به تازگی کتاب «فلسفهی ارتباطات» نوشتهی کنستانتین بودوریس و جان پولاکاس با ترجمهی غلامرضا آذری و حسین کیانی به همت انتشارات ققنوس منتشر شده است. این کتاب تلاشی برای تأمل در فلسفهی ارتباطات در یونان است.
به گزارش عطنا به نقل از شهرکتاب، نویسندگان این جستارها، با توجه به برخی از پدیدههای معاصر همچون گسترش شگفتآور فناوری ارتباطات عمومی یا کاربردهای فراگیر رایانه و اینترنت، نظر خود را به فرهنگ یونان و آراء و اندیشههای آن معطوف کردهاند؛ چراکه به گمان آنان، این اندیشهها میتوانند ما را در فهم شیوههای برقراری ارتباطات یاری کنند.
نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه ۲ آذر ساعت به نقدوبررسی کتاب «فلسفهی ارتباطات» اختصاص یافت؛ در این نشست دکتر باقر ساروخانی، دکتر سیدحسن حسینی، دکتر غلامرضا آذری و حسین کیانی حضور داشتند.
کیانی در ابتدای سخنان خود شرح چیستی فلسفهی ارتباطات را ضروری دانست و خواندن بخشهایی از کتاب «علوم اطلاعات و ارتباطات» نوشتهی الکس موکی یلی، با ترجمهی محمدمهدی فتورهچی را در تحقق این امر مؤثر ارزیابی کرد: «در صبحی بهاری نابینایی روی پل بروکلین گدایی میکرد؛ روی زانوانش پلاکاردی با این عبارت بود: کور مادرزاد. در مقابل او جمعیت با بیتفاوتی میگذشتند. فردی ناشناس میایستند، پلاکارد را بر میدارد، آن را میچرخاند و با خط بدی این کلمات را مینویسد: بهار است و من آن را نمیبینم. این را مینویسد و میرود. طولی نمیکشد که معجزهای واقع میشود. هر رهگذری سر میچرخاند؛ بسیاری از آنان متأثر شده، توقف کرده و سکهای را در کاسهی گداییاش میاندازند.»
وی تاکید کرد: فلسفهی ارتباطات این رخداد را توجیه میکند؛ آیا صرفا تغییر تعدادی کلمه چنین وضعیتی را موجب میشود؟ یا کلمات یادشده هریک دارای ژرفساختها و معانیای هستند؟ این کلمات چگونه با مخاطب ارتباط مییابند؟ ارتباطات چه پیامی را از سوی چه کسی به چه کسی با چه تاثیری منتقل میکند؟ فلسفهی ارتباطات پرسشهایی از ایندست را پاسخ میدهد. فلسفهی ارتباطات حوزهای از دانش گستردهی ارتباطات است که به مطالعهی عقلانی ارتباط از حیث چیستی آن میپردازد. این حوزه از دانش تقریباً سه دهه است که در آمریکا و برخی دانشگاههای اروپایی در شکل و صورتی جدی مطرح است. حال آنکه میتوان بنیادهای آن را که ریشه در رتوریک دارد در فلسفهی یونان باستان پی گرفت.
کیانی ضمن طرح پرسشها و مصادیقی ارتباطات را مبحثی میانرشتهای خواند و تصریح کرد: ارتباطات از علومی چون، جامعهشناسی، روانشناسی، نشانهشناسی، فلسفه، هنر و زیباییشناسی بهره میجوید. هدف ارتباط اثربخشی است و حقیقت این است که چگونه میتوان روی بینش، منش و کنش مخاطب اثر گذاشت. البته این اثرگذاری میتواند هم روی به توسعه، پیشرفت و تعالی داشته باشد و هم روی به انحطاط؛ بستگی به شیوه و سیاست استفاده از آن دارد. از همینروی ارتباطات بهعنوان ابزاری قدرتمند همواره در اختیار دولتمردان است.
