظریه سیاسی است. جریان سیاسی اعم از احزاب سیاسی، جناحهای سیاسی و جبهههای سیاسی است. محدود به یک طبقه و قشر خاص نیست و میتواند در درون خود طیفها و جناحهای متفاوتی داشته باشد، به قوم و قبلیه خاصی متعلق نیست و در مرزهای زمانی و جغرافیایی نمیگنجند.
جریان شناسی سیاسی، شناسایی انواع مکاتب فکری که از مکاتب سیاسی الهام میگیرد و منشا نظر و عمل سیاسی میشود و در جامعه حرکت و تغییر ایجاد میکند، این امر یک مطالعه صرفاً اندیشهای نیست بلکه جامعه شناختی است.
*دانستن این که کدام یک از این مکاتب سیاسی توانستهاند علاوه بر طرفدارانی که در حوزه نظر پیدا میکنند، در حوزه عمل هم عدهای را دور خود جمع کنند.
*تعامل آنها با دیگر جریانهای سیاسی چگونه بوده است؟ آیا جریانات بین جریانی شکل گرفته است؟
جریان شناسی به ما کمک میکند که با تحلیل روند جریانها و گذشتهاشان بتوانیم آینده آنها را پیشبینی کنیم. برای مثال مطرح کردن این پرسش که در ایران از گذشته تا به امروز چه جریانهایی بوده است؟ در تقریبا 100 سال گذشته، ما در ایران شاهد 4 جریان بودیم که دوتای آنها درونی و دوتای دیگر بیرونی بودند.
دو جریان برونی از تفکر غالب (غرب) و به علت چیره بودن تمدن اروپا بر سایر کشورهای جهان پس از شکلگیری در آن مناطق در سراسر جهان پخش شد و به ایران هم رسید که ما به اسم لیبرالیسم و سوسیالیسم آنها را میشناسیم که البته به آنها راست و چپ هم میگویند و امروزه هر کدام در زیر مجموعه خود تفکرات و احزاب بسیار زیادی دارند.
دو جریان درونی یکی ناسیونالیسم به معنای اصالت بخشی به ملیت و دیگری اسلامیسم به معنای وارد کردن اسلام به حوزه سیاست و اصلیت بخشیدن به دین اسلام.
تقریباً کل تاریخ ایران در اثر معارضات و تعاملات این چهار جریان شکل گرفته است. با توجه به اینکه لابراتوآر تاریخ در سنجیدن وقایع و ارزیابی عریان آنها، حوادث بزرگ تاریخی است به چند مورد از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
*جنبش تنباکو
*انقلاب مشروطه
*ملی شدن صنعت نفت
*انقلاب اسلامی
این اتفاقات تاریخی را اگر در آینه جریانهای سیاسی ببینیم، متوجه میشویم که سردمداران جنبش تنباکو اسلامیسمها بودند که بر اساس اسلام به یک اقدام سیاسی بر علیه حکومت دست زدند و موفق هم شدند، البته در آن جریان لیبرالیستها هم نقش کم رنگی داشتند، علی الخصوص میرزا ملکمخان با مطالب ذکر شده در روزنامه قانون که البته با توجه به سواد کم مردم در آن زمان و عدم دسترسی به آن روزنامه و سایر لیبرالیستها تاثیر چندانی نداشتند.
اما 15 سال بعد و در نهضت مشروطه راستها به قدری قدرت پیدا میکنند که در کنار جریان اسلامگرا میایستند و حتی رهبری مشروطه را عهده دار شده و چهره شاخص اسلام گرایان یعنی شیخ فضلالله نوری را اعدام میکنند. چند سال بعد نهضت ملی شدن صنعت نفت آغاز میشود، در آن زمان یعنی در دهه 20 هر سه جریان اسلامیسم، لیبرالیسم و سوسیالیسم بسیار قدرتمند هستند و هر یک در مناطق مختلف تهران به تجمع مشغول میشوند. هر چند رهبری این نهضت هم بر عهده لیبرالیست هاست.
پس از شکست نهضت ملی شدن نفت قدرت سوسیالیسم و لیبرالیسم در ایران کم کم رو به افول میرود و در مقابل اسلامیسم بسیار قدرتمند میشود به گونهای که یک انقلاب را رهبری کرده و به پیروزی میرساند و حکومت تشکیل میدهد.
تاریخ لیبرالیسم در ایران در ابتدا به دو بخش قبل از انقلاب و بعد از انقلاب تقسیم میشود، لیبرالیسم قبل از انقلاب خود سه مرحله دارد:
قبل از مشروطیت، که میتوان آن را دوره تولد و کودکی لیبرالیسم نامید، چهره شاخص این جریان سیاسی در آن دوره میرزا ملکمخان و روزنامه قانون بود.
مشروطیت تا نهضت نفت، که دوران شادابی و جوانی و شکوفایی اش است و هم مشروطیت و هم نهضت ملی نفت به دست این جریان رهبری شد.
نهضت نفت تا انقلاب اسلامی، که به معنای واقعی دوران افول و کهنسالی لیبرالیسم است. پس از شکست نهضت ملی شدن نفت دیگر هیچ تجمعی به نام این جریان در هیچ کدام از شهرهای ایران اتفاق نیفتاد.
