بيترديد در بحث از مباحث فلسفي جديد به خصوص از منظر فلسفه تحليلي راجع به اخلاق در ايران مهمترين چهره مصطفي ملكيان است، اگرچه به خصوص در سالهاي اخير بسياري از پژوهشگران فلسفه به طور جدي به جديدترين مباحث در اين زمينه توجه كردهاند
به گزارش عطنا، محسن آزموده، روزنامه نگار روزنامه اعتماد، به گزارش سخنرانی مصطفی ملکیان در موسسه «رحمان»، پیرامون سه مكتب بنيادين در فلسفه اخلاق پرداخت که در ادامه با یکدیگر میخوانیم.
بيترديد در بحث از مباحث فلسفي جديد به خصوص از منظر فلسفه تحليلي راجع به اخلاق در ايران مهمترين چهره مصطفي ملكيان است، اگرچه به خصوص در سالهاي اخير بسياري از پژوهشگران فلسفه به طور جدي به جديدترين مباحث در اين زمينه توجه كردهاند. با اين همه قريب به سه دهه است كه اين پژوهشگر فلسفه در گفتارها و نوشتارهايش به بحث از فلسفه اخلاق ميپردازد و درسگفتارهاي متعددي در اين زمينه ارايه كرده است و صد البته بر رويكرد خودش نيز در اين زمينه تصريح كرده است.
البته چنان كه ذكر شد، ملكيان عمدتا از منظر فلسفه تحليلي پرداخته و در سالهاي اخير نيز به روانشناسي اخلاقي روي آورده است، اما او از سايرنگرشها به اخلاق مثل اخلاق اگزيستانسياليستي يا مباحث اخلاقي در سنت ما نيز غافل نبوده و آن را نيز در مباحث گوناگون مطمح نظر قرار داده است. به تازگي نيز او در موسسه رحمان در گفتاري مفصل و منقح با دقت و شفافيتي به معرفي سه مكتب بنيادين در فلسفه اخلاق پرداخت كه گزارشي از آن از نظر ميگذرد.
در ابتداي جلسه اردشير منصوري، پژوهشگر فلسفه و عضو موسسه رحمان با اشاره به اينكه معمولا متخصصان فلسفه اخلاق در ايران به تقرير نظريات گوناگون در اين حوزه ميپردازند، از مصطفي ملكيان خواست تا ضمن ارايه ديدگاههاي مختلف در نظريه اخلاق، موضع خود را نيز در اين زمينه بيان كند.
ملكيان در ابتدا به موضوع سخنرانياش يعني مروري بر نظريههاي اخلاقي و اتخاذ موضوع شخصي اشاره كرد و گفت: براي بحث از جغرافياي كلي مباحث فلسفه اخلاق به دليل گستردگي بحث ناگزيرم از ذكر جزييات و به خصوص موارد اختلافي كه بعد از توافقهاي كلي به وجود ميآيد، صرف نظر كنم تا بتوانم تصويري اولا كلي و جامع و ثانيا متمايز ارايه كنم.
پيشتر لازم به ذكر است كه سه رتبه مكاتب، نظامها و نظريات را در طول تاريخ فرهنگ بشري در زمينه اخلاق ميتوان از يكديگر متمايز كرد. يعني در طول تاريخ فرهنگ بشري مكاتب فراواني در اخلاق ظهور كردهاند، در دل هر مكتب نيز نظامهاي فراواني پديد آمدند و در دل هر نظامي نيز نظريات فراواني متحقق شدند. در بحث كنوني صرفا به مكاتب ميپردازم و به دو رتبه بعدي كاري ندارم، زيرا در طول اين زمان محدود چنين كاري شدني نيست.
تصميم و داوري دو كاركرد اخلاق
وي در ادامه به اهميت شناخت مكاتب در قياس با شناخت نظامها و نظريهها تاكيد كرد و گفت: در زمينه مكاتب گاهي تقسيم بنديهاي استقرايي صورت گرفته است، اما من اين روش را نميپسندم و يك تقسيمبندي عقلي را ترجيح ميدهم. با اين كار ميبينيم كه مكاتبي كه ذيل تقسيمبندي استقرايي دستهبندي شدهاند، در اين حصر عقلي ميگنجند. تفاوت تقسيمبندي عقلي و استقرايي در اين است كه تعداد اقسام تقسيمبندي عقلي كم و بيش شدني نيست، در حالي كه تعداد اقسام تقسيمبندي استقرايي كم و بيش شدني است، زيرا مبتني بر شمارش اقسام موجود هستند.
