دکتر هادی آجیلی، استاد دانشگاه علامه طباطبائی، در دیدار جمعی از اساتید و پژوهشگران دانشگاهها، پارکهای علم و فناوری و مراکز علمی و تحقیقاتی با مقام معظم رهبری گزارشی از وضعیت سیاسی و گفتمان انقلاب اسلامیارائه کرد.
به گزارش عطنا به نقل از مهر، جزئیات این گزارش بدین شرح است: «نظام جمهوری اسلامینقاط قوت برجسته ای دارد مانند استقلال، ثبات و امنیت، فرهنگ کشور، مقاومت و مبارزه با ظلم و در عین حال پیشرفت کردن و ... اما یکی از مهمترین نقاط قوت و مزایای این گفتمان، مردم پایه بودن آن است که در واقع منشا تولید قدرت در عرصه بین المللی شده است و این از بسیاری از نظامهای دموکراتیک در دنیا بهتر است چون آنها یک حالت صوری از مشارکت مردم میخواهند اما نظام ما واقعا همراهی و رضایت مردم برایش موضوعیت دارد و از پایههای این گفتمان محسوب میشود که مردم یک رضایت نسبی از حاکمیت داشته باشند.
آمریکا میداند که چنین حکومتی را نه از طریق نظامیو نه اقتصادی نمیتوان ساقط کرد بنابراین در کشورهایی ورود میکند و جواب میگیرد که بین مردم و حاکمیت فاصله وجود داشته باشد. تلاش آمریکا در چند سال اخیر بویژه بعد از تحولات ناشی از بیداری اسلامی، ناکارآمد جلوه دادن اسلام سیاسی در امر حکومتداری است. مانند مصر دوره مرسی. در گذشته نیز همین سیاست را برای شوروی و بسیاری کشورهای چپ مثل نیکاراگوئه دوره دانیل اورتگا که انقلابشان همزمان با ما بود اجرا کردند لذا در این جا دیگر مساله، آرمانها و ارزشهای گفتمان حاکم نیست بلکه کارآمدی آن گفتمان در اداره جامعه است. هدف محوری آمریکاییها در اعمال تحریمها و فضاسازی رسانه ای علیه ایران نیز همین بوده است.
از طرف دیگر تصور آمریکا از دست یافتن به برجام، رسیدن به برجام ۲ و ۳ بویژه در منطقه بوده که تا کنون محقق نشده است. لذا سایر تحریمها و فضای اصلی تحریم را حفظ کرده چون اولا معتقد است این مسیر تحریم نتیجه بخش بوده که به برجام رسیده ثانیا با گروکشی حفظ فضای تحریم میتواند ایران را به سمت تغییر در سیاستهای منطقه ای سوق دهد.
لذا در سال آخر ریاست جمهوری، اوباما سعی میکند کجدار و مریض با برجام رفتار کند و از یکطرف بگوید تحریم را برداشته ایم و از طرفی فضای تحریم را حفظ کند. آنها سعی میکنند که تقصیر عدم استفاده از شرایط پسابرجام را گردن ناکارآمدی نظام ایران بیندازند تا به مردم ایران بگویند ما تحریمها را برداشتیم اما نظام خودتان نخواست و نتوانست از فرصت استفاده کند.
تصور آمریکاییها وجود شکاف میان مردم و حاکمیت در ایران است بویژه در نسلهای جوان و معتقدند این نسل دنبال رفاه و مدرن شدن و غربی شدن است و از ارزشهای گفتمان حاکم فاصله دارد لذا به دنبال تعمیق و بهره برداری از این شکاف هستند.
امروزه جامعه ایران هدف و مخاطب سه جریان یا گفتمان قرار گرفته و این سه گفتمان در حال دیالوگ با جامعه ایران هستند. یکی گفتمان انقلاب اسلامییکی گفتمان غربگرایی و طرفدار رابطه با آمریکا و سومیگفتمان کاخ سفید است.
این سه جریان میخواهند این سوال اصلی را پاسخ دهند که «ریشه مشکلات اقتصادی و اجتماعی ایران کجاست؟» در حالی که گفتمان انقلاب اسلامیتلاش میکند نشان دهد ریشه مشکلات ناشی از دوری از آرمانهای انقلاب و دوری از اسلام است دو گفتمان دیگر تلاش میکنند به مردم ایران القاء کنند که ریشه مشکلات شان ناشی از انقلابی گری و عدم رابطه با آمریکاست.