1.دوره سالهای اولیه انقلاب اسلامی، در این دوره لیبرالها در ابتدا وارد حکومت میشوند و پس از انتخاب مهندس بازرگان که یکی از رهبران لیبرالیسم در ایران بود به ریاست دولت موقت تمامی دولت دست آنها میافتد اما پس از مدت کوتاهی به دلایل مختلفی از کار باز میمانند. یکی از مهمترین دلایل، تفاوت روحیه اصلاح طلبانه آنها با فضای انقلابی حاکم بر کشور و مردم بود. و این تناقض باید بر طرف میشد تا اینکه تیر خلاص با اشغال سفارت آمریکا زده شد و دولت لیبرال در آغاز کار پایان یافت.
2.سالهای دفاع مقدس،شروع جنگ تفکرات انقلابی مردم را تشدید کرد و اینچنین شد که لیبرالیسم دوباره به سمت رکود رفت و از طرفداران این جریان جز چند بیانیه در آن سالها خبری نبود.
3.سالهای پس از جنگ، که دوران تجدید حیالت لیبرالیسم در ایران و به عبارت دیگر تولد نئو لیبرالیسم است که این امر دلایل داخلی و خارجی مشخصی دارد.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان رهبر تفکر سوسیالیستی و در نتیجه بی رقیب شدن تفکر لیبرالیسم در دنیا، این تفکر به سرعت به کشورهای مختلف جهان از جمله ایران اشاعه پیدا کرد و دقیقاً در آن زمان فضای سیاسی ایران به دلایلی آماده پذیرش این تفکر بود، یکی از این دلایل باز شدن فضای منقبض حاصل از جنگ پس از اتمام آن بود و دیگری انتخاب مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی، فردی با تفکرات شبه لیبرالیسمی به عنوان رئیس جمهور ایران و مضاف بر اینها رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب اسلامی و تفکر اسلامیسیم.
در همچنین شرایطی بود که نظریه عصر پایان ایدئولوژی وارد ایران شد، این نظریه در جریان جنگ سرد که جنگی بین تفکر چپ و راست بود، از طرف لیبرالها برای تخریب سوسیالیسم ارائه شده بود و این مضمون را داشت که: جهان، جهان علم است و هر آنچه که غیر علم است محکوم به زوال و فنا است، ایدئولوژی غیر علمی است، سوسیالیسم ایدئولوژیست پس علمی نیست، در نتیجه محکوم به زوال و فناست.
هر چند سوسیالیستها بعداً جوابهای متفاوتی به این نظریه داشتند مانند اینکه لیبرالیستها در حال استفاده از تعاریف به خصوصی از علم و ایدئولوژی هستند که این نتیجه را حاصل میشود در صورتی که سایر تعاریف علم و ایدئولوژی نتیجهگیری را متفاوت میکند یا اینکه حتی اگر همین تعریف هم درست باشد لیبرالیسم هم ایدئولوژیک است و با این حساب علمی نیست.
این نظریه در آن زمان بدون پشتوانه وارد ایران شد و بر علیه بزرگترین رقیب جریان لیبرالیسم در ایران یعنی اسلامگراها استفاده شد، با توجه به اینکه اسلامیسمها با انقلاب به حکومت رسیده بودند و هر انقلابی مسلماً در درون خود ایدئولوژی دارد لیبرالیستها با استفاده از این موضوع اسلامگرایی را ایدئولوژیک خواند و در نتیجه اعلام کرد که اسلامیسم علمی نیست؛ پرچمدار تفکر لیبرال در این داستان عبدالکریم سروش که در ابتدا یک اسلامگرای متجدد بود ولی بعداً به یک لیبرال مذهبی تبدیل شد، بود، این مسئله اولین بار در مجلات مروبط به لیبرالیستها مطرح شد.
تمام این اتفاقات شرایط را برای احیای مجدد لیبرالیسم آماده کرد به گونهای که میبینید هنوز که هنوز است این جریان قدرتمند است و تمام تقابلها در کشور در حال حاظر بین دو تفکر لیبرالیسم و اسلامیسم است.
1.لیبرالهای مذهبی، این افراد در نظر و عمل تفکر لیبرالی دارند اما خود را در منافات با مذهب و اسلام نمیبینند. بارزترین تشکل این نهله، نهضت آزادی است.
2.لیببرالهای ملی، این افراد هم در نظر و عمل تفکر لیبرالی دارند ولی با مذهب غریبهاند ولی نگاه ملی دارند و گاهی منافع ملی را مهمتر از تفکرات لیبرالی میدانند، شاخص ترین حذب این نهله، جبهه ملی بود.
3.لیبرالهای ناب، با قید خوردن به لیبرالیسم چه با مذهب و چه با ملیگرایی مخالفند و لیبرالیسم را تمام و کمال و بدون هیچ وصله پینهای میخواهند، این نهله هیچگاه حزبی نداشتهاند ولی همیشه به عنوان یک تفر حضور داشتهاند.
قابل ذکر است که شاخه ملی مذهبیون با ادغام دو نهله اول یعنی لیبرالهای مذهبی و لیبرالهای ملی ایجاد شد.
گزارش تصویری:
عکس: ریحانه مهیاری- عطنا