منتقد ادبی و عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد در دانشگاه علامه، اظهار کرد: مولوی نماینده گفتمان اهل سنت است و صفویه چون مدعی است که جهان جدیدی ساخته و انقلاب (انقلاب به مثابه آغاز جهان) کرده است، پس چیزی قبل از آن وجود ندارد و به همین دلیل او و آثارش حدف میشوند زیرا صوفیان مجال حضور به اندیشههای غیر شیعی نمیدادند.
به گزارش عطنا، دکتر محمود فتوحی، استاد ادبیات و عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد در نخستین روز از همایش متن پژوهی ادبی (نگاهی تازه به آثار مولانا) که در روز دوشنبه ۲۵ اردیبهشتماه در سالن شهید مطهری دانشکده ادبیات و زبانهای خارجه دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد، درباره حیات تاریخی مولانا در عصر صفویه؛ گفت: حیات تاریخی یک اندیشه یکی از موضوعات مهم در بررسی تاریخ فکری است که به هر شخصیت، گفتمان یا مکتبی به مثابه یک رویداد فکری نگاه میکند.
وی ادامه داد: عنصر اصلی تاریخ، رویداد است که در مسیر آن چرخشی ایجاد کرده و باعث نگرشهای جدید شده است؛ مولانا پاسخی است، به ضرورتی که در روزگار او بوده است و کسی میتواند فکر او را بشناسد که پرسش اصلی را بازسازی کند .
این استاد دانشگاه با بیان اینکه ما باید شاعران و برزگان خودمان را به مثابه یک رویداد فکری در نظر بگیریم، بیان کرد: ما بیشتر از هرچیز شناخت را معطوف به ماهیت رویداد کردهایم، به عنوان مثال تمام تلاش ما برای شناخت مولانا به عنوان یک رویداد، به خود مولانا معطوف شده است.
فتوحی افزود: شناخت دیگر به مولانا که به صورتی هرمونتیکی است نگاه به او بعد از مرگ یا اثر بعد از آفرینش است که دارای دومعنا است، نخست معنایی که در متن است و دیگری معنایی که پیرامون متن تاریخی وجود دارد.
وی اضافه کرد: در حوره مطالعات شناخت روند حرکت اندیشه در بستر تاریخ، بسیار فقیر هستیم، زیرا مولانا در هر سدهای خوانشی خاص داشته است.
این منتقد ادبی با بیان اینکه حرکت متنهای موفق در تاریخ به مثابه فربه شدن متن است، گفت: شاهکارهای ادبی به صورتی بود که هر گفتمان و ایدئولوژی جدیدی در ابتدا سعی میکرد مناسبات خود را با آن متن تنظیم کند.
فتوحی در ادامه درباره وضعیت مولانا در دوره صفوی، گفت: از سال 906 تا 1006 که در دوره صفویه زمان انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان است، هیچ رد پایی از مولانا و حافظ وجود ندارد در حالی که تا قبل از ظهور صفویه این افراد در مرکز فرهنگ بودند.
وی تصریح کرد: در این دوره به دلیل تغییر شرایط، تذکرهنویسی و معاصرنویسی باب شد و مردمان عصر صفوی و شاعران از اهمیت بیشتری نسبت به قدیمیها برخوردار شدند و به دلایلی نیز مولانا خذف شد؛ ولی در شاعران آن دوره مانند زلالی خوانساری، حکیم شفاهی، نظیری، ظهوری نه اقتباسی وجود دارد و نه ردپایی .
این استاد دانشگاه ادامه داد: تذکرهنویسیهای دیگری نیز در این دوره باب شدند که مانند تذکره تقیالدین کاشانی به سیاق دولت شاه سرمقندی بوده و خوانش او نیز بر اساس نظریه عشق مجازی بود به این معنا که هر شاعری باید عاشق باشد تا شاعر قلمداد شود ولی در این تذکرهها نیز اثری از مولانا نمیبینیم.
وی اضافه کرد: در این بین یک جریان تذکرهنویسی شیعی داریم که حذف شده بود و بعد از آن در سال 1010 تذکره ای در هرات با عنوان «خیره البیان» توسط سیستانی نوشته میشود که در آن در باب مولانا صحیتهایی شده است.
این استاد ادبیات خاطرنشان کرد: در سال 1006 با حضور شاه عباس فضا بازتر میشود ولی باز هم از مولانا خبری نیست، ولی با ظهور صائب اتفاق جدیدی میافتد و او 54 بار نام مولانا را میآورد؛ در کنار آن صائب تمام شعرهای موجود از رودکی تا زمان خود را میخواند و 40 هزار بیت از 286 شاعر انتحاب میکند و این در حالی است که او در همه آنها به دنبال نازکخیالی است که مکتب او را تشکیل میدهد.