در این راستا آمریکاییها تلاش دارند که روی مفهوم ناکارآمدی سرمایه گزاری کنند. هدف آنها این است که فارغ از ارزشها و آرمانها و محتوای انقلاب این گفتمان را در حل مشکلات جامعه و اداره کشور ناکارآمد جلوه دهند. تا بتوانند در چند سال آتی اجرایی شدن برجام میان مردم و حاکمیت، بویژه نسلهای جوان، فاصله بیاندازند و جایگزین آن را که گفتمان غرب گرایی و طرفدار رابطه با آمریکاست تقویت کنند.
در واقع در شرایط پس از برجام محل اصلی منازعه گفتمانی، مفهوم «کارآمدی» است. به عنوان مثال رئیس جمهور آمریکا پس از برجام در جایی میگوید «ایرانیها باید بدانند که شعار مرگ بر امریکا برای آنان اشتغال ایجاد نمیکند.» و یا در جایی جان کری در پاسخ اتهامات تندروهای آمریکایی در مورد آینده ایران و زمانی که تحریمهای علیه ایران برداشته خواهد شد آیا آمریکا بار دیگر شاهد بازگشت توهم بمب اتمیخواهد بود؟، اینطور پاسخ داد که: «ایران ده سال آينده، ایران دیگری خواهد بود.»
به عبارت دیگر تصور آمریکاییها این است که خود را در شرایط احدی الحسنیین میبینند. یا با حل برخی مشکلات اقتصادی ناشی از رفع تحریم موفق میشوند گفتمان طرفدار رابطه با آمریکا را در ایران تقویت کنند و یا در صورت بقای مشکلات اقتصادی و ناکارآمدیها، برای مردم ایران وانمود کند که ما تحریمها را برداشته ایم اما سیستم خودتان ناکارآمد است و نمیتواند از این فرصت استفاده کند و با هدف قراردادن اصل نظام، امید به ناامیدی مردم و بروز شورشهای معیشتی در کشور داشته باشند.
لذا حضرت آقا، مردم ایران در سالهای آتی در معرض انتخابی بزرگ هستند که کدام گفتمان را انتخاب میکنند. و به نظر بنده این یک امتحان الهی است که آیا ملت ایران میخواهند ملت امام زمان عج را باشند یا خیر؟ که ان شاء الله ملت از این امتحان نیز سربلند بیرون میآیند. اما این انتخاب مردم ناظر بر آرمانها و ارزشها نیست بلکه ناظر بر رضایت آنها از سیستم و کارآمدی سیستم است. به عبارت دیگر اینکه کدام گفتمان در حل مشکلات مردم و اداره کشور کارآمدتر است، ارزشهای آن گفتمان مورد پذیرش مردم واقع میشود.
بنابراین در شرایط پسابرجام، منشاء اصلی تهدید علیه نظام جمهوری اسلامیبیش از آن که بیرون مرزهای کشور باشد درون جامعه است. در حال حاضر ما در جبهه منطقه مشغول مبارزه باتروریسم تکفیری هستیم، اما همزمان با اینکه ما در حال فتح جبهههای منطقه ای هستیم آمریکاییها روی فتح پشت جبهه ما سرمایه گذاری کرده اند بویژه روی چشم اسفندیار ما یعنی مشکلات اقتصادی و همچنین روی تغییر ذائقه نسل جوان ما نسبت به انقلاب.
در واقع تهدید اصلی شکاف میان مردم و حاکمیت است. حال عرض من اینجاست که این تهدید داخلی در درون حاکمیت تقویت کنندههایی دارد که ناخواسته گفتمان دشمن را کمک میکنند. اینها نهادهایی هستند که مستقیما با مردم سر و کار دارند و در واقع مجری قانون هستند و بعضا با سوء رفتار با مردم و یا با ناکارآمدی در رفع مشکلات مردم منشاء تولید نارضاتی در جامعه میشوند. مثل قوه قضائیه، نیروی انتظامیو پلیس، شهرداریها، مثل دوره خدمت سربازی برای جوانان و غیره در واقع اگر نظام را به مثابه یک مغازه تصورکنیم برخی نهادها ویترین آن هستند و مردم بصورت روزانه با آنها سر و کار دارند.
لذا راه حل آن است که منابع تولید نارضایتی در جامعه شناسایی شوند. مثلا این نهادهای ویترین احصاء شوند و دستگاههای نظارتی روی نحوه اجرای قانون توسط اینها و نوع رفتار با مردم نظارت جدی کنند.
