عطنا – سعید آزادمنش عضو هیات علمی گروه آموزش و پرورش دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی در گفتگو با عطنا در مورد ويژگی های متولدان دهه 80 و نحوه تعامل با آنان سخن گفت.
وی در مورد تاثیر فضای مجازی بر روی این نسل گفت: « در وهله نخست ما با جریانی مواجه شدیم که با حضور نسل جوان شکل گرفته است. نسلی که به طور متفاوت تری از نسل قبل واکنش نشان می دهند. تحلیل هایی در این رابطه وجود دارد که این نوع از رفتار ها مربوط به فضای مجازی است. البته باید گفت که فضای مجازی بی تاثیر نبوده و زیست در فضای مجازی واقعیت مجازی را تولید میکند و آنچه که در مجاز در حال رخ دادن است به واقعیت تبدیل می شود منتهی ما نباید این را به نحوی تحلیل کنیم که تصور شود آنچه در فضای مجازی اتفاق می افتد واقعیت نیست و یا بگوییم کسانی که در فضای مجازی فعالیت دارند از واقعیت بریده شده اند»
آزادمنش افزود: «در رابطه با تعلیم و تربیت نکته ای که وجود دارد این است که ما با مسئله ای مواجه شدیم که نمی دانیم چیست و باید قبول کنیم با نسلی مواجه شدیم که فارغ از برچسبی که به آنها می زنیم شناخت چندانی از آنها نداریم و در اینجا سوال ایجاد می شود که تعلیم و تربیت در این فضا چه کاری انجام داده است؟ ما باید حواسمان باشد که نسل جدید با فضای مجازی رو به رو هستند و در آن زیست میکنند. این فضای مجازی آنها را با دیگری های متفاوت و متعددی آشنا کرده است و جوانان امکان تعامل با این دیگریها را دارند. از این رو، دیگر مدرسه آن مرجعیت سابق را ندارد که صرفا تنها مجرا و کانال یادگیری و آموزش نسل جدید باشد. بلکه کانال های دیگری مانند اینستاگرام، یوتویوب، ماهواره ها، مساجد و... در کنار مدارس وجود دارد که نسل جدید برای آموزش و یادگیری از آنها استفاده می کند.»
او ادامه داد: «فضاها و امکاناتی که عصر ارتباطات یا دهکده جهانی در اختیار ما قرار داده، منجر به این شده است که کودک یا دانش آموز دیگر اطلاعات را به صورت قرنطینه ای از مدرسه و معلم نمی گیرد و آن دوگانه ای که قبلا مواردی را ممنوع و مجاز می کرد و مواردی را در اختیار کودک یا جوان قرار نمیداد الان دیگر جوابگو نیست چرا که با ساخت زدایی ای که توسط رسانه و فضای مجازی اتفاق افتاده به راحتی نسل جدید به آنچه که ممنوع شده دسترسی می یابد و به راحتی تمام فیلترها را دور میزند و اگر او را از چیزی محروم کنیم به راحتی از طریق فضای مجازی با آن تعامل و ارتباط می گیرد.»
وی تصریح کرد: « نظر به آنچه گفته شد در فضای تعلیم و تربیت باید به چند نکته توجه داشته باشیم؛ اولا تصور نکنیم مدرسه آن مرجعیت سابق را دارد و می تواند به صورت قرنطینه ای و تک مجرایی تربیت را پیش برد و ثانیا نباید دلخوش باشیم که اگر مدرسه مطالب و محتوای درسی را با فشار بیشتری ارائه کند به نتیجه مطلوبی خواهیم رسید. مدارس ما اگر می خواهند در این فضا دوام بیاورند و مرجعیت داشته باشند و حرف جدیدی برای تامل نسل جوان داشته باشند باید وارد تعاملی پویا با مخاطب خویش شوند. یعنی در مدرسه توجه داشته باشیم که دانش آموزمان از مجراهای مختلفی اطلاعات می گیرد و فضای کلاس از سخنرانی یک طرفه که معلم کتاب را درس دهد تبدیل به فضای گفت و گو محور شود و در آن تفکر انتقادی نقش پر رنگی را ایفا کند. یعنی دانش آموزان در کلاس نقش داشته باشند و سوالاتشان را بپرسند.»
