آیا این تأثیراتی که در دوران کرونا اتفاق افتاده در دوران پساکرونا هم ادامه خواهد داشت؟ مسئولان باید برای مواجهه با این تأثیرات چه راهبردهایی در نظر گیرند؟ بخشهای موفقیت آمیز در مدیریت بحران کرونا دارای چه مولفههایی بودهاند؟ حکمرانی همبسته چه نتایجی دارد؟ پاسخ این پرسشها را در این گزارش بخوانید.
به گزارش عطنا، نشست «حکمرانی» در راستای «سلسله نشستهای پنجمین همایش ملی پژوهشهای اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران»، پنجشنبه 7 اسفندماه بهصورت برخط برگزار شد.
در این نشست پنج مقاله با عناوین «راهبردهای ارتقای کارآمدی و وضعیت کارآمدی و اثربخشی دولت جمهوری اسلامی ایران در دوران پسا کرونا» اثر رضا قیومیپور، «کارکرد حکمرانی همبسته در مواجه با مسائل درهمتنیده آبی» به تحریر ریحانه نوفلی، «واکاوی آب، هویت و دگرگونیهای اجتماعی در حوضه آبریز زایندهرود» اثر سیده سیمین میرهاشمی دهکردی، «ارزیابی سیاستگذاری بازیابی حوادث در شبکه برق با تمرکز بر ابعاد اجتماعی حادثه: مطالعه موردی خاموشی شبکه برق استان خوزستان بر اثر پدیده ریزگردها» اثر اشرفالسادات پسندیده، «دغدغه رشد افراطگرایی در ایران آینده» اثر آقای ابراهیم حاجیانی ارائه شد که مشروح آن را در ادامه میخوانیم؛
رضا قیومیپور در ارائه مقالة «راهبردهای ارتقای کارآمدی و وضعیت کارآمدی و اثربخشی دولت جمهوری اسلامی ایران در دوران پسا کرونا» گفت: «تحقیق انجام شده در بحث راهبردهای ارتقای کارآمدی و اثربخشی به عنوان یکی از مولفههای اصلی حکمرانی در کشورهای مختلف است که جمهوری اسلامی ایران در دوران پس از کرونا مطالعه شده است.
ویروس کرونا و سازوکارهای مربوط به آن، حکمرانی را در تمام دنیا تحت تاثیر خودش قرار داده است و باعث شده که در کشورهای مختلف در حوزههای مختلف اقتصاد، سیاست، سلامت، روابط بینالملل و تمام عرصههای حکمرانی و اداره کشور تغییراتی به وجود بیاید. به نوعی میتوان گفت کرونا به یک آزمون برای سنجش مدیریت در کشورهای مختلف تبدیل شده است. البته جایگاه جمهوری اسلامی ایران از این منظر در مقایسه با کشورهای مختلف قابل بررسی است.
در نتیجه بحث سوال مهمی که مطرح است این است که آیا این تأثیراتی که در دوران کرونا اتفاق افتاده در دوران پسا کرونا هم ادامه خواهد داشت و جمهوری اسلامی برای مواجهه با این تاثیرات چه راهبردهایی را باید در نظر بگیرد؟
برای پاسخ به این سوال لازم است که تحولات این ماههای اخیر و دو سال آینده را بررسی کنیم. درک این تحولات در نهایت باعث کارآمدی حکمرانی و مدیریت جمهوری اسلامی خواهد شد.
لذا مطالعه موردی و بررسی پیشرانها و متغیرهای متمرکز بر جمهوری اسلامی مهم است. البته نباید فراموش کرد که در کشورها و دولتهای مختلف بر اساس شرایط مختلف، کارآمدی هر کشور در دوران پساکرونا متفاوت است.
روندی که برای رسیدن به این نتیجه استفاده شده، ترکیبی از چهار نرمافزار مختلف است و این روش میتواند راهی برای دیگر پژوهشگران باشد که در تحقیقات و پژوهشهایشان از این روند استفاده کنند. ابتداییترین موضوعی که در بررسی کارآمدی جمهوری اسلامی در در دوران پس از کرونا باید به آن پرداخت این است که باید مطالعه و شناخت خوبی از محیط پیرامون و مسئله و پدیده مورد مطالعه داشته باشیم تا به خوبی بتوان مسئله را بررسی کرد.
درباره این کار باید محیط خود، پیشرانها و متغیرهای موثر بر محیط را شناخت و کارآمدی جمهوری اسلامی را سنجید. برای سنجش کارآمدی از مدل اچ اس (HS) استفاده شده است که سلامت را نیز به حوزه سیاست، اقتصاد و اجتماع اضافه کرده است. بر اساس این مدل سعی شده در حوزههای مختلف به متغیرهای متعدد پرداخته شود.
