«ثروتاندوزی» در تاریخ ایران، کاری جذاب به شمار میآمده اما «ثروتمندی» هیچگاه از آسیب و خطر تهی نبوده است. بررسی منابع تاریخی نشان میدهد ایرانیان از گذشتههای دور در کنار کشاورزی که معیشت غالب سرزمینشان را دربرمیگرفته، به بازرگانی با وجود همه سختیها به ویژه در زمینه جغرافیایی همچون نبودِ راههای مناسب، علاقه فراوان داشتهاند.
به گزارش عطنا، روزنامه شهروند مطلبی درباره جهانگردان تاریخی به قلم روزبه رهنما، روزنامهنگار منتشر کرده است که متن آن به شرح زیر است:
پ. امده ژوبر، جهانگرد فرانسوی و فرستاده ناپلئون به دربار ایران، در کتاب «مسافرت در ارمنستان و ایران»، مردمان این سرزمین را برگرفته از ذوق و خویشان، «سودجویان هوشیار در کارهای بازرگانی» مینامد که «خوشبرخورد» و «خستهنشدنی» و با عشق و شور روی به بازرگانی میآورند. وی مینویسد «آنها میانة اروپا و هندوستان هستند؛ آنها از راه زمینی با مخارج کمی محصولات را وارد میکنند و معمولا با سود متوسطی خرسند میشوند و امیدوار هستند که به این وسیله کار خویش را گسترش بدهند».
هینریش بروگش، جهانگرد و خاورشناس آلمانی در کتاب «در سرزمین آفتاب؛ دومین سفرنامه هینریش بروگش»، به این ویژگی ایرانی با تاکید بیشتر اشاره میکند «علاقه به سرمایهگذاری و قابلیت و توانایی فعالیت در زمینه صنایع و بازرگانی نه تنها در بین ایرانیان کم نیست، بلکه باید گفت یکی از خصوصیات اصلی این قوم بشمار میرود و موفقیتهای ایرانیان خارج از کشور که تحت حمایت قوانین ممالک مسیحی کار میکنند، گواه صادق این مدعاست».
او از تشکیلاتی منظم و مرتب در زمینه حملونقل میان تفلیس و دیگر شهرهای ماورای قفقاز نام میبرد که به یک ایرانی تعلق دارد. این جهانگرد اروپایی برای آن که گواههایی بیشتر در شیفتگی مردمان این سرزمین به ثروتاندوزی از راه کار، بیاورد، از ایرانیان یاد میکند که در سرزمینهای دیگر بدین کار مشغولاند
«در هندوستان یکصد و پنجاه هزار مهاجر پارسی با هوش و درایت ذاتی و پشتکار خود در زمینه بازرگانی و صنعت، ثروتهای کلانی اندوخته و در جامعه هند از احترام و اعتبار ویژهای برخوردارند».
آنان از این راه، دارایی و ثروت میاندوختند اما عاملهایی موجب میشد نه تنها نتوانند از ثروت بهدستآمده بهره شایسته ببرند، که، حتی از آشکارساختن آن نیز هراس داشته باشند. همین پدیده که پیامد یک وضعیت ویژه به شمار میآمد، خود، نیز پیامدهایی ناخوشایند در جامعه همراه میآورد؛ مهمترین آنها محرومماندن از ارزش افزوده ثروتی بود که نهان داشته میشد.
پارهای جهانگردان که در دورههای گذشته به ایران سفر کردهاند، با درک این مسئله، به تحلیل آن پرداخته، هم کوشیدهاند به علتهای پیدایی آن وضعیت پی برند، هم پیامدهای اجتماعی- اقتصادی آن را توصیف کنند.
این خاورشناس آلمانی، مهمترین عامل پیدایش این وضعیت را وضعیت کلی کشور در حوزههای سیاست و امنیت میداند و البته به پیامد کلان و کلی آن نیز اشاره میکند «ظاهرا هوش و استعداد فطری ایرانی تنها در وطنش ایران بخاطر عدم توانایی دولت در حفظ امنیت مالی و جانی اتباعش بازدهی نداشته و کشورش بدین خاطر از امکان توسعه و ترقی و رفاه اجتماعی محروم مانده است.»
میل شدید ایرانیان به ذخیره فلزهای قیمتی همچون طلا و نقره به جای پول را به این ویژگی پیوند میتوان داد. روایتهایی فراوان از گرایش و شیفتگی بسیاری از خانوادههای ایرانی نسبت به تبدیل پولها و دیگر داراییهایشان به طلا و نقره و پنهانداشتن آنها بر برگهای تاریخ ثبت شده است؛ این ذخیرهها تا زمانی از چرخه بهرهگیری برون میماندند که صاحبانشان به هزینهکردن آنها ناگزیر نمیشدند.
هینریش بروگش، ایرانیان را نه مردمان تنگدست، که، ثروتمندانی برمیشمرد که به علتهای ویژه دارایی خود را پنهان داشتهاند «معمولا ایران را کشوری فقیر میدانند، اما این گفته صحت ندارد. در ایران ثروتمندان زیادی وجود دارند». او از ثروتمندانی در ایران یاد میکند که «ترجیح میدهند سرمایة خود را به طلا که به سادگی قابل پنهان کردن است و سوددهی هم ندارد تبدیل کنند». به تعبیر این جهانگرد آلمانی «ضربالمثل معروفی که میگوید«طلا حرف نمیزند» در سرزمین آفتاب زیاد شنیده میشود».