ملكيان در بيان تقسيمبندي عقلي مكاتب اخلاقي گفت: از حدود ٢٥ سال پيش كه فلسفه اخلاق تدريس ميكردم، همواره از تقسيمبندي عقلي استفاده كردهام. در طول تاريخ به حصر عقلي سه مكتب اخلاقي بيشتر ظهور پيدا نكرده است كه عبارتند از: نخست مكتب وظيفهنگر، دوم مكتب نتيجهنگر يا پيامدنگر و سوم مكتب فضيلتنگر. يعني محل توجه هر فيلسوف اخلاقي يا وظيفه است يا نتيجه يا فضيلت.
تمام بحث اين مكاتب اين است كه ما در زندگي خودمان در دو حوزه نياز به اخلاق داريم و كاركرد اخلاق در اين دو حوزه است: نخست در حوزه تصميم يا به تعبير رايجتر تصميمگيري و دوم در حوزه داوري. در حوزه اول تصميم راجع به اين است كه خود فرد چه تصميمي ميگيرد تا كاري را انجام دهد و در حوزه دوم كاري انجام شده (اعم از اينكه خود فرد آن را انجام داده يا ديگري) و فرد ميخواهد داوري كند كه آيا اين كار به لحاظ اخلاقي قابل دفاع هست يا توجيه پذير نيست. بنابراين تصميم قبل از عمل و داوري بعد از عمل صورت ميگيرد.
البته از تصميم نميتوان صرف نظر كرد، اما به نظر برخي از فيلسوفان اخلاق از داوري ميتوان صرف نظر كرد و بلكه به نظر برخي از ايشان بايد از داوري صرف نظر كرد. مثلا برخي نظامهاي اخلاقي- عرفاني معتقدند كه به كارگيري اخلاق فقط براي تصميمگيري تو مستحسن است و درباره افعال ديگران (و حتي به نظر برخي افعال خودت) داوري نكن. فعلا از اين مناقشه ميگذريم.
بنابراين شرط اول براي اينكه تصميم و داوري ما از نظر اخلاقي قابل دفاع باشند، اين است كه يك معيار يا ترازو يا ملاك و نوعي وحدت رويه داشته باشيم، در غير اين صورت يك بام و چند هوا (به نظر من سه هوا) ميشويم. اين يك بام و چند هوايي چند عيب فلسفي و يك عيب روانشناختي دارد، عيب روانشناختي اين است كه به نوعي بوالهوسي اخلاقي منجر ميشود.
وي پيش از پرداختن به مكاتب اخلاقي تاكيد كرد: در فلسفه اخلاق به لحاظ فني «خوب» و «بد» صفت اعمال نيست، بلكه به عمل «درست» و نقيضش «نادرست» يا «بايد» و نقيضش «نبايد» يا «وظيفه« و نقيضش «مسووليت» نسبت داده ميشود. در فلسفه اخلاق «خوب» و «بد» درباب نتايج اعمال استعمال ميشود. اين خلاف عرف زبان روزمره است كه اعمال را خوب و بد يا در عربي «حسن» يا «جميل» و «قبيح» ميناميم. بنابراين مكاتب اخلاقي در جواب اين سوال پديد آمدهاند كه با چه ميزان يا محك يا ترازو يا سنجهاي ميگوييم عملي درست و عملي نادرست است؟
نتيجهنگري يا پيامدنگري
ملكيان در ادامه در توصيف مكتب نتيجهنگري يا پيامدگرايي (Consequentialism) به عنوان يكي از سه مكتب اخلاقي گفت: در اين مكتب هيچ عملي فينفسه درست يا نادرست نيست، بلكه به اعتبار آثار و نتايج مترتب آن عمل چنين صفتي را به آن عمل اطلاق ميكنيم. يعني عملي درست است كه آثار و نتايج مترتب بر آن خوب هستند و عملي نادرست است كه آثار و نتايج مترتب بر آن بد هستند؛ به عبارت ديگر در اين مكتب عملي درست است كه مجموع نتايج و آثار خوب آن بيش از آثار و نتايج بد آن باشد و بالعكس، يعني با صرف نظر از آثار و نتايج هيچ عملي درست و نادرست نيست. درستي و نادرستي به اعتبار خوبي و بدي آثار و نتايج مترتب از اعمال، از آن اعمال هستند.
