جمعی از استادان رسانه و ارتباطات اجتماعی در میزگرد ایرنا، نحوه اطلاع رسانی حوادث تروریستی اخیر تهران توسط صدا وسیما را گلدان محور و شکست خورده در برابر روزنامه نگاری موبایلی خواندند.
حوادث تروریستی روز 17 خرداد 1396 مجلس شورای اسلامی و مرقد امام خمینی(ره) - با 17 شهید و دهها مجروح- رخدادی غیرمنتظره دست کم برای افکار عمومی بود. مشاهدات عینی نشان میداد در پوشش این رویدادها، شبکههای اجتماعی مجازی گوی سبقت را از صدا و سیما و دیگر رسانههای رسمی کشور ربودند و این کانال تلگرام بود که حرف اول را در پوشش خبری حادثه ذکر شده زد.
به گزارش عطنا، این تعلل، انتقادات زیادی را متوجه رسانه ملی کشور کرد و خبرگزاری ایرنا را بر آن داشت تا عملکرد رسانه ها در ساعات ابتدایی وقوع حادثه را به نقد کارشناسی بگذارد.
آقایان مجید رضاییان، امیرعبدالرضا سپنجی و علیرضا عبداللهی نژاد میهمانان این نقد و بررسی ایرنا بودند. رضاییان که دکترای روزنامهنگاری دارد، تدریس در دانشگاه، بنیانگذاری روزنامه ایران، سردبیری روزنامههای مختلف و عضویت در شورای پنج نفره « تأسیس دانشکده خبر» از جمله سوابق و فعالیتهای وی است. دکتر سپنجی عضو هیئت علمی و رئیس پیشین پژوهشکده فرهنگ و ارتباطات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. دکتر عبداللهی نژاد نیز استادیار و معاون فعلی دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی است. وی، ارتباطات سیاسی و ارتباطات بین الملل تدریس میکند.
مشروح میزگرد ایرنا با عنوان «بررسی عملکرد رسانه ها در پوشش اخبار حادثه تروریستی تهران» در پی میآید:
ایرنا: برخی اعتقاد دارند بسیاری از رسانههای کشور در جریان پوشش رویدادهای حوادث تروریستی روز 17 خرداد ماه از شبکههای اجتماعی جا ماندند. دیدگاه شما در این زمینه چیست؟ آیا رسانههای داخلی بویژه صداوسیما و خبرگزاریها توانستند در این زمینه نقش خود را بخوبی ایفا کنند؟
رضاییان: حرفه روزنامه نگاری دارای شش قالب و فرم است. مصاحبه، گزارش خبری، یادداشت،سرمقاله، مقاله، نقد و خبر. در خبر، شما تابع رویداد هستید و باید پشت سر آن حرکت کنید اما اگر در خبر بتوانید همپای رویداد جنب و جوش داشته باشید، نام آن پوشش خبری است.
پوشش خبری هنگامی تجلی مییابد که خبر، بازتاب گسترده ای دارد و دو ارزش از هفت ارزش خبری در آن وجود دارد. در پوشش چیزی به نام selection وجود ندارد و نمی شود برجسته سازی کرد اما میتوان در میزان پوشش، چیزهایی را بر چیزهای دیگری در ضمن کار ترجیح داد.
در این ژانر روزنامه نگاری دو چیز در اختیار ما نیست: نخست گزینشگری و دیگری زمان.
اینجا اصلی وجود دارد که هرچند برای خبرنگار، آزاردهنده است اما بایست از آن تبعیت کند و آن اینکه اصل بر سرعت است؛ در عین اینکه ناگزیر از صحت هستیم، نمیتوانیم صحت را رها کنیم اما سرعت، اصل است و آنقدر اصلی و مهم است که صحت را باید در سایهی آن ببینید.
اما وقتی یک اتفاق به نام پوشش خبری افتاد، کار رسانهها چیست؟ آن را در فرصت بعدی خواهم گفت و فعلاً فقط به این سخن اکتفا میکنم که خروجی صدا و سیما و سایر رسانه ها نشان داد که در اجرای این تعهد خبری ناکام بوده اند.
سپنجی: از ایرنا تشکر میکنم که برخلاف اغلب رسانههای رسمی و غیررسمی کشور، سراغ کارشناسانی هم میرود که کمتر فرصت حضور در رسانه ها به آنها داده میشود.
نگاههای جدید میتواند کمک زیادی به تبادل اندیشه و نظر در جامعه کند. متأسفانه از این نظر یک انحصار وجود دارد. در فضای رسانه ها و اطلاع رسانی ما، تنها از افراد معدودی دیدگاه و نظر در حوزههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خواسته میشود و تنها همین دایره محدود کارشناسان، به طور مستمر تحلیل ارایه میدهند. کمتر دیدگاه جدیدی قابلیت طرح شدن پیدا میکند که شاید خود این موضوع هم از دلایل کم شدن اقبال مردم به این رسانه هاست. خوشبختانه فضای عمومی خبررسانی و تحلیل، تحت تأثیر فضای سایبری و پیام رسانهای موبایلی، علاوه بر ترک انداختن به این دید انحصاری، فرصتی برای بهنگام بودن را در اختیار جامعه قرار داده است.
بسیاری نخستین خبری را که از حادثه تروریستی اخیر دریافت کردند از طریق همین شبکههای اجتماعی و تلگرام بود و رسانههای رسمی با تأخیر به پوشش آن پرداختند اما درباره این واقعه تروریستی، روشن است که محور کارمان باید رخداد باشد.
در عین حال، صدا و سیما که انتظار میرود به عنوان رسانه ای پویا در همه جا حضور داشته باشد، مثل بسیاری موارد دیگر، موفق عمل نکرد. توجیه شان هم این بود که نهادهای بالادستی به آنها گفته اند، همین سکوت خبری و عدم حضور در میدان وقوع خبر را ادامه دهید. مثلاً شاهد بودیم در آن زمان خاص، راجع به شهریه مهدکودک صحبت شد و تنها یک تصویر کوچک و در گوشه صفحه از مجلس نشان داده میشد.
از آن جا که شخصاً از لحظه وقوع حادثه رسانه ها اعم از سایبری و غیرسایبری را رصد میکردم، غیر از فضای سایبری که تلاش زیادی میکرد و از بقیه رسانه ها به روزتر بود، اسکای نیوز عربی هم هرچه تصویر به دستش میرسید، پخش میکرد.