حال نکته اینجاست که این شکاف مردم و حاکمیت میتواند دو منشاء اساسی داشته باشد؛ یکی فاصله گرفتن ارزشها، مواضع و قوانین اعلامیحاکمیت با عمل و دیگری فاصله گرفتن ارزشهای گفتمان حاکم با بدنه گفتمان یعنی توده مردم و نخبگان.
البته بنده جامعه شناس نیستم اما از دیدگاه سیاسی میخواهم برخی از این نقاط آسیب زا را که این شکافها را تقویت میکنند عرض کنم. البته این نقاط تهدید را هم حضرتعالی میدانید و هم قبلا به مسئولین متذکر شده اید لذا بنده من باب تاکید عرض میکنم. این نقاط هم توسط خارجی ایجاد نشده اند بلکه توسط عوامل داخلی که یا ناکارآمد بوده اند و یا مصداق نفوذ فکری بوده اند پدید آمده اند.
لذا برای اینکه آمریکا نتواند از این نقاط تهدیدزا برای ناکارآمد جلوه دادن نظام بهره برداری کند باید اولویت کشور حتی نسبت به بر خی مسایل خارجی، اهتمام به رفع این نقاط باشد و الا بازتولید گفتمان انقلاب اسلامیبا مشکل روبرو میشود.
در واقع آسیب جدی متوجه گفتمان انقلاب که محل امید امریکاییها شده، تفاوت ارزشهای گفتمان حاکم با بدنه جامعه، توده مردم و نخبگان است. اگر گفتمان حاکم انقلابی باشد اما دولت و بدنه جامه به سمت ارزشهای لیبرال سرمایه داری و سبک زندگی غربی پیش روند، شکاف میان مردم و حاکمیت ایجاد میشود. گفتمان رسمیبا گفتمان غیر رسمیمتفاوت میشود. ظاهر و رویه جامع با باطن و لایههای زیرین آن متناقض میشود. این شکاف در آینده تعمیق شده و آنوقت با یک جرقه بصورت ناگهانی و غافلگیرانه وضعیت بحرانی میشود.
مثل خودسوزی بوعزیزی در تونس که جرقه ای بود به انبار نارضایتیها در جامعه. این خطر عمدتا متوجه نسل جوان ماست و دشمن هم روی همین نسل سرمایه گزاری کرده است. میدانید که نسل جوان ما همیشه برای انقلاب فرصت بوده اند همین نسل انقلاب کرده اند همین نسل جنگ را مدیریت کردند اما متاسفانه وقتی به مشکلات این نسل توجه نشود و به آنها رسیدگی نشود و اعتماد نشود همین نسل جوان میشود محل تهدید و محل سرمایه گزاری دشمن.
نقاط آسیب زا: نقص در برقراری عدالت و رفع تبعیض
یکی از اهداف اصلی نظام و انقلاب، برقراری عدالت بوده است. اگر همه آرمانهای انقلاب محقق شوند اما عدالت محقق نشود، گفتمان انقلاب بازتولید نمیشود و اگر همه آرمانهای انقلاب محقق نشوند اما عدالت محقق شود گفتمان بازتولید میشود. مردم میبینند در سطح سیاستهای کلان و اعلامی، مسئولان حرف از عدالت به معنای موسع آن میزنند در تمام حوزهها. اما در عمل در مضیقترین و حداقلیترین معنای عدالت و آن هم عدالت قضایی و محاکم و دادگاههاست اشکالات جدی وجود دارد. میزان بی عدالتیها، رشاء و ارتشاء و تبعیض در محاکم کشور، اصلا در شان نظامیکه میخواهد زمینه ساز ظهور امام عدالت گستر باشد نیست.
عدم اولویت بندی در مبارزه با مفاسد موجود در کشور
مردم نگاه میکنند میبینند از نظر حاکمیت از میان مفاسد اقتصادی و اجتماعی اولویت با کدام است. مثلا میبینند برای مبارزه با بدحجابی، بودجه و نیرو و قانون و همه چیز فراهم است و اهتمام میشود.
خب البته حجاب مهم است اساسا یکی از وجوه تمایز میان جامعه اسلامیو غیر اسلامیهمین حجاب است اما وقتی مردم ببینند که با قاچاق و رانت خواری و فساد اقتصادی و اختلاس مبارزه خوبی نمیشود اما در مبارزه با بدحجابی نظام جدی است احساس میکنند. سیستم در مبارزه با سایر مفاسد ناکارآمد است و نمیتواند لذا نمیکند اما در مبارزه با بدحجابی میتواند در نتیجه انجام میدهد.