بنابراين در اين مكتب همواره به نتيجه توجه ميكنيم، يعني تا آثار و نتايج عمل تا خودشان را آشكار نكنند، نميتوان درباره آن قضاوت كرد. نتيجه اين مكتب اين است كه درستي و نادرستي اعمال تابع خوبي و بدي آثار و نتايج مترتب بر آنها هستند و با چشم پوشي از اين آثار و نتايج هيچ قضاوتي چه در مقام تصميم و چه در مقام داوري نميتوان داشت. اين مكتب نتيجهنگري (teleologism) يا پيامدگرايي (Consequentialism) خوانده ميشود. البته در بحثهاي جزيي گفته ميشود كه «پيامد» (consequence) فرق جزيياي با «نتيجه» (telos) دارد و اعم از نتيجه است.
به نظر كانت وظيفه يك انسان اين است كه براي تطهير روح خودش هرگز نبايد دروغ بگويد، بلكه فقط و فقط يا راست بگويد يا سكوت كند و كاري به نتايج و آثار كارش نداشته باشد.
وي گفت: يك روايت معروف از اين مكتب را فايدهنگري (Utilitarianism) ميخوانند كه جرمي بنتام و دوست نزديكش جيمز ميل و پسر او جان استوارت ميل سه فيلسوف بريتانيايي اواخر قرن نوزدهم مبدعان آن هستند. در نتيجه فايدهنگري يكي از نظامهاي داخل مكتب نتيجهنگري است، يعني ميتوان نتيجهنگر بود، اما فايدهنگر نبود.
وظيفهنگري
ملكيان در ادامه به دومين مكتب در فلسفه اخلاق پرداخت و گفت: اين مكتب ميگويد آثار و نتايج خوب يا بد اعمال هيچ نقشي در تعيين درستي يا نادرستي اعمال ندارند، بلكه فهرستي در اعمال بشر وجود دارد كه فهرست اعمال درست است با هر نتيجه و پيامدي و فهرست ديگري هم در اعمال بشر هست كه فهرست اعمال نادرست است، باز با هر نتيجه و پيامدي. در اين مكتب به خود عمل مينگريم و ميبينيم كه آيا عمل در فهرست اعمال درست است يا نادرست.
وقتي كانت ميگفت «راست بگو، ولو افلاك در هم بريزد» چنين نظري داشت. به نظر كانت وظيفه يك انسان اين است كه براي تطهير روح خودش هرگز نبايد دروغ بگويد، بلكه فقط و فقط يا راست بگويد يا سكوت كند و كاري به نتايج و آثار كارش نداشته باشد. مسووليت اينكه بر يك عمل چه آثار و نتايجي مترتب ميشود، بر عهده فرد نيست؛ البته گاهي اعمال درست نتايج مثبت يا منفي دارند و بالعكس، اما اين ربطي به كنشگر اخلاقي ندارد. در اين ديدگاه ما مسوول روح خودمان هستيم و به ساير امور كاري نداريم.
فضيلتنگري
ملكيان سپس به تشريح مكتب فضيلتنگري پرداخت و گفت: در اين ديدگاه درستي و نادرستي اعمال نه به آثار و نتايج آنها بستگي دارد و نه به خود عمل، بلكه به كننده عمل بستگي دارد، يعني در اين مكتب گفته ميشود بايد ديد كار از چه كشتزاري بر آمده است. كار هر انسان ميوهاي است كه از كشتزار وجودش بر ميآيد و براي سنجش درستي و نادرستي اعمال بايد به آن كشتزار توجه كرد. بنابراين در اين ديدگاه اگر يك كار واحد از دو نفر صادر شود، براي بررسي اخلاقي آن بايد به خود آن افراد توجه كرد.
اين استاد فلسفه اخلاق در ادامه در توضيح مكتب فضيلتنگري گفت: افلاطون و ارسطو و تمام فيلسوفان اخلاق دوران سنت، از جمله رواقيان و اپيكوريان و شكاكان در فرهنگ غرب و در فرهنگ شرق كنفوسوسيان و طرفداران آيين دائو و آيين هندو و بودا به ديدگاه فضيلتنگري قايل بودند، يعنيكننده كار براي ايشان مهم بود.