محمود فتوحی درباره عدم حضور نام مولانا در این مجموعه عظیم، گفت: در این مجموعه شعری بزرگ باز هم از نام حافظ و مولانا خبری نیست ولی دلیل آن ایدئولوژیک نیست بلکه خود صائب دلیل این امر را بیان کرده و شعری آورده است که شعر حافظ شیراز و مولانا انتخاب ندارد.
وی با بیان اینکه صائب در شعر خود رفتار خاصی با مولانا دارد، عنوان کرد: صائب از مولانا انتخابهای جالبی میکند، به عنوان مثال مولانا غزلی با ردیف «نازک است» دارد که او 11 بار با این ردیف غزل میسراید که اگر غزلی تلفیقی از اشعار صائب و مولانا تشکیل دهیم، هیچکس تشخیص نمیدهد که این اشعار متعلق به دو شاعر با فاصله 400 سال است؛ اشعار مولانا بسیار نازک است و این همان چیزی است که صائب میخواهد.
این منتقد ادبی افزود: به تعبیر متتقدان دوره صفوی، بسیاری از شاعرانی که تتبع(جواب) میکنند بیشتر به زمین شعر(وزن؛ قافیه و ردیف) نظر دارند ولی صائب مصرع برجسته انتخاب میکرد و انگار با ذرهبین از شعرها، چیزهایی که میخواهد را انتخاب میکند، مواردی مانند، نارکخیالی و نگاه جدید که بوطیقای شعری را تشکیل میدهد و خوانش عصر خود را از مولانا میکند.
وی با بیان اینکه صائب و تقیالدین کاشی بهترین انتخابکنندگان شعر فارسی هستند، بیان کرد: صائب توانایی زیادی در سندسازی برای دیوان دارد و انتخابهایی متناسب با سبک خود انجام میدهد؛ صائب به دنیال یک مصرع برجسته است و این مصرع برجسته در کار او یک بنیاد اندیشگانی دارد و طرحی در بوطیقای او است که اندیشه نازک در ظرف نارک وجود دارد که نسبت بین محتوا و فرم بسیار در اندیشه او را مشخص میکند، به عنوان مثال میفرماید «مرتب کردهام از مصرع برجسته دیوان» یا «به ملک جم ندهم مصرع نظیری را».
محمود فتوحی با اشاره به اینکه صائب در شعر مولانا نیز به دنبال این مصرعهاست، اظهار کرد: مصرع در سبکشناسی بسیار جدی است به طوریکه کانون شناخت سبک هندی مصرع است زیرا اندیشه نازک در مصرع شکل میگیرد و همین نگرش است که او زمانی که به مطالعه دیوان مولانا میپردازد از درون آن، مصرعهای برحسته را انتخاب کرده و تتبع (جواب) میکند.
فتوحی با طرح این سوال که چرا گاهی مولانا به کل حذف میشود و گاهی نیز اندیشههای او یافت نمیشود، گفت: مولوی نماینده گفتمان اهل سنت است و صفویه چون مدعی است که جهان جدیدی ساخته و انقلاب (انقلاب به مثابه آغاز جهان) کرده است، پس چیزی قبل از آن وجود ندارد و به همین دلیل او و آثارش حدف میشوند زیرا صوفیان مجال حضور به اندیشههای غیر شیعی نمیدادند.
وی در ادامه با طرح این سوال که چرا علیرغم باز شدن فضا باز هم اندیشههای مولانا ظهور پیدا نکرد، اذعان کرد: خیال مولانا به تعبیر ملاصدرا انطباعی و حلولی است، یعنی قوه مخیله، آینهای است که انطباع صور می کند، ولی ملاصدرا خیال را فاعل آفریننده میداند و به خیالی صدوری معتقد است.
این استاد دانشگاه ادامه داد: ملاصدرا پابند به اصالت وجود است و معتقد است که روح، جسمانيهالحدوث و روحانيهالبقا (جسماني بودن منشأ حدوث نفس انساني و روحاني (غيرمادي) شدن آن به مرور زمان) است و به همین دلیل طرفداران سبک هندی آثار ملاصدرا رو بهتر میفهمند.
وی اضافه کرد: شاعران سبک هندی قائل به فلسفه وجودند ولی مولانا به فلسفه اصالت ماهیت قائل است و به همین دلیل آنها نمیتوانند با مولانایی که برای وجود اصالتی قائل نیست، ارتباط برقرار کنند.
محمود فتوحی در پایان درباره تفاوت خوانش از مولانا در قرنهای اخیر، گفت: خوانش مولانا در دو قرن عصر صفوی کاملا متفاوت با خوانش امروزه ماست وخوانشی است متناسب با ایدئولوژی که در آن زمان رشد پیدا میکند و فلات مرکزی ایران را میگیرد اما دلایل عمدهای که آنها با مولانا میانه خوبی ندارند، نخست فرهنگی ایدئولوژیک است و دیگری دلیل اندیشگانی است که به نگرش فسلفی و هستیشناختی بر میشود