رهبانیتی که در مسیحیت وجود داشت و در مارکسیسم و سوسیالیسم فرانسوی هم بازتولید شد، در غرب نماند و در جهان اسلام هم ورود کرد. این ورود از طریق پل جهان اسلام با غرب، یعنی مصر صورت گرفت. حتی مارکسیسم هم که در مصر قوی است به همین دلیل است. مثلاً جمال عبدالناصر به عنوان مهمترین نماد سوسیالیسم عربی در مصر ظهور کرده است. مشهور است که مصریها مینویسند، لبنانیها چاپ میکنند و عراقیها میخوانند.
به گزارش عطنا ابراهیم فیاض در یادداشتی در روزنامه صبح نو درباره تحولات جهان اسلام نوشت:
در مقابل این سوسیالیسم در مصر یک جریان مذهبی تند عرفانی شکل میگیرد که اخوان المسلمین نام دارد. کسانی مثل سید قطب که در برابر ناصر میایستند و اعدام میشوند. اخوان المسلمین با اینکه ظاهراً ضدسوسیالیسم بود، اما خودش هم شروع به پیادهسازی همان ساختار سوسیالیسم کرد. یعنی همان تشکیلات سازمانی که در ایران هم با نام فداییان اسلام تشکیل شد. نواب صفوی هم روابطی با مصر داشت و از آنها تأثیر پذیرفته بود. اخوانالمسلمین یک وجهه تند عرفانی و تشکیلاتی دارد که مبارزه مسلحانه را تجویز میکند. در واقع سوسیالیسم خشن مصر، ضد خودش را با همان هویت و ماهیت سوسیالیستی تولید کرد.
منتها تفاوتشان این است که عرفان سوسیالیسم و مارکسیسم الحادی است، اما عرفان اخوانالمسلمین مذهبی است. هر دو شخصگرا و کاریزماتیک و رهبرگرا هستند که از شاخصهای عرفان است. مرید و مرادی عرفان در شکل سیاسی تبدیل به حزب و رهبر حزب میشود. عدهای هم که میخواستند رهبری در ایران را کاریزماتیک کنند، در واقع حالت صورت مارکسیستی یا فاشیستی داشتند. ذوب در ولایت را مطرح کردند. رهبری هم جلویش را گرفت؛ اما همان کسانی که مبالغه کردند و این تعابیر را مطرح کردند امروز برعکس عمل میکنند و محافظهکار شدید شدند.
البته این تعبیر ذوب شدن ابتدا توسط حزبالدعوه عراق مطرح شد. حزبالدعوه یک حزب سوسیالیستی عرفانی است. احتمال دارد که حزبالدعوه و حزب بعث در عراق علیه ایران در آینده متحد شوند. چرا که ساختارشان یک ساختار سوسیالیستی و عرفانی است. تفکرات خود سیدمحمدباقر صدر به شدت مارکسیستی است؛ اما متاسفانه کسی او را نقد نکرده است. او هم کسی بود که ذوب در امام خمینی را مطرح کرد. خود رهبری و امام بر اساس فقاهت عمل میکنند و این تعابیر را قبول ندارند. عرفان اعم از سوسیالیستی و غیر سوسیالیستی وقتی رادیکال میشود به شدت خشن است. در ایران هم همین کسانی که چپ بودند و الان اصلاحطلب شدهاند، بسیار خشن بودند و دائماً اعدام انقلابی و بدون محاکمه میکردند.
در عرفان، شما یا ایمان داری یا کافری. دیگر بحث مسلمان و غیر مسلمان نیست. مارکسیسم هم همین است. یا با مایی یا بر ما. ایمان را هم در عرفان باید ثابت کنی. نمیشود که تنها به دلیل گفتن شهادتین یا اینکه پدر و مادرت مسلمانند، تو هم مسلمان باشی. نمیگوید که اگر خلاف نگویی مسلمانی. میگوید باید اثبات کنی. به همین دلیل مثلاً در تشکیلات مجاهدین خلق میگویند طرف مسالهدار شده است. در عرفان ایمان اصل است، نه ظاهر. باید ایمان قلبیات را دائماً باید در ظاهر اثبات کنی. به همین دلیل با کوچکترین شک میکشند. بنابراین عرفان اثباتکردنی است و مانند فقه نیست که به ظاهر اکتفا کند.
با این وضعیت باید بپرسیم آینده چه اتفاقاتی رقم خواهد خورد؟ اکنون دو جبهه در مساله سوریه با هم یک اتحاد نامقدس را تشکیل دادهاند. یعنی اخوانالمسلمین که بیشتر با داعش است و القاعده که با عربستان است. جنگ داعش و القاعده هم جنگ وهابیت عربستانی با عرفان اخوانالمسلمینی است.
به طور کلی سه محور در جهان اسلام تشکیل شده است؛ یک محور اخوانالمسلمین عرفانی است، که نمایندهاش قطر و ترکیه است. در مقابلش وهابیت قرار دارد که عربستان به عنوان نمایندهاش تلاش کرد که اخوان را از صحنه خارج کند و با السیسی کودتا کرد. محور دیگر سوسیالیسم عربی است که حزب بعث نمایندهاش است و میگوید اخوان و عربستان شکست خوردهاند و سعی میکند خودش را به عنوان لاییسیسم جایگزین کند. اخوانیها قابل گفتوگو هستند و میشود با آنها کار کرد. ایران میتواند با آنها به مثابه نمایندگان فکر اهل سنت بر اساس نقاط مشترک سیاسی و فکری وارد تعامل شود. مُرسی که آن تندرویها را کرد، امروز پشیمان است و فهمیده که وهابیت وارث کارهای آنان شده است. یوسف قرضاوی، مفتی اخوان المسلمین در قطر است و ایدههای وحدت شیعه و سنی را مطرح میکند؛ اما وهابیت هم اوج عرفان فقهی است.
عرفانی که تبدیل به فقه میشود، وهابیت را تولید میکند. عرفانی که در ایران تبدیل به فقه شد، اخباریگری را تولید کرد. از اخباریگری، شیخیه درآمد؛ از شیخیه هم بهائیت و انجمن حجتیه درآمد. دو شعبه ضد هم که در تقابل با انقلاب اسلامی مشترکند. ایران با اخوانالمسلمین وارد گفتوگوی فکری شده است و در فلسفه سیاسی با آنها بحث میکند. نتیجه این بحث این خواهد بود که وهابیت در جهان اسلام به اقلیت کشانده شود و ساختار قبیلگی و فقهی-عرفانی عربستان در این ساختار دچار فروپاشی خواهد شد. این جاست که جهان اسلام به دنبال نوعی عقلانیت میگردد و عقلانیت سیاسی تشیع میتواند وارد شود. حتی با سوسیالیسم عربی هم میتوان وارد بحث شد. تنها وهابیت است که قابل گفتوگو نیست. جهان اسلام در آینده شاهد گفتوگو میان عقلانیت سیاسی تشیع و اخوانالمسلمین و سوسیالیسم عربی خواهد بود. مهمترین بحثی که میتواند مبنای گفتوگو در میان این سه جبهه باشد، عدالت و فطرت در بعد انسانشناختی است.