نخستین همایش ملی «فرهنگ دانشگاهی و نهادینهشدن گفتمان علم» به همت پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی، 27 بهمنماه در دانشکده علوم دانشگاه تهران برگزار شد. در این همایش، موضوعاتی همچون فرهنگ دانشگاهی و محیط نهاد علم، فرهنگ دانشگاهی در بستر تجربه، فساد علمی، چالشهای فرهنگ دانشگاهی در ایران، علومانسانی و نهادینه شدن گفتمان علم در پنلهای تخصصی، به تأمل گذاشته شد و صاحبنظران حوزه «مطالعات علم» از زوایای مختلف فرهنگ دانشگاهی را به چند و چون گذاشتند.
به گزارش عطنا در ادامه متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی سه تن از استادان حاضر در پنل «چالشهای فرهنگ دانشگاهی در ایران» را دنبال کنید.
«فرهنگ دانشگاهی» دانشگاه را استعارهای از یک «قبیله» در نظر میگیرد؛ این باور از سالهای 1970 بتدریج شکل گرفت و بر اساس آن، همانگونه که یک قبیله؛ زبان، آداب و رسوم و آیینهای خاص خود را دارد و بواسطه آن از سایر قبایل متمایز میشود، دانشگاه نیز استعارهای برای توضیح ساختار نمادینی است که به افرادی که در آن هستند «امکان هویتیابی» میدهد؛ تا آدمهایی که در قبیلههای دانشگاهی دور هم جمع شدهاند، به زبانی مشخص حرف بزنند و ارزشهایی همچون، سخن گفتن به زبان علم، نوشتن، خواندن، گوشدادن، بحث کردن، دقتکردن، تمرکزکردن، پرسیدن، پاسخدادن و... را در خود درونی کنند.
معتقدم، دانشگاه، شکلی از زندگی است و در این شکل از زندگی بتدریج یک نوع ساخت احساسی، انرژی عاطفی و فرآیند شناختی در افراد شکل میگیرد؛ درست همانند فردی که در قبیلهای به دنیا میآید و ذائقه آن قبیله را به خود میگیرد، انسان دانشگاهی نیز همینگونه ساخته میشود. تا سالهای 1970 تصور ما این بود که علم یک امر کاملاً جهانی است و مستقل از تاریخ، فرهنگ، ایدئولوژی و مذهب عمل میکند اما از سال 1970 به بعد در نتیجه تحولاتی که در جامعهشناسی معرفت، علم و حوزههای دیگر رخ داد، بتدریج این ایده شکل گرفت که آموزش علم، یادگیری، یاددهی و پژوهش یک امر زمینهمند است و نه تنها وابسته به فرهنگ است بلکه ماهیتاً خود فرهنگ است؛ به تعبیری، معنایی است که در فرآیند تاریخ و جامعه بتدریج ساخته میشود.
به دلیل فهم جدیدی که از سال 1970 پیدا شد، مفهوم فرهنگ با تمام اجزای دانشگاه درآمیخت و به یک «گفتمان» و «زبان جدید» بدل شد که بسیار بدیع و در عین حال شگفتانگیز بود مهمترین نکته در این زبان جدید، درک فرهنگی دانشگاه بود چراکه دانشگاه مجموعهای از تکنیکها، فنون و ساختمان نیست و این universityآنقدر هم universal نیست بلکه بیشتر یک امر «جهان- محلی» است.
به همین دلیل آدمها، فرهنگها و تاریخها روایتهای خودشان را از علم، دانش، دانشگاه و رشته ایجاد میکنند به همین دلیل رشتهها با هم فرق دارند و هر کدام یک قبیله است و هر رشتهای، شکلی از احساسات و شیوهای از زندگی را ایجاد میکند.