مثلا ارسطو ميگفت اگر در انساني چهار ويژگي دروني دانايي (حكمت)، شجاعت (قوت دل)، اعتدال (ميانهروي) و انصاف (عدالت: يعني حق را از آن صاحب حق بداند)، باشد، هر كاري كند، كار درستي است؛ يعني در روايت ارسطويي كارهاي نادرست به دليل نقصان در اين چهار ويژگي در انسان از او صادر ميشوند. به عبارت ديگر امكان ندارد كسي اين چهار ويژگي را داشته باشد و كاري بكند كه غيراخلاقي باشد. بنابراين در نگرش فضيلتنگري ارسطويي ميان كسي كه به خاطر منافعش راست گفته و كسي كه به دليل وجود چهار فضيلت مذكور راست گفته تفاوت هست و كار نفر دوم اخلاقي تلقي ميشود. اين چهار ويژگي دروني را فضيلت ميناميم.
روايت ارسطويي فضيلتنگري
ملكيان گفت: فضيلت يعني ويژگي يا امر دروني و رواني و ذهني كه فرد را مستعد كار درست ميكند و رذيلت كه نقيض آن است، ويژگي رواني يا دروني يا ذهنياي است كه فرد را مستعد به عمل نادرست ميكند. از ديد ارسطو فضايل چهار تا هستند.
البته تعداد فضايل به زعم افلاطون متفاوت بود (چهار يا پنج فضيلت). رواقيون نيز به مكتب فضيلت قايل بودند، اما تعداد فضايلشان متفاوت از اين افلاطون و ارسطو بود. بايد توجه شود كه اولا فضايل حالات ذهني (mental states) و رواني هستند و رفتار نيستند، بلكه منشا و مادر يا خاستگاه رفتارهايي چون تواضع، صداقت، اداي امانت و... هستند، همچنين رذايل حالات ذهني هستند كه ما را مستعد رفتارهاي بد مثل دروغگويي، خلف وعده و... ميكنند. ثانيا تعداد فضايل در فرهنگ بشري در ميان متفكران مختلف و نظامهاي مختلف و نظريههاي مختلف متفاوت است.
ملكيان در ادامه گفت: اما نكته مهمتر در روايت ارسطويي فضيلتنگري اين است كه قايلان به اين نظريه ميگويند همه اين فضايل با هم فضيلت هستند و اگر كسي يكي را نداشته باشد، مثل اين است كه سه تاي ديگر را ندارد. يعني زماني از فرد عمل درست صادر ميشود كه در عمل او هم دانايي، هم قوت قلب، هم اعتدال و هم عدالت دخالت داشته باشد. اگر فرد يكي را نداشته باشد، عملي كه از او صادر ميشود، درست نيست.
به تعبير ديگر اين چهار تا وقتي با هم هستند، چهار فضيلت هستند، اما اگر يكي از آنها از ميدان به در رفت، سه تاي ديگر نيز فضيلت نيستند. زيرا مثلا اگر فردي حكمت نداشته باشد و شجاعت داشته باشد، آن گاه كارهاي او ديگر شجاعانه نيست، بلكه متهورانه (ناشي از بيكلگي) است. زماني كار فرد درست است كه در كنار شجاعت، حكمت و اعتدال و عدالت نيز داشته باشد، در غير اين صورت در غياب يكي يا دو تا يا سه تا از اين ويژگيها كارهاي نادرستي از فرد سر ميزند.
بنابراين نظام فضايل همه يا هيچ است، يعني اگرچه هر يك از اين فضايل ذومراتب هستند، اما فرد زماني اخلاقي است كه مرتبهاي از هر چهار تا را داشته باشد. وي گفت: من تعداد فضايل را استقصا كردهام و در طول تاريخ در تمام نظامها و نظريههاي مختلف اخلاقي از جهان شرق (هند و چين فرهنگي) تا جهان غرب از ٣ فضيلت تا ١٨ فضيلت گفته شده است. اين تفاوت از روانشناسي متفكران ناشي ميشود، يعني مثلا متفكري از فرزانگان هند باستان ميگويد براي اينكه از فرد عمل درست اخلاقي صادر شود، سه شرط كافي است و ديگري ميگويد ٥ شرط و... .
چرا حصر عقلي؟
ملكيان پس از بحث از سه مكتب به پاسخ اين پرسش پرداخت كه چرا تقسيمبندي او از مكاتب حصر عقلي است و گفت: هر پديدهاي در جهان اولا يك پديده و امر واقع است، ثانيا علت يا مجموعه عللي آن را پديد آوردهاند و ثالثا خود اين پديده علتي براي به وجود آمدن پديده يا پديدههاي ديگر ميشود. با در نظر داشتن اين تمايز ميتوان گفت نظريه وظيفهنگري ميگويد به وجه اول يعني خود پديده يا امر واقع بنگريم. نظريه نتيجهنگري ميگويد به معلولهاي عمل بنگريم و نظريه فضيلتنگري ميگويد به علت عمل بنگريم.