اما شبکههای تلویزیونی ما از جمله شبکه خبر، حتی یک زیرنویس هم درباره آن رویداد منتشر نکردند. یکی از رسانههای خارجی هم این حادثه را با تأخیری نیم ساعته و البته با بررسی جوانب موضوع و حرفه ای پوشش داد. بعد از آن بود که شبکه خبر، کمی به خود آمد. یکی از تلویزیونهای فارسی زبان خارجی هم از ساعت 14 و با حدود سه ساعت فاصله از زمان آغاز این حادثه به صورت زنده این خبر را پوشش داد.
همانطور که عرض کردم، صدا و سیما که انتظار میرفت محور اطلاع رسانی باشد به دلایلی این خواسته را برآورده نکرد؛ برخلاف حادثه پلاسکو که به دلایل خاصی، تقریباً پوشش لحظه به لحظه داد.
در این حادثه هم دوربین سیار این سازمان میتوانست با نیروهای نظامی و امنیتی وارد صحنه شود و به پوشش آن بپردازد. البته با ایجاد التهاب در جامعه مخالفم اما برای مثال، CNN وBBC دهها سال است که این کار را انجام میدهند و بحرانی هم به دلیل پوشش زنده رخدادها در جامعه هدف، رخ نداده است.
به نظر من اگر رسانه، آینه ای از جامعه مخاطبان هدفش نباشد، بازنده است و اهدافش محقق نمی شود. با بررسی روند خبری و برنامه سازی صدا و سیما هم مشخص میشود که این رسانه، متعلق به برنده ها نیست و الان نیز شاهدیم که بازندههای انتخابات، بیش از برندگان آن تریبونهای این سازمان را در اختیار دارند.
برای مثال، برنامه شبهای قدر شبکههای سیما را که به لحاظ آیینی و مناسکی بسیار رخداد پراهمیتی است، بررسی کنید. شبکههای مختلف سیما در این شب ها مراسمی را پخش میکرد که جریان و فرد بازنده انتخابات یا حامیان وی، محور آن ها بود. این یعنی، پشت کردن به مخاطب؛ مخاطبی که با پول و مالیات او، این رسانه عریض و طویل، سرپا مانده است. برای همین تکلیف مخاطب با این رسانه مشخص است. مردم دیگر از رسانههای آنلاین استفاده میکنند و حتی مراسم شبهای قدر را هم عده زیادی با استفاده از پخش آنلاین و سایبری دیدند و شنیدند. به عبارت دیگر، این رسانه با بودجه ای کلان، ارزش چندانی برای اطلاع رسانی و پوشش خبری مورد نیاز عموم مخاطبان قائل نیست.
عبداللهی نژاد: زمانی که از مبحث پوشش رسانهای حادثه تروریستی تهران صحبت میکنیم در واقع وارد ژانر مهم و پیچیده ای از روزنامه نگاری به نام 'روزنامه نگاری بحران' ( Crisis Journalism) میشویم. همان طور که از نام این ژانر پیداست؛ یک زمینه غیر عادی در گردآوری، تهیه، تنظیم و تولید، تدوین و انتشار محتوا در رسانه ها سر و کار پیدا میکنیم.
در حقیقت؛ روزنامه نگاری بحران از منظر کارکرد، سیاست گذاری، مدیریت و سپهر فعالیتهای حرفهای رسانهها با دیگر زمینههای روزنامه نگاری تفاوت پیدا میکند. در این نوع روزنامه نگاری، روزنامه نگار بحران با رویداد یا اتفاقی رو به رو است که با رویدادهای جاری و طبیعی تفاوتهای شکلی و ماهوی بسیار دارد.
اصطلاحاً این گونه رویدادها به لحاظ ماهیت، عوامل به وجود آورنده، سبکهای پوشش خبری و ارزشهای خبری مترتب بر آن با رویدادهای دیگر متفاوت است.
متأسفانه در نظام رسانهای ایران، فارغ از نوع رسانه و سبکهای متفاوت پوشش رسانه ای؛ بر اساس آنچه در خروجی رسانه ها میبینیم این تمایز، تفکیک شدگی و بخش بندی میان پوشش خبری و رسانه ای از بحران با دیگر زمینههای پوشش اخبار وجود ندارد. میتوان گفت رسانههای ایران به نوعی دنباله رو رویدادها هستند و یک نقش منفعلانه را بازی میکنند.
البته در حوادث و رویدادهایی همچون حادثه تروریستی تهران و نیز رخداد پلاسکو، بحران تا اندازه ای قابل پیش بینی نبود اما در رویدادهای پیش بینی پذیر نیز شاهد این انفعال رسانه ای و عدم خلاقیت هستیم. در واقع حتی در زمینه هایی از روزنامه نگاری - همچون روزنامه نگاری سیاسی – آنجا که به پوشش رسانه ای پدیده ای مثل انتخابات میرسیم، سناریوهای از پیش تعیین شده و دقیق و یک جدول برنامه خبری مطلوب را شاهد نیستیم.
در روزنامه نگاری بحران، فارغ از اینکه یک بحران طبیعی باشد یا ساختهی دست بشر، پیش بینی پذیر باشد یا پیش بینی ناپذیر، باید برنامه ای مدون برای چگونگی پوشش اخبار در رسانه ها به طور عام و رسانههای جریان اصلی بویژه رسانه تلویزیون داشت.
نخستین چیز در تدوین این برنامه، شناخت ماهیت بحران است و اینکه علل و عوامل بحران رخ داده چیست؟ اهدافش چه بوده؟ چه تأثیر و پیامدهایی میتواند داشته باشد؟ و پرسش هایی از این دست حتی درباره حادثه تروریستی تهران میتوان اینگونه نظر داد که گرچه رخداد تروریستی اخیر ناگهانی و اتفاقی مینمود اما دارای زمینه قبلی و تا حدودی قابل پیش بینی بود.
شما در روزهای قبل از حادثه، اظهارات مقامات عربستان سعودی را دارید و حتی هشدار وزیر خارجه عربستان که کاملاً آشکارا اعلام میکند که ما میخواهیم جنگ را به داخل مرزهای ایران بکشانیم. به هر حال این نهیب و هشداری است در این باره.
طبیعی است مدیران رسانه ها در جلساتی که با شورای عالی امنیت ملی برگزار میکنند تا حدودی و البته نه به صورت قطعی، در جریان رویدادهای تهدید آمیز احتمالی همچون حادثه تهران قرار گرفته یا قرار میگیرند. پس میشد تا حدی چنین وقایعی را پیش بینی کرد و برای آن آمادگیهای لازم را داشت.
