عطنا - شاید برای همهی ما این سوال پیش آمده باشد که نقشهی سیاسی فعلی خاورمیانه، کی و چگونه بهشکل فعلیاش درآمد؟ یا واحدهای سیاسیای که تا سال ۱۹۲۲ جزوی از امپراطوری عثمانی بودند چگونه اعلام استقلال کردند؟ و مهمتر از همه چگونه اسرائیل بهعنوان دولتی یهودی، سر از خاک فلسطین برآورد؟
کتاب صلحی که همهی صلحها را بر باد داد را حدود هشت سال پیش خریده بودم ولی متاسفانه فرصت خواندنش پیش نیامده بود؛ تا اینکه در هنگامهی چکاچک موشکی تهاجم اخیر، عدو سبب خیری شد تا این طلسم چند ساله شکسته شود. کتاب تاریخ جامعی از خاورمیانه و مسائل آن، از سالهای منتهی بهآغاز جنگ جهانی اول تا فروپاشی امپراطوری عثمانی، را ارائه میدهد. نویسنده بیشتر بر دخالتها و تاثیرات سیاستمداران و نظامیان بریتانیایی متمرکز است و در همین اثنا بهچالشهای دولت مذکور با متفقیناش و دول محور نیز میپردازد. حمایت بریتانیا از جنبش صهیونیستی و ادعاهای سرزمینی آنان، یکی از مهمترین نقاط عطفی است که وی در سراسر کتاب آن را بررسی کرده. کتاب بازهای را هدف قرار میدهد که بذرهای سیاه و سرطانی جنگهای خانمانسوز و بیاتمام آینده در حال کاشته شدن در خاک منطقه بودند.
روایت کتاب از سالهای اول دههی دوم قرن بیستم شروع میشود. سالهایی که در آن امپراطوری عثمانی سالهای پایانی زوالی را که مدتها درگیرش بود را طی میکرد. مطالب فصول اولیهی کتاب چگونگی بهقدرت رسیدن ترکان جوان، روند اتحاد عثمانی با آلمان و واکنشهای متفقین، علیالخصوص بریتانیا، را در بر میگیرد. از همین فصول آغازین رد پای یهودیان را در تاریخ خاورمیانهی جدید نشان داده میشود؛ درست در زمانی که جنبش صهیونیست در پی تلاشهای تئودور هرتزل رو بهاوج رسیده بود. نویسنده مدعی است که ((قدرتهای اروپایی آن زمان بر آن بودند که باید نوعی نظام حکومتی مصنوعی در خاورمیانه بهوجود آورند تا اساس موجودیت سیاسی آسیای مسلمان را تغییر دهند.)) بههمین جهت دول اروپایی حتی قبل از شروع جنگ جهانی اول هم در پی تجزیهی امپراطوری عثمانی بودند.
این دندان تیز کردن اروپاییها منحصر بهمتفقین نبود؛ کشورهایی مثل آلمان و یونان هم دنبال بهدست آوردن تکههایی از این سرزمین بودند. بههمین جهت هم هر کدام از آنها بهشکل خاصی بهمسئلهی صهیونیسم نظر داشتند. تقسیم خاورمیانه بهکشورهایی که امروز در آن شکل گرفتهاند برای فرانسویان و بریتانیایی حائز اهمیت بالایی بود. فرانسه بهعلت حضور مسیحیان در سوریه و لبنان روی این دو کشور ادعا داشت و بریتانیا رو عراق و عربستان. ولی در این میان دعوای اصلی روی یک سرزمین بود: فلسطین.
