نخستین سؤالی که در خوانش و نقد هر اثر ادبی مطرح میشود این است که اثر چگونه میگوید؟ یا با چه زبانی میگوید؟ که پرسشی ناظر بر ساختار اثر است؛ به این معنا که داستان در چه ساختاری روایت میشود. با پاسخ به این سؤال میتوان وارد متن اثر شد و به این سؤال نیز پاسخ گفت که داستان چه میگوید؟ محتوای آن در باب چیست؟ ساختاری که داستان یک دایره چرکین شده در آن روایتشده است. ساختار یک رویای کابوس وار است. نویسنده تلاش کرده است که داستان را در قالبی رویاگون و کابوس وار روایت کند. داستان را با یک رؤیا شروع میشود و با یک رؤیا پایان می یابد. آمدن پروفسور فروید در همان بخش اول داستان پرداخت رؤیا گون به داستان را بیشتر میکند. فروید در سال 1900 با چاپ کتاب تعبیر رؤیا روانکاوی را نیز بهعنوان یک علم مطرح کرد و رؤیا را شاهراهی به سمت ناخودآگاه دانست (فروید ، 1900). در همان بخش اول داستان نیز میخوانیم که در سخنرانی فروید هرکس از خواب دیشب خودش میگوید . انگار امیر نیز دنبال تعبیر رؤیای خود از زبان پروفسور فروید است اما در همان سخنرانی نیز دوباره فضای رؤیا ادامه مییابد و امیر هنوز آن دختر اسیر را در خوابش میبیند و فرویدی که مرده است در جایگاه سخنران قرار میگیرد. فروید قوانین رؤیا را همانند قوانین ناخودآگاه میداند همانگونه که در ناخودآگاه زمان و مکان نظم عینی ندارند در خواب نیز قوانین زمان و مکان بر هم میریزد و در رویا همانند ناخودآگاه نیز نفی وجود ندارد و تناقضها از بین میرود (فروید، 1917). در داستان نیز قوانین زمانی و مکانی بر هم میریزد و ساختار منطقی داستان در نظم رویاگون پیش میرود. این ساختار به شکل زیبایی در داستان در این نقلقول از زبان پروفسور بیانشده است: «زمان مانند رودخانهای است که درنهایت به دریا ختم میشود و اینکه امروز شاید دریا آب رودخانه را پس داده باشد! بله همانطور که در دهه 1930 بودم، الآن هم میتوانم باشم؛ اما من آمدهام که تمدن و سیاست و روان را باهم قاطی کنم و سوپ مرغ؛ عالی را بپزم؟ داستان ص 12». اینگونه است که داستان از آلمان تا کردستان ایران و عراق تداوم مییابد و زنده شدن فروید توجیه مییابد. موضوع سخنرانی فروید نیز ناخودآگاه تروریسم است. در خواب امیر فروید و دختر رؤیایش (تافگه) در این سخنرانی تلاقی میکنند و جایگاه تافگه بهعنوان قربانی خشونت و تروریسم و فروید بهعنوان درمانگر زخمهای روانی برساخته میشوند. در توصیف نویسنده انگار زمان برای تافگه یخبسته است و برای فروید ذوبشده است . اینگونه است که در داستان فروید علت تروریسم و جنگ را زیبایی آن برای ستیزه گرانش میداند و در شعف حضار، سخنرانیش برای سوپ مرغ میگوید: اما باید مرغ را ترور کرد. مگر نه؟ (داستان ص 12). نویسنده موضوع جالب و بهروزی را در قالب تجربه زیسته خود از کُرد بودن و قربانی خشونت بودن انتخاب کرده است و ساختاری بسیار سخت را در قالب رؤیا برای آن برگزیده است.