اگر با همه مفاسد همزمان مبارزه شود و با بدحجابی هم مبارزه شود، کسی معترض نیست. به عنوان مثال ما شاهد قاچاق کالا با کشتی از گمرکات رسمیهستیم با آن مبارزه نمیشود اما با مرزنشینی که یک نیسان بار قاچاق کرده مبارزه میشود.
تفاوت و تناقض میان قوانین و نحوه اجرای قوانین
بسیاری از قوانین در کشور ما خوب هستند اما بد اجرا میشوند مثل اصل ۴۴ که قانونش خوب بود ولی عملا منجر به خصوصی سازی نشد مثل هدفمندی یارانهها که با ندادن سهم تولید بد اجرا شد مثل سبد کالا که خب کار خوبی بود اما با بد اجرا شدن حالت تحقیر آمیز برای مردم پیدا کرد تا جایی که بعضی جاها این بستهها را برای مردم پرت میکردند مثل قحطی زدهها.
یا مثل قوانین انتظامیکشور مثلا مبارزه با بدحجابی خوب است اما نحوه عملکرد گشت ارشاد در برخورد بد با مردم باعث وهن نظام بود حتی متدینین نمیتواننستد از این نوع عملکرد دفاع کنند. یا قانونا استفاده از ماهواره ممنوع است اما برای اجرای ان و جمع آوری ماهوارهها بعضا با عملیات راپل به پشت بام خانهها و به بالکنهای مردم میرفتند و با تیشه جنگی دیشهای ماهواره را از طبقلات بالا میانداختند. یا قانون جرایم رانندگی میگوییم میخواهیم در جادهها نظم برقرار کنیم خب این خوب است. اما موقع اجرا مردم میبینند بسیاری جاها پلیس در نقطه کور جاده یا پشت یک تپه رسما کمین کرده تا شما از سرعت مجاز هشتاد برید هشتاد و سه و شما را جریمه کند این دیگر برقراری نظم نیست این یعنی پلیس لبالمرصاد بوده تا جریمه کند. که این البته مشکل نهادهای نظارتی است که دقت نمیکنند که فلان قانون اجرا شد، خب چطور اجرا شد؟
مناسب نبودن الگوی مسئولین برای مردم
سیاستهایی مانند اصلاح الگوی مصرف و اقتصاد مقاومتی و دوری از سبک زندگی غربی و اشرافی، حمایت از تولید داخل و عمل به قانون مطرح میشود اما مردم ببینند که حاکمان و مسئولین چیزی میگویند اما خودشان عامل به آن نیستند و جور دیگری زندگی میکنند در این موقع اولا آن سیاستها را باور نمیکنند ثانیا احساس نفاق و عدم صداقت در سیستم میکنند.
اگر در دوران جنگ مردم همراهی میکردند دلیلش این بود که خود مسوولین و فرماندهان در جنگ بودند و عامل به حرفهای خود بودند. لذا در حال حاضر فقدان دو روحیه بین مسئولین آفت کشور شده است؛ یکی روحیه جهادی و دیگری روحیه مردمی.
عدم تناسب میان اهتمام نظام به آرمانهای انقلاب در خارج از مرزهاي كشور با اهتمام به معیشت مردم
در واقع تقویت اقتصاد داخلی با تقویت توان نظامیو موشکی لازم و ملزومند. در واقع تاکید همزمان شما بر تقویت توان نظامیو نیز تقویت اقتصاد داخلی بخاطر همین است.
اگر ما در توان نظامیقوی شویم اما در جبهه داخلی اقتصادی آسیب پذیر باشیم چه فایده ای دارد؟ اینها دو بال قدرت نظام هستند. قدرت اقتصادی داخلی پشتیبان و عقبه توان نظامیبرای خارج از مرزهاست. حالا البته یه عده ای در کشور معتقدندکه این دو با هم متناقض اند و باید توان موشکی را به نفع اقتصاد کشور کنار بگذاریم. اما ما معتقدیم که اینها باید توامان پیش روند. لذا راهبرد اقتصاد مقاومتی چاره کشور نیست بلکه ضرورت کشور است.
ما باید بپذیریم که در جنگ اقتصادی هستیم. برنامه آمریکاییها همین است که جمهوری اسلامیرا در حوزه اقتصادی ناکارآمد جلوه دهند. این حوزه را چشم اسفندیار نظام میدانند و تصور میکنند این شکاف و مشکلات اقتصادی در آینده تعمیق میشود.