در این مورد حدود صد متغیر را بررسی شده و متغیرها بر اساس اولویتها و اهمیتها دستهبندی شدند. در نهایت به ۲۵ متغیر با اهمیتتر در کارآمدی جمهوری اسلامی در دوران پسا کرونا محدود شدند. بر اساس نتایج برآمده از پژوهش چهار پیشران اصلی شناسایی شد که در آینده کارآمدی مدیریت جمهوری اسلامی در دوران پسا کرونا مفید واقع می شوند.
این چهار پیشران کلیدی عبارتند از؛ میزان مشارکت مردم در انتخابات ۱۴۰۰، میزان همراهی مردم در ایام شروع کرونا، وضعیت نسبی جمهوری اسلامی ایران در مقابله با کرونا نسبت به جهان و ذهنیت مردم از عملکرد کشور در مقابله با کرونا.
بر اساس این چهار پیشران کلیدی باید راهبردهایی اتخاذ شود و بستههای سیاستی در نظر گرفته شود که کارآمدی جمهوری اسلامی ایران را در دوران پساکرونا ارتقاء بخشد.
همچنین میتوان به سناریوهای حاصل از پژوهش شامل سناریو ویزارد و لبه پرتگاه پرداخت.
سناریو ویزارد آینده خوشبینانه است و لبه پرتگاه سناریویی بدبینانه است. در سناریوی لبه پرتگاه به بخش بحرانی آینده پساکرونا پرداخته شده است و بخش نامطلوب تک تک پیشرانها را بررسی کرده است.
در نهایت چیزی که اهمیت دارد این است که این چهار پیشران کلیدی، چهار بسته سیاستی ارائه میکند و با تمرکز روی این پیشرانها آینده بهتری برای کشور رقم میخورد. مشارکت مردم در انتخابات یکی از کلیدهای حل مشکلات است. این مسئله بسیار مهم است و سیاستهایی که باید در رابطه با این پیشران اتخاذ شود، بسیار مهم هستند و سرنوشت ایران را تعیین میکنند.
بخش دیگری که اهمیت دارد همراهی مردم در ایام شیوع کرونا است. در نشستهای مختلف خبرگان بررسی و به آن پرداخته شده که در این ایام عملکرد کشور در کدام بخشها درباره مقابله با کرونا موفقیتآمیز بوده است. باید این بخشهای موفقیت آمیز بررسی شوند تا مشخص شود این بخشها دارای چه مولفههایی بودهاند. شناخت این عوامل در نهایت منجر به کارآمدی حکمرانی و مدیریت در دوران پساکرونا میشود. در این باره بخش حائز اهمیت دیگر وضعیت نسبی ایران در مقابله با کرونا نسبت به سایر کشورها است.
این مسئله به قدری مهم است که بسیاری از دانشمندان شرایط بعد از کرونا را با شرایط بعد از جنگ جهانی دوم مقایسه کردهاند و معتقدند که بعد از کرونا با دنیای جدیدی مواجه هستیم و همة کشورها پس از آن تقریبا در یک نقطه قرار میگیرند.
البته بنابر شرایط کشورها و زیرساختهایی که هر کشور دارد، قرارگیریاش در نقطه کمی متفاوت است، اما توانایی هر دولت برای تثبیت قدرت خودش و استفاده از این وضعیت بسیار مهم است. نکته مهم این است که باید بدانیم این یک رقابت برابر نیست و نیازمند تلاش ما و استفاده بهینه ما از راهبردهای مناسب برای کارآمدکردن شرایط کشور در دوران پساکرونا است.
نکته مهم دیگر تصویر ذهنی مردم در دوران پساکرونا از مقابله با کرونا است. این تصویر ساختهشده بسیار مهم است، چون منجر به نوعی معرفت و شناخت عمیق میشود و هر شناختی در پی خود باعث اراده و حرکتی در آینده خواهد شد.
ما در دنیا دچار جنگ روایتها هستیم. بر اساس ذهنیتی که در ذهن مردممان نقش میبندد، میتوانیم کارآمد یا ناکارآمد در جهت حکمرانی جلوه کنیم. پژوهشها و آمارهای جهانی نشان میدهد که در ایران ذهنیت مردم نسبت به مقابله با کرونا با عینیت قضیه متفاوت است؛ یعنی یک ذهنیت منفی وجود دارد. در عین اینکه شرایط آنقدر بد نیست.