جز اين سه وجه براي يك پديده از اين منظر نميتوان وجه ديگري در نظر گرفت و سه مكتب مذكور هر يك به يكي از اين وجوه توجه ميكند. در اينجا از تعبير فلسفي علت و معلول استفاده كردم، اما ميتوان از ترتيب زماني نيز استفاده كرد. يعني بگوييم وقتي ميخواهيم در مورد عملي داوري كنيم، گاهي به خود عمل توجه ميكنيم (وظيفهنگري)، گاهي به آنچه پس از عمل پديد ميآيد، توجه ميكنيم (نتيجهنگري) و گاهي به آنچه پيش از عمل پديد ميآيد، توجه ميكنيم (فضيلتنگري) . بنابراين حصر مكاتب عقلي است.
دشواري انتخاب
ملكيان در ادامه به علت دشواري انتخاب ميان يكي از سه مكتب مذكور از جانب انسانها گفت: نكته عجيب اين است كه ما انسانها شهود مطابق هر سه مكتب يا رويكرد مذكور را داريم و به همين خاطر است كه انتخاب يكي از سه مكتب دشوار است. شهود ما در مورد مكتب نتيجهنگري اين است كه اخلاق را براي انسان خواستهاند و انسان را براي اخلاق نخواستهاند.
ما نوكر اخلاق نيستيم، بلكه اخلاق است كه ميخواهد به انسان كمك كند و يك امر انتزاعي است. براي فهم اين مطلب ميتوان به نهادهاي ديگر مثل سياست و آموزش و پرورش توجه كرد. نهادهاي سياست و آموزش و پرورش تاسيس شدهاند تا وضع انسانها را بهبود بدهند. ما مخدوم سياست و آموزش و پرورش هستيم. بنابراين نتيجهنگري شهود موافق ما را به همراه دارد.
وي در ادامه با ارايه مثالهايي نشان داد كه ما به سود وظيفهنگري نيز شهود موافق داريم و در ادامه به فضيلتنگري پرداخت و گفت: ما به نفع فضيلتنگري نيز شهود داريم. انسان به نحو شهودي ميان كسي كه از سر خيرخواهي و نيكخواهي ديگري را توبيخ ميكند، با كسي كه از سر بدخواهي ديگري را توبيخ ميكند، تفاوت ميگذارد و اولي را اخلاقي و دومي را غيراخلاقي داوري ميكند، زيرا اولي از سر نيكخواهي چنين ميكند و دومي چنين نيست. بنابراين غير از خود عمل و نتيجه آن براي ما گويي اينكه اين گفتار يا كردار يا زبان عمل از چه دروني نشات گرفته مهم است.
به عبارت ديگر داوري بر اساس انگيزهاي كه عمل بر اساس آن صادر شده، توجه به فضيلتنگري است. بنابراين شهودهاي ما به نفع هر سه مكتب است و همين فيصله ميان سه مكتب را امكانپذير نكرده است. يعني شباهت اين سه با حاق واقع است كه انتخاب را دشوار ميكند و از بس با شهودهاي ما سازگارند كه ميبينيم انگار نه ميتوانيم كانت (وظيفهنگري) را رد كنيم، نه ارسطو و افلاطون (فضيلتنگري) را و نه بنتام و ميل (نتيجهنگري) را.
تنوع رويكرد اخلاقي در فرهنگ ما
ملكيان در ادامه به تبيينهاي اخلاقي در فرهنگ ما بر اساس سه مكتب فوق اشاره كرد و گفت: در فرهنگ ما اين است كه هم در اسلام يك، هم در اسلام دو و هم در اسلام سه در باب اين سه ديدگاه تنوع داريم. اسلام يك، مجموعه متون مقدس اسلام است. اسلام دو نيز مجموعه شروح و تفاسير و بيانها و تبيينهايي است كه از متون مقدس اسلامي (اسلام يك) در آثار متكلمان و عالمان اخلاق و فقها و فلاسفه و عرفا ارايه شده است.
