چهارشنبه گذشته درحاليکه شبکههاي خبري مهم جهان به پوشش دو حمله تروريستي تهران در مجلس شوراي اسلامي و حرم امامخميني(ره) ميپرداختند، شبکه خبر گزارشهاي معمول خود را پخش ميکرد و ساعاتي پسازاين اتفاق نيز اطلاعرساني فقط از طريق زيرنويس انجام ميشد. اين موضوع در همان دقايق اوليه مورد توجه مردم قرار گرفت و پيش از هر رسانهاي، کاربران شبکههاي مجازي به اين موضوع واکنش نشان دادند؛ در مقابل اين انتقادات، دیروز خبرگزاري وابسته به صداوسيما از عملکرد رسانه ملي دفاع کرده است. باشگاه خبرنگاران جوان که زير نظر صداوسيما فعاليت ميکند، مطلب کوتاهي در دفاع از نحوه اطلاعرساني صداوسيما در قبال دو حمله تروريستي تهران منتشر و سعي کرده با موضعگرفتن در قبال رسانههايي که اين انتقاد را بازگو کردهاند، عملکرد ضعيف رسانه ملي را بپوشاند.
به گزارش عطنا به نقل از وقایع اتفاقیه نقلقولي از يک منبع آگاه در معاونت سياسي صداوسيما آمده که در پاسخ به انتقادات مخاطبان و رسانهها گفته است: «نحوه اطلاعرساني صداوسيما در ساعات اوليه حادثه تروريستي تهران مطابق با تصميم نهادهاي مسئول ذيربط بوده است.»
در ادامه اين گزارش، رسانههاي منتقد صداوسيما هدف قرار گرفتهاند: «روز گذشته درپي حادثه دلخراش و بزدلانه گروه تروريستي داعش در مجلس شوراي اسلامي و حرم مطهر امامخميني(ره)، در فضاي مجازي عدهاي قصد داشتند اينگونه القا کنند که سازمان صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران به پوشش اخبار اين حادثه توجه چنداني نداشته است.»
اما نکتهاي که در اين گزارش به آن اشاره نشده، واکنش مردم در همان دقايق و ساعات اوليه است. بسياري از رسانهها منتظر واکنش رسمي تلويزيون در قبال اين اتفاق ماندند و اگر انتقادي هم صورت گرفت، چند ساعت پس از اين اتفاق و نااميدشدن از تلويزيون بود. با اين توضيح به نظر ميرسد بايد دستبهکار نگاهي تحليلي شد و از زاويه نگاهي به مسئله پرداخت که با بيطرفي کامل به نقد آنچه اتفاق افتاده، بپردازد.
پروانه پيشنمازي، دکتري علوم ارتباطات اجتماعي با ماست تا با هم درباره آنچه صداوسيما در بحرانها رقم ميزند، بپردازيم:
*اجازه دهيد بحث را از اينجا آغاز کنيم که در بحرانهاي اخيري که اتفاق افتاده، نقش رسانه ملي را چطور ارزيابي ميکنيد؟
صداوسيما در بحرانهاي اخيري که اتفاق افتاده، در پارهاي موارد عملکرد خوبي داشت. با درنظرگرفتن شاخصهايي که براي سنجش عملکرد رسانه بهکار ميگيريم، ميشود گفت صداوسيما در برخي موارد ازجمله درمورد حادثه پلاسکو نسبتا عملکرد مطلوبي داشت؛ البته ضعفهايي هم دراينمورد وجود داشت و صداوسيما ميتوانست خيلي بهتر عمل کند اما بهطور کلي، کاري که دراينزمينه انجام گرفت، قابلقبول به نظر ميرسيد.
تابستان گذشته هم آتشسوزياي در شهران اتفاق افتاد و چون برحسب تصادف، خبرنگار صداوسيما در آنجا حضور داشت، توانست با استفاده از تلفن همراه، تصاويري را ضبط و ارسال کند که اين اتفاق سبب شد عملکرد سازمان صداوسيما از منظر سرعت خبر، چهره مطلوبي از خود نشان دهد.
*اما همين شيوه از خبررساني و پوشش خبري را هم نميتوان فکرشده و هدفدار تلقي کرد. اينطور نيست؟!
من هم موافقم که باوجود تمام اتفاقاتي که در زمينههاي مورد بحث در بالا به آن اشاره کردم، نميشود پوشش اتفاقافتاده در مورد اخير را نشاندهنده کارهاي سيستماتيک، هدفمند و برنامهريزيشده دانست.
