جامعه نیاز دارد «دیگریهایی»را که در ذهنهای سیاستزده ساختهایم به رسمیت بشناسیم و با همه آنان که در اندیشه ایرانند به گفتوگو بنشینیم. پس بهتر آنکه اصحاب سیاست و معرفت باب گفتوگو را در هر سطحی که میتوانند باز کنند. گفتوگو میدانی وسیع است، نه خیابانی یکطرفه و همه آنانی که توانی دارند باید کاری کنند که همگان به این میدان بیایند.
به گزارش عطنا، هادی خانیکی، استاد ارتباطات اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی در یادداشتی در همشهری به اهمیت مشارکت عمومی در حل بحرانهای ملی پرداخته است که در ادامه میخوانیم؛
این روزها و ماهها ذهن و زبان مردم- اعم از نخبه و عامه- درگیر دغدغههایی درباره آینده است.
دغدغههایی که معمولا همه عرصههای زندگی را از خصوصی تا عمومی و از اقتصاد و سیاست تا اجتماع و فرهنگ در برگرفته است و برهمان اساس نگرشها و رفتارهای فردی و اجتماعی را هم تحتتأثیر قرار داده است. در واقع تصویر آینده و تصورهایی نسبت به آن بهویژه در جامعه و جهان دستخوش تغییر- آن هم تغییرات پیچیده و پرشتاب - عامل اساسی در شکل دادن وضع کنونی ماست.
آینده را کشف نمیکنند، آینده را میسازند و مهمترین مصالح برای ساختن آینده جلب اعتماد و مشارکت همه آنانی است که باید در عبور از دشواریها، تنگناها و حتی بحرانها باهم و نه در برابر هم باشند.
چگونه مردم، نخبگان، نهادهای دولتی، بخش خصوصی و کنشگران عرصه سیاست میتوانند در کنار دولت و دستگاههای رسمی قرار گیرند و برای عبور از بحرانها به فهم و نگاه و کنشی مشترک برسند؟ این پرسش نه بیپاسخ است و نه گرفتار در چنبره پاسخهای محال.
میتوان و باید با درک بموقع ضرورتهای پیش روی کشور دست به کارهای شجاعانه زد، باید تن به گفتوگو داد، آن هم نه گفتوگو از سر بینیازی و بیدردی بر سر مسائل حاشیهای و زینتی بلکه گفتوگو از سر درد و نگرانی بر سر همه آنچه ایران امروز و فردا نیازمند توجه به آنها هستند. این گفتوگو برای از میدان به در کردن هیچ رقیبی نیست،
برای به میدان آوردن همه کنشگرانی است که میتوانند برای برونرفت از تنگناها و بحرانهای نقشآفرین مؤثر باشند، همه مخاطبان پیامهای کلیشهای و رسمی، همه بیرونافتادگان از نظمهای دیوانسالارانه و محافظهکارانه که دارای اعتبار و اقتداری مشروع و مقبولند.
این گفتوگو سطوح گوناگون و سازوکارهایی شناخته و ناشناخته دارد، دشوارترین و در عین حال مؤثرترین سطح آن، گفتوگوی سیاسی و گشودن افق دیده در عرصه سیاست است. عرصه بر گفتوگوی ملی در آنجا تنگ میشود و جامعه نخبگان و حوزه عمومی از آن نقطه رو به فروبستگی میگذارند که فرهنگ سیاسی نخبگان سر از اولویت گفت و شنود میپیچاند.
به گفته ماروین زوئیس وقتی فرهنگ سیاسی نخبگان ایرانی به سوی 4ویژگی «بدبینی سیاسی»، «بیاعتمادی شخصی»، «احساس عدمامنیت آشکار» و «سوءاستفاده بین افراد» رفت، رفتار سیاسی آنان نیز به سوی گریز از مشارکت و رقابت مؤثر میل کرد.
اما اکنون باید با جدیت و با سرعت از این درماندگیهای آموخته شده و غیرگفتوگویی گذشت و بر ذهنیتها و کلیشههای غیریتساز فائق شد. جامعه نیاز دارد «دیگریهایی»را که در ذهنهای سیاستزده ساختهایم به رسمیت بشناسیم و با همه آنان که در اندیشه ایرانند به گفتوگو بنشینیم. پس بهتر آنکه اصحاب سیاست و معرفت باب گفتوگو را در هر سطحی که میتوانند باز کنند. گفتوگو میدانی وسیع است، نه خیابانی یکطرفه و همه آنانی که توانی دارند باید کاری کنند که همگان به این میدان بیایند.