واقعیت این است که «مدیریت دانشگاه» با سازمانهای تجاری و سازمانهای نظامی تفاوت دارد چراکه سازمانهای نظامی مبتنی بر فرماندهی و امر و نهی هستند و سازمانهای تجاری بر مبنای قوانین عرضه و تقاضا و بازار شکل میگیرند اما دانشگاه چه؟
دانشگاه یک community است دانشگاه مبتنی بر روابط عاطفی و اخلاقی و هنجاری است مبتنی بر عشق و دوستداشتن است به همین دلیل است که اگر با روشهای مبتذل پیمایشی به سراغ دانشگاه برویم، فاجعه میآفرینیم چون نمیتوانیم با پرسشنامه پر کردنها و شاخصسازیها تصویری از دانشگاه ارائه کنیم و بفهمیم دانشگاه کجاست؟ چون با درست کردن شاخصها، از نظام دانشگاه یک «نظم حقوقی- اداری» میسازیم و بعد نتیجه میگیریم که بالاتر از حد ایدهآل توانستهایم دانشگاه را توسعه دهیم!!
«فرهنگ دانشگاهی» آمد که بگوید تصور تجاری، نظامی یا حقوقی از دانشگاه را کنار بگذارید و به همین دلیل باید الگوی مدیریت دانشگاه «فرهنگی» باشد.
واقعیت این است که مفهوم فرهنگ دانشگاه، در پارادایمها یا گفتمانهای مربوط به سازمان علم و دانشگاه یک گسست بود؛ گسستی که در نیمه دوم قرن بیستم به وجود آمد و معتقد بود که دانشگاه را به جای «جامعه»، «اجتماع» ببینیم.
ما باید با اصطلاحات دیگری درباره دانشگاه و علم حرف بزنیم چون کار دانشگاه دادن انگیزه به آدمها است به تعبیر هایدگر که میگوید «اندیشیدن همان عشقورزیدن است».
دانشگاه باید آدمها را دورهم جمع کند و عاشقشان کند و به آنها انگیزه و انرژی عاطفی بدهد.
«مطالعات فرهنگ دانشگاه» میخواهد بگوید دانشگاه به مثابه «قبیله» چه ویژگیهایی باید داشته باشد تا آدمها عاشق یادگیری و معرفت شوند؟ مطالعات فرهنگی دانشگاهی میخواهد بگوید، دانشگاه هم همچون یک «قبیله» باید قهرمان داشته باشد. اگر جامعهشناسی ما امروز پیشرفتی داشته چون امثال آگوست کنتها، دورکیمها، وبرها و... را درخود دارد اگر فلسفه امروز حرفی برای گفتن دارد، چون از وجود اسطورههایی همچون میشل فوکو، هایدگر، هگل، کانت و دکارت و... بهرهمند است.
فرهنگ دانشگاهی قهرمان میخواهد ممکن است بگوییم عصر قهرمانی تمام شده، ولی واقعیت این است که اخلاق آکادمیک همچون سایر حوزههای اخلاقی یک امر مصداقی و مفهومی است با این تعبیر که «مردم لطفاً خوب شوید» مردم خوب نمیشوند باید آدمهای خوب، محیط خوب و شرایط را ببینند تا خوب شوند.