*اگر موافق هستيد بر سر بحث اصلي برويم که مربوط به نحوه پوشش حملات تروريستي روز چهارشنبه گذشته در تهران است که در حوزههاي مختلفي ميشود اين نحوه عملکرد را مورد بررسي قرار داد. موافقيد در ابتدا بهلحاظ سرعت اطلاعرساني مسئله را بررسي کنيم؟
بله درمورد حادثهاي که روز چهارشنبه در مجلس شوراي اسلامي و حرم امامخميني(ره) اتفاق افتاد بايد بپذيريم عملکرد صداوسيما بهلحاظ سرعت اطلاعرساني خيلي ضعيف بود.
*دراينبين برخي افراد اين گمانهزني را مطرح کردند که شيوه اتخاذشده از سوي صداوسيما به آن نيت بوده که رسانه ملي قصد نداشته مردم را نگران و در جامعه موج هراس ايجاد کند!
البته برخي افراد به استفاده سازمان صداوسيما و بهويژه شبکه خبر از تاکتيک آرامش براي توجيه کمکاري مديريت اخبار سازمان صداوسيما ياد کردهاند اما کاملا مشخص است چنين اظهارنظرهايي صرفا براي توجيه پوشش خبري کند و ضعيف صداوسيما درمورد وقايع اخير است و خيلي نميتواند با واقعيت منطبق باشد زيرا مثل روز روشن است که اولين وظيفه يک رسانه، اطلاعرساني رويدادهاست.
ميشود اتفاقاتي که رخ ميدهند را (خصوصا اتفاقات بحرانزا که به نوعي داراي هويت بحراني هستند) قدري خنثي و معتدل کرد، بهگونهاي که ايجادکننده التهاب در جامعه نباشند اما اينکه بهطور کلي بخواهيم بهعنوان يک رسانه صورتمسئله را پاک کنيم و بهطور کلی آن را پوشش ندهيم، بههيچعنوان قابل توجيه نيست.
*از منظر کار حرفهاي در حوزه رسانه، آن هم با توجه به تعاريف مدرني که دراينزمينه وجود دارد، عقبافتادگي رسانه چه بهايي ميتواند داشته باشد؟
اگر رسانهاي نخواهد خبر را در همان لحظات اول منتشر کند طبيعتا اين خبر ميسوزد و اين درحالي است که رسانههاي ديگر خبر را کار خواهند کرد. اتفاقي که ميافتد، اين است که رسانه با عدم پوشش خبري آن واقعه، فرصت خود را براي اطلاعرساني به مخاطب جستوجوگري که بلافاصله پس از وقوع يک رويداد بحراني سراسر تشنه کسب خبر است، از دست ميدهد و مخاطب براي کسب نيازهاي اطلاعاتي خود به رسانههاي ديگر رجوع خواهد کرد و رسانه مذکور با ريزش مخاطب و درنهايت کاهش اعتماد مخاطب مواجه خواهد شد. درمورد موضوع بحث ما اين رسانه، رسانه ملي است و هر تاکتيکي که از سوي صداوسيما اتخاذ شده و اين کمکاري توجيه ميشود، ميتوان گفت در حقيقت چهارشنبه گذشته شاهد ضعف رويکردي و عملکردي اين رسانه بوديم.
*به نظر ميرسد در اينجا بايد به رويکردهاي مختلفي که رسانهها در مواجهه با اخبار و بهويژه اخبار بحراني دارند، بپردازيم. در صورت امکان درمورد اين رويکردها و تفاوتهايي که ميان هرکدام از آنها وجود دارد، بپردازيد.
همانطور که ميدانيد در مواجهه با اخبار (خاصه اخبار بحراني) سه رويکرد وجود دارد: اول، «رويکرد سنتي» است که معمولا در اين رويکرد، رسانه بنا به يکسري محافظهکاريها و توجيهات ديگري که در نظر ميگيرد، تصميم ميگيرد درمورد رويداد مورد بحث پوشش خبري نداشته باشد.
رويکرد دوم «قانون طبيعي» است که در اين رويکرد هم رسانه تمايلي ندارد خبر را پوشش دهد اما موج خبري که ايجاد ميشود و البته رسانههاي رقيبي که مشغول پوشش اخبار ميشوند، اين رسانه را مجبور ميکنند بالاخره هر چند با اکراه، کار پوشش خبري را انجام دهد.
رويکرد آخري که داريم و متعاليترين رويکردي است که يک رسانه ميتواند در مواجهه با رويدادهاي بحراني از خود بروز دهد، «رويکرد تعاملي» است و آن به اين معناست که اساسا رسانه از قبل بحرانها را پيشبيني ميکنند و به استقبال اين وقايع ميروند، بهاينمعنا که در هر لحظه آماده است با وقوع هر بحراني، سريع دست به علميات اطلاعرساني بزند و بتواند وظيفه خود را انجام دهد.