این ذهنیت ساختهشده از همان جنگ رسانهای است که به دلیل ضعف ما در رسانه حکم بازنده را داشتهایم و در ذهن مردم برخلاف واقعیت مطلوب یک شرایط نامطلوب ثبت شده است. لذا نیاز به دو راهبرد اساسی احساس میشود. راهبرد اول بسترسازی برای حضور مردم در تمامی عرصهها است که نشان میدهد حضور پررنگ مردم در هرجا، باعث موفقیت آن حوزه، چه در بحثهای سیاسی چه در بحثهای سلامت و غیره شده است.
راهبرد دوم «بسته فتح جنگ روایتها» است. باید در این جنگ روایتها حرفی برای گفتن داشته باشیم که ذهنیت مردم را مطابق با عینیت مطلوب و موجود یکسان کنیم. پرداختن به این موضوعات باعث میشود که ما حکمرانی و کارآمدی بهتری در دوران پساکرونا نسبت به گذشته خود داشته باشیم».
در ادامه این نشست سجاد فتاحی گفت: «مسئلهای که امروزه در ایران و جهان مطرح است، نوع نگرش نسبت به مسائل و پدیدههاست که وجود یک نگرش تکبعدی و بخش بخش مسائل و چالشهای متعددی را به وجود آورده است. برای غلبه بر چنین موضوعی نیاز به نگرشهای کلگرایانه و چندبعدی است. مقالة پیش رو با نام «کارکرد حکمرانی همبسته در مواجهه با مسائل در همتنیده آبی» با این نگاه به نگرش بین حوزهای و نگرش کلگرا برای حکمرانی و بررسی پدیدهها پرداخته است».
ریحانه نوفلی در تشریح این مقاله گفت: «موضوع ما در رابطه با کارکرد حکمرانی همبسته در مسائل آبی است. این کار به راهنمایی دکتر حجت میانآبادی و همکاری حمیدرضا برجسته صورت گرفته است.
آب یک اکوسیستم درهمتنیده طبیعی انسانی است و دارای رابطه متقابل با انرژی، غذا و غیره است. بنابراین تبیین حکمرانی و سیاستگذاریهای مرتبط با حوزه نوین دیپلماسی آب ضروری است. برای مفهوم حکمرانی تعاریف متعددی وجود دارد و هر مکتب این مسئله را از دیدگاه خودش تعریف کرده است. چیزی که اینجا اهمیت دارد این است که مفهوم حکمرانی یک مفهوم بینالاذهانی است.
در این پژوهش حکمرانی را عملی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در نظر میگیریم که با ترویج یک رابطه بازی مدخلها و ایجاد تفاهم میان منافع آنها منجر به تنظیم توسعه و مدیریت منابع، هدایت و پرداختن به اقدامات دولت با ایجاد افق جامع اجتماعی میشود. محرکهایی مثل تغییر در حجم منابع آبی و رشد جمعیت که جوامع بشری را تحت تأثیر خود قرار داده موجب تعریف اهدافی به عنوان توسعه پایدار شده است.
توسعه پایدار مشتمل بر ۱۷ هدف است که در اهداف (دو، شش و هفت) آن به ترتیب به غذا، آب و انرژی پرداخته است. این سه بخش همواره با هم در تعامل هستند و حفظ پایداری آنها از جمله اهداف مهم سیاستگذاران است. بنابراین باید با دیدگاهی کلگرایانه به آنها نگریست. آب، غذا و انرژی از عناصر ضروری برای وجود انسان هستند و تعامل بین عناصر و اثر آنها بر هم ضروری است. این تعامل عمدتاً نادیده گرفته شده است و هر بخش به صورت مجزا مدیریت می شود. بنابراین شناسایی مفاهیم در حوزههای دیگر امری دشوار است.
در نتیجه برای درک ارتباط میان آب با سایر حوزهها نیازمند یک رویکرد کلگرایانه هستیم تا بتوانیم درهمتنیدگیها و چالشها را پاسخ دهیم. برای مثال ما مدتها در پی امنیت غذایی بودهایم، امنیت آبی را فراموش کردهایم و بدون در نظر گرفتن آن سیاستگذاریهایی انجام گرفته است.
باید همه اقدامات و سیاستگذاریهای لازم درهمتنیده باشد و هر سه بخش را با هم در نظر بگیریم. رویکرد همبسته آب، غذا و انرژی به عنوان یک رویکرد کلگرایانه راهی برای مقابله با درهم تنیدگیهای ذاتی این سیستمها است. سه نگرش برای این مورد وجود دارد.
نگرش اول یک ابزار و رویکرد تحلیلی است. در این نگرش حکمرانی همبسته یک نگرش سیستمی تعریف شده است که ارتباط تنگاتنگی بین مولفههای آن وجود دارد. هدف این رویکرد این است که به ارتباط بهتر بخشها و تقویت و یکپارچهسازی دادهها برای برنامهریزی و تصمیمگیری در بخشهای آب، غذا و انرژی بیانجامد.
دومین نگرش یک گفتمان نوظهور است. این گفتمان نوظهور به مبادلة بین بخشهای آب، غذا و انرژی تاکید و بازیگران را تشویق به عبور از مرزها و تخصصهای تکبعدی میکند. نگرش سوم چارچوبی برای یک نظام حکمرانی است. طبق این نگرش، نگرش همبسته چهارچوبی برای ایجاد یک نظام حکمرانی است و هدف آن بهبود و تقویت سیاستهای منسجم برای برنامهریزی مدیریت و حکمرانی است.
بحث اصلی مقاله طبق این نگرش پیش میرود. حکمرانی آب، غذا و انرژی در واقع یک رویکرد است که میتواند از چالشهای جدی و کمیابی منابع، فرصتهایی برای بهبود معیشت بشر فراهم کند. حل این مسئله نیازمند یک رویکرد کلگرایانه است که پایداری این منابع را تضمین کند. در واقع حکمرانی همبسته آب، غذا و انرژی عبارت است از تمام جنبههای سیاسی، اجتماعی و زیست محیطی است.
اختیارات سازمانها، نهادهای رسمی و روابط بین آنها به علاوه مکانیزمها، فرآیندها و قواعد بخش مدیریت آب، غذا و انرژی است. شناخت و درک پیوندها و روابط متقابل آب، غذا و انرژی برای شناسایی ریسکها و اتخاذ استراتژیهای مناسب ضروری است. به عبارتی تعاملات و اثرگذاری آنها بر هم میتواند منجر به ایجاد ریسکهای اجتماعی جدید شود. در واقع تغییرات در عرصه یک سیستم ممکن است آستانهها و نقاط اوج را در یک سیستم دیگر تغییر دهد و با توجه به بازخورد این سیستمها، پیشبینی رفتار کلی سیستم بر اساس درک جز به جز یا بخشی بسیار دشوار و غیر ممکن است.
بنابراین درک و دانش پیوند و همافزاییها و مناقشات درباره آب، غذا و انرژی برای ارائه تصمیمگیریهای سیاستی و همچنین توسعه برای حکمرانی لازم است.
در ادامه برای یکپارچهسازی نیاز به ترکیب اطلاعات در در مورد اثرات تعاملات آب، غذا و انرژی داریم. با وجود این، نسبت به این مسئله در تحقیقات توجه مناسبی نشده است. برای مثال در بین ۱۴۵۵ مقاله که با مفهوم حکمرانی همبسته ارتباط داشتهاند، تنها ۲۸ مورد به حکمرانی آب، غذا و انرژی پرداخته بودند و در همین ۲۸ مورد هم در ۲۴ مورد حکمرانی همبسته اصلاً موضوع اصلی مقاله نبوده است.
حکمرانی همبسته در حوزه انرژی میتواند امنیت منابع را بهبود ببخشد، درگیریهای بین بخشی را کاهش دهد و منافع را با افزایش بهرهوری منابع و انسجام تصمیمات سیاسی برای توسعه پایدار افزایش دهد. این امر مستلزم گفتگوی بازیگران و مصالحه آنها بر سر منابع و تقویت همکاری و حل و فصل اختلافات است. در این باره تحلیل بازیگران و ذیمدخلها برای شناسائی جایگاه و اهداف و ابزار هر بازیگر در منطقه با هدف واکاوی سیستم و افزایش همافزایی لازم و ضروری است. همچینی برای دستیابی به ساختار حاکم شناسایی بازیگران دخیل و قدرت آنها میتواند ضروری باشد. طبق تحلیل شبکههای بازیگرا ذیمدخل که در یزد صورت گرفته، بر اساس چهار معیار، بازیگران با قدرت بالا در این حوزه جهاد کشاورزی یزد، آب منطقه یزد، شرکت برق یزد و شرکت مدیریت منابع آب یزد است و بازیگران با قدرت پایین آنها شامل نماینده مردم، سمنها، مددکاران اجتماعی و نماینده کشاورزان هستند.
استفاده از این روش میتواند درهمتنیدگی انتخاب بازیگران کلیدی را در حکمرانی آب کاهش دهد. یافتههایی که این روش میتواند داشته باشد، افزایش همکاری و هماهنگی میان بازیگران با توانمندسازی بازیگران ضعیف به کمک بازیگران قوی است.
یافتههای این کار میتواند به مدیران و برنامهریزان در شناسایی و تحلیل موقعیت قدرت بازیگران کمک کند و در این شبکه برای پیادهسازی حکمرانی مشارکتی کمک کند. علاوه بر این رتبهبندی و تجزیه تحلیل قدرت بازیگران در هر یک از بخشهای آب، غذا و انرژی میتواند مدیران را قادر به تعریف سیاستهای کلی با همکاری ذیمدخلهای اصلی در هر یک از سه بخش کند و سیستم را به سمت همکاری و هماهنگی با کمک صاحبان قدرت با بینش بیشتر نسبت به منافع درگیر هدایت کند.
بنابراین به منظور بهبود کارایی و تصمیمگیری روند بخشهای آب، سیاستهای پیشنهادی باید آن را به سمت تعادل ارتباطات در سراسر شبکه حکمرانی آب هدایت کند. بازیگران قدرتمند دولت باید از موقعیت تصمیمگیرنده به موقعیت تسهیلکننده و رابط سایر ذیمدخلها تغییر کند. علاوه بر این بازیگران ضعیف شناساییشده نیز برای بهبود رابطة خود با قدرتمندان توانمند شوند و در فرآیند تصمیمگیری مشارکت کنند.
در نهایت اگر بخواهیم یک جمعبندی داشته باشیم، با توجه به برهمکنش سه بخش آب، غذا و انرژی به منظور کاهش سیاستهای متناقض هر بخش با دو بخش دیگر و به حداقل رساندن تبادل و افزایش همافزایی، استفاده از رویکردهای کلگرایانه و فرابخشی برای حکمرانی همبستگی آب، غذا و انرژی ضروری است.
البته نباید فراموش کنیم که با وجود همه این مسائل امکان اجرای بینقص این رویکرد ممکن نیست و با توجه به تحقیقات انجامشده، امر تئوریزه کردن این موضوع با توجه به شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و زیست محیطی و متناسبسازی آن با وضعیت کشور میتواند گام مهم و ضروری برای پیشبرد اهداف باشد.
درمقاله سوم با عنوان «واکاوی آب، هویت و دگرگونیهای اجتماعی در حوضه آبریز زاینده رود» مطرح شد؛
«این ارائه در مورد واکاوی اثر و برهمکنش آب، هویت و دگرگونیهای اجتماعی در حوضه آبریز زایندهرود است و با راهنمایی حجت میانآبادی و همکاری سیدزهرا قریشی تهیه شده است.
تغییرات اجتماعی به مثابة جز جداییناپذیر زندگی بشر و بخشی از ماهیت جوامع بشری محسوب میشود. مفهوم تغییرات اجتماعی دربرگیرنده هر نوع تحول اجتماعی، ارزشهای فرهنگی، مبانی و هنجارهای رفتاری در زیر سیستمهای مختلف جامعه است که در دو سطح خرد و کلان قرار دارد.
تغییرات کلی در برگیرنده دو مفهوم شامل «گذار اجتماعی» و «دگرگونی اجتماعی» هستند. مفهوم گذار شامل تغییرات کوتاهمدتی است که با استفاده از فناوریهای جدید اتفاق میافتد. متخصصان بازیگران اصلی در این فرآیند هستند که نوآوریها، همکاریها و همافزایی دانش آنها زمینهساز وقوع گذار میشود.
نکته قابل تاملی که در فرآیند گذار قابل بررسی است، این است که ایجاد و جهتدهی آن معمولاً در راستای پوشش منافع قدرتمندان و همسو با ارزشهای آنها است. دگرگونی اجتماعی یک فرآیند درهمتنیده است که وقوع آن به تغییر در ارزشها، هنجارها و روابط نهادینه شده در جوامع وابسته است. دگرگونی اجتماعی مفهومی به مراتب فراتر از گذار است و برخلاف گذار یک فرآیند طولانیمدت است و قابل پیشبینی نیست. مهمتر از همه این که دگرگونی اجتماعی مستلزم کنش جمعی است.
بدیهی است که دگرگونیهای اجتماعی با بخشهای مختلف جامعه اعم از بخشهای اقتصادی، سیاسی، زیستمحیطی و فرهنگی در روابط متقابل و پویا قرار دارد. همین موضوع باعث میشود که دگرگونی اجتماعی به یک مفهوم قابل توجه برای پژوهشگران در حوزههای مختلف تبدیل شود.
عوامل متعددی بر وقوع این فرآیند دخالت دارند. برای مثال میتوانیم به مدرنیته، فناوری اطلاعات و ارتباطات، تلاش برای جهانی شدن و وقوع جنبشهای اجتماعی اشاره کنیم. بین تمامی عوامل اثرگذار بر فرآیند دگرگونی اجتماعی، «هویت اجتماعی» از مهمترین و کلیدیترین عوامل به شمار میرود.
هویت اجتماعی به وجود یک «ما» جمعی و مشترک بین افراد اشاره میکند. این مای مشترک میتواند منجر به تعلق خاطر به یک گروه خاص شود تغییرات بنیادی خاصی که در جامعه رخ میدهد، منجر به تغییر میشوند. نکته مهم این است که منابع آبی رودخانهها بخش مهمی از هویت اجتماعی انسانها را تشکیل میدهد. این موضوع به تفصیل قابل بحث و بررسی است. برای اینکه یک کلیتی اجمالی در مورد نقش رودخانهها در زندگی انسان داشته باشیم، میتوانیم به وابستگی زیاد مصر به رود نیل و جنبشهای ضدسدسازی که در ترکیه و اسپانیا صورت گرفته بپردازیم. همچنین به تلاش دولت و مردم افغانستان برای حفظ منابع آب اشاره کنیم.
یک مثال بسیار مردمی، پررنگ و مهم درباره مناقشات آبی، آبریز زایندهرود است. از زمان صفویه زایندهرود با هویت مردم اصفهان عجین شده است و بخش لاینفک هویت مردم اصفهان و خود شهر اصفهان است. این رودخانه با اثرگذاری بر هویت اصفهانیها و مردم چهارمحال بختیاری به طور کلی منعکسکننده و میراث کل حوزه و یک ما جمعی و مشترک است.
متاسفانه سیر تاریخی و تحولات رخ داده در این آبریز، پیامدهای منفی زیادی در پی داشته است و با تغییر ساختار مدیریتی وزارت نیرو، مدیریت منابع آب از «مدیریت حوزهای» آبریز به «مدیریت استانی» تغییر کرده است. این تغییر مدیریت سبب قطبیسازی هویت یکپارچه زایندهرود شده است. در نتیجه پیدایش این دو هویت در حوزه آبریز باعث شده است که مسائل آبی برای هر یک از دو استان به نوع خودش در اولویت قرار بگیرد. به عنوان نمونه انجام پروژههای انتقال آب برای یک استان به ارزش تبدیل میشود و برای استان دیگر این انتقال ضدارزش تلقی میشود.
به این ترتیب تغییرات بنیادی که در ساختارهای آب، هنجارها و ارزشهای مرتبط با آن رخ داده منجر به دگرگونی اجتماعی و البته مناقشات بسیار مهم، متعدد و اسفبار شده است.
برای یک نتیجه کلی میتوان به این نکته اشاره کرد که آب و مسائل آبی سبب رخ دادن دگرگونی اجتماعی بسیار جدی در حوضه آبریز زایندهرود شدهاست. سوالات مهمی که مطرح میشود این است که در مدیریت دگرگونی اجتماعی در حوضه آبریز زایندهرود چه کارهایی باید انجام شود؟ آیا مدیریت کارآمدی در این فرآیند محقق میشود؟ بیتوجهی به ابعاد اجتماعی تمامی رویکردها، راهبردها و سیاستهای که اتخاذ میشود، چه تبعات و چه پیامدهایی را برای این حوزه و محیطزیست آن دربر خواهد داشت؟
چهارمین مقالة این نشست با عنوان «ارزیابی سیاستگذاری بازیابی حوادث در شبکه برق با تمرکز بر ابعاد اجتماعی حادثه: مطالعه موردی خاموشی شبکه برق استان خوزستان بر اثر پدیده ریزگردها» است. مهمترین مباحث این مقاله به شرح زیر است.
زمانیکه حادثه قطعی برق در استان خوزستان رخ داد، این حادثه فقط مربوط به قطعی برق نبود و مشکلات متعددی از جمله مشکل تامین آب برای مردم را به وجود آورد. زیرساختهایی که برای تامین منابع وجود داشت، تحتتاثیر این پدیده قرار گرفت و استان خوزستان در آن مقطع زمانی دچار یک بحران شد.
تجربه کشور ما نشان داده است که اقدامی که مسئولان با وقوع هر حادثهای مثل قطعی برق، زلزله، سیل و حوادث مشابه انجام میدهند، این است که روی بازیابی و رفع مشکلات حاصل از حادثه متمرکز میشوند. نکته مهمی که جای آن در سیاستگذاریهای ما خالی است، «بازیابی بلندمدت» در جامعه است. تحلیلهای اجتماعی باید مدنظر قرار بگیرد تا دید عمیقتری برای مسئولین ایجاد شود. باید به زمینههای اجتماعی در بازیابی حادثه توجه کنند و بازیابیها و مدیریتها طبق تحلیلهای اجتماعی در هر استان و در هر منطقه صورت بگیرد.
با توجه به این که موضوع همایش پایداری است، تابآوری جامعه بررسی میشود تا بتوانیم به سیاستهای پایداری در عمل هم دست پیدا کنیم؛ مثلا اتفاقی که در قطعی برق خوزستان افتاد این بود که بعد از حادثه، مسئولان وزارت نیرو تمام تلاش خود را برای بازیابی برق و آب با تجهیز کردن منابع و امکانات کردند و ۴هزار کیلومتر شبکه گلآلود برق را شستشو دادند.
اما این سوال برای وزارت نیرو مطرح شد که چرا با وجود تلاشهای استانداری و وزارت نیرو دربارة حل مشکلات، برخورد مردم با کارکنان وزارت نیرو شایسته نبود و تجمعات اعتراضی گسترده در مقابل استانداری صورت گرفت و هجمه زیادی به وزارت نیرو وارد شد؟ درحالیکه در این اعتراضات در قطعی برق استانهای در گذشته دیگر دیده نشد.
این مطالعه پاسخ به این سوال است که در پژوهشگاه نیرو مطرح شده است. نتایج تحقیق در چهار مقوله دستهبندی میشود؛
- بحث شناخت حادثه
- حجم اختلالات و خسارت حادثه
- زمینههای اجتماعی استان خوزستان
- آمادگی مدیریت بحران حادثه که موثر بر پدیدههای اجتماعی حادثه است
حادثه خاموشی بهمن ۹۵ با خاموشیهایی گذشته استان خوزستان، تفاوتی مهم داشت. مصاحبههای مردم شهر و مسئولان نشان داد که حادثه به شکل دیگری در ذهنهای افراد ثبت شده است. مردم اآن رویداد را اژدهای هفتسر میدانستند و یا آن را به زمان جنگ و اختلالات ناشی از آن تشبیه میکردند.
نکته مهم دیگر تحلیل زمینههای اجتماعی و مسائل زیستمحیطی آن است که به نوعی به این حادثه مربوط میشود. در واقع مسئله ریزگردها زندگی روزمره مردم خوزستان را با مسئلهای غیرقابل پیشبینی مواجه کرده بود و طبقات ضعیفتر احساس بیپناهی در قبال آن میکردند.
بحث مهم دیگر کاهش منابع آب و خشکسالی بود. در استان خوزستان تالابها، رودخانهها و نخلستانها به هویت اجتماعی مردم گره خورده است. وضعیت امروزی تالابها، خشکسالی، رود کارون و تاثیراتی که بر زندگی مردم گذاشته، ذهنیت مردم را درگیر این مسئله کرده که این ریزگردها بیشتر از آنکه ناشی از مشکلات کشورهای همسایه مثل عراق و سوریه باشد، ناشی از کمآبی استان خوزستان است. جالب است مردم خوزستان نقش عامل انسانی را بیشتر از پدیدههای طبیعی و اقلیمی در این پدیده میدانستند. همچنین متغیر اجتماعی دیگر احساس تبعیض بسیار گسترده در استان خوزستان است.
خوزستان یک استان استراتژیک است. استان خوزستان به واسطه منابعی مثل منابع نفتی، گازی، صنایع مهم فولاد و کشاورزی در تامین اقتصادی کشور مهم است. درحالیکه با این حجم از منابع، امکانات و منافعی که برای کشور دارد، این استان از منافع منفعتی نمیبرد و مردم به وضعیت نابسامان آب آشامیدنی، سیستم فاضلاب، سیستم آموزشی دچار هستند و خود را با توجه به منابع طبیعی استان شایسته این شرایط نمیدانند.
موضوع دیگر در تخریب ذهنیت مردم، بحث انتقال آب از خوزستان به سایر استانها است. مردم با توجه به وضعیت تالابها، رودخانهها و بحث انتقال آب به مرکز کشور مثل استانهای یزد و اصفهان این دیدگاه را دارند که این آبها برای مصرف شرب به آن استانها انتقال داده نمی شود، بلکه برای صنایع و رونق گرفتن کشاورزی است. این مسئله به احساس تبعیض در میان مردم دامن میزند. با بررسیهای کمی در این تحقیق به این نتیجه رسیدیم که ۸۴ درصد مردم احساس شدید تبعیض را دارند.
نکته دیگر در مورد اهمیت زمینههای اجتماعی خدمات آب استان خوزستان است. مسئلة آب و برق برای مردم استان خوزستان تفاوت قابل ملاحظهای با مردم سایر استانهای دیگر دارد. برای مردم استان خوزستان دسترسی به خدمات وپایداری آب و برق بهدلیل وجود ماههای طولانی وگرم در این استان بسیار مهم است. در ذهن مردم خوزستان میان آب و برق پیوند ناگسستنی وجود دارد. از طرفی وجود ظرفیت گسترده تولید برق در استان خوزستان، سدهای موجود و جاری بودن یک سوم آب کشور در آن در کنار معضلات آب و برق، موجب نارضایتیهای سابقهدار در مردم شده است.
این حادثه به نحوی جرقهای برای نارضایتیهایی انباشتهشده بود. مردم وضعیت فعلی و تغییرات اقلیمی و طبیعی را نتیجه دخالت نابخردانه عامل انسانی، وزارت نیرو و وزارت نفت مثل انتقال آب و سدسازی میدانستند.
درحالیکه مسئولان چنین نگاهی نداشتند و خودشان را قربانی پدیده گردوغبار میدانستند. این شکاف بین ذهنیت مردم و مسئولین وجود دارد. مسئولین وزارت نیرو عملکرد خود را درباره آمادگی مدیریت بحران حادثه مثبت میدانستند و در مصاحبههای متعدد پس از حادثه دائماً به متراژ کابلهای شستوشو داده شده و تعداد کارمندان درگیر برای رفع حادثه اشاره میکردند.
در مقابل مردم چنین دیدگاه مثبت و توأم با افتخاری را نداشتند و درباره آثاری ریزگردها سوال میکردند که چرا قبل از ایجاد چنین حادثهای شبکه برق شستوشو داده نشده و رویکردهای مناسبی برای مدیریت بحران پیش از این صورت نگرفته است؟ حتی در ذهن مردم این شک و تردید وجود داشت که آیا این شستوشوی کابلها و تلاش برای بازیابی برق برای مردم استان خوزستان است یا برای دستیابی دوباره به منابع نفتی شهرهایمان؟
در ادامه به پیامدهای اجتماعی حاصل از این پدیده به صورت تیتروار اشاره می کنیم.
- نگرانی بابت تکرار حادثه که دوباره اتفاقی مشابه بهمن ۹۵ اتفاق بیفتد (حدود ۵۶ درصد مردم این نگرانی را داشتند).
* شاخص تمایل به مهاجرت (حدود ۵۷ درصد مردم خوزستان تمایل به مهاجرت پیدا کردند).
* بعد از حادثه بهمن ۹۵ و بازتاب این حادثه در شبکههای اجتماعی توجه مردم به این مسئله بیشتر شده است و مردم سایر استانها نیز به این پدیده توجه کردند.
نکته مثبت این است که بعد از این حادثه استانداری خوزستان تصمیمگیریهای استانداری در زمینه تعطیلی و اطلاعرسانیها با نظم و دقت بیشتری ادامه داد.
مهمترین نکات مقاله آخر نشست حکمرانی با موضوع «دغدغه رشد افراطگرایی در ایران آینده» به شرح زیر است؛
در شرایط کنونی نیاز به پیشبینی برای آینده کوتاهمدت ایران وجود دارد. در ایران نگرانی نسبت به شرایط آینده کشور، تعادل و تعامل رابطه و نسبت میان نیروهای اجتماعی وجود دارد. علیرغم وجود سازههای فکری و مفهومی تشویقکننده افکار عمومی و نیروهای سیاسی و اجتماعی به تعامل و تعادل و گفتوگو در جامعه ایران، در صحنه عمل و در واقعیت مجموعه نیروهای واگرایی وجود دارند و به سمت نابودی تعادل و فشار پیش میروند.
اگر کشور دچار شرایط مخصوصی به لحاظ سیاسی شود، نبود تعادلها و تعارضها تجلی بیرونی و میدانی پیدا خواهند کرد. افراطگرایی و گرایشهای تند به وجود میآید. در واقع نگرانی اصلی این است که گروههای مخالف پرزور و پرتوان چالشآفرین باشند.
تصور بر این بود که گروههای متخاصم میتوانند در کنار هم به زیست خود ادامه دهند و ثبات سیاسی کشور و فرایند توسعه را تضمین کنند. اما این نگرانی رو به تشدید است که این جریانها با استفاده از منابع اصلی کشور، توانمندی فکری و تعداد اعضا، گروههای بسیار قوی هستند. تنش بین این گروهها ممکن است برای کشور آثار بدی را به جای بگذارد.
باید در پی این باشیم که با جایگزینی عقلانیت ثبات رو تضمین کنیم و نخبگان هر دو جریان باید در مسیر مصالح عمومی کشور با همدیگر مذاکره و مباحثه داشته باشند. هر اختلال و بینظمی کشور را دچار چالشهای اساسی و روند پیشرفت را کند میکند و این همت نخبگان کشور را میطلبد حال از هر سمتوسویی که باشند.
خبرنگار: نکیسا معمار | ویراستار: فاطمه ملکپائین