در این رویداد، شبکه خبر تلویزیون، بدون توجه به نیاز نخست، تنها بر روی تاکتیک القاء آرامش به مردم حرکت کرد.
در مواجهه با این رویدادها و به منظور پوشش رسانه ای حرفه ای، میبایست تحریریه را متناسب با بحران آرایش داد و گروه یا سرویسی برای آن در نظر گرفت. به خصوص در کشوری مثل ایران که به طور مستمر با وقایع بحران گونه طبیعی مانند سیل و زلزله و نظایر آن دست و پنجه نرم میکند.
اما این حادثه نشان داد رسانههای ما برای چنین کاری آموزشهای لازم را ندیده اند.
در این خلاء، بسیاری دست کم نخستین اخبار حادثه را از طریق شبکههای مجازی و رسانههای اجتماعی همچون تلگرام دریافت کردند.
هرچند این مسأله نیز اجتناب ناپذیر مینماید؛ فراگیری و دسترسی سریع، آنی و آسان به شبکههای اجتماعی، جذابیتهای آن و نیز امکان ایجاد ارتباطات تعاملی دوسویه از جمله قابلیتهای شگرف رسانههای اجتماعی است که آنها را به عنوان رسانه ای فراگیر با ضریب نفوذ بالا بویژه در سه چهار سال اخیر تبدیل کرده است.
از منظر تئوریک و آنچه به علوم ارتباطات باز میگردد، به قول مانوئل کاستلز، اندیشمند نام آشنای حوزه جامعه شبکه ای، تقریباً به مدت دو دهه است که بشر به عصر 'جامعه شبکه ای' گام نهاده است. در عصر جامعه شبکه ای و جامعه اطلاعاتی روزنامه نگاری در زمینه ها و ژانرهای گوناگون تحول یافته و به دوران روزنامه نگاری سایبر و در چندسال اخیر به «روزنامه نگاری موبایلی» رسیده است؛ زمینه ای جدید از روزنامه نگاری که هم تعامل با مخاطب در آن وجود دارد و هم امکان استفاده از رسانههای مختلف و قابلیتهای چندرسانه ای (ترکیبی هم افزا از متن نوشتاری، پادکست، ویدئو، گرافیک، اینفوگرافیک، موشن گرافیک و...) به صورت همزمان.
از منظر ارتباطات سیاسی در عصر جامعه شبکه ای، به قول کاستلز، اصطلاحاً تحت تأثیر و نفوذ شبکههای اجتماعی جدید، قدرت جریان ها – منظور قدرتِ شبکههای اجتماعی- از جریانهای قدرت (سیاسی، اقتصادی و..) پیشی میگیرد.
در این فضا، ارتباطات بی مکان و بی زمان شده است. چنین تغییرات بنیادین و نهادی، شکلی و کارکردی، سپهر فعالیت حرفه ای رسانه ها را دچار تغییرات اساسی کرده است. پس برای ورود به این فضای جدید، باید برنامه داشت، دقیق عمل کرد و ساز وکار پیچیده، کارآمد، روزآمد و اثرگذاری را به کار گرفت.
به طور معمول در رسانه هایی که ساعت کار آنها چند نوبته و شیفتی است، شاهد آنیم رویدادهایی که بین ساعت 2 تا 3 بعدازظهر رخ میداد، معمولاً پوشش خبری مناسبی داده نمی شد. چون کار به ساعت پایانی خود نزدیک میشد و در حال تغییر شیفت هستند و گویی خبر باید در ساعتی که ما میخواهیم رخ دهد.
ایرنا: آقای دکتر رضاییان موضوع میزگرد را بیشتر از زوایه فنی مورد مداقه قرار دادند. جناب دکتر سپنجی سیاستهای رسانه ای صدا و سیما را نقد کردند. آقای دکتر عبداللهی نژاد هم بحث را در قالب روزنامه نگاری بحران پیش بردند. پرسش بعدی این است که اگر بخواهیم مقایسه ای بین عملکرد رسانه ملی با تلویزیونهای مطرح جهان درباره پوشش اخبار تروریستی مشابه داشته باشیم، این قیاس به چه منوال خواهد بود؟ به عبارتی کار از کجا میلنگد؟
رضاییان: سوال بجایی بود. خوب است مقایسه ای بین نوع پوشش رسانه ای تلویزیون CNN در حمله تروریستی داعش در پاریس و برلین با پوشش خبری صدا و سیمای ایران در حادثه تروریستی تهران انجام شود.
در جهان، نخستین اقدامی که برای مواجهه رسانه ها با یک بحران انجام میدهند، تشکیل سرویسی است به نام santez. وقتی که یک حادثه اینچنینی اتفاق میافتد به خاطر اینکه ابعاد مختلفی دارد از هر سرویس خبری یک نفر میآید و عضو سرویس سنتز میشود.
هیچ گاه یک دبیر سرویس، مسؤولیت را به عهده نمیگیرد و سردبیر رسانه، خودش مسؤول سرویس سنتز میشود یا معاونش را به این سمت میگمارد.
اما قبل از پرداختن به عملکرد صدا و سیما باید به این سؤال اساسی پاسخ گفت که مخاطب بر چه اساسی خبر یک رسانه را قبول و باور میکند؟ وقتی که نقش رسانه شما را درون خبر ببیند. یعنی هنگامی که مشاهده کند که شما نوشته اید بر اساس مشاهدات خبرنگار ما؛ این یعنی خبر شما یک پایه تولیدی دارد.
در هیچ جای دنیا خبرهای «وی گفت، وی افزود، وی تصریح کرد و..» نداریم. این جعلی است که در ایران رخ داده و گریبان همه رسانههای داخلی و مخاطبان آن را گرفته است.
ما با این «وی گفت وی افزود ....» خود، رسانه ها را به منابع خبر بدهکار کرده ایم. طوری که اگر خبرنگار اسم فلان منبع خبر را برجسته و مطرح نکند منبع به رسانه شما فشار میآورد و تحت مضیقه تان قرار میدهد.
در این ارتباط ابتدا باید خود رسانه ها را سرزنش کرد که نقش خود به عنوان یکی از منابع اصلی خبر را به فراموشی سپرده و حتی حذف کرده اند. آنها هیچ گاه نمی گویند خبرنگار ما گفت یا ما گفتیم بلکه میگویند فلان مسئول گفت، وی افزود و ..