*شما عملکرد رسانههاي مختلف را در اتخاذ هر يک از اين رويکردها چطور ميبينيد؟ اگر امکان داشته باشد دراينزمينه بحث را مصداقي پيش بگيريم.
خيلي از رسانهها با اتخاذ رويکرد سوم (تعاملي) توانستهاند تبديل به رسانههاي تراز اول در جهان شوند. مثلا شبکه تلويزيوني CNN که در اتفاق اخير هم خيلي سريع دستبهکار شد، شهرت خود را مديون اخبار بحراني است که مربوط به جنگ عراق بود. در سال 2003 بعد از آغاز جنگ عراق، CNN پوشش خبري همهجانبهاي از اين واقعه داشت. خبرنگاران با هليکوپتر به دل حادثه ميرفتند و با چتر نجات فرود ميآمدند و پوشش خبري مفصلي را ارائه ميدانند.
اين در حالي است که از سالها قبل CNN کار خود را آغاز کرده بود اما جزء رسانههاي مطرح جهاني به حساب نميآمد. پوشش خبري پرتوان و قوي جنگ عراق باعث شد CNN به شبکه تلويزيونياي معتبر تبديل شود. شبکه الجزيره هم در رويداد حمله آمريکا به افغانستان توانست در جهان بهعنوان يک رسانه مهم مطرح شود.
*با اين توضيح آيا ميشود رويکرد اتخاذشده از سوي صداوسيما را بهمثابه زنگ خطري براي پرمخاطبترين رسانه داخلي ايران دانست؟!
البته که اينطور است. به نظر ميرسد وقت آن رسيده که رسانه ملي درمورد رويکردهاي خود بازنگري اساسي انجام دهد. گاهي برخي رسانهها همچون صداوسيما توجيهاتي دارند ازجمله اينکه بهلحاظ قوانين با خط قرمزهايي مواجه هستند که براي پوشش اخبار دستوپاگير هستند که در اين ماجرا دو وجه را بايد در نظر گرفت؛
يکي بحث خلأهاي قانوني که مربوط به بخش حقوقي ماجراست و بخش ديگر به اين موضوع برميگردد که چه خطوط قرمزي براي رسانه تعيين شده و آيا با تعيين اين خط قرمزها مخاطب واقعا راضي خواهد شد يا خير؟! بههرحال ميدانيم يکي از کارهاي مهمي که رسانه بايد انجام دهد، آن است که مخاطب بيشتري را جذب خود کند. رسانه ملي هم با توجه به اينکه تنها رسانه صوتي – تصويري کشور است و طبق قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، رسانهاي متعلق به عموم مردم است، وظيفه دارد مردم را در جريان امور قرار دهد.
حال اينکه توجيهاتي از اين قبيل از سوي صداوسيما ارائه ميشود مبنيبر مواجهبودن با خطوط قرمز و جاي طرح اين سؤال را باز ميکند که خط قرمز براي که و براي چه؟! سؤال آن است که چه چيزي را از چه کساني پنهان ميکنيد؟
اگر شما رسانه ملي هستيد که قرار است براي مردم اطلاعرساني کنيد، اين عملکردي که شاهدش هستيم برخلاف وظايف قانونياي هست که براي صداوسيما تعريف شده است. در بخشهاي مختلف قانون بهصراحت و بهطور مکرر اعلام شده وظيفه رسانه ملي اطلاعرساني و آگاهيبخشي به مردم است.
*شما در سخنانتان به وجودنداشتن خلأهاي قانوني اشاره کرديد. ميخواهم دراينباره هم بحث را مصداقي پيش ببريم. موافق هستید؟
بله شما در اصل سوم قانون اساسي، اين موضوع را ميبينيد که کاملا نقش و وظايف رسانههاي گروهي را در حوزه اطلاعرساني بحران مشخص ميکند. در سياستهاي کلي نظام هم اگر بررسي صورت بگيرد، خواهيد ديد در بخشهايي درزمينه ارتقای آگاهي مردم در فرايندهاي ريسک و مخاطرات باز هم وظايف رسانه ملي و رسانههاي جمعي بهصراحت اعلام شده و علاوهبراينها در ساير قوانين و آييننامههاي تخصصي مثل قانون تشکيل سازمان مديريت بحران کشور، طرح جامع امدادونجات و... نيز رسانهها بهطور عام و سازمان صداوسيما بهطور خاص، داراي نقش و وظايف سنگيني است.