فروید (1900) تعبیر رؤیا و آشکار کردن محتوای پنهان آن از طریق مکانیسمهای نهفته در رؤیا میداند. دو مکانیسم اصلی رؤیا از دیدگاه فروید تلخیص (فشردگی) و جابهجایی هست. در فرایند تلخیص خواب بیننده، رؤیایش را در بازنمایی یک تصویر یا واقعه در رؤیا کوتاه میکند. جابهجایی نیز زمانی است که میل به چیزی یا کسی بهوسیله چیزی یا شخصی دیگر نمادسازی میشود به این معنا که از موضوعی به موضوعی دیگر جابهجا میشود (فروید ، 1920). لکان مفاهیم فرویدی جابهجایی و فشردگی را با مفاهیم ادبی و زبانشناختی استعاره و مجازمرسل هممعنا میداند. همانگونه که در جابهجایی میل از یک موضوع به موضوع دیگر جابهجا میشود در استعاره نیز واژهای بهجای واژه دیگر به کار میرود. مجاز مرسل نیز به این معناست «اگر برای بیان یکچیز به بخشی از آن اشارهکنیم و منظورمان کل آن باشد یا برعکس به کلیتی اشارهکنیم و منظورمان جزء باشد از مجاز مرسل استفاده میکنیم». همانند فرایند تلخیص مجاز نیز فشردگی یک جنبه در جنبه دیگر است. (هومر ، 2001). در داستان نیز ما شاهد تلخیص و فشردگی عظیمی هستیم. نویسنده حجم زیادی از اتفاقات و مکانها و زمانها و تصاویر را در حجمی کم فشرده ساخته است؛ که تنها در یک ساختار رویاگون چنین امکانی پیدا میشود. سرعت اتفاقات و تصاویری که در داستان اتفاق میافتد قابلمقایسه با رؤیاهای ما هستند که حجم زیادی از اتفاقات و رخدادها در زمان کوتاهی رخ خواهد افتاد. از دیدگاه فروید (1920) یکی از کارکردهای رؤیا تلخیص است به این معنا که رویای آشکار محتوای کمتری از رویای پنهان دارد؛ بنابراین ترجمه و خلاصهشدهای از آن است هیچ رؤیای آشکاری وجود ندارد که در گستردگی محتوا بزرگتر از رؤیای پنهان باشد . متن داستان یک دایره چرکین شده نیز انگار محتوای آشکار فشردهشده نویسنده است که دربردارنده محتوای پنهان زیادی از خشونت، تروریسم و تجربه زیسته شخصی، تاریخی و فرهنگی نویسنده میباشد.
جابهجایی بهعنوان مکانیسم اصلی دیگر رؤیا در ساختار داستان بهروشنی قابلمشاهده است. یکی از فرایندهای اصلی دیگر رؤیای پنهان از دیدگاه فروید نمادسازی است. در این فرایند ناخودآگاه فرد خواب بیننده در استعارهها و نمادها بازنمایی میشود، به این معنا که امیال و خواستههای رؤیابین در نمادهایی که استعاری هستند بیان میشود (فروید ، 1900). پروفسور فروید جابجایی میل امیر که دانشجوی روانپزشکی کرد مهاجر برای درمان زخمهای چرکین شده تافگه دختر کرد ایزدی می باشد که قربانی خشونت جنگ وتروریسم است. پروفسور فروید در داستان برای تسکین دردهای ناشی از خشونت جنگ وارد میشود و امیر میخواهد تعبیر رؤیایش و درمان دردهای چرکین شدهاش را به دستان و کلام شفابخش او بدهد. تافگه نیز میتواند جابجایی تمام دردهای تاریخی و شخصی نویسنده باشد که امیر به دنبال تسکین آن ها است؛ بنابراین امیر، فروید و تافگه جابجاییهایی از میل نویسنده داستان هستند که در یک ساختار سهتایی رویایی برای سوژه شخصی و تاریخی قربانی خشونت جنگ و تروریسم شکلگرفتهاند. امیر درگیر در فانتزی نجات تافگه دختر کرد ایزدی است و برای این امر در رؤیایش دست به دامان فروید اسطوره روانکاوی میشود. امیر از این طریق دنبال درمان دردهای سرزمین مادریش (کردستان) است که همواره گرفتار جنگ و خشونت ناشی از آن بوده است. رابطه دوتایی عمیق امیر با مادرش ((ما به پدر نیاز نداریم من وتو پدر میخواهیم چکار داستان ص 42)) بدون حضور ضلع سوم (پدر) و فانتزی او نیز برای نجات مادر از دست پدر و خاطرات تداعی شدهاش از کودکی در داستان نشان از درگیری عمیق نویسنده با دردها و زخمهای سرزمین مادریش است. در روابط ابژه بیشترین تأکید بر روی رابطهی مادر و کودک است و این رابطه سازندهترین نقش را در شکلگیری شخصیت کودک دارد. بازنمایی در روابط ابژه به این معنا است که فرد چگونه ابژهای را به شکل روانی برای خود بازنمایی میکند. از دیدگاه کلین کودک یک نگاه جزءنگر به ابژه دارد (دوبارهسازی) و آن را به ارضاکننده و ناکام کننده تقسیم میکند (سنت کلر، 1982). پدر در این رمان جزء ناکام کنندهی ابژه است و دارای نقش مثبت خود ارضاکنندگی برای کودک نیست؛ بنابراین با دوگانه پدر ناکام کننده و بد اما مادر خوب و ارضاکننده روبرو هستیم. امیر هرچند که مرد است اما دارای آنیموسی قوی است و شدت عشق و محبتش به تافگه و سرزمین مادریش و مادرش گواه این امر است. او انگار از طریق عشقش به تافگه، مادرش و فروید دنبال شفای دردهای دایره چرکین شده زندگیاش است. از دیدگاه روانکاوی نیز آرزومندی مربوط به مردانگی و عشق فرایندی مربوط به زنانگی است (موللی، 1391).