اسلام سه نيز كنش و واكنشهاي مسلمانان از بدو دين اسلام تا زمان حاضر است. در هر سه اينها تنوع در رويكرد اخلاقي ميبينيم و در نتيجه از اين نظر در فرهنگمان نميدانيم كه داوريهاي اخلاقيمان چگونه است. يعني هر سه نگرش يا هر سه مكتب در فرهنگ اسلامي ما وجود دارد و هم تبيين وظيفهنگر را شاهد هستيم، هم تبيين نتيجهنگر و هم تبيين فضيلتنگر. يعني در برخي تفاسير و شروح از رويكرد نتيجهنگر دفاع ميشود، در برخي تفاسير و شروح از مكتب وظيفهنگر و در برخي تفاسير و شروح نيز ازنگرش فضيلتنگر.
وي به گونههاي مختلف آثار اخلاقي در فرهنگ ايراني- اسلامي اشاره كرد و گفت: عالمان اخلاق ما در چهار حوزه كتاب اخلاقي نگاشتهاند، نخست اخلاقهاي عرفاني كه استدلال تجربي عرفاني به سود ديدگاهشان دارند، مثل صدميدان و منازلالسائرين (هر دو از خواجه عبدالله انصاري)؛ دوم اخلاقهاي فلسفي كه استدلال عقلي براي ديدگاهشان دارند، مثل طهارت الاعراق ابن مسكويه و اخلاص ناصري و اخلاق محتشمي خواجه نصيرالدين طوسي و السعاده و الاسعاد ابوالحسن عامري؛ سوم اخلاقهاي نقلي و تعبدي كه ميگويند از اين جهت كار درست است كه حديث يا روايتي در اين باب هست؛ چهارم اخلاقهاي مصلحت انديشانه مثل گلستان و بوستان سعدي. همه اين چهار گونه بالمآل اتكايي بر كتاب و سنت دارند و ديدگاههاي بسيار ناسازگاري با هم دارند.
براي مثال اگر به گلستان و بوستان سعدي كه يكي از ارزشمندترين مفاخر اخلاق مصلحت انديشانه است، رجوع كنيد، ميبينيد در همين كتاب كه نويسندهاش يك آدم است و در رسالهاي كه سعدي در ١٥٣ بند در زمينه اخلاق نگاشته، رويكردهاي مختلف به مكاتب سهگانه مذكور ديده ميشود، يعني گاه اصالت وظيفهاي، گاه اصالت نتيجهاي و گاه اصالت فضيلتي است. در فقه ما نيز بدون توجه به تقابلهاي ميان اين سه رويكرد، هر سه محل بحث قرار ميگيرد. يعني در اصول فقه، كلام، فلسفه و اخلاق ما هنوز در اين زمينه اتخاذ موضع نكردهايم و متوجه اين نيستيم كه اين سه ديدگاه با هم قابل جمع نيستند.
مكاتب، نظامها، نظريهها
ملكيان در ادامه به نظامهاي موجود در هر مكتب و نظريههاي موجود در هر نظريه اشاره كرد و گفت: با مثالي اين نكته را نشان ميدهم. مثلا مكتب نتيجهگرايي چنان كه بحث شد ميگفت بايد ديد كه آثار و نتايج خوبي كه بر عمل مترتب ميشود، بيشتر است يا آثار و نتايج بد. پرسش اين است كه آثار و نتايج خوب چه چيزهايي هستند؟ يعني به چه آثار و نتايجي خوب ميگوييم و بالعكس؟ بنابراين بد و خوب تفاسير متفاوت دارند.
مثلا يك تفسير اين است كه خوب و بد به معناي لذتانگيز و المانگيز است و خوبي و بدي به لذت و الم بستگي دارد. اما تفسير ديگر ميگويد خوبي و بدي آثار و نتايج به قوت و عجز يا قدرت و ضعفي بستگي دارد كه آن نتايج و آثار با خود به همراه دارند. ديدگاه ديگر ميگويد كاري آثار و نتايج خوب دارد كه خودشكوفايي بيشتري پديد بياورد و كاري آثار و نتايج بد دارد كه جلوي خودشكوفايي را بگيرد. برخي نيز ميگويند آثار و نتايج مثبت يعني آثار و نتايجي كه معرفت ما را بيشتر ميكنند و بالعكس. در هر يك از اين تفاسير باز مكتب اصلي نتيجهگرايي است، اما در دل آن چند نظام پديد ميآيد.