وی در ادامه به شرح و تبیین پرسشهایی پرداخت که در فلسفهی ارتباطات مطرحاند؛ کیانی این امر را در فهم بیشتر چیستی فلسفهی ارتباطات مؤثر ارزیابی کرد و گفت: چهچیز یا چیزهایی (افکار، معانی، احساسات، پیامها، ارزشها) بین ما مبادله میشوند؟ (چیستی هریک از مفاهیم یادشده نیز باید بررسی شود)؛ شیوه یا شیوههای ارتباطات (لفظی، استعاری، مجازی، شاعرانه و بر پایهی شیوههای ادبی) چیستند؟ افکار ما چگونه مبادله میشوند؟ افکار و ایدهها چگونه درک و فهم میشوند؟ (اندامهای حسی، ذهن، حافظه و عقل چه نقشی دارند؟)؛ چگونه میتوان افکار، مقاصد و نیات دیگران را دریافت؟ آیا هر پیام نوعی فراپیام با خود دارد؟ آیا میتوان با بیان یک مفهوم، قصد و نیت آن را به دقت بیان کرد؟ فلسفهی ارتباطات با پرداختن به این پرسشها مؤثر خواهد بود. فلاسفه همواره به ارتباطات علاقهمند بودهاند؛ از آنجمله میتوان به برخی فلاسفهی پیشاسقراطی، سقراط، افلاطون و ارسطو اشاره کرد. در سدهی نوزدهم نیز با اهمیتیافتن بحث زبان، فلسفهی ارتباطات به همت کسانی چون هومبولت و هردر مطرح شد و از آنپس به همت شلایرماخر و دیلتای به هرمنوتیک تحول یافت. در سدهی بیستم نیز، هایدگر، گادامر، ریکور و تیلور سنت یادشده را به اوج رساندهاند.
کیانی به شرح و تبیین آرای برخی فلاسفه در حوزهی فلسفهی ارتباطات پرداخت و اظهار داشت: سنت اگوستین بر این عقیده است که جستجوی خدا در درون اولین تجربهی ارتباطی انسان است. کانت شناخت را درون سوژهی فردی قرار داده است؛ به این معنی که آن را به عالم معنا مرتبط نمیکند؛ لذا ارتباطات درونفردی را محور ارتباطات انسانی قرار میدهد. ارتباط درونفردی عقلانی باید در نهایت به مرحلهای برسد که دیگر نیاز هرگونه هدایت بیرونی را مرتفع کند. از اینروی به زعم او روشنگری نوعی بلوغ است. کییر کگور شرط وصول کمال را رویارویی با خدا میداند؛ هرچه این رویارویی بیشتر باشد انسان از هستی بیشتری برخوردار است. به عقیدهی او این مواجهه امری سوبژکتیو و انفسی است. سارتر نیز این معنا را در عبارت «انسان یعنی میل به خداشدن» طرح کرده است. در انسانشناسی فلسفی یاسپرس نیز آدمی با انتخاب خود، هر لحظه در حیطهای از هستی قرار میگیرد تا به مرتبهی هستیدار دست یابد؛ این شخص از مرز نیازها و انگیزههای طبیعی خارج میشود.
کیانی در انتها ضمن شرح برخی مولفههای کتاب ویراستاران آن را نیز به اجمال معرفی کرد.
آذری شکل آشنایی خود با کتاب «فلسفهی ارتباطات»، چرایی گزینش آن برای ترجمه و نیز ضرورت و دشواریهای ترجمهی آن را شرح داد؛ وی از آنپس تصریح کرد: من در تابستان سال ۸۷ با عنوان این اثر آشنا شدم و آن را حاوی چالشهای مختلف، تضارب آرا و دیدگاههای مختلف و متنوع یافتم؛ از دیگرسو آسیبهای این حوزه در دانشگاهها را نیز در نظر داشتم؛ از اینروی ترجمهی آن را در دستور کار قرار دادم تا بتوان کاری خوب (نه ایدهال و آرمانی) را برای شروع مطالعات در این حوزه ارائه کرد. این کار در پی مشغلههای فراوان به فرصتهای دیگر موکول میشد و به درازا میانجامید تا سرانجام به اتفاق کیانی محقق شد. ضروری است به خدمات دکتر حسینی در دانشگاه صداوسیما نیز اشاره کنم؛ او با وجود مشکلات متعدد رشتهی فلسفهی رسانه را راهاندازی کرده بود. باید در نظر داشت، از آنجاکه فلسفهی ارتباطات بر فلسفهی رسانه مقدم است، پرداختن به آثاری از ایندست ضروری مینماید. من در میزگردها و پنلهای مختلفی که در آنجا برگزار میشد بر این امر تاکید میکردم. کار ترجمه در سال ۹۰ و ۹۱ آغاز شد؛ مقالات بادقت ترجمه شدند؛ روخوانی و دقت در جزئیات و مفاهیم به همت کیانی صورت یافت.