او ادامه داد: « اگر در مدرسه که باید گفت و گو و تعامل مطلوب در آن اتفاق بیفتد چنین فضایی فراهم نباشد در چه مکانی این اتفاق باید بیفتد؟ یعنی مدارس ما باید رسالت، برنامه تحصیلی و نحوه ی مواجه با دانش آموز را بازنگری و بازبینی کنند. درغیر این صورت در بلند مدت همین اقتدار اندک مدارس نیز از بین می رود و به همین دلیل است که برخی از مرگ مدرسه سخن می گویند و اساسا عقیده دارند که مدرسه به مثابه یک نهاد دچار مرگ شده است و کارکرد سابق را ندارد. نکته دیگر این است که اگر در مدارس ما از امکانی که فضای مجازی برایمان ایجاد کرده استفاده می کردیم، می توانستیم تعامل مطلوب تری با دانش آموز داشته و صدای آنها را به رسمیت بشناسیم. به رسمیت شناختن به این معنا نیست که هر چه را کوکان و نوجوانان بیان کردند قبول کنیم بلکه به این معناست که حرفشان را بیان کنند، وارد گفت و گو شویم و استدلالشان را بشنویم.»
آزادمنش اظهار داشت: « اگر دانش آموز یا نوجوان ما متفاوت فکر کند به معنای اشتباه فکر کردن نیست. به واسطه این که دنیای نسل جدید با نسل قبل متفاوت است. آزمون و خطا، اشتباهات و درست تشخیص ندادن برخی مسائل طبیعی است و ما باید صدای آنها را بشنویم و متناسب با آن درک کنیم و بدانیم با چه نسلی و با چه ویژگی ها و علایقی روبه رو هستیم اما متاسفانه این اتفاق در آموزش و پرورش ما نمی افتد و به همین دلیل است که به محض اینکه دانش آموز و مخاطب احساس کند در جای دیگری شنیده و به رسمیت شناخته می شود به همان سمت حرکت می کند. یکی از آثار جانبی که این جریان موجود در جامعه دارد همین است که برای اولین بار گویی نسل جوان شنیده می شوند و چون در یک فضای مسالمت آمیز گفت و گو محورانه ی تعاملی آنها را نشنیده ایم در کف خیابان و فضای مجازی شنیده و با هشتک زدن به رسمیت شناخته می شوند. نسل جدید آنقدر در فضای رسمی و تعاملی دیده نشده که از هر فرصتی برای دیده شدن و شنیده شدن استفاده می کند.»
او گفت: « امروزه ما نقد میکنیم نسل جدید که اعتراض می کنند زبان گفت و گو ندارند و شعارهای ساختار شکنانه ای می دهند یا روش درست حرف زدن را بلد نیستند. اما نباید آنها را ملامت کنیم بلکه باید خودمان را ملامت کنیم که به نسل جدید گفت و گو را یاد نداده ایم و فضایی برای حرف زدن این نسل فراهم نشده تا روش صحیح تعامل و گفت و گو را یاد بگیرند و این بخشی از وظیفه ی تعلیم و تربیت بوده است که انجام نداده است. درست است که دغدغه دانشجویان و دانش آموزان گاها سیاسی، اقتصادی و یا فرهنگی است اما مهم این است که زمانی که می خواهد دغدغه یا سوالش را بیان کند باید نحوه بیان و گفت و گو را بلد باشد و این مستلزم فراهم کردن فرصت و آموزش روش گفت و گو است که هیچ کدام در مدارس انجام نمی شود و ارتباط به صورت خطابی و از بالا به پایین اتفاق افتاده است و شخصی که به رسمیت شناخته نشده اگر در جایی احساس کند که می تواند صدایش را برساند به هر قیمتی این کار را انجام می دهد.»