او یادآور میشود «افراد ثروتمند در ایران کم نیستند (به عقیدة یکی از دوستان ایرانیم در ایران میتوان تقریبا هزار نفر ملیونر را نام برد!) اما آنها نه تنها پول خود را با دقت مخفی کرده و از به کار انداختن آن در کارهای سودآور اجتناب میورزند، بلکه همواره میکوشند، کسی از میزان ثروتشان اطلاع پیدا نکند و در میان مردم همچون افراد عادی جلوه نمایند».
عبدالله مستوفی نیز در کتاب «شرح زندگانی من يا تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه» هنگام توصیف دگرگونیهای اقتصادی جامعه از میانههای دوره قاجار و افزایش هزینههای زندگی و کاربرد تجملات در زندگی خانوادههای ایرانی، از کسانی یاد میکند که ناگزیر به بهرهگیری از چنان ذخیرههایی برآمدهاند
«زندگی چه از حیث مخارج و چه از حیث لوازم سنگین و پرحاشیه شده است. قیمت نان دو برابر ده سال قبل شده و به یکمن پانزده شاهی ترقی کرده است. ... با اینکه مواجب نوکر را به بیست و پنج قران ترقی دادهاند، این صنف مرفه نیست و آقاهاي باانصاف مجبورند کمکهائی بآنها بکنند. نوکر زیاد نگاهداشتن هم دارد از رسم میافتد. قلیانهاي بلوري سرطلاي میناکاري بقلیانهاي کوزهاي با سرگلی مشکی اصفهانی مبدل شده است. آقاها دیگر قلیان همراه نمیبرند. فراش جلو انداختن و نوکر زیاد نگاهداشتن کار حاجی عمواقلیهاست. ... باوجود این از راه رقابت یا حفظ آبرو و حیثیت همه بالادست همدیگر بلند میشوند. طلا و نقره اندوخته خانواده و حتی املاك را هم در راه این تظاهر زندگی، از کف میدهند».
لیدی مری شیل، همسر وزیر مختار انگلیس هنگام توصیف خلقیات کلی ایران، آنان را مردمانی همیشهمقروض مینمایاند. روایت او در اینباره، ما را به آن وضعیت ویژه در زمینه سرمایهاندوزی ایرانیان میتوان راه نماید. او در کتاب «خاطرات لیدی شیل؛ همسر وزیر مختار انگلیس در اوائل سلطنت ناصرالدین» مینویسد «ایرانیها واقعا مردم عجیبی هستند، زیرا اینطور به نظر میآید که همة مردم به نحوی مقروض میباشند: از پادشاه مملکت گرفته، که زیر بار قرض امپراطور روسیه است، تا یک قاطرچی بینوا. و شاید تنها کسانی که مقروض نیستند نزولخوارها باشند. وگرنه با هر کس که صحبت میکنید از قرضهای خود مینالد».
پ. امده ژوبر، فرستاده ناپلئون به دربار فتحعلی شاه نیز در کتاب «مسافرت در ارمنستان و ایران» با اشاره به «کمبود وسایل مبادله» در ایران، این مسئله را نه از روی ناآشنایی آنان با این وسیلهها، که، از یک هراس تاریخی برآمده میداند «با اینکه اختراع برات و پول کاغذی [اسکناس] در ایران بهیچوجه ناشناخته نیست ولی یک بیاعتمادی عمومی و ترس از اینکه حتی بطور غیر مستقیم میزان تمولشان برملا گردد و همچنین دوری نقاط، مانع از این بود که به طریقی جز مبادلات دست بزنند».
جهانگردان چه عاملهایی را در پیدایش چنین نگرش و اندیشهای نسبت پنهانداشتن سرمایه و مال میان ایرانیان تاثیرگذار میدانستهاند. هینریش بروگش، جهانگرد و خاورشناس آلمانی را نه از روی بیعلاقگی ایرانیان به کار و کوشش و کاربرد داراییهایشان در مسیر آبادانی کشور، که، پیامد یک «هراس» میداند که وضعیت کلی ایران در دل سرمایهداران و ثروتمندان پدید میآورده است.
او مینویسد «کسی جرات نمیکند ثروت خود را برای اجرای طرحهایی که برای خود و دیگران سودمند است نظیر احداث راهآهن، کارخانه یا تاسیسات بزرگ دامداری و کشاورزی که برای عمران و آبادانی کشور ضروری است، به کار اندازد». این خاورشناس پرآوازه، اندوختن دارایی و ثروت آشکار را در این سرزمین «خطر» برمیشمرد «کلا تملک اموال منقول و غیر منقول نظیر کارخانه و معدن، در ایران خالی از خطر نیست، بخصوص اگر عایداتشان زیاد باشد، چرا که کارمندان عالیرتبه و اشخاص متنفذ یا انواع و اقسام کارشکنیها و توسل به تهدید و ارعاب میکوشند تا از صاحب مال اخاذی کنند».
وی ناامنی مالی را دستاورد و نمایشگر چنین وضعیتی قلمداد میکند و روایتی تلخ از پیامدهای این پدیده ارایه میدهد «این نشاندهنده آن است که امنیت مالی در این کشور وجود ندارد. یکی از علل اصلی عقبماندگی ایران و فقدان تاسیسات صنعتی در این کشور همین عدم امنیت مالی است که باعث میشود سرمایهها و استعدادهای گریخته و منابع خداداد ایران همچنان در زیر خاک پنهان بماند و کسی به فکر استخراج و بهرهبرداری از آنها نیفتد و یا از استعداد خود برای تاسیس کارخانه یا تجارت گسترده با خارج استفاده نکند».