فلسطین از همان آغاز محل مناقشه بود. وجود مناطق ساحلی و بندری در حاشیهی مدیترانه و همچنین موقعیت ژئوپولیتیک آن باعث میشد که متفقین ادعاهای مختلفی روی آن داشته باشند. ولی در یک مورد هر دو کشور مذکور نظر مشابهی داشتند؛ اسکان یهودیان اروپا در آن سرزمین. در واقع میتوان گفت بحث اصلی این دو دولت بر روی این بود که این یهودیان تحت حمایت کدام یک از آنها وارد فلسطین شوند. از نظر چرچیل ((اگر در زمان حیات ما و با حمایت دولت بریتانیا در سواحل رود اردن دولتی یهودی شکل بگیرد... اتفاقی در تاریخ جهان افتاده است که از هر نظر سودمند و خاصه همسو با حقیقیترین منافع بریتانیا خواهد بود.)) بریتانیا در نظر داشت با حفظ مصر، فلسطین، عراق و ایران، از مهمترین مستعمرهی خود، یعنی هندوستان، در مقابل رقبای روسی، آلمانی و فرانسوی حفاظت کند و در همین اثنا با ایجاد دولت یهودی و دست نشانده توازن قوای عربی در منطقه را نیز مختل کند.
نکتهی دیگری که بهآن پرداخته شده، ماجراهای بیسر و صدایی است که در زمان مذکور در پشت پردهی جبهههای جنگ اتفاق میافتادند؛ توافقات بیابانی در خیمهها، تصمیمات پشت درهای بسته در لندن و قاهره، زد و بندهای باب عالی، اعمال نظرهای مسعمراتی و بسیاری از موارد اینچنینی. یکی از مهمترین این تصمیمگیریها قرارداد سایکس-پیکو بود که بین بریتانیا و فرانسه بسته شد. در این قرارداد که نقشهی مرزهایی جدید خاورمیانه را مشخص میکرد، فلسطین بهشکل منطقهای در میآمد که بهشکل بینالمللی اداره میشد. در این تقسیمبندیها و مناقشات بر سر مسئلهی فلسیطن یک مورد عجیب و همچنین قابل تامل وجود دارد؛ تمامی کسانی که در این تصمیمگیریها نقش داشتند بهنوعی از حامیان جنبش صهیونیستی محسوب میشدند. دیوید لویدجورج، نخستوزیر بریتانیا در زمان مذکور، زمانی وکیل هرتزل برای جا انداختن محافل صهیونیستی در بریتانیا بود، سر مارک سایکس که نقشه قرارداد سایکس-پیکو را با همکار فرانسوی خود تنظیم کرد، وینستون چرچیل، وزیر جنگ بریتانیا در تاریخ مورد بحث، و حتی آرتور بالفور، وزیر امور خارجهی بریتانیا، که اعلامیهی معروفش در حمایت از تشکیل دولت یهودی در فلسطین بسیار معروف شد، همه بهنحوی با جریان صهیونیسم در ارتباط بودند.
نکتهی دیگری که بهشکل بارزی در کتاب بهآن پرداخته شده، چگونگی و وضعیت اعراب محلی در فلسطینی با دولت یهودی بود. در تمام حمایتهایی که از تشکیل دولت یهودی در فلسطین شده بود، تاکید بر لزوم حفظ اعراب و عدم بیرون راندن آنها از اراضی فلسطینی تصریح شده بود، اما آیا با وجود سیل مهاجرت جمعیتهای یهودی از سراسر جهان چنین چیزی ممکن بود؟ ادعای بریتانیاییها این بود که سرزمین فلسطین، که در آن موقع شامل اردن امروزی هم میشد، ظرفیت کافی برای زندگی اعراب و یهودیان بهشکل توامان را دارد. این ادعا از طرف صهیونیستهایی مانند داوید بنگوریون، که در حال مطالعه بر روی پرورش بذر خاصی از گندم که محصول زیادی تولید میکرد بود و میخواست آن را در خاک فلسطین پرورش دهد، تقویت میشد ولی این فقط ظاهر امر بود. در همان زمان یک افسر روسی یهودیالاصل بهنام ولادمیر یابوتینسکی توانست با سازماندهی تیپی یهودی در کنار بریتانیا با نیروهای عثمانی در خاورمیانه بجنگد. حضور او در منطقه و شناخت او از مسائل نظامی او را بهسمت تاسیس سازمانی تروریستی/نظامی یهودی بهنام هاگانا سوق داد که هدف اصلیاش خارج کردن اعراب از سرزمین فلسطین بود. این سازمان بعدها و در زمان اتمام قیمومت بریتانیا بر فلسطین نقش مهمی در تشکیل رژیم صهیونیستی ایفا کرد. راهحل آنها در آن زمان تقسیم فلسطین بهدو بخش عربی و یهودی بود. حاصل این تقسیمبندی دو کشور اردن و فلسطین شد. این تقسیمبندی بعدها باعث نارضیاتی یهودیانی شد که ارض موعودشان را تمام سرزمینهای فلسطینی میدانستند. در امتداد همین قضیه اسرائیلیها با هرگونه تقسیم جدیدی که سرزمینشان چندپاره میکردند مخالفت کردند. شاید بتوان گفت ریشهی شهرکسازیهای کنونی این رژیم در کرانهی باختری و نوار غزه نیز در همین ماجرا نهفته است.