وی همچنین گفت: « فراموش نکنیم که مسائل آموزش و پرورش تنها به رسمیت نشناختن گفت و گو نیست و این سازمان کیفیت مطلوبی ندارد و حتی در زمینه ی ارائه مطالبی تحت عنوان ارزش های مطلوب نیز موفق عمل نکرده است چرا که در مباحثی مانند نحوه جذب و کارورزی در تربیت معلم، مشارکتی کردن مدارس، عدالت آموزشی، کنکور، عدم انطباق اسناد بالا دستی با واقعیت موجود، تعامل با والدین، نبود انجمن اولیا و مربیان به معنی واقعی و... چالش دارد »
آزادمنش اظهار داشت: « مشکلات آموزش و پرورش از زوایای مختلف پرشمارند اما اگر بحث جریانی که امروز در حال رخ دادن در مدارس و خیابان ها و ربط آن به فضای تعلیم و تربیت باشد به نظر من کلید واژه این مشکلات این است که ما برای اینکه بتوانیم تعامل مطلوبی با دانش آموزانمان داشته باشیم باید آنها را به رسمیت بشناسیم. معلم باید نقطه ی شروع تدریسش و آنچه که درحال برقراری ارتباط با آن هست را بشناسد و بداند از کجا قصد دارد شروع کند. در قرآن آمده است که زمانی که قصد صحبت با طرف مقابل را دارید باید از نقطه مشترک و کلمه مشترک بین خود شروع کنید. در فضای تعلیم و تربیت مسائل و مشکلات زیادی داریم اما رفع تمام این مسائل قرار است ما را به این تعامل مطلوب با دانش آموز برساند و تمام این نظام باید در اختیار و برای دانش آموز باشد که مخاطب اصلی ما در تربیت و فرهنگ است. زمانی که پیش زمینه ها فراهم نشده و تعامل مطلوب شکل نمی گیرد بریدگی بین دو قطب تدریس و یادگیری یا معلم و دانش آموز اتفاق می افتد گویی که دو جهان متفاوت اند و در این شرایط فقط و فقط به حیله ی زور و تشویق می توان کودک را سر کلاس نگه داشت و با روش هایی مانند ترس از کنکور، داشتن شغل در آینده، تهدید به تماس با والدین و گرفتن پاداشت در برابر نمره خوب، دانش آموز را به خواندن مطالب درسی وا داشت و این تعامل براساس مکانیزم درستی پیش نمی رود»
وی تاکید کرد: در صورتی که اگر جهان دانش آموز و معلم متفاوت نباشد و اگر معلم بداند مخاطب کیست و چه نیازهایی دارد و تعامل بهتری برقرار کند منجر به این میشود که دانش آموز این تعامل را ببیند و احساس کند که درک می شود، وارد گفت و گو می شود و از این طریق می توان امیدوار بود که تعلیم و تربیت مطلوبی رخ دهد. پس آنچه ما امروزه در جامعه شاهد آن هستیم نشات گرفته از تعامل نامطلوبی است که با نسل جدید خود داشته ایم و نمیتوان آن را صرفا برگرفته از فضای مجازی دانست که البته فضای مجازی تاثیر گذار است اما تمام ماجرا نیست.»
او ادامه داد: « در فضایی مجازی هر لحظه اطلاعاتی به ما داده می شود که حتی زمان لازم برای ارزیابی صحت این اطلاعات را نداریم و درست اینجا زمانی است که باید به دانش آموز سواد رسانه ای و تفکر انتقادی آموزش داده شود تا زمانی که با انفجار اطلاعاتی و ارتباطاتی مواجه می شود بتواند درست و غلط را تشخیص دهد. به هر حال تعلیم و تربیت نباید کنار بکشد و یا فضای مجازی را نادیده بگیرد، بلکه باید فعالانه وارد این میدان شود. به نظرم در حال حاضر باید شوکی به این نظام وارد شده باشد تا این سوال را مطرح کنند که چه می کنیم؟ و این شوک منجر به فهم این مسئله شود که حالا که نمی توان اطلاعات را قرنطینه، ممنوع و دور از دسترس کرد باید نسل جدید را آماده کرد تا در این فضای پویا بتواند از خود دفاع و محافظت کند، از اینرو باید با مخاطب خویش گفتوگو کرد، باید تفکر انتقادی و سواد رسانه ای را آموزش داد. از دید من این یک دوره گذار است به این معنا که ما باید این را می دیدیم که قرنطینه جواب نمی دهد و باید با افرادی مواجه می شدیم که با زبان دیگری حرف بزنند چرا که ما اولا زبان بهتری به آنها آموزش ندادیم و ثانیا باید تفاوت و تغییر بین نسلی را بپذیریم. این می تواند ما را به فکر فرو برد تا از این بزنگاه برای تعامل و گفت و گوی بهتر با نسل جدید بهره ببریم»
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: