محمدعلی رحیمینژاد*
تقابل و حضور ایران در منطقه با رویکرد تدافعی و حمایت از استقلال سیاسی کشورها بدون حضور آمریکا در منطقه بوده است. این موضوع برخلاف راهبرد و خواسته قدرتهای بزرگ و آمریکا در خاورمیانه است و تمام تلاش خود را برای پیشگیری و ایجاد توازن مورد نظر خود به کار گرفته اند. همچین مولفههای هویت ملیگرایی و اسلامی در کنار ویژگیهای جغرافیایی کشور ایران را به حضور در منطقه و کسب منافع ملی سوق میدهد.
سه منطقه در جهان است که برای ایالات متحده اهمیت استراتژیک دارند و آنها عبارتند از: اروپا، شمال شرق آسیا و خلیج فارس؛ و هدف اصلی ایالات متحده این است که به گونه ای مطمئن گردد که هیچ کشوری بر هیچ کدام از این مناطق مسلط نگردد، چنانکه این سلطهها مانعی برای ایالات متحده به عنوان هژمون نیم کرۀ غربی گردد. به طور کلی ایالات متحده باید بر روی این موضوع تمرکز کند که هیچ دولت غالبی در شمال شرقی آسیا، اروپا و خلیج فارس به وجود نیاید و این که ایالات متحده تنها هژمون منطقه ای در جهان باقی بماند. بهترین روش این است که برای مقابله با هژمونهای منطقهای بلندپرواز به قدرتهای محلی تکیه نماییم؛ در غیر اینصورت نیروهای نظامی ایالات متحده را دور از سواحل این مناطق(در ماورای افق این مناطق) نگه داریم. این بهترین راه برای حصول اطمینان از برتری و تفوق آمریکاست.
پیش از پاسخ به تقابل ایران و آمریکا ذکر برخی ابهامات ایجاد شده درباره حضور منطقهای ایران در کشورهای همسایه و توجه به برخی مفروضات دانش روابط بینالملل که در قالب تئوریهای این رشته ارائه شده است، ضروری می باشد.
الف) براساس نظریات روابط بین الملل نظریه واقع گرایی پارادایم مسلط بر روابط بین الملل طی قرنهای اخیر بوده است. طبق این نظریه آنارشی بر ساختار جهانی حاکم است و قدرتها برای دستیابی به اهداف خود از تمام ابزارهای موجود بهره میبرند. همکاری در عرصه روابط بین الملل است و سازمانهای جهانی ابزارهای قدرت مسلط برای مشروعیت دادن به قدرتهای بزرگ در عرصه بینالملل محسوب میشوند.
ب) به استناد تجربیات تاریخی هیچ کدام از قدرتهای فعلی و گذشته جهان با اتکا و وابستگی به کشوری دیگر موفق به پیشرفت در عرصه بین الملل نشده اند. مصداق بارز این موضوع کشورهای آمریکا، ژاپن، آلمان، چین و روسیه هستند. آمریکا با اخراج نیروهای انگلیس و فرانسه از کشور خود و سپس آمریکای مرکزی موفق به کسب جایگاهی قدرتمند در عرصه جهانی گردید که همچنان تداوم دارد. کشورهای ژاپن و آلمان نیز پس از تحمل سالهایی دشوار پس از جنگهای جهانی با اتکا به دانش، فناوری و توسعه اقتصادی به قدرتهای بزرگی البته زیر سایه آمریکا تبدیل شدند.
ج) برخلاف دانش روابط بینالملل که منافع ملی را تنها اصل قابل توجیه برای رفتار خارجی کشورها میداند، برخی کشورها از جمله جمهوری اسلامی ایران، رژیم صهیونیستی و کره شمالی نقش نقش ایدئولوژی و گفتمان بر رفتار آنها مهمتر از مقوله منافع ملی بوده است.
د) براساس منطق روابط بین قدرتهای بزرگ و تسلط هژمونی آمریکا به ویژه پس از جنگ سرد، پیشگیری از ظهور قدرتهای مسلط در مناطق مختلف امری لازم و ضروری است. در همین راستا ایجاد اختلاف و رقابت کشورهای منطقهای یکی از راهبردهای اصلی جهت ایجاد موازنه و پیشبرد اهداف آمریکا به حساب میآید. مصداق این موضوع رقابت هند-چین، اتحادیه اروپا-روسیه، برزیل-آرژانتین و ایران-عربستان در دوران فعلی هستند.
دلیل حضور ایران برگرفته از مولفههای دینی، هویتی و معادلات قدرت در کشورهای منطقه است. مولفههای دینی شامل مصادیق کمک به مظلومان مستضعفان و حمایت از آنهاست که صراحتا در قانون اساسی و برنامههای کلان جمهوری اسلامی ایران آمده است.
بر اساس مولفههای هویتی باستان گرایی، توجه به سنت ملی و افتخار به گذشته بخش لاینفک هویت ایرانیان را شامل میشود. بر همین اساس کمک به همسایگان و تلاش برای تبدیل به قدرت برتر در منطقه خود امری طبیعی است. توجه به مولفه هویت ملی بیانگر تلاش ایرانیان بدون توجه به حکمرانی فردی خاص جهت دستیابی به جایگاه برتر منطقه با محوریت خردگرایی و اتکا به فرهنگ خود خواهد بود.
طبق معادلات قدرت در منطقه غرب آسیا، تلاش قدرتهای غربی در سالهای بعد از انقلاب، تلاش برای تبدیل رژیم صهیونیستی برای کسب قدرت مسلط در خاورمیانه بوده است.بر این اساس رژیم صهیونیستی به عنوان یک متحد راهبردی کنترل امورات منطقه و همکاری با قدرتهای بزرگ جهت تثبیت هژمونی آمریکا را برعهده خواهد داشت. حضور ایران در کشورهای همسایه در شرایط عدم آگاهی کشورهایی از قبیل عربستان و سایر کشورهای اسلامی منطقه در واقع بازدارنده تحقق منافع آمریکا و بهرهبرداری منابع انرژی و استعمار نوین است که جهانیسازی مطلوب خود را دنبال میکند.
در صورت سکوت و عدم فعالیت ایران منطقه هموار به سرکردگی اسرائیل شکل خواهد گرفت. شاید امروز برای ایران دارای زیانی نباشد اما در بلندمدت از بین رفتن کشور یا تن دادن به خواستههای غرب را در پی خواهد داشت. همچنین مناسبات دوره مدرن به مانند دوران سنتی مجزا نیست، کوچکترین رویداد و اتفاقات بر آینده سایر کشورها تاثیر داشته و وابستگیهای متقابل را تحت تاثیر قرار میدهد. بطور خلاصه میتوان به عنوان یک کشور قدرتمند و و متکی به خود باعث تاثیرگذاری در عرصه بین الملل یا بصورت منزوی و بدون تاثیرگذاری از بقیه رویدادها تنها تاثیر پذیرفت.
لازم به ذکر است که حضور در منطقه تاثیر مثبت بر اقتصاد کشور و کشورهای منطقه دارد. تجربه آمریکا از حضور در جنگ جهانی دوم برای به دست آوردن منافع اقتصادی پس از آن بود که تا امروز از ثمرات آن بهره میبرد. در شرایط وابستگیهای اقتصادی و طرح مزیت نسبی کشوری نمیتواند بدون ارتباط و تبادل با سایر کشورها موفقیتهای مستمری داشته باشد. حضور در عراق و سوریه ایران را به سواحل مدیترانه رسانده است. علاوه بر این حضور ایران در منطقه باعث ایجاد همگرایی اسلامی و منطقه ای؛ مقابله با فرهنگ غرب؛ کم اثر کردن تحریمها؛ ایجاد منافع اقتصادی و شکلگیری هژمونی قدرت ایران در منطقه است.
بر اساس نظریه واقع گرایی، حضور ایران در منطقه برگرفته از اصل منافع ملی و رئالیسم تدافعی در مواجهه با رئالیسم تهاجمی آمریکا است. بر این اساس حضور ایران در راستای پیشگیری از تمامیت خواهی و دفاع از کشور است. نگاهی به اصول رئالیسم تدافعی و تهاجمی بیانگر دلایل حضور ایران و آمریکا در منطقه است.
نظریه رئالیسم تهاجمی مرشایمر بر این مفروض بنیادین تأکید دارد که اساساً سیاست بین الملل تلاشی است در جهت افزایش قدرت نسبی، ودولت ها تا زمانی که تبدیل به یک قدرت هژمون نشده اند از این تلاش دست نمی کشند. از نظر مرشایمر این رفتار از بیم و هراس وضعیت آنارشیک نظام بین الملل نشأت می گیرد و به میل و خواست بقا ضرورت می بخشد و موجب پی گیری رفتار تهاجمی از سوی دولت ها می شود(سلیمی، 1384).
پنج گزاره مهم رئالیسم تهاجمی به ترتیب زیر هستند:
1) نظام بین الملل اقتدار گریز؛
2) دولت ها توانایی آفندی دارند؛
3) دولت ها هرگز نمی توانند مطمئن باشند که هدف حمله قرار نخواهند گرفت ؛
4) دولت ها جویای بقا هستند؛
5) دولت ها خردمندند(چرنوف،1388).
آمریکا برای ایجاد موازنه و عدم شکل گیری قدرت مسلط به رهبری راهبردهای زیر را در پیش گرفته است: 1) ایجاد و برقراری موازنه 2) احاله مسئولیت 3)ساکت سازی 4) دنباله روی. بدین جهت ضرورتاً آمریکا می بایست به عنوان یک کشور طالب وضع موجود، اولویت و ارجحیت های خود را به اتخاذ چنین استراتژی های در عرصه سیاست جهانی خود قرار دهد. در واقع در صورت تبدیل شدن یک قدرت به هژمون جهانی، رقابت های امنیتی ناشی از محیط آنارشیک پایان یافته و امنیت مطلق برای هژمون فراهم می شود و به همین دلیل به یک قدرت حافظ وضع موجود مبدل می گردد(حسینی لایینی،1384).
اهداف آمریکا از حضور در منطقه را براساس گزارههای رئالیسم تهاجمی و واقعیت سالهای اخیر میتوان کسب حداکثر قدرت و ثروت در خاورمیانه دانست. اما در سوی مقابل رفتار ایران مبتنی بر رئالیسم تدافعی بر گرفته از گزارههای زیر است:
واقع گرايان تدافعي جنگ را ناشي از نيروهاي غيرعقلايي يك جامعه مي دانند. رئالیستهای دفاعی مانند کنت والتز و جوزف گریکو معتقدند دولتها امنیت را هدف اصلی میدانند و بنابراین به دنبال آن میزان از قدرت هستند که بقای آنان را تضمین نماید. طبق این دیدگاه ، دولت ها بازیگران دفاعی هستند و به دنبال به حداکثر رساندن قدرت خود نیستند، به ویژه وقتی که این عمل به معنی به خطر انداختن امنیت آنها باشد.
تدافعيها بر اين باورند كه مخاصمه در برخي شرايط اجتنابناپذير است. زيرا دولتهاي متجاوز و توسعهطلبي وجود دارند كه نظم جهاني را به چالش میکشند و نيز برخي از كشورها تنها در راستاي تعقيب منافع ملي خود ممكن است درگيري با ديگر كشورها را اجتنابناپذير كنند. تأکید استفن والت بر اهمیت "موازنه تهدید" بهجای موازنه قدرت است. تهديد در نگاه او عبارت است از: تركيبي از قدرت تهاجمي دولت، توانمنديهاي نظامي، نزديكي جغرافيايي، و نیات تجاوزكارانه احتمالي آن. پس صرف قدرت مهم نيست و ساير عوامل نيز مهماند. بهعبارتدیگر آنچه در روابط میان دولتها حائز اهمیت است برداشت آنها از یکدیگر بهعنوان تهدید است و نه صرف میزان قدرت هر یک از آنها.از سويي ديگر امنیت در شرایطی در نظام افزایش خواهد یافت که ایجاد موازنه به هنجار بدل شده باشد، و ایدئولوژی تأثیر زیادی نداشته باشد. دولتها در برابر آن دسته از دولتهایی دست به موازنه میزنند که تهدید فوری نسبت به موجودیت یا منافع آنها بهحساب آيند.(برزگر،1388)
رئالیستهای تدافعی نیز به رابطه میان آنارشی و استلزامات نظام بینالملل از یک سو و رفتار دولتها از سوی دیگر توجه دارند اما این رابطه را پیچیدهتر میبینند. برخلاف واقعگرایی تهاجمی، فرض واقعگرایی تدافعی این است که آنارشی بینالمللی معمولا خوشخیم است؛ یعنی امنیت چندان نایاب نیست.در نتیجه دولتها که این را درمییابند رفتاری تهاجمی نخواهند داشت و تنها در شرایطی که احساس کنند تهدیدی علیه آنها وجود دارد نسبت به آن واکنش نشان می دهند و این واکنش نیز اغلب در سطح ایجاد موازنه و بازداشتن تهدیدگر است و تنها در شرایطی که معضله امنیت خیلی جدی شود واکنش های سخت تری به شکل بروز تعارضات رخ خواهد نمود.به عبارت دیگر دولتها زمانی اقدام به گسترش نفوذ و افزایش قدرت خود میکنند که احساس ناامنی کنند. بر این اساس حضور دولت در خارج از مرزهای ملی فقط در شرایط تصور ناامنی صورت میگیرد.
با مرور دو نظریه رئالیسم تهاجمی و تدافعی متوجه رفتار ایران براساس مقوله دفاع از خود و در شرایط اجبار هستیم. ناامنی در اطراف کشور بواسطه حضور نظامی آمریکا، اشغال کشورهای همسایه و امکان شرایط اشغال نظامی ایران به بهانه دموکراسی، تروریست و... ایران را وادار به حضور در منطقه برای پیشگیری از جنگ در درون مرزهای خود کرده است. از سوی دیگر رفتار آمریکا براساس تمامیت خواهی و ابقای هژمونی خود بوده است.
به لحاظ راهبردی و استراتژیک، بقا اولین نیاز کشورها تلقی میشود و در سایه آن آزادی، رشد، رفاه، توسعه، عدالت و... معنا مییابد. حضور ایران در منطقه برای تامین امنیت خود در وهله اول و کمک به کشورهای همسوی اسلامی منطقه در وهله بعد است. به هر میزان که هزینه انجام شده باشد در برابر حفظ موجودیت کشور و عدم تجزیه و سایر نقشههای شوم مبلغی ناچیز هستند. علاوه بر این هزینههای ایجاد شده با برقراری صلح و گرفتن امتیازات اقتصادی مشابه تجربه آمریکا پس از جنگ دوم جهانی در قبال ساخت اروپا قابل بران هستند. تاکنون نیز حجم بالای صادرات ایران در سالهای اخیر به عراق و افغانستان بوده است.
لازم به ذکر است که جنس دشمنی ایران و آمریکا ماهیت تمدنی و گفتمانی دارد. به عبارت دیگر آمریکا از پیشرفت اقتصادی، نظامی و سیاسی ایران هراس بسیار کمتری نسبت به اندیشه انقلابی دارد. گفتمان انقلابی برگرفته از مبانی دینی و توحید محوری عامل تقابل ایران و آمریکا در عرصه بین الملل است. فوکو انقلاب ایران را بازگشت به دوران دین،اخلاق و معنویت میداند. امری که باعث تقابل با مشی سکولاریستی دوران مدرن گردیده است.
علاوه بر مسائل دینی، هزینه ایران یک سرمایه گذاری بلند مدت شبیه ورود آوارگان افغانستان به کشور در زمان حمله شوروی یا شیعیان عراق در دوران جنگ است که نهایتا باعث نفوذ بیشتر در منطقه گردید. در مقوله ایجاد امنیت هر هزینه جای تامل و نیاز است. و مقام مقایسه نیز هزینههای ایران در کشورهای منطقه بسیار کمتر از کشورهای غربی برای تسلط بر خاورمیانه بوده است.
ایران در بالاترین تخمینهای موسسات وابسته به آمریکا، سالانه 16 میلیارد دلار در مجموع برای امنیت و مصارف دفاعی خود هزینه میکند. این رقم 40 برابر کمتر از هزینههای نظامی اعلام شده آمریکاست. همچنین در مقایسه با کشورهای منطقه نیز کل هزینههای ایران در این جوزه حدوداً یک پنجم عربستان سعودی است.
با در نظر گرفتن و مقایسه تمام فاکتورهای موثر اعم از درآمدسرانه یک کشور و صادرات و واردات آن و نهایتاً میزان باری که هزینههای امنیتی و نظامی بر روی دوش اقتصاد یک کشور میگذارد، بررسیهای موسسات وابسته به پنتاگون نشان میدهد هزینههای دفاعی و امنیتی ایران کمترین بار را در بین کشورهای منطقه بر دوش اقتصاد کشور گذاشته است. از این نظر، عمان و عربستان با هزینههای کلان نظامی در مقایسه با حجم و قدرت اقتصادی کشورشان، بیشترین بار را به دوش اقتصاد میگذارند و پس از آنها عراق و اسرائیل و کویت و بحرین قرار دارند. ایران و قطر از این منظر که مهمترین فاکتور در این تحقیق است، در قعر جدول قرار دارند و به عبارت بهتر کمترین فشار را به اقتصادشان وارد میکنند.
تقابل و حضور ایران در منطقه با رویکرد تدافعی و حمایت از استقلال سیاسی کشورها بدون حضور آمریکا در منطقه بوده است. این موضوع برخلاف راهبرد و خواسته قدرتهای بزرگ و آمریکا در خاورمیانه است و تمام تلاش خود را برای پیشگیری و ایجاد توازن مورد نظر خود بکار گرفته اند. همچین مولفههای هویت ملیگرایی و اسلامی در کنار ویژگیهای جغرافیایی کشور ایران را به حضور در منطقه و کسب منافع ملی سوق میدهد.