لذا صحنه اقتصاد امروز صحنه اصلی جنگ است. راهبرد اقتصاد مقاومتی چاره کشور نیست بلکه ضرورت کشور است، بنابراین آن مسولین دولتی که به راهبرد اقتصاد مقاومتی معتقد نیستند یا اجرا نمیکنند مثل سربازی هستند که وسط معرکه جنگترک پست میکند یا تمرد میکند و این با عرض معذرت در حد خیانت تلقی میشود.
راهکارها:
ثبات و تمرکز در مدیریتها، قوانین و سیاستها
در کشورهای در حال توسعه، گاهی گردش نخبگان و دموکراسی به معنای تغییر مدیریتها و سیاستها نه تنها مفید نیست بلکه مضر است. بسیاری از کشورهای در حال توسعه که به جایی رسیده اند جلوی آسیبهای دموکراسی را گرفته اند. بسیاری از نهادهای کشور خودمان که پیشرفتی داشته اند ناشی از ثبات مدیریت بوده است.
در بسیاری از کشورهای حتی پیشرفته و دموکراتیک برخی حوزهها از حالت دموکراتیک خارج میشوند و ثابت اند و با دولتها تغییر نمیکنند. رییس بانک مرکزی آمریکا ۱۸ سال یک نفر بود. کشور ما بدلیل سیاست زدگی در همه حوزهها و اینکه با تغییر دولتها و یا حتی تغییر یک مدیر عالی رتبه همه چیز تغییر میکند هم سیاستها و و هم مدیران میانی، دچار بی ثباتی مدیریتی شده و این آفت کشور است.
این سیاست زدگی باعث شده که همه چیز جناحی تفسیر شود. و در نتیجه یک اتفاق افتاده «حل مشکلات مردم بین دعواهای سیاسی جناحها گم شده است». لذا برخی حوزهها در کشور باید فرادولتی و متمرکز اداره شوند. مثل برخی سیاستها و نهادهای کلان اقتصادی کشور مثل سیاستهایهای پولی- مالی کشور مثل بانک مرکزی مثل مرکز آمار کشور، مثل برخی صنایع در کشور مثل حوزه علم و دانش در کشور.
برخی دانشگاههایتراز اول در دنیا در صد سال سابقه خودشان تنها سه رئیس عوض کرده اند یعنی طرف مرده که عوضش کرده اند. حالا هم در مورد اقتصاد مقاومتی همین است نیاز به تمرکز در اجرا دارد. اما واقعا این تمرکز و وحدت رویه و فرماندهی واحد، نه در درون دولت وجود دارد و نه میان دولت و نهادهای غیر دولتی که بخشهای عظیمیاز اقتصاد کشور را در اختیار دارند حالا فرض کنید دولت میخواهد یک سیاست اقتصادی را در زمینه اقتصاد مقاومتی اجرا کند بخشهای زیادی از حاکمیت هستند که منابع مالی فوق العاده ای دارند و بخشهای بزرگی از اقتصاد را در اختیار دارند اما اینها اصلا تحت فرماندهی دولت عمل نمیکنند.
نظارت
یکی دیگر از راهکارها، تقویت نهادهای نظارتی است. فاسد نشدن خود این دستگاهها، سیاسی نشدن خود اینها جدی عمل کردن اینها بدون تبعیض عمل کردن اینها در اجرای قوانین. در واقع ما تعدادی نهاد داریم که اینها مستقیما با مردم عادی سر و کار دارند و به نوعی اگر نظام را یک مغازه فرض کنیم این نهادها ویترین آن هستند. مردم این ویترین را از نظام میبینند. روی این ویترینها باید نظارت جدی شود که با مردم چگونه رفتار میکنند، مثلا با تهیه طرحی به نام «تکریم مردم».ضمن آنکه نظارت بر این نهادها میبایست زیر نظر حضرتعالی باشد.
در آخر دو ملاحظه لازم است برای عرائضم اضافه کنم تا سوء تفاهمینشود اولا این حرفها به معنای انکار پیشرفتها و زحماتی که تاکنون در این سی و چند سال کشده شده نیست چون رویکرد من آسیب شناختی و انتقادی بود فقط به نقاط آسیب زا پرداختم. حضرت آقا برخی کشورهای اروپایی از الان ایران با توجه به تحریم عقبترند. ثانیا اینکه حرفهای بنده از سر دلسوزی و اصلاح بود نه خدایی نکرده از سر تخریب.