مواقعی هست که فکر کردن دربارۀ اینکه شعر فردوسی چه ویژگیهایی داشته که باعث شده او را به نام استاد بیچونوچرای سخن بشناسیم، ما را به مطالعه دربارۀ فردوسی وا میدارد واین در حالیست که فقط با خواندن شعری از فردوسی افقهای تازهای به رویمان گشوده میشود و در این هنگام بیش از پیش به عظمت آفرینش هنری و بزرگ خالق شاهنامه پی میبریم.
مسعود تقیآبادی-عطنا؛ عدهای از دیرباز همچون محمود غزنوی که معتقد بود «شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم» با دلایلی با شاهنامه مخالفت کردند، ولی کسی که چند بیت از شاهنامه را خوانده باشد متوجه میشود که این شاهکار هنری حدیث رستم نیست بلکه به انسان درس چگونه زیستن را میآموزد.
سعی من بر این نیست که زیاد به حواشی زندگی فردوسی، فقر او، بر باد رفتن ثروت او، مرگ فرزند، رابطهاش با سلطان محمود و... بپردازم، بلکه تلاش من بر این است که نشان دهم در تاریخ کهن ایران هیچ کس به اندازه حکیم طوس به زبان و فرهنگ ایرانی خدمت نکرده است؛ رسالتی که فردوسی با خلق شاهنامه سعی در رسیدن به آن بود، بدون شک از رهایی او از پایبندی به سیم و زر نشئت گرفته است و این خود نشاندهنده این است که فردوسی هدفی والاتر از سیم و زر برای خود برگزیده است، و اینکه هدف او چه بوده است و آیا به هدف خود رسیده است، بحثی دیگر است.
بعضیها از این جهت فردوسی را میستایند که در شاهنامۀ خود ایرانیان را برتر از تازیان و تورانیان قلمداد کرده است، البته این مطلب جای سخن باقی نمیگذارد که هر کسی میهن خود را دوست دارد و فردوسی نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ افرادی نیز او را از این جهت مورد ستایش قرار میدهند که فردوسی در شاهنامه خود به اسطورۀ پادشاهی ایران توجهی خاص کرده است، ولی فارق از تمام این سخنان، فردوسی را باید از این جهت مورد ستایش قرار داد که یک تنه تمام سختیها را به جان خرید و زمانی که فرهنگ بیگانه جای فرهنگ ایرانی را گرفته بود، او فرهنگ ایرانی را در آغوش گرفت و پرورش داد.
حکیم فردوسی در طابران(طوس)در روستای پاژ در سال 329 هجری به دنیا آمد، پدرش از دهقانان طوس بود که ثروت و موقعیت قابلتوجهی داشت، او از زمانی که به کسب علم و دانش میپرداخت به خواندن داستان هم علاقهمند شد و به تاریخ ایران نیز عشق میورزید.
همین علاقۀ او به گذشتۀ ایران او را به فکر وا داشت تا شاهنامه را به نظم در آورد، استاد طوس در سال 370 نظم در آوردن شاهنامه را شروع کرد، سی سال بعد یعنی در سال 400 هجری پس از پایان شاهنامه این اثر گرانبها را به سلطان محمود نشان داد ولی به دلایلی چون (اختلاف نژادو مذهب و...) این اثر مقبول طبع سلطان محمود واقع نشد. استاد بزرگ شعر فارسی در سال 411 هجری در زادگاه خود طوس در گذشت.
ایرانیان در دورۀ ساسانی اعتقاد داشتند که آغاز دنیا از ایران است و نیاکان خود را جهاندارانی میدانستند که از گذشته دور بر دنیا سروری میکردند.حکومت ساسانی در اواخر عمر به علت فسادی که دامنگیرش شده بود و شکافی که بین مردم ودستگاه فرمانروا ایجاد شده بود رو به زوال میرفت.در این برحه تاریخی ایرانیان در برابر هجوم اعراب واکنشی از خود نشان ندادند و ایران به دست اعراب افتاد.
در آن زمان بنیامیه ایرانیان را بسیار مورد توهین و تمسخر قرار داده بود. در موقع نبرد میان بنیامیه وبنیعباس ایرانیان از عباسیان حمایت کردند تا اینکه عباسیان به خلافت رسیدند ولی به علت اینکه عباسیان از برتری یافتن ایرانیان میترسیدند، آنها را به طرزی بیرحمانه کشتند. عباسیان با زور و حیله سعی در بینتیجه گذاشتن تلاشهای استقلالطلبانه ایرانیان برآمدند، دراین زمان ایرانیان دست از تلاش بر نداشتند و برای تفوق خود بر اعراب و ایجاد جامعهای عادلانه وآزاد در گذشته پر افتخار خود پناه گرفتند.