فروید (1917) میگوید: رؤیا شبیه تکهای از موزاییکها است که از اجزای گوناگونی از سنگ تشکیلشده است که با مادهای چسبناک به هم متصل شدهاند. یکی از کارکردهای رؤیا این است که چیزی کل مانند و کمابیش منسجم از رؤیا را میسازد. در این رمان نیز دایره آن ماده چسبناک است که فروید، تافگه امیر و مادرش و گذشته شخصی و تاریخیش را به هم مرتبط و آنها را از هم دور و نزدیک میکند. نکته مهم دیگر در مورد ساختار این رمان ساختار دایرهوار آن است که با رؤیا شروع و خاتمه مییابد. دایره بهعنوان نماد اصلی این داستان بر سازنده ساختار رؤیا گون آن است. مهمترین نماد در این داستان دایره است که در نام داستان نیز به چشم میخورد. در داستان امر چرکین شده یک دایره است که ابهام موجود در رؤیا را نمایندگی میکند. در عنوان داستان ما با ابهام ((یک دایرهی چرکین شده)) یا ((یک دایره چرکین شده)) روبرو هستیم. نویسنده مخاطب را با این چالش روبرو میکند که آیا دایره در یک معنای عام یا در یک معنای خاص است. داستان در محدوده امر خاص دایره (وجود تافگه) که انگار دایره زندگی اوست که چرکین شده و قربانی تجاوز خشونت و تروریسم است و دایره عام سرزمین مادری (کردستان) نویسنده است که آن نیز گرفتار جنگ، خشونت و تروریسم است؛ بنابراین معانی دوگانه دایره به تافگه و سرزمین مادری نویسنده ارجاع دارد که در نگاه نویسنده خشونت و جنگ آنها را چرکین کرده است و در رؤیا و کابوس دست از سر او برنمیدارند. امیر به مقتضای شغل و تحصیلش با جابهجایی در فروید دنبال روایت و شفای این دایره چرکین شده است. در آغاز و پایان رمان این مادر امیر است که او را از رؤیا بیرون میآورد. نویسنده این ساختار دایرهوار را در آخر رمان اینگونه بیان میکند: «انگار جاده دایرهوار بود از هر طرفش میرفتی. دوباره سر از جنگل درمیآوردی، حتی صدایمان که کمک میخاستیم دایرهوار به خودمان میرسید. هیچکس جوابی نمیداد. هر چه پیشتر میرفتیم، به نقطه مرکزی این راههای بن بست نزدیکتر میشدیم. داستان ص 58». دایره در این داستان نمادی از تکرار نیز می باشد. انگار برای امیر، تافگه تکرار دردهای سرزمینش و حتی مادرش نیز میباشد او در داستان شباهت چشمهای مادرش و تافگه را در زیبایشان جستجو میکند .اوج این تکرار برای امیر در جنگها و خشونتهایی است که در سرزمینش تکرار شده است. پایانبندی داستان با ترانه سوزناک ((گلنار)) که ارجاعی به کوچ تاریخی و اجباری کردهای کرمانج ایران به خراسان همراه با غارت و دزدیدن و غنیمت گرفتن زنان و دختران آنها بوده است؛ تکرار تاریخی امروز داعش در سرزمین کردهای ایزدی است که همراه با غنیمت گرفتن و تجاوز به زنان و دختران آنها بوده است. انگار همیشه پیکر زن در جنگ قربانی خشونت و تروریسم آن بوده است.
بسیار دور از ذهن نیست که نویسنده آشنایی خوبی با مفاهیم روانکاوی داشته است و روانکاوی را در قالب نمادهای جدیدی در داستان برساخته است. بهعنوان نمونه نویسنده در این داستان بهجای کاناپه روانکاوی از نماد پله برای فرد تحت روانکاوی استفاده میکند. انگار فروید بهجای اینکه بیمارانش را روی کاناپه بنشاند روی پلههای زیرزمین مینشاند تا به ناخودآگاه خود نزدیک شوند. پایین آمدن از پلهها نمادی از رسیدن به ناخودآگاه است. فروید در داستان میگوید: «من بیمارانم را روی پلهها درمان میکنم. داستان ص 28». امیر روی این پلهها بهمرور خاطرات گذشته خود میپردازد و کودکی خود را به یاد میآورد. نکته جالب در داستان وضعیت متفاوت تافگه، امیر و مادرش بر روی پلههای این زیرزمین است. در داستان میخوانیم که تافگه نتوانست پلهها را پایین بیاید و سریع بالا رفت (داستان ص 30 ). آری تافگه گرفتار تجاوز و بحران ناشی از آن است و شدت جراحت و زخمهایش آنقدر شدید است که یادآوری آنها برایش سخت است. مادر امیر هرگز روی پله های خانه ی پرفسور فروید نرفت فقط در خاطرات امیر مادرش روی پلههای زیرزمین دارد گریه میکند. (داستان ص 32). اما امیر روی پله سوم خشکش زده است و روی پله سوم تداعی میکند که نمادی از مثلث پدر –مادر –کودک در روانکاوی است همچنان که تداعیهای داستان به این روابط میپردازد. در این بخش که شامل تداعیهای امیر روی پله سوم از گذشته خود است انگار تجربه ی خود نویسنده در کردستان ایران بازگو میشود و محل وقایع شهر کامیاران است که در آن همواره یهودیها در کنار مسلمانان زندگی کردهاند. مادر امیر یهودی بوده است که به خاطر عشق و ازدواج با پدر امیر مسلمان شده است اما پدر امیر الکلی و بیثبات بوده است، به مادرش خیانت کرده است و در یک تصادف میمیرد. این بخش از داستان هماره با ایدئالسازی مادر و نا ارزنده سازی پدر همراه است و در بسیاری از جاهای داستان امیر با شخصیت پروفسور فروید بهعنوان پدر نمادین همانندسازی میکند. در تداعیهای امیر تقابل نسلها را میبینیم که مادربزرگ امیر برخلاف مادر او حاضر نبوده است به خاطر عشق مذهب خود را تغییر بدهد و زودتر از آنها از ایران مهاجرت کرده است. در تداعیهای امیر تقابلهای میان عشق و مذهب و عشق و جنگ خود را نشان میدهد و انگار امیر در این تقابل جانب عشق را میگیرد که در فانتزی شدید او برای نجات مادرش و حتی تافگه بهعنوان جایگزین مادر خود را نشان میدهد. چراکه تافگه هم همانند مادر او دچار زخم و جراحت شده است و او نیز همانند مادر گرفتار تعصب مذهبی بوده است؛ بنابراین فانتزی شدید امیر برای نجات تافگه را میتوان همانند دایره خاص و عام در عنوان داستان هم به گذشته امیر و فانتزی او برای نجات مادر و هم به دردهای سرزمین مادریش در یک معنای عام ارتباط داد.
نویسنده در داستان بهخوبی در بستر یک تجربه شخصی؛ تجربه تاریخی و فرهنگی را وارد کرده است و آنها را در همدیگر ادغام کرده است. نویسنده در قالب ترومای تافگه (تجاوز ناشی از تروریسم مذهبی) ترومای تاریخی سرزمین کردستان (جنگ و قربانی شدن آنها) را به همدیگر ارتباط داده است. در این بخش میتوان به ارتباط امر تروماتیک و تاریخ پرداخت که همانطور که تافگه نمیتواند درد ناشی از تجاوز و جنگ را تاب بیاورد. نویسنده نیز در یک ترومای تاریخی دردهای سرزمینش را بازگو میکند. در تعریف تروما ازلحاظ علمی بیانشده است که اتفاقی است که مغز قادر به پردازش آن نیست یا از دیدگاه روانکاوی اینگونه تعریفشده است که ایگوی پریشان قادر به تحمل ضربه ناشی از آن نیست (نازیو ، 2005). همانگونه که خاطرات تافگه در قالب فردی پردازش نشدن این تروما را نشان میدهد (جایی در داستان که تافگه به خاک تجاوز میکند). ترومای تاریخی نویسنده نیز ایگوی او را پریشان کرده است و به شکل یک کابوس بر خواب او وارد میشود (فضای کردی داستان ارجاعاتی به موسیقی کردی و ارجاع تاریخی ترانه سوزناک گلنار و وحشیگری داعش در سرزمین شنگال). ریکور در مقاله تاریخ و خاطره با ارجاعاتی به آثار فروید رابطه تاریخ و خاطره را بازگو میکند او بر اساس دو مقاله فروید ((ماتم و مالیخولیا (1917) و به یادآوری ، تکرار و حلوفصل کردن (1917) )) دو عمل سوگ و مالیخولیا و تکرار و به یادآوری را در برابر هم قرار میدهد که اعمال سوگ و یادآوری دارای جنبه ی درمانی است اما مالیخولیا و تکرار کردن دارای جنبه ی بیماری است (ریکور ، 1374). تمام تلاش نویسنده در این داستان بابیان کردن دایره چرکین شده تافگه و سرزمینش تلاشی برای سوگواری برای این خاطره و یادآوری کردن آن است تا از شر آنها رها شود. چون عمل سوگواری کردن از دیدگاه فروید ما را از شر مالیخولیا شدن نجات میدهد و به خاطر آوردن نیز ما را از شر تکرار کردن نجات میدهد. از دیدگاه ریکور روایت کردن فضایی را برای التیام خاطره نیز ایجاد میکند و روایت کردن یک وظیفه سیاسی و عملی است که بر نابودی گذشته به مبارزه میپردازد (ریکور ، 1374). نویسنده نیز با روایت کردن این داستان دنبال التیام خاطرههای فردی و جمعیش در قالب این داستان و در ساختار رویای گون آن است و با ارتباط آن با تاریخ جمعی و فرهنگیش وظیفه خود را برای جلوگیری از نابودی گذشته میخواهد انجام دهد. هرچند که آن را نیز با گذشته شخصی خود ارتباط میدهد.
اما داستان فقط یک رؤیا نیست بلکه یک کابوس نیز است. از دیدگاه فروید رؤیا نگهبان خواب است و نمی گذارد ما از خواب بیدار میشویم؛ اما هنگامیکه رؤیا وحشتناک میشود و تبدیل به کابوس میشود ما دیگر نمیتوانیم بخوابیم (فروید ، 1917). همانطور که امیر در آغاز و پایان داستان از خواب میپرد و کابوس وار داستان به پایان مییابد و همه قربانی میشوند چه تافگه، چه امیر و چه پروفسور فروید و مادرش ... فروید همواره عصایش در گل گیر میکند و در داستان میگوید «هیچوقت در برابر تجاوز و جنگ نتوانستم مقاوم باشم داستان ص 44»؛ و درنهایت همراه با مادر امیر قربانی خشونت تروریسم میشود. امیر و تافگه نیز در زمان خشونت و ترور یخ میبندند و بهعنوان یک تکرار تاریخی در یک دایره تکرار میشوند. درنهایت پروفسور فروید نیز که نماد جهان مدرن برای درمان دردهای چرکین شده است در برابر دردهای بیامان تافگه و امیر و مادرش بهجز همدلی و همدردی نمیتواند داشته باشد. چرا که در دنیای جنگ و ترور همه قربانی میشوند ... همه ...تافگه ...امیر... فروید ... مادر ...سرزمین ...دایره... چه شخص و چه جامعه باشد.
-Freud, Sigmund. (1900). Interpretation of dreams. Standard Edition, 5
-Freud, Sigmund. (1920). Manifest Dream Content and Latent Dream Thought. New York. Boni & Liveright. A General Introduction to Psychoanalysis
-Freud, Sigmund. (1914). Remembering, Repeating and Working-Through. Trans. and Ed. James Strachey. New York: W.W. Norton, 1961
-فروید ، زیگموند. (1974) .کارکرد رویا. ترجمه یحیی امامی .فصلنامه ارغنون .شماره 21. بهار 1382
-هومر ، شان (2001). لکان . ترجمه محمد علی جعفری و سید محمد ابراهیم طاهائی(1394)، نشر ققنوس
-سنت کلر. مایکل، روابط موضوعی و روانشناسی خود. ترجمهی علیرضا طهماسب و حامد علی آقایی. تهران: نشر نی 1388
-موللی ، کرامت .(1391). مبانی روان کاوی فروید و لکان . نشر نی
-نازیو ، خوان . (2005). کتاب رنج و عشق . ترجمه محمد علی جعفری (1394). نشر اطلاعات
-ریکور ، پل (1374). تاریخ ، خاطره و فراموشی . گفت و گو ، شماره 8