با اتمام جنگ و شکست دول محور، مرد بیمار اروپا دچار چالشهای جدید شد. از طرفی سیستم سیاسی داخلی دیگر جوابگوی حل و فصل مسائل نبود، از طرفی فشار ناشی از شکستهای نیروهای عثمانی و اعمال نظرهای متفقین در چگونگی نوشتن برنامهی صلح، کشور را دچار هرجومرج کرده بود. ادعاهای ارامنه که حمایت دولت یونان را پشت سر خود داشتند منجر بهاشغال ازمیر شد، نیروهای بریتانیایی عملاً پایتخت را تحت اشغال قرار داده بودند و نیروهای روس از شرق مرزهای امپراتوری را تهدید میکردند. این میان افسری بهنام مصطفی کمال توانست طی جنگهای استقلال و بیرون راندن نیروهای اروپایی و نهایتاً انحلال امپراتوری عثمانی، مرزهای کشور فعلی ترکیه را تثبیت نماید. ولی خلاء قدرت چند صد سالهی عثمانی و دستگاه خلافت آن عامل بحرانهای جدید در منطقه شد. برخی از نیروهای بریتانیای با درک نادرست خود از سیستم خلافت اسلامی و قیاس نابهجای آن با دستگاه پاپی، سعی میکردند با انتقال خلافت بهیک خاندان عربی، نظامهای پادشاهی مستقلی در منطقه ایجاد کنند که تحت نفوذ تشریفاتی خلیفه باشند. این هدف بریتانیا عملاً شکست خورد. ولی عدم جایگزینی نظامی که وحدت مسلمانان اهل سنت را حفظ میکرد در آینده منجر بهعدم وحدت آنها، علیالخصوص اعراب، در مقابل رژیم صهیونیستی اسرائیل شد.
در پایان میتوان گفت حل و فصل معضل رژیم صهیونیستی در گرو شناخت تاریخ شکلگیری آن است. دیوید فرامکین توانسته است در کتاب خود قسمتی از این تاریخ را بهشکل قابل توجهی نشان دهد. دخالتهای متفقین در شکلدهی خاورمیانهی جدید، که اخیراً شاهد استفادهی مجدد این اصطلاح توسط دولت ایالات متحده و رژیم صهیونیستی هستیم، نه تنها صلحی برای منطقه بهارمغان نیاورد بلکه آن را در سیاهچالهای از بحرانهای ناتمام انداخت که قربانیان آن انسانهای بیگناهی هستند که سالها با آرامش در خانههای خود زندگی میکردند. عنوان کتاب را بعد خوانش آن مناسبترین عنوان خواهید یافت؛ بعضی مصالحات آبستن نزاعی بزرگتر هستند. مانند همین صلحی که همهی صلحها را بر باد داد.