اگر ایرانیان نمیتوانستند در جنگ کاری از پیش ببرند اما می توانستند با استفاده از حماسه ملی ایران و یادبود شکوهمندی گذشته هویت ملی خود را در شاهنامه نشان دهند.در چنین زمانی بود که فردوسی طوسی شروع به سرودن شاهنامه کرد تا آرزوی ایرانیان را برآورده کند. اگر حکیم طوس شروع به سرودن شاهنامه نمی کرد چه بسا حماسه ملی ایران سروده نمی شد وهویت غنی ایرانیان زیر هویت عرب پنهان میشد، چون در آینده ترکهای غزنوی و سلجوقی و... ایران را به عربزدگی و ترکزدگی کشاندند.
فردوسی به خوبی میدانست در طول سه قرنی که قوم ایرانی در مسیر دین اسلام قرار گرفته است و ارزشهای راستین این دین الهی را با آغوش باز پذیرا شده است بسیار مورد استهزاء و اهانت قوم عربی(بنیامیه و بنیعباس) قرار گرفته است.
این شاعر توانا می دانست که حاکمان عرب، ممالک اسلامی را بر مبنای تفاخرات قومی و جاهلی که خاص قوم عرب است، میچرخانند وآگاه بود که آنها در کسوت اسلام چه بلاهایی بر سر مسلمانان آوردند به طوری که در آن زمان از اینکه قوم ایرانی در مقابل تحقیرهای جاهلی اعراب بی هویت شود سخت بیمناک وناراحت بود. یکی از بزرگترین خدمتهایی که او با سرودن شاهنامه انجام داد، احیای هویت وزبان ایرانی در دورۀ تسلط عرب بود. به طوری که شاهنامه هیچ گاه در مرزهای ایران محدود نماند و تا جایی که زبان فارسی رسید ،فردوسی نیز تا آنجا گسترش یافت.
تأثیری که فردوسی در رساندن پیام خود وحفظ فرهنگ وهویت ایرانی داشته را می توان با استفاده ازتفسیر وترجمههایی که از این شاهکار حماسی صورت گرفته است، به آسانی تشخیص داد.به خصوص تفسیری که تئودور نولدکه (خاورشناس آلمانی) از داستانهای شاهنامه انجام داده است.
زبان جزئی از فرهنگ محسوب می شود و وقتی فردی چون فردوسی با خلق شاهنامه، فرهنگی را از رفتن به سوی اضمحلال نجات دهد، در واقع زبان آن فرهنگ را نجات داده است.
زبان نخستین ومهمترین رسانه ارتباطی است که نوع انسان بدان دست یافته و از طریق آن به اجتماعیت خود عینیت میبخشد، به طوری که بدون وجود زبان، برقراری ارتباط وگسترش فرهنگ ناممکن است.
در میان پدیدههای انسانی پدیدهای نزدیکتر از زبان به انسان نیست به این دلیل انسان نمی تواند حتی لحظهای جدا از زبان عمل کند، چه در خلوت و در ارتباط با خود و چه در تعامل با دیگران.
در این جهان از ابتدا اگر قومی بخواهد هویت و شناسنامۀ ملی خود را از دست ندهد واز آن پاسداری کند باید وسایل ارتباطی را در پاسداری از معیارهای فرهنگی به کار برد. هرچند شاید این طور به نظر بیاید که انجام چنین کار بزرگی آسان نیست ولی عملی است. ایران باید با استفاده از تاریخ کهن وفرهنگباوری خود در میدان نبرد فرهنگها پیروزی یابد.
کسی کو بود سودۀ روزگار نیازش نباشد به آموزگار
هستی و هویت ما از طریق از طریق زبانمان شکل می گیرد، دکتر مکنالی در این باره گفته است:«ما چیزی هستیم که گفته می شویم».
بسیاری زبان را شرح حال دانستهاند که ذخیرۀ نمادین اندیشهها، عواطف، افکار قالبی و انگیزههایی است که در تجلی هویت فرهنگی انسانها نقش اساسی دارد؛ اگر زبانی که فردوسی در اشعارش به کاربرده است را با زبان شعر هم عصرانش مقایسه کنیم به راحتی می توانیم تشخیص دهیم که زبان به کاربرده شده در شاهنامه به علت شرایط اختناق حاکم در آن زمان، زبانی اسطورهای و کنایهای بوده است.