وی ضمن اشاره به دشواریهای ترجمه و آسیبهای موجود در حوزههای آکادمیک علوم ارتباطات اظهار داشت: انتقادی جدی بر وزارت علوم و آموزش عالی وارد است که در قالب نوعی ریسک، ترجمهی این اثر را موجب شد. فلسفهی ارتباطات از هستی و حضور آدمها نزد یکدیگر سخن میگوید؛ حال آنکه در دانشگاه تهران (دانشگاه مادر) تنها طی دو واحد عرضه میشود. ممکن است بتوان بسیاری از مواد درسی را در واحدهای مختصر و مفید عرضه کرد؛ اما باید در نظر داشت ایدئولوژی مستتر در رسانههای مختلف مبنای فلسفی دارند. من بنا داشتم مقدمهی مفصلی بنویسم؛ بر اساس آرای ادیبسلطانی شاید «جستار» (به معنی سخنی مفصل یا فصلی از یک کتاب) واژهای مناسب باشد برای مطلبی که بر شروع یک بحث مفصل دلالت دارد. بنابراین این جستار را آغاز کردم که در آینده خود به کتابی مفصل با عنوان «فلسفهی نظریههای ارتباطات» تبدیل خواهد شد.
آذری افزود: آن بحث از آرای پیشاسقراطیها آغاز شده است. شاید این نظرگاه مطرح شود که آنها اغلب بر فلسفهی طبیعی تاکید داشتهاند؛ اما آنچه در این بحث فراهم آمده است، برداشتهای ارتباطی من از نگاه فلسفی آنها است. به نظر میرسد بیشتر فلاسفه و فلسفهپژوهان اساس کار خود را بر برداشت فلسفی استوار کردهاند؛ به عبارتی برداشت من از آرای فلاسفه به مثابه نگاهی تأویلی است که در این چارچوب میگنجد. از این منظر میتوان به آرای تمام فلاسفه نظر کرد. کتاب «طرحوارههای فلسفی در نظریهی ارتباطات» شامل نوزده فصل است؛ از مجموع فصول این اثر چهارده فصل به همت یهودیها نوشته شده است؛ شاید پیشگامی آنها در علوم انسانی و اجتماعی در خور تأمل است. من در پی جمعآوری دلایل آن هستم. در کتاب یادشده آرای مختلف از جبهههای مخالف وجود دارد. ترجمهی آن نیز در دستور ما قرار دارد.
وی در انتها به شرح نکاتی دربارهی عناوین مقالات کتاب «فلسفهی ارتباطات» پرداخت و تاکید کرد: برخی عناوین مقالات ما را مشعوف میکرد؛ «چالشهای اخلاقی برای ریطوریقای ارسطو در عصر ارتباطات واسطهمند» و «تخیل در ارتباطات عاطفی فریبنده» از آن جملهاند. دربارهی دومین عنوان باید در نظر آورد که عواطف به مثابه بروز احساسی هیجانات هستند؛ حال آنکه در بسیاری متون برگردان واژگانی که بر مفاهیم «هیجانی» و «عاطفی» دلالت دارند به نادرست صورت میگیرد. به هر روی این اثر در دسترس مخاطب قرار دارد و امیدواریم بتواند مقدمهای برای ورود به بحث فلسفهی رسانه باشد.
ساروخانی خاستگاه فرهنگ را لحظهی برقراری ارتباط میان انسانها دانست و گفت: جانمایهی انسانیت ارتباط است؛ سرچشمهی فرهنگها ارتباطات انسانی است؛ بدون ارتباطات هیچیک از دستاوردهای یادشده حصولپذیر نبودند. ارتباطات به ما غنا میبخشند و ما را به انسان بدل میکنند؛ به تصور من ارتباط گاه تولد ثانوی است. البته برخی صاحبنظران این نظریه را باور ندارند؛ روسو یکی از آنها است؛ او در یکی از آثار خود به بحث دربارهی تفکرات تنهایی میپردازد و مزایای تنهایی را برمیشمرد. ولتر در پاسخ به او میگوید: کتاب شما جالب بود؛ اما با خواندن آن فکر کردم باید برای زندگی به جنگل بروم؛ اما در آن مقطع انسان خواهم بود؟ به نظر میرسد کتاب روسو نوعی تفنن است نه بیانگر واقعیت؛ او خود از تفکرات انسانی استفاده کرده است؛ در دیگر آثار وی (امیل، قرارداد اجتماعی و...) میتوان این رویکرد را دید.
وی افزود: ارتباط اساس حیات انسانی است؛ از اینروی اولین بحث من در کتاب جامعهشناسی ارتباطات، ارتباط بود. از آنپس انزجار و وحشت از تنهایی را در نظر آوردم. این درست است که جامعهی جدید اعدام را از میان برداشته است؛ اما تصور کنید انسانی برای روزهای پیدرپی در تنهایی به سر برد؛ این به نوعی بازنمایی اسطورهی پرومته است. بنابراین در یونان باستان این بحث مطرح شده است؛ آنها به چیستی انسان و ویژگیهای او اندیشیدهاند؛ واژگان و اصطلاحاتی که آنها در برابر «اشرف مخلوقات» میگذارند دال بر این است که انسان موجودی سازنده و اندیشمند است که مهمترین ویژگی او ارتباطیبودن است؛ ذات انسان بر این ویژگی استوار است. از اینروی امروز به کسانی که مقاله مینویسند توصیه میشود که در ارتباط با دیگران این امر را صورت دهند؛ آنها باید تجربیات گذشتگان را در نظر آورند و در جمع قرار گیرند؛ زمانی دادههای ایشان مطلوب است که در ارتباط با دیگران و با استفاده از آنها صورت گیرد.
ساروخانی «کتاب» را عامل بسط ارتباط دانست، این مقوله را زیبا ارزیابی کرد و افزود: باید در نظر داشت بعد دیگر «کتاب» فلسفه است. در حوزهی جامعهشناسی (در جهان) اشتباهات بزرگی صورت گرفته است؛ وقتی، تنها در حوزهی فلسفه گام میزدیم و این نادرست بود؛ اما به هر روی از این دنیا خارج شدیم و به دنیای پوزتیویسم وارد شدیم. این دنیا انتزاعی است؛ در پی آن بودیم که علوم انسانی را چون علوم طبیعی دقیق و منظم طراحی کنیم. بنابراین فلسفه و اندیشه را کنار نهادیم و دنیای ریاضیات و آمار را برگزیدیم و کامل شکست خوردیم؛ حتا دنیای فیزیک و طبیعت هم از دنیای انتزاع رنج برده است. بنابراین دوران سوم که درست مینماید، دوران بازگشت به فلسفه است. البته در اینجا فلسفهی انتزاعی دوران نخست در نظر نیست؛ امروز اندیشهی کانت مطرح است؛ او میگوید اگر باید به فلسفه بازگردیم و از چیستی بپرسیم به متریال و مواد نیاز داریم؛ باید ابتدا واقعیت را رصد کنیم و بعد آن را در دنیای اندیشهای خود قرار دهیم و انتزاعش کنیم. بنابراین اندیشه به دادههای طبیعی نیازمند است. این دستاورد امروز ما است؛ بنابراین امروز به ارتباطات و فلسفهی ارتباطات نیازمندیم.
وی تاکید کرد: از آنپس انواع ارتباطات اهمیت مییابد؛ هرکدام ماهیت خود را دارد. ارتباطی که عواطف انسانی را انتقال میدهد با ارتباطی که دانش و خرد را انتقال میدهد کاملاً متفاوت است. بنابراین باید ماهیت آن را در نظر آوریم؛ بر نوعی از ارتباط عقلانیت معنوی حاکم است و بر نوعی دیگر عقل. من در بعد دوم کتاب خود به انواع ارتباط پرداخته و ماهیت هریک را شرح دادهام.
ساروخانی در ادامه به نقش فلسفهی یونان باستان در طرح فلسفهی ارتباطات اشاره کرد و در اینباره اظهار داشت: من سقراط را معمار راستین ارتباطات میدانم. سوفسطائیان نیز بر این مفهوم نظر داشتهاند؛ اما ارتباط را بهعنوان کالا در نظر میآوردند و به تغییرش دچار میکردند؛ اما سقراط ارتباطات را بر مبنای اخلاق پیریزی کرده یا به عبارتی آن را به ارتباطات افزوده است. یکی از براهینی که باید در نظر آورده شود برهان مامایی سقراط است. ما در برقراری ارتباطات در پی انتقال پیام هستیم و انتظار داریم مخاطب ابتدا به آن توجه کند، بعد آن را دریابد، بعد بپذیرد و سرآخر در عمل صورتبندیاش کند. سقراط ضمن ارائهی براهین مختلف بر امری دیگر تاکید دارد؛ باید سقراطی (مامایی) عمل کرد؛ مثلاً تاکید بر ناپسندبودن دزدی نمیتواند دزد را از دزدی بازدارد؛ باید او را در وضعیتی قرار داد که خود بر ناپسندبودن این کار تاکید کند. این مفهوم در این کتاب درج نشده است که باید به آن افزوده شود. ارتباط کالایی اساسی است؛ رمززدایی از ارتباط کاری بزرگ است و انواع برهانها را نیاز دارد. هدف اصلی ما درک نیت و کدزدایی از پیام است.
حسینی ذکر نکاتی دربارهی کتاب فلسفهی ارتباطات را ضروری دانست و اظهار داشت: ترجمهی مقالاتی دربارهی فلسفهی یونان باستان و ارتباطدادن آنها به ارتباطات دورهی مدرن کاری جسورانه است که با حساسیت انجام شده و نتیجهی آن پاکیزه و در خور تقدیر است. تاریخ نسبتاً جامعی از علم ارتباطات در این کتاب گنجانده شده است که خواندنی است. هم مترجمان و هم ویراستاران مطلبی را ارائه کردهاند که در خور تأمل است؛ آنها بر این عقیدهاند که ماهیت ارتباطات از عصر یونان تا به امروز یکسان است؛ هویت ارتباطی ما در سیر تاریخ یکسان باقی مانده است؛ ایشان این هویت را به سه عنصر کلام، گوینده و شنونده منحصر کردهاند. شاید آنها در صدد برقراری ارتباطی بودهاند میان مطالبی نسبتاً سنگین در بحث بلاغت یونانی با آنچه امروز علم ارتباطات خوانده میشود؛ ولی خلاف این نظرگاه در خود این اثر درج شده است. ارتباطات در دورهی جدید ماهیت متفاوتی یافته است؛ به ویژه در عصر رسانههای جدید نمیتوان از ارتباطات سنتی (حتا در تعاریف مشترک) سخن گفت.
وی تاکید کرد: بنابراین تاکید بر این مطلب نیازمند توضیحاتی است؛ با توجه به اینکه در خود اثر خلاف این نظریه آمده است. مترجمان در برگردان کتاب به «فلسفهی ارتباطات» چارهای نداشتهاند؛ اما اگر ممکن بود، انتخاب نامی دیگر شایسته بود: مثلاً بلاغت و گفتوگو در یونان. محتوای کتاب فلسفهی ارتباطات دربارهی بلاغت و گفتوگو در یونان است، البته از جنبهی مسائل مربوط به ارتباطات. کمتر میتوان این کتاب را فلسفهی ارتباطات نام نهاد؛ اگر مترجمان در استفاده از واژهی فلسفه ناچار بودهاند شاید مطلوبتر بود اثر «فلسفه و ارتباطات» نام میگرفت؛ چراکه فلسفهی ارتباطات بهعنوان یکی از فلسفههای مضاف ماهیت خاص خود را خواهد داشت.
حسینی ضمن اشاره به برخی مقالات، آنها را نامرتبط به فلسفهی ارتباطات دانست و افزود: برخی مفاهیم این اثر قدری شفاف نیستند. وقتی از فلسفهی ارتباطات میگوییم باید مفهومی مشترک از آن داشته باشیم. فلسفهی رسانه، فلسفهی ارتباطات، فلسفه و ارتباطات، فلسفهی وسایل ارتباط جمعی و چون آنها عناوین مختلفی است که در کتاب استفاده شده است؛ گرچه در دیباچهی مترجمان سعی شده است حداقل عنوان کتاب توضیح داده شود، اما میان ارتباطات (بهعنوان علمی دست اول) و آنچه فلسفهی ارتباطات میخوانیم (که مترجمان خود اذعان دارند به مبانی ارتباطات مربوط میشود، نه نظریههای ارتباطی) طبعاً تفاوت وجود دارد؛ این شفافیت مفهومی در این اثر دیده نمیشود. به هر روی آنچنانکه بین علم و فلسفهی علم تفاوت قائل میشویم باید بین علم ارتباطات و فلسفهی ارتباطات نیز تفاوت قائل شویم؛ در ارتباطات دربارهی انتقال معنا و نظریههای ارتباطی میگوییم؛ اما در فلسفهی ارتباطات دربارهی مفروضات فلسفی و هستیشناسانه و معرفتشناختی سخن میگوییم.
وی تاکید کرد: همین تفکیک را باید بین فلسفهی ارتباطات و فلسفهی رسانه لحاظ کرد؛ این دو مقوله یکسان نیستند. در فلسفهی رسانه مراد رسانههای جدید است (حال آنکه بسیاری صاحبنظران بر عقیدهاند که مطالعات رسانه در استمرار مطالعات ارتباطات درافتاده است). حتا وقتی از فلسفهی وسایل ارتباط جمعی میگوییم، باز موضوعی متفاوت را طرح کردهایم. مثلاً در فلسفهی رسانه مباحث و نظرگاههای متعددی طرح میشود دربارهی قابلیت انتقال معنا؛ اما در نظریات فلسفهی ارتباطات دربارهی قابلیت انتقال معنا تردیدی وجود ندارد. با توجه به آنچه گفته شد تفکیک میان چند مقولهی یادشده (فلسفهی رسانه، فلسفهی ارتباطات، فلسفهی وسایل ارتباط جمعی) ضروری است.
حسینی به رویکردها و نظریات ارتباطی مستتر در فلسفهی اسلامی اشاره کرد و اظهار داشت: در فلسفهی اسلامی فلسفه یا دانش ارتباطات ذیل معرفتشناسی قرار میگیرد. معرفتشناسی خود ذیل وجودشناسی است. در غرب نیز معرفتشناسی از هستیشناسی منفک شده است؛ بنابراین علم و معرفت از عوارض وجود (به معنای موضوع فلسفه) به شمار میآید. به نظر میرسد مدل معرفتشناسی ملاصدرا در این بحث مطلوب است. چرا وقتی از مسائل مختلف میگوییم، فهمی واحد داریم؟ یعنی فهمی واحد که به معنایی واحد متصل است از کدام مدل تبیینی در معرفتشناسی حاصل میشود؟ ملاصدرا بر این عقیده است که همهی ادراکات ما از حس آغاز میشوند؛ آنچه حس میشود در عالم خیال و عقل قرار میگیرد؛ از آنجاکه اذهان متفاوت از یکدیگر هستند، ادراکات افراد از یکدیگر متفاوت است. در اینصورت اگر کسی آب بخواهد ممکن است شکلات دریافت کند.
وی افزود: ملاصدرا بر دو مفهوم تاکید میکند که دانش ارتباطات میانانسانی را کاملاً تبیین میکنند؛ اول اینکه ما واقعگرا هستیم؛ به این معنی که عالم خارج حقیقتی مستقل است که میتواند خود را برای ما نمایان کند. دوم اینکه مکانیزم ذهن برای ساختهشدن صور ذهنی نزد انسانها یکسان است. این دو هرگونه نسبیتگرایی را حذف میکنند؛ اما در عین حال ادراک هریک از ما از همهی اشیا متفاوت است؛ در حالی که همه از یک چیز میگوییم.
گزارش تصویری این نشست را با هم میبینیم؛