پس مشاهده ميکنيد که بهلحاظ قانوني دراينزمينه خلأ وجود ندارد و اگر توجيهاتي به بهانه خلأ قانوني صورت ميگيرد، به نظر ميرسد با اهداف ديگري است و با واقعيت منطبق نيست که دلايل اصلي اين امر را بايد در جاهاي ديگري جستوجو کرد. دراينراستا ميتوان اذعان کرد که سياستگذاري رسانه ملي نيازمند بررسي مجدد، اساسي و همهجانبه است.
*اما خيليها هم معتقدند وجود برخي قوانين قديم التصويب، مانع رسيدن به آن روزآمدي شده که خيليها از صداوسيما انتظار دارند!
قانون خط مشي کلي و اصول برنامههاي برنامه سازمان صداوسيما که در سال 1361 تهيه و تنظيم شده، متناسب با شرايط توسعهيافته کنوني جامعه، پيشرفتهاي تکنولوژيک و تنوع ابزارهاي ارتباطي و اطلاعرسان نوين از يکسو و به فراخور ذائقه مخاطب کنوني نيست و طبيعي است که نياز به بازنگري و اصلاح و بهروزشدن دارد.
اگر قرار باشد طبق همان تعاريفي که در دهه 60 اتفاق افتاده و بسياري از ابزارهاي ارتباطي کنوني اصلا وجود خارجي نداشتهاند، بخواهيم پيش برويم، اين طبيعي است که رسانه ملي از قافله عقب ميافتد. چيزي که وجود دارد اين است که ما در بخش کلان قوانين اصلا مشکلي نداريم. ما در قوانين جزئي يا آييننامههاي اجراييمان دچار مشکل هستيم و بايد اين موارد را مورد بازنگري قرار دهيم، آن هم به فراخور نيازهاي جامعه و با توجه به پيشرفتهايي که از لحاظ تکنولوژيک شاهدش هستيم و هر روز هم با شتاب بيشتري صورت ميگيرد.
*بهلحاظ عملکردي چه موارد ديگري هست که در اين مجال ميشود درباره آنها بحث کرد؟
موارد ديگري هم هستند که اگر بخواهيم از لحاظ عملکردي، آنها را مورد بررسي قرار دهيم، مهمترين فاکتور، سرعت اطلاعرساني است. ما ميدانيم سرعت اطلاعرساني در اين حوزه معنا ميشود که هر رسانهاي که اولينبار يک خبري را مخابره ميکند، اعتباري را از آنِ خودش کرده و علاوهبراينکه اين اعتبار از سوي رسانه مورد نظر کسب ميشود، آن رسانه، مخاطبان بيشتري را هم معطوف خود خواهد کرد زيرا به رسانه مرجع تبديل ميشود و به عبارت ديگر مردم و مخاطبان، کاملا بهخاطر دارند که در رويدادهاي x و y اين رسانه پيشتاز بوده و بهسرعت اطلاعرساني کرده است.
نابراين اين مخاطبان، رسانه مذکور را بهعنوان رسانه مرجع انتخاب خواهند کرد. اگر رسانه ملي ما اين سرعت را رعايت نکند آنچنان که در روز چهارشنبه بعد از عمليات تروريستي که در مجلس شوراي اسلامي و حرم امامخميني(ره) رعايت نکرد (و دراينشرايط رسانههاي خارجي و رسانههاي اجتماعي دوباره گوي سبقت را از رسانه ملي ربودند) به نظر ميرسد رسانه ملي بهزودي با چالشهاي خيلي جدي مواجه خواهد شد و بهلحاظ جهتگيري هم به نظر ميرسد جهتگيري رسانه ملي چندان مطلوب نبوده زيرا دستکم شبکه خبر ما ميتوانست با رويکرد تحليلي به قضيه بپردازد و ميشد با تماسگرفتن با تحليلگران سياسي و تحليلگران حوزه خبر و بحران، مسئله را پيگيري کرد و اگر از چندوچون ماجرا و چرايي و چگونگي ماجرا مطلع نبودند، دستکم از اين طريق خلأهاي خبري را با تحليل پر ميکرد و ميتوانست يکسري پيشفرضها و گمانهزنيها را توسط تحليلگراني که در ايران هستند و دراينزمينهها تخصص دارند، ارائه دهد.
ميشد به فراخور تخصص اين افراد به آنها رجوع و برنامه خبري را به اين شکل هدايت کرد. متأسفانه اين اتفاق را هم شاهد نبوديم و حالا با اين شرايط به نظر ميرسد رسانه ملي با مشکلي مواجه است که بايد آن را جدي بگيرد و با تغيير رويکرد سنتي بهسمت رويکرد تعاملي در مواجهه با بحرانها نسبت به پوشش خبري آنها اقدام کند.