در همین حادثه اخیر چند گزارش در رسانههای ما منتشر شد که موضوع را از زبان مردمی که آن اطراف بودند یا کسبه محل سوال کرده و از زوایه دید آنها هم ماجرا را بررسی کرده باشد؟ حتی یک خبر هم پیدا نمی کنید؟
از سه ضلع مثلث شاهدین، مشاهدات خبرنگار و گفت و گو با مسئولین، رسانه ها فقط همین گفتوگو با مسئولین را انتخاب کرده و اسم آن را هم گذاشته اند خبر!.
در حالی که در پوشش یک خبر همه کسانی که به نوعی با مساله درگیر بوده اند منابع مستقل از هم محسوب میشوند.
بگذارید به همین اقدام تروریستی اخیر بپردازیم. در همین حادثه ده ها نکته مبهم وجود داشت و رسانه ها باید به آن پاسخ میدادند: چطور فردی که 80 کیلو وزنش بوده 16کیلو مهمات با خودش به داخل نهادی چون مجلس آورده است؟ چطور از آن سوی ایران تا مجلس را درست آمده اما راهروها را اشتباه گرفته و ده ها مورد دیگر.
حال این نوع پوشش خبری را با حادثه پاریس مقایسه کنید. تروریستهای داعش 5 نقطه را به طور همزمان در پاریس مورد هدف قرار دادند. آیا رسانههای اصلی آنجا از حادثه عقب افتادند؟ هرگز. آنها مستقیم و لحظه به لحظه واقعه را به مردم گزارش دادند.
اما نوع پوشش صدا و سیمای ما درباره جنایت مجلس چه بود؟ من اسم آن را پوشش خبری «گلدان محور» میگذارم.
مجری صدا و سیما کنار یک گلدان نشسته و سوالات کلیشه ای میپرسید. شخصی هم آنسوی گلدان نشسته بود و داشت موضوع را به اصطلاح تحلیل میکرد!
انتظار دارند مردم هم حرفهایشان را باور کنند و سراغ دیگر رسانه ها نروند.
دوربین صدا و سیما باید در قلب حادثه باشد نه در یک جای امن و بی خطر یعنی کنار گلدان استودیو!
مردم فیلم خبری واقعه را از شما میخواهند نه یک مشت حرف تکراری و رسمی.
شاید بگویند رسانه ملی اسیر قدرت تلگرام و سایر رسانههای مجازی شده است. اما مگر در آمریکا و اروپا تلگرام و دیگر شبکههای اجتماعی نیست؟ سرعت اینترنتشان هم که اصلا قابل مقایسه با ما نیست. آنجا چرا شبکههای تلویزیونی شان در پوشش این گونه اخبار موفق عمل کردند؟ چرا CNN و رویتزر برابر تلگرام و توییتر و ... کم نمی آورند؟!
چون آنها این شبکههای اجتماعی را تبدیل به فرصت کرده اند. مثلا کریستین امان پور با توییت آن سه نفری روبرو شده بود که هنگام وقوع ترور در پشت یخچال یک رستوران قایم شده بودند. وی بلافاصله این توییت را تبدیل به خبر کرد. پلیس هم با تکیه بر همان خبر آن سه نفر را پیدا کرد. یعنی یک رسانه رسمی اطلاعات منتشره در یک شبکه اجتماعی را تبدیل به یک فرصت خبری کرد و از آن یک خبر خوب تهیه کرد.
البته ما در این حد از رسانه هایمان توقع نداریم. از طلا گشتن پشیمان گشته ایم مرحمت فرموده ما را مس کنید. ما به حداقل ها هم قانعیم ولی همان را هم نداریم.
سپنجی: چون در ابتدای بحثم این مقایسه را انجام داده ام اجازه میخواهم بیشتر به چرایی پوشش خبری نامناسب صدا و سیما به زعم خود بپردازم.
برخی دوستان مصاحبه کرده و گفته اند بهترین کاری که صدا و سیما انجام داد همین بود که خبر حادثه را پوشش نداد تا ایجاد التهاب نکند! بنظرم چنین اظهار نظرهایی به هر دلیل که باشد، غیر کارشناسی و غیر حرفه ای است. بعضی هم گفته اند نهادهای مسئول به صدا و سیما گفته بودند اینگونه عمل کند؟ سوال اینجاست که مگر این نهادها از قبل خبر داشته اند که چه اتفاقی قرار است بیفتد؟
مشاهده کردیم که صدا و سیما بعد از گذشت حدود 2 ساعت از وقوع حادثه، تنها با چند زیرنویس در شبکه خبر موضوع را مطرح کرد. بقیه رسانههای دنیا در این مواقع چه میکنند؟ بی بی سی و سی ان ان چه میکنند؟ اینگونه میشود که رسانه ای مثل بی بی سی که حتما منافع انگلستان برایش از همه چیز مهم تر است و دلش هم برای ما نسوخته، در قامت یک نهاد رسانه ای ظاهر میشود. نهاد رسانه ای، اصول مدونی برای فعالیت حرفه ای، مرامنامه اخلاقی و سنتهای دیرپای رسانه ای دارد که این آموزه ها از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا میکند. یعنی بزرگان و افراد مبرّز و حرفه ای هر رسانه، افراد جدیدالورود را تعلیم میدهند تا روند رسانه رو به رشد و پیشرفت باشد.
اما صدا و سیما قطعا از عرض و طول یک سازمان فراتر نمی رود. در همین 40 سال اخیر این سازمان حداقل 4 بار دچار تغییر و تبدیلات فراوان شده است. چون صدا و سیما، فارغ از اصول حرفه ای و صرفا در ابعاد یک سازمان و کلوپ سیاسی و ایدئولوژیک اداره میشود، در هر دوره هم با تغییر شرایط سیاسی و معادلات قدرت، مدیران ارشد و خرد و حتی تا لایههای پایین دستی نیز تغییر میکنند. اینگونه است که رسانه ای مثل صدا و سیما، رسانه عموم مردم و برنده ها نیست، بلکه تریبون بازنده ها میشود.
رسانههای ما، و بویژه صدا و سیما با تغییر ماهیت کار رسانه ای، سکوی پرتاب به مناصب حاکمیتی و سیاسی شده اند. بنابراین نمی توان خیلی از آنها انتظار داشت که در لحظه وقوع رویدادها ورود کنند و اخبار را با سرعت و دقت مناسب و به صورت حرفه ای پوشش دهند. مدیران آنها نمی خواهند سمتهای آینده شان خدشه دار شود.