عده ای معتقدند که وجود زبان به عنوان قدرت مطرح میشود، افرادی همانند امبرتو اکو که معتقد بود: «زبان آن چیزی است که در طول حیات بشری قدرت آن تثبیت میشود» یا رولان بارت اعتقاد داشت: «زبان قدرت است،زبان آنچنان ساختار محتومی دارد که به کاربران خود اجاره نمیدهد از آن خارج شوند، چون هیچ چیز بیرون از زبان نیست»؛ قدرت حکیم طوس نیز در زبان وسخن ونوع موسیقیای است که در اشعارش پیاده میکند.
البته مطلبی که قابل عرض است وشاید کمتر به آن توجه شده باشد این است که فردوسی به وسیله پیامهایی که در طول سرودن اشعارش به خواننده منتقل میکند سعی در ایجاد نوعی از ارتباط است؛ به عبارتی فردوسی طوسی به ارتباط اهمیت میداده است و با سرودن هر بیت از آن اثر گرانبها به نوعی با معاصران وآیندگان خود ارتباط برقرار میکرده است؛ البته این را نباید فراموش کرد که پیام همۀ ارتباط محسوب نمیشود، خود فردوسی نیز با ارسال پیامهایش جزئی از فراگرد ارتباطی به حساب میآید. فردوسی از پیام خود جدا نبود و هر پیامی را که در اشعارش قرار میداد حاوی اندیشههای خود او بود.
ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه خود تلاش را بر این گذاشته است که ارتباطی را که قصد انجام دادن آن را دارد، ارتباطی مؤثر باشد.یکی از دلایلی که میتوان آورد مبنی بر اینکه فردوسی از این نوع ارتباط استفاده کرده است، هماهنگی میان اینکه او ایران راسرزمین آزادگان و ایرانیان را آزادگان میدانسته است واین در حالیست که در آن زمان ایران همواره مورد اذیت وآزار همسایگانش قرار میگرفته است.
به همین دلیل دیدگاهی که فردوسی در شاهنامه سعی در اشاعه آن است، پشتیبانی از خوبیها در برابر ستم وتباهی است؛ فردوسی در واقع با این عمل یه صورتی عمل کرد که با افراد هم عصر خود و کسانی که شعر او را میخوانند همسو وهمدل شود تا خوانندگانش پیامش را بهتر پذیرا باشند.
شاید شنیده باشید که زبانها خود، کد و رمز هستند و بدون وجود کد و رمز انجام ارتباط ناممکن است؛ فردوسی نیز در سخن و کلام خود به مراتب از آن استفاده کرده است، دلیل این امر وجود رمز و نماد وسمبلهایی است که فردوسی در شاهنامه به کار برده است، که شناخت این نمادها و راز و رمزها در واقع میتواند کوششی باشد برای اینکه بهتر بتوانیم شکل داستانهای آن را بشناسیم، داستانهایی که او در آنها هرگونه هدف و اندیشه و پیامی را که داشته است به زیبایی به تصویر کشیده است.
این شاعر طوسی همچنین برای اینکه مؤثر بودن ارتباط را مطرح کند، برابر بودن سخن با خرد را شرط دانسته است و این را در اشعارش نیز به کاربرده است.
سخن چون برابر شود با خرد روان سراینده رامش[آرامش] برد
فردوسی به این مطلب بیشتر از بسیاری از هم عصران خود واقف بوده است که برقراری ارتباط در آن زمان یک ارزش بسیار مهّم است.فردوسی در اشعارش در شاهنامه اشاره کرده است که پس از مرگ هیچ چیز نمی ماند،جز آثار ارتباطی آن:
سخن ماند از تو همی یادگار سخن راچنین خوارمایه مدار
پس از مرگ من یادگاری بود سخن گفتن راست،یاری بود
جهان یادگار است و ما رفتنی زمردم نماند به جز گفتنی
فردوسی در زمان خود با سرودن شاهنامه و انتشار عقاید خود به عنوان یک رسانه عمل کرد، رسانهای که وظیفه انتشار دانش ومعرفت و رساندن یک پیام را به صورت داوطلبانه به هم عصران خود برعهده دارد؛ حکیم طوس با ساختن محیط نمادین در شاهنامه که بیانگر فضای حاکم بر دوره شاعر است وتصویری را که از گذشته در اختیار معاصران خود قرار میداد در شکلگیری تصویر مردم از دنیایی که در آن زندگی میکنند کمک کرد.