ملكيان گفت: فرض كنيم فرد در دل مكتب نتيجهگرايي نظامي را قبول كند كه خوبي و بدي را به لذت و الم منوط ميكند. سوالي كه پديد ميآيد كه اين لذت و الم براي چه كسي است؟ براي خودكننده يا همه انسانهاي روي زمين يا چيزي بين اين دو؟ بر اساس همين تفاوت پاسخها است كه در دل نظام لذت و المي، يك نظريه اگوئيست پديد ميآيد كه ميگويد لذت و الم براي خودكننده است و نظريه بعدي كليگرايي (universalism) است كه لذت و الم را براي همه بشر در نظر ميگيرد و نظريههايي نيز ميان اين دو طيف قرار ميگيرد. مثلا ناسيوناليستها ميگويند فقط ملت خودت را در نظر بگير. بنابراين در دل هر سه مكتب نظامهايي و در دل هر نظامي نظريههايي پديد ميآيد.
فضيلتنگر هستم
ملكيان در بخش پاياني به موضع خودش در ميان سه مكتب اشاره كرد و گفت: سالهاست كه به نظرم ميآيد مكتب فضيلتنگري درستتر از دو مكتب ديگر است. اما دو نكته را بايد ذكر كنم. نخست اينكه برخي به فضيلتنگري و توجه به فضايل دروني اين اشكال را گرفتهاند كه ممكن است كسي اقدام به قتل ديگري بورزد و بعد مدعي شود كه عمل را براساس فضايل دروني انجام داده است. چگونه ميتوان اقدام چنين كسي را توجيه كرد؟ اين اشكال خندهدار است زيرا اين ايراد اخلاق را با حقوق خلط كرده است. كاركرد حقوق غير از اخلاق است.
كاركرد اخلاق استكمال روحاني و معنوي فرد است، در حالي كه كاركرد حقوق ساختن جامعهاي با رفاه و امنيت و عدالت و آزادي است. كسي كه به حكم فضايل يا رذايل دروني دست به عملي بزند، اگر واقعا عمل بر آمده از فضايل دروني او باشد، به لحاظ اخلاقي كارش درست است و بالعكس. اما اين عمل به لحاظ حقوقي را بايد با موازين حقوقي سنجيد. اگر فردي بر اساس فضايل درونياش كاري كند كه از نظر حقوقي مجازات به همراه داشته باشد، اين فرد بايد آن مجازات را بپذيرد، زيرا از نظر حقوقي كار او خطا ارزيابي شده و آن مجازات هزينه سبك زندگي فضيلتمندانه اوست. اخلاقي زيستن هزينه دارد و انسان بايد هزينه اخلاقي زندگي كردن خودش را بپذيرد.
رويارويي اخلاق و حقوق
ملكيان در بيان اين نكته اخير به نظريه عصيان مدني اشاره كرد و گفت: اساسا نافرماني مدني از زماني كه توسط هنري ديويد ثورو (فيلسوف آنارشيست امريكايي) كساني چون امرسون و والت ويتمن ابداع و مطرح شد، همين نكته را بيان ميكرد. نافرماني مدني يعني به نام اخلاق در برابر قانون كشور ايستادن. در نافرماني مدني فرد ميان انسان اخلاقي بودن و شهروند خوب بودن در نوسان است. اگر بخواهد شهروند خوبي باشد، بايد طبق مر قانون عمل كند، اما اگر بخواهد انسان خوبي باشد، نميتواند طبق مر قانون عمل كند.
بنابراين كساني كه نظريه عصيان مدني را ابداع كردند، گفتند آدم اخلاقي بايد بگويد اخلاقي بودن وظيفه اوليه من است و شهروند خوب بودن وظيفه دوم من است و هر كجا اين دو تعارض پيدا كرد، بايد جانب اخلاقي بودن را گرفت. ايشان ميگفتند بايد به حكم اخلاق در برابر قانون ايستاد. ايشان زنداني شدن را هزينه اخلاقي زيستن ميدانستند. مثلا وقتي در امريكا سربازي رفتن اجباري بود، امثال ديويد ثورو ميگفتند اخلاق ما ميگويد نبايد دست به خشونت زد و بنابراين سربازي نميرفتند، اما در مقابل هزينه اين امتناع را كه بنا به مصوب قانون امريكا زنداني شدن به تعداد سالهاي خدمت بود، ميپرداختند و به زندان ميرفتند.