معمولا مدیران رسانه ها و صدا و سیما میخواهند در آینده، رئیس مجلس یا رئیس جمهور شوند، در نتیجه کار اصلی رسانههای اینچنینی، اساسا اطلاع رسانی نیست، بلکه مدیران شان آمده اند تا آینده سیاسی درخشانی برای خود رقم بزنند.
به نظر میرسد صدا و سیما بعد از فشارهای اقتصادی سالهای 90 و 91 و واقعی شدن قیمت ارز، دیگر نمی تواند 50 تا 60 شبکه تلویزیونی، رادیویی، استانی و رسانههای متعدد مکتوب را اداره کند. دیگر، بیت المال و بودجه کشور، توانایی اداره این تعداد شبکههای بی کیفیت و کم بازده را ندارد.
در صدا و سیمای فعلی ما، کلا سه برنامه خندوانه، دورهمی و نود مخاطب دارند و بقیه برنامه ها با اقبالی از سوی مردم روبرو نمی شوند. در واقع به جز برخی استثناها، این سریالهای فارغ از زندگی روزمره مردم و سرشار از غم و غصه در ماه رمضان و سایر ایام سال را چه کسی تماشا میکند؟! وقتی مردم این همه مشکل دارند، چرا باید چنین فیلم هایی را ببیند که به جای کاهش دغدغه هایشان، اندوه شان افزایش یابد؟!
ما چاره ای نداریم که مثل بسیاری از کشورهای دنیا و حتی کشورهای پیشرفته و فراصنعتی، به سمت الگوی PBS (خدمت پخش همگانی) و داشتن یک یا دو شبکه حاکمیتی یا دولتی تلویزیونی و رادیویی برویم و بستر فعالیت را برای شبکههای خصوصی و در فضای سایبری یا IPTV ها آماده کنیم.
عبداللهی نژاد: بهتر است مقدمه ای برای پاسخ به این سوال عرض کنم. به نظر من، از نظر مخاطبان و افکار عمومی در جامعه ایران ما وارد دوران پسا تلویزیون شدهایم. اکنون از نظر دریافت اخبار رویدادها (یعنی کارکرد خبری و اطلاع رسانی تلویزیون و بسیاری از رسانههای دیگر در ایران) شبکههای اجتماعی مجازی و رسانههای اجتماعی جای رسانههای جریان اصلی را گرفته اند. البته در بحث آسیب شناسی وضعیت کنونی از این منظر، باید میزگرد دیگری را ترتیب داد و وارد بحثهای جدی و عمیق در این باره شد.
اکنون از منظر کارکرد خبری، این شکل از رادیو و تلویزیون مرجعیت اصلی اخبار را از دست میدهد و با یک ریزش سریع و وسیع مخاطب مواجه میشود. شما نتایج انتخابات اخیر را تحلیل کنید. حتی تلویزیون رسمی در شهرستان ها و روستاها نیز دیگر مرجع اصلی در شکل دهی به نگرش و باورهای مخاطب خود نبوده است.
اما باید ببینیم ایستگاههای پخش بین المللی (تلویزیونهای ماهواره ای بین المللی) در مواجهه با پدیده جدید چه کرده اند.
بگذارید از CNN دهه 80 شروع کنیم که انقلابی در حوزه پوشش اخبار به وجود آورد و نخستین رسانه ای بود که یک خبر را به طور مستقیم پوشش داد.
بعد از آن BBC هم آمد و از CNN تقلید کرد. سپس شبکه الجزیره بر همان مدل پایه گذاری شد. اینکه رویداد 24 ساعته و در هفت روز هفته جاری است تغییر استراتژی بود که CNNانجام داد تا بتواند انقلابی را در حوزه پخش ایجاد کند.
این موج همراه است با گسترش WEB1 , WEB2, WEB3 که همچنان شاهد آن هستیم . یک اقدام دیگر همزمان با این شروع شده و در حال گسترش است و آن استفاده از امکانات و قابلیتهای شگرف روزنامه نگاری سایبر است. ما وارد یک فضای روزنامه نگاری ترکیبی شدهایم و آن از حاشیه به متن در آوردن مخاطب است . همان بحث شهروند خبرنگار.
رسانه از رهگذر پوشش رویدادها به صورت همزمان و زنده است که حایز اعتبار شده و خود را به عنوان منبع اصلی معرفی میکند.
در اروپا و آمریکا نیز شبکههای اجتماعی مجازی وجود دارند اما رسانههای اصلی از آن برای ارتقای کار خود استفاده میکنند. اما در ایران وضع برعکس است و شبکههای مجازی جای رسانه ها را گرفته است.
رسانههای سنتی در فضای بین المللی، آمده اند و از قابلیتهای بی نظیر وب 2 و 3 برای گسترش دامنه نفوذ و تاثیرگذاری بر مخاطب بهره گرفته اند؛ در دو مسیر: نخست، تولید محتواهای چندرسانه ای جذاب و تاثیرگذار و دوم: آوردن مخاطب از حاشیه به متن . از استفاده از دیدگاه ها و نظرات مخاطب در تولید محتوا برای رسانه از انتخاب سوژه توسط مخاطبان و مخاطبان – کاربران – در مفهوم جدید خود – گرفته تا دریافت اطلاعات تکمیلی درباره رویداد براساس آنچه مخاطبان در فضای مجازی منتشر یا برای این رسانه جریان اصلی ارسال کرده اند.
رسانه از رهگذر پوشش رویدادها به صورت همزمان و زنده است که حایز اعتبار شده و خود را به عنوان منبع اصلی معرفی میکند.
از این منظر، رویدادهای ساختگی و برخی بحرانهای طبیعی و غیرطبیعی برای رسانه ها (بویژه رسانههای دیداری) یک فرصت گرانبها به شمار میرود.
در مواجهه با چنین وضعیتی و در پوشش حرفه ای بحران نظیر حادثه تروریستی تهران، رسانه ها به صورت توامان دو نیاز مخاطبان را پیگیری میکنند: نخست، اطلاع رسانی دقیق، درست و بهنگام – برای مدیریت اطلاعات و اخبار و جلوگیری از شیوع شایعات بی اساس و آزاردهنده و دوم؛ تلاش در جهت پیشگیری از ایجاد اضطراب، تشویش و ترس در مخاطبان.
در این رویداد، شبکه خبر تلویزیون، بدون توجه به نیاز نخست، تنها بر روی تاکتیک القاء آرامش به مردم حرکت کرد.
آنجایی که آرامش موجود در صحن علنی مجلس را نشان داد تا امنیت و آرامش را به جامعه القا کند.
در واقع آسیب جدی اینجاست که مخاطبان از طریق شبکههای اجتماعی و رسانههای بین المللی از رویداد با خبر شده اما رسانه رسمی و جریان اصلی که منبع قابل اعتنا و اتکا باید باشد، چیزی از اصل رویداد نمی گوید. اینگونه پوشش رسانه ای باید همانگونه که گفتم در پاسخ به دو نیاز فوق به صورت توامان باشد. به این شیوه، گاهی وقت ها نیاز دوم یعنی القاء آرامش هم تامین نمی شود.
اول باید به مخاطب اطلاعات داد و آن جنبههای مبهم و سوال هایی را که در ذهن وی وجود دارد، پاسخ بدهید.
من نوع پوشش شبکه 'بی بی سی جهانی' از حادثه ترورستی در کنسرت منچستر را بررسی میکردم. همزمان این دو خط خبری را دنبال میکرد یعنی هم پوشش زنده از حادثه – تلاش نیروهای امدادی و ... پس از وقوع رویداد- و همزمان با رئیس پلیس اسکاتلندیارد مصاحبه میکرد که همه چیز در کنترل پلیس است و آرامش حکمفرماست. در واقع یک خبر زنده از زندگی عادی مردم میرفت در چند خیابان آن طرف تر.
اما رسانههای رسمی ما همواره از بحران میترسند چرا که میگویند بحران توازن موجود را به هم میزند. بله، به هم میزند ولی رسانه باید برای آن برنامه داشته باشد. پیامدهای آنی و آتی بحران را باید با موازی سازی ها و قرینه سازی هایی که انجام میدهد، کاهش دهد.
ولی صدا و سیما در حادثه اخیر نتوانست چنین نقشی را ایفا کند و شبکههای اجتماعی حرف اول را زدند.
به زعم بنده، رسانههای رسمی ما در رقابت با رسانههای جایگزین در پوشش حادثه تروریستی تهران، بازی را واگذار کردند.
این مشکل تنها به خبرنگار باز نمی گردد. شاید اصل مساله به ساختار رسانه ها در ایران، نحوه مدیریت و سیاستگذاری رسانه ای باز گردد. مثالی میزنم: در سانحه سقوط هواپیما در سال 89 آن چیزی که در بحث پوشش رسانه ای اتفاق افتاد این بود که ابتدا خبرگزاری رسمی کشور آن را روی خروجی ویژه با دسترسی محدود منتشر کرد. صدا و سیما و شبکه خبر هم تا چند ساعت هیچ خبری از این رویداد منتشر نکردند. اما برخی از رسانههای بین المللی با اینکه هیچ خبرنگار یا رابط خبری در ایران نداشتند، با استناد به برخی فکت ها و اطلاعاتی که در فضای مجازی – آن هم به صورت محدود منتشر شده بود – و شبکه ارتباطی وسیع خود در ایران، نخستین خبر را با تصویر از این رویداد بازتاب دادند. تازه آن موقع شبکههای اجتماعی بسیار محدود بود.
استدلال سیاستگذاران و سردبیران رسانههای جریان اصلی در ایران – تا آنجا که من میدانم و بعضا شاهد بودم- این بود که این خبر موجی از وحشت و ترس و نگرانی در مردم ایجاد میکند. این حرف تا حدی درست است. اما مخابره نکردن آن، پاک کردن صورت مساله است؛ در عصر رقابت فزاینده رسانه ها و دسترسی آسان به رویدادها، دیگر دوران حبس اطلاعات و سانسورِ کامل به پایان رسیده است. اکنون به جای حبس اطلاعات با سبکهای مختلف پوشش رسانه ای در دنیای حرفه ای روزنامه نگاری روبرو هستیم.
مثال دیگر، زلزله بم در سال 83 است. هنوز یکی از خبرگزاری هایی که در آن کار حرفه ای میکردم تصمیم نگرفته بود که چطور خبر را پوشش دهد؟ آیا بلیت هواپیما گیرش میآید یا خیر؟آیا خبر دفتر استانی را که به دستش رسیده را به دلایلی که در بالا شرح دادم منتشر کند یا خیر؟
آن موقع، یکی از اولین خبرنگارانی که رویداد را پوشش داد، خبرنگار یک خبرگزاری بین المللی فعال در ایران بود. ماجرای جالبی را نقل میکرد. میگفت: وقتی از وقوع زلزله مطلع شدم بلافاصله با یک عکاس رفتم فرودگاه مهرآباد. هنوز مردم از ماجرا خبر نداشتند. بلیت پرواز نداشتم. رفتم با دلار قابل توجهی از یکی از مسافران پرواز تهران- کرمان، بلیت خریدم و جزء نخستین خبرنگارانی بودم که خودم را به محل وقوع رویداد رساندم.
یک زمانی حرف خوبی را آقای احمد خادم المله مدیر عامل سابق ایرنا میزد. میگفت این خبرنگاران درجه دو و سه ما رفتند و در بی بی سی رشد کردند. متاسفانه باید به عنوان یک معلم ایرانی عرض کنم؛ زمینه فعالیت برای روزنامه نگار ایرانی در رسانههای بین المللی – که بعضا مطالب رسانه ای سوگیرانه ای را علیه ایران منتشر میکنند- تا حد زیادی فراهم است. اما در ایران...
اما باید چکار کنیم؟ مشکل ما هم در سیاستگذاری است هم در نحوه اجرا.
در سال 1313 آژانس پارس یا خبرگزاری جمهوری اسلامی فعلی تاسیس شد. از آن موقع تا به حال آیا ما یک شیوه نامه سیاستی و حرفه ای – چیزی که به آن Stylebook میگویند، برای ایرنا داشته ایم؟ هیچ موقع نداشته ایم. تقریبا برای هیچ کدام از رسانههای اصلی ما چنین چیزی را نداریم.
اما در ایستگاههای پخش بین الملی و خبرگزاریهای معتبر جهانی چنین چیزی تا صد سال قدمت دارد.
ایرنا: صحبت از سیاستهای رسانه ای نادرست حاکم شد. این سیاست ها چگونه باید تغییر کند تا نیازهای خبری مخاطبان برطرف شود؟البته آقای دکتر عبداللهی نژاد در پاسخ به سوال دوم ایرنا، نظر خود را در این باره ابراز کردند.
رضاییان: در جایی گفتم روزنامه نگارهای ما سه دسته هستند ، مطرود ، محدود و یا محبوس . مطرود روزنامه نگار شایسته ای است که اگر به یک رسانه بیاید او دیده میشود و دیگران دیده نمی شوند برای همین طرد میشود تا جای دیگران را تنگ نکند. البته این روند فقط در رسانههای ما نیست بلکه در دانشگاههای کشور نیز چنین قانون نانوشته ای پیاده میشود. محدود و محبوس هم که از حوصله این بحث خارج است.
مشکل رسانههای ما این است که دیدگاه اشخاصی که در جایگاه مدیریتی در تلویزیون یا رسانههای دولتی نشسته اند با نظر ما 3 نفر که اینجا نشسته ایم و داریم بحث میکنیم تفاوت بسیاری دارد.
وقتی شما میخواهید به منابع خبری در ایران مراجعه کنید- منظور از منابع خبری جریانات و افرادی است که درگیر حادثه هستند یا مسئولان همان حوزه ای هستند که خبر در آن اتفاق افتاده است - متوجه میشوید که اولا آنها اطلاعات به هنگام ندارند. این مساله در حادثه پلاسکو به اثبات رسید.
ما در خیلی از حوزههای خبری واداده ایم. همین الان بحث رفراندوم و خودمختاری کردهای عراق مطرح است همه رسانههای ما را بگردید آیا یک خط خبر و تحلیل درباره آن پیدا میکنید؟ در حالی که اگر عراق تجزیه شود به نفع هیچ کس نیست.
اما از آن سو تا به حال 53 بار در زمانهای مختلف اعلام کرده ایم که موصل آزاد شد. بعد گفته ایم هنوز چند درصد دیگر مانده است. یعنی یک خبر داده ایم ولی چون درست نبوده دنبال جمع و جور کردن آن هستیم.
اگر مکانیکی که سال ها کار مکانیکی کرده در دانشگاه در همان رشته درس بخواند قطعا خواهد درخشید. چرا که او کار را در عرصه عینی و تجربی یاد گرفته است. این دانش تجربی را با آمپول نمی توان به کسی تزریق کرد.
خود خبرنگار میداند که خبر را چطور تنظیم کند که مردم دچار هول و اضطراب نشوند. باید کار را به وی سپرد و اعتماد کرد. نمی شود وقتی در یک زلزله 20 هزار نفر زیر آوار مانده اند بگوییم 500 نفر زیر آوار هستند تا جامعه دچار تنش نشود.
مشکل اصلی بسیاری از رسانههای ما این است که دیدگاه اشخاصی که در جایگاه مدیریتی در تلویزیون یا رسانههای دولتی نشسته اند با نظر ما 3 نفر که به عنوان کارشناس رسانه اینجا نشسته ایم و داریم بحث میکنیم ، تفاوت بسیاری دارد.
چون بسیاری از رسانههای ما را افراد غیررسانه ای اداره میکنند به این بلیه دچار شده ایم. رسانههای ما نیروهایی را در صدر خود گماشته اند که از عرصه امنیتی وارد این کار شده اند.
با افراد امنیتی 200 سال دیگر هم رسانههای ما رسانه نمی شوند.
لازم نیست در رسانه ها اشخاص امنیتی و سیاسی را بگذاریم بلکه میتوان روزنامه نگاران حرفه ای را در راس کار قرار داد ولی سیاست رسانه ای خود را برای آنها تببین کرد. این افراد خودشان بلدند چه کار کنند.
مگر سی ان ان چه کار میکند؟ آنجا را هم افراد امنیتی اداره میکنند؟ خیر. روزنامه نگاران کارکشته را میآورند و سیاستهای رسانه ای خود را برای آنها تشریح میکنند و کار را به خود روزنامه نگاران میسپارند.
این کار را تا کنون در عرصههای فرهنگ و سینما نیز کرده ایم ولی جواب نداده است. صدها بار نیز در عرصه رسانه پیاده شده ولی باز پاسخی را که میخواستیم دریافت نکرده ایم. واقعا علت اصرار بر ادامه دادن این کار چیست؟
جالبترین نقطه ماجرا این است که خود این افراد امنیتی رسانه ها دو دسته میشوند. یک دسته اپوزیسیون میشوند و شروع به انتقاد میکنند که چرا رسانه ها آزاد نیست و گروه دیگر از محدودیت رسانه ها دفاع میکنند.
باید به این ها گفت لازم نیست نگران آزادی رسانه ها باشید اگر شما از رسانه ها بیرون بروید و کار را به روزنامه نگاران خبره بسپارید امور رسانه ای درست میشود. مشکل وجود خود شما در رسانه است. بدیهی است وقتی یک فرد امنیتی وارد رسانه میشود تمام ذهنش معطوف به ایجاد محدودیت رسانه است نه بازکردن آن.
بعد شما از صدا و سیما میخواهید خبرها را خوب پوشش دهد! رئیس آن شبکه و سازمان مانند شما فکر نمی کند و دلیلی نمی بیند رسانه اش باز عمل کند. او اعتقادی به آزادی رسانه ندارد چرا که جنسش از جنس شمای روزنامه نگار نیست.
ولی مع الاسف سیستم سیاسی ما نشان داده است که به روزنامه نگاران اعتماد ندارد.
لازم است چند کار پژوهشی بزرگ درباره بررسی عملکرد رسانههای شاخص ما با همتایان غربی خود انجام شود تا بببنیم آنها برای پوشش اخبارشان کجایند و ما کجا؟ قطعا هم نقاط قوت خود را متوجه میشویم هم ضعفهایمان را.
مبتنی بر همین تحقیقات بیاییم و سیاستهای رسانه ای خود را اصلاح کنیم وگرنه کار پژوهشی که به کار گرفته نشود بی فایده است.
نکته استفاده از قواعد حرفه ای کار در رسانه هاست. مدیران رسانه باید به اصولی پایبند باشند. وقتی که گفته میشود لازم است پوشش خبری سرعت داشته باشد مدیر رسانه باید آن را با جان و دل قبول داشته باشد.
سوم باید به سراغ سبک هایی از نظر تولید محتوا رفت که کار شما را متفاوت با بقیه رسانه ها کند.
به طور مثال اگر ایرنا موفق شد این سبک من درآوردی« وی گفت و وی افزود» را که آفت رسانههای ما شده است از اخبار خود حذف کند، میتواند مدعی شود گام اول را درست برداشته است.
سپنجی: نکته بسیار مهم در کار رسانه ها بهره مندی از نگاه و نظرات متخصصان و افراد حرفه ای حوزه ارتباطات و رسانه در تصمیم گیری ها و سیاستگزاری هاست. در شورای عالی فضای سایبری، فارغ از نحوه انتصاب و ورود افراد، شما فقط یک دوست روحانی را میبینید که تخصصش ارتباطات است و سایرین همه از حوزههای فنی یا غیر مرتبط هستند. در شوراها و اتاقهای فکر صدا و سیما کدام یک از متخصصان و کارشناسان غیرسیاسی ارتباطات و رسانه ها حضور دارند؟
وقتی در اتاقهای فکر، امثال ما نیستند، چطور توقع دارید، روندها و ملاحظات کارشناسی وجود داشته باشد؟
در بوروکراسی برای بهبود وضعیت باید افراد متخصص بیایند و بر صدر بنشینند. اما ما بوروکراسی را با کاغذبازی اشتباه گرفته ایم. استاد ما، آقای دکتر نعیم بدیعی به نکته بسیار مهمی اشاره میکردند. ایشان میگفت اگر کسی که 4 سال در دانشگاه ها درس ارتباطات خوانده است پا به روزنامههای حرفه ای بگذارد بعد از 2 سال، به اندازه فردی که 20 سال کار حرفه ای رسانه ای انجام داده، تخصص و تجربه خواهد داشت.
شوربختانه، نظام تصمیم گیری و مدیریتی کشور و به تبع آن رسانه ها، انسانهای متخصص را طرد کرده است. در حوزه رسانه ای و حتی در روابط عمومی ها ما چقدر آدم داریم که رسانه ای و ارتباطی نیستند، بلکه صرفا با رفاقت یا روابط سیاسی سمتی را اشغال کرده اند!
یادم هست در یکی از روزنامه ها خبرنگاری به صراحت میگفت من آمده ام تا در آینده نماینده مجلس شوم. خوب، این شخص اصلا در روزنامه چه کار میکند؟ باید برود در حزبی و شروع به کارآموزی سیاسی کند، متاسفانه در کشور ما تخصص ها اصلا مهم نیست.
البته در دانشگاه ها هم مشکل داریم، مثلا در دورههای کارشناسی ارشد و دکتری در دنیا اصلا خبرنویسی یا اصول و مبانی کار رسانه ای مطرح نمی شود، این موارد مربوط به دوره کاردانی و نهایتا کارشناسی است. در آنجا به مطالعات موردی میپردازند، رویه ها را بررسی میکنند و پژوهش انجام میشود. اما هنوز در دورههای فوق لیسانس و دکتری ما جزوه گفته میشود.
در اخبار آمده بود که همین رخداد تروریستی تهران، حدود 3.5 میلیارد بازدید کننده در تلگرام داشت، اما چرا امثال ما نباید به این اطلاعات دسترسی داشته باشیم؟ وقتی به ما فرصت تحقیق در این موارد را نمی دهند، چه انتظاری میتوان داشت که سیاستهای رسانه ای ما درست تدوین شود؟!
مثلا خبرنگاران به دلایل متعدد از جمله حفظ جان، دسترسی آزادانه ای به محل حادثه تروریستی تهران نداشتند تا بتوانند اخبار زبانزد و برجسته ای را تولید کنند. دوستان مثال خبرگزاری رویترز را زدند. همین رویتزر مثلا درباره پوشش اخبار کشورهایی مانند کره شمالی و ایران که از نظر قانونی اجازه فعالیت را ندارند چقدر موفق عمل کرده است؟
عبداللهی نژاد: در پاسخ به پرسش شما باید گفت، مساله حضور مستقیم رسانه در نقطه تماس با رویداد اصلی انکار ناپذیر است. اگر رسانه ای در کانونهای بحران و خبرخیز حضوری مستقیم نداشته باشند، نمی تواند از تاکتیک پوشش خبری مستقیم استفاده کند و به ناچار باید به منابع دست دوم استناد کند. شما مثال خبرگزاری رویترز را مطرح کردید، این خبرگزاری الان چند سالی است که دفتر و نماینده خبری در ایران ندارد. الان از دفاتر خبری خود در آنکارا و دبی خبرهای مرتبط با داخل ایران را منتشر میکند. وقتی رسانه حضور ندارد مجبور است به یک منبع خبری دست دوم تبدیل شود.
در کره شمالی به خاطر نوع نظام سیاسی و محدودیتهای شدیدی که وجود دارد باز این مساله صادق است.
در دنیای امروز، اطلاعات کالای بسیار با ارزشی به شمار میرود. چیزی که شما در سایت رویتزر میبینید اخبار و مطالب خبری رویترز به صورت کامل نیست بلکه ویترین رویتزر است. قرار است اطلاعات فکت، اخبار مهم و تحلیل ها و تفسیر هایی که رویترز تولید میکند در بازار رسانه ای پر رونق امروز فروخته شوند.
در بحث تصویر به جای اینکه یک طرف خبر را بگیرد چون مشتریان جهانی دارد، مجبور است به تلویزیون کره شمالی استناد کند.
مهمترین کاری که رویترز در چنین فضایی که دسترسی مستقیم به رویداد ندارد، این است که وارد ژانر تحلیل و تفسیر میشود. شما مثال آزمایش هسته ای کره شمالی را زدید. طبیعی است وقتی نتواند اخبار آن را مستقلا پوشش دهد آن را وارد سبک تحلیل میکند و براساس سبک چهار بلوک مختص خود (بلوک ها شامل فکت ها و اطلاعات جدید، نقل قولهای طلایی، پیشینه و سابقه و رنگ و جزییات) آن را در قالب یک مطلب اقناعی و تاثیرگذار تولید میکند.
ولی فرانس پرس در ایران حضور دارد. این رسانه میگوید من حضور دارم و پوشش میدهم. یک دعوایی بین این دو مکتب است. در فرانس پرس تاکید بر ترجیحِ اصل سرعت بر صحت است. مکتبی که رویتزر دنبال میکند ترجیح دادن اصل صحت بر سرعت است. اینکه رویتزر با افتخار اعلام میکند که در طول سال شاید من مجبور باشم فقط سه بار تکذیبیه یک خبر را کار کنم.
اما این اتفاق درباره فرانس پرس شاید روزی 6، 7 بار بیفتد و برای این خبرگزاری سرعت مهم تر است.
ریشه تاریخی این سنت در فرانس پرس میرسد به یک شعار آژانس هاواس (پدر خبرگزاریهای امروزین) در قرن نوزدهم که از ذهن شخص شارل هاواس، بنیانگذار این خبرگزاری بیرون آمده بود' هر که زودتر آگاه شود، زودتر آگاه میسازد' و باید گفت که این دو اصلا قابل قیاس با هم نیستند.