شاهنامه بسان رسانهای عمل کرد که نگرش و ارزشهایی را که از گذشته در فرهنگ ایرانی وجود دارند در خلال داستانهایش پرورش داد و فرهنگ اصلی ایرانی را در بین اعضای جوامع فارس زبان حفظ و گسترش داد.
رسانهها به منظور ایجاد تفکر همسان میتوانند تفکر مردم منفعل را دستکاری کنند و ادراک مخاطبان خود را شکل دهند، در دورهای که ایرانیان در برابر شمشیر عرب سر تعظیم فرود آوردند و در آستانۀ از دست دادن هویت و زبان خود بودند این شهنامهگوی سترگ خراسان بود که همچون رسانهای با خلق شاهنامه مردم را به سوی مقاومت و ایستادگی سوق داد؛ در حقیقت هدفی را که او برای خود برگزیده بود برای مردم نیز انتخاب کرد تا به یک تفکر همسان دست یابند.
رسانهها عمیقا در زبان انسان اثر می گذارند، البته فردوسی با توجه به هنر و ذوق متعالی خود با آفریدن حماسه ملی ایران در همۀ سطوح زبان تأثیر خود را گذاشته است.
برطبق نظریه تأثیر رسانهها، فردوسی در شاهنامه به سه پیش فرضی را که رسانهها می توانند تأثیرگذار باشند به خوبی جامۀ عمل پوشاند. نخستین پیش فرض این است که «رسانهها می توانند هر عمل وشیوۀ رفتاری را به جامعه القا کنند»،فردوسی نیز در شاهنامه سعی در ایجادجامعهای آزاد وعادلانه است و مردم را به مهرورزی و داد فرا میخواند.
خداوند کیوان و گردان سپهر ز بنده نخواهد به جز داد ومهر
دومین پیش فرض این است که «رسانهها درک ما را تثبیت کرده و تجارب ما را شکل می دهند»، فردوسی نیز در اثر خود انسان را به کار و کوشش وا میدارد و میگوید اگر خوب زیستن را میخواهید برآنید که خوب زندگی کنید چون کار کلید آزادی است.
چه خوش گفت آن سخنگوی آزاده مرد که آزاده را کاهلی برده کرد
سومین پیش فرض نیز مبنی بر این است که«رسانهها دنیای ما را یکپارچه می کنند»، فردوسی با خلق حماسۀ خود در صدد ایجا دنیایی بود دنیایی یکپارچه که بر مبنای عدالت و فرهنگ و هویت ایرانی شکل گرفته باشد و در مسیر اسلام نیز باشد. زیرا مخالفان اسلام کلام خداوند را دروغ و فسانه میدانستند.
تو این را دروغ وفسانه مدان به رنگ فسون و بهانه مدان
ازو هرچه اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز معنی برد
فردوسی با تلاش سخت وخستگیناپذیر خود در راه خلق این حماسۀ عظیم، زبان فارسی را که کودکی نوپای خود را در بالین رودکی گذراند و در زمان حیات شاعر به علّت تسلّط زبان عربی رو به انزوا میرفت را بار دیگر زنده کرد، زبانی که نشانۀ فرهنگ ایرانی است.
فردوسی را از این جهت می توان رسانه دانست که با احیای دوبارۀ زبان فارسی، فرهنگ ایرانی را نجات داد زیرا فرهنگ همان رسانۀ اصلی است که انسانها در آن زندگی میکنند و میآموزند.
هنگامی که گفته میشود فردوسی ناجی فرهنگ ایرانی است این حرف را میتوان در مفهوم ریشههای فرهنگی جست، به طوری که دکتر آتنا.اس.لئوسی می گوید: «اصطلاح ریشۀ فرهنگی معمولا به سرچشمه و خواستگاه فرهنگی فرد یا جامعه اشاره میکند و مطالعه در این باره، همانا بررسی فرهنگ پدران و نیاکان و همچنین شناخت تأثیر آن بر فرهنگ کنونی است».
ادوارد هریوت معتقد است که:«فرهنگ عبارت از آن چیزی است که وقتی ما همه چیز را فراموش کردیم باقی میماند». حکیم والا مقام طوس نیز با هوش سرشار و ذوق متعالی خود و با اثری که آفرید آنچنان در فرهنگ ایرانی تأثیر گذاشت که نه خود ونه این فرهنگ از اذهان پاک نخواهد شد.
فردوسی به راستی الگوی تمام پارسی زبانان در سخنوری و بزرگترین استاد شعر وادب فارسی است. به حق که اورا پاسدار قلعۀزبان فارسی میدانند.
بناهای آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند
نمیرم از این پس که من زندهام که تخم سخن را پراکندهام.