بنابراين آدم اخلاقي بايد هزينه زنداني بودن را بپردازد و اگر اين آدم اخلاقي در جامعهاي زندگي ميكند كه قانون كشورش خلاف اخلاق است، بايد به نام اخلاق در برابر قانون بايستد و اين نظريه عصيان مدني است. بنابراين نميتوان به نام اخلاق هر جنايتي كرد و مدعي شد به نام اخلاق اين كار صورت گرفته است، بلكه حتي اگر ادعاي فرد درست باشد و به حكم فضايل درونياش به كاري مبادرت ورزيد، بايد هزينه حقوقي و قانوني آن را بپردازد. مگر سقراط محكوم به اعدام نشد؟ آيا عملش اخلاقي بود يا خير؟ عملش اخلاقي بود، اما محكوم به اعدام شد و آن را پذيرفت، زيرا معتقد بود كه من هم بايد اخلاقي باشم و هم وقتي در كشوري زندگي ميكنم، بايد قوانين آن كشور را بپذيرم. بنابراين بايد ميان كاركرد و غرض و روشها و دامنه شمول اخلاق با حقوق تمايز گذاشت.
از اخلاق نبايد همهچيز را انتظار داشت
وي تاكيد كرد: از اخلاق نبايد انتظار همهچيز را داشت. كاركرد اخلاق مثلا نظام اقتصادي نيست، بلكه تنها كاركردش استكمال معنوي است. بنابراين اين ايراد كه نميتوانيم از نظام اخلاقي، نظام سياسي يا نظام اقتصادي يا نظام اجتماعي استخراج كنيم، ياوه و نفهميدن تمايز ميان اخلاق و حقوق است.
ما غير از نهاد اخلاق، نهادهاي ديگري چون سياست و خانواده و تعليم و تربيت و اقتصاد و علم و فن و هنر و حقوق و دين و مذهب داريم و هر كدام بخشي از نيازهاي بشر را برآورده ميكنند. از اخلاق تنها يك نياز برآورده ميشود. بر اين اساس من به اخلاق فضيلت معتقدم. اما نكتهاي هست كه تاكنون آن را بسط نداده بودم.
گاهي قايل بودن به يك مكتب و نظام و نظريه مثل اخلاق فضيلت فرد را به حيرت نظري و بلاتكليفي عملي دچار ميكند. به نظر من اگر يك مكتب اخلاقي فرد را در مقام نظر متحير و در نتيجه در مقام عمل بلاتكليف گذاشت، در هنگام تحير نظري و بلاتكليفي عملي، براي خروج از اين وضع بايد به اخلاق وظيفه رجوع كرد و ديد بر اساس اخلاق وظيفه اين كار جزو كارهاي درست است يا نادرست. اما وقتي در مقام تحير و بلاتكليفي به اخلاق وظيفه رجوع كرديم و باز اين تحير و بلاتكليفي باقي ماند، آن گاه بايد به آثار و نتايج عمل رجوع كنيم.
احياي اخلاق وظيفه
وي در پايان گفت: بنابراين به نظر من اخلاق فضيلت مكتب درست است، اگرچه اين راي من است و هنوز اخلاق فضيلت راي متخذ عموم فيلسوفان اخلاق نشده است. گفتيم در دوران كهن گرايش اصلي در شرق و غرب اخلاق فضيلت بود، اما بعد از دوران مدرن اخلاق فضيلت به تدريج به نفع دو گرايش ديگر يعني اخلاق وظيفه (به خصوص به روايت كانتي) و اخلاق نتيجه (به خصوص به روايت فايدهگرايان يعني بنتام و ميلها) عقبنشيني كرد.
از اواسط قرن بيستم است كه به تدريج اخلاق فضيلت قوت گرفت. به خصوص از پايان جنگ جهاني دوم به اين سو (١٩٤٥) به تدريج اخلاق فضيلت به خصوص از جانب نخست فيلسوفان نوارسطويي و نوتوماسي و دوم از جانب فيلسوفان اخلاق زن (مثل آيريس مرداك و سيمون وي) احيا شده است. اما اين جريان هنوز عمده نيست، اگرچه به نظر برخي پيشبيني ميشود كه خيلي موفقتر از دو رويكرد ديگر كار ميكند. بنابراين به نظر من اخلاق فضيلت قابل دفاع است، اما اين رويكرد نيز مثل ساير دو رقيبش گاهي ما را در تحير نظري و بلاتكليفي عملي ميگذارد و در اين صورت (فقط) نخست به اخلاق وظيفه رجوع ميكنيم و اگر باز هم در مقام تحير و بلاتكليفي مانديم، به اخلاق نتيجه رجوع ميكنيم.