میخواهم از «تیپ ایدهآل فرهنگ دانشگاهی» بگویم و در این راستا، از مفهوم «تیپ ایدهآل فرهنگ دانشگاهی ماکس وبر» وام میگیرم. او در ١٩١٨ در دانشگاه مونیخ از علم به مثابه یک حرفه سخن گفت و معتقد است که دانشمند میخواهد در زندگی مردم روانه شود تا جهان اجتماعی را مجدد تنظیم کند. بنابراین، فرهنگ دانشگاهی یک «هویت معرفتی» و یک «ساخت اجتماعی» است. فرهنگ دانشگاهی؛ یعنی خاطره تاریخی علم؛ یعنی سقراط، کپرنیک، گالیله و دکارت. با خاطرهها فرهنگ دانشگاهی به وجود میآید و میدان دانشگاهی به تعبیر بوردیو با این سرمایهها ساخته میشود.اگر بخواهیم از «جایگاه فرهنگ دانشگاهی در ایران» بگوییم، باید گفت که تنها در نسل نخست دانشگاهیان ما «فرهنگ دانشگاهی» طلوع کرد. استاد راهنمای دکتر منوچهر ستوده، بدیعالزمان فروزانفر بود و ستوده در خاطرات خود چنین نقل میکند که «وقتی در کلاس فروزانفر مینشستم، احساس میکردم خط ممتدی از این کلاس تا جندیشاپور وجود دارد.» این همان فرهنگ و هویت دانشگاهی است. این فرهنگ که در آسمان نسل اول طلوع کرد اما فرصت تأسیس در زمین را نیافت. معتقدم، علت نهادینه نشدن فرهنگ دانشگاهی در ایران، کوتاهمدت بودن جامعه است که طی آن، این فرهنگ در سیر تحولی خود نتوانست زیست اجتماعی دانشگاه را متبلور کند. شاید بتوان از ٥ نسل دانشگاهی در صد سال اخیر سخن گفت: نسل اول، استادان استادان؛ کسانی که در ١٢٩٩ و ١٣٠٠ استاد دانشگاه بودند؛ همچون فروزانفرها، نفیسیها، رشید یاسمی، فروغی، سیاسی و... نسل دوم، استادانی همچون محمد باقر هوشیار و غلامحسین صدیقی. نسل سوم، شاگردان بلافصل این استادان مانند محمد باقر ساروخانی، غلامعباس توسلی و...، نسل چهارم که من از آنها با عنوان نسل «این سوی مه» یاد میکنم، کسانی هستند که استخدامشان یا سالهای پایانی قبل از انقلاب بود یا سالهای اول انقلاب و در نهایت، نسل پنجم یا نسل در حال ظهور.تفاوت «نسل شاگردان بلافصل» و «نسل این سوی مه» در این است که فرهنگ دانشگاهی برای نسل شاگردان بلافصل امری برفراز آسمان ولی قابل رؤیت بود که البته هنوز در زمین مستقر نشده بود، اما برای نسل «این سوی مه» غبار و مه سبب شده که فرهنگ دانشگاهی کسوف کند و ما امروز با کسوف فرهنگ دانشگاهی در ایران مواجهه هستیم. معتقدم که ورود عقیده و ایدئولوژی به حوزه علم، غلبه امر سیاسی بر امر آکادمیک، پوپولیسم، نفرین نفت، غلبه بوروکراسی بر دانشمندان، بیثباتی مدیریتهای دانشگاهی و در نهایت کژتابیهای پول؛ از دلایل کسوف فرهنگ دانشگاهی در ایران است؛ بدین معنا که پول به دانشگاه آمد و به جای اینکه وسیلهای برای مبادله شود، بهعنوان امری اصیل وارد زندگی علمی شد و بحث «بنگاهداری دانشگاهی» را پدید آورد.
دانشگاه، شکلی از زندگی است و در این شکل از زندگی بتدریج یک نوع ساخت احساسی، انرژی عاطفی و فرآیند شناختی در افراد شکل میگیرد؛ درست همانند فردی که در قبیلهای به دنیا میآید و ذائقه آن قبیله را به خود میگیرد، انسان دانشگاهی نیز همینگونه ساخته میشود.
«فرهنگ دانشگاهی» همچنان که تحت تأثیر مؤلفههای فرهنگی و اجتماعی است، از تلقی ما از «ایده دانشگاه» نیز تأثیر میپذیرد. پرسش از «چیستی دانشگاه» یک پرسش فلسفی است اما آثار عینی و عملی زیادی در عرصه حیات آکادمی دارد. در شرایطی که دانشگاهها در عرصه جهانی از بحرانهای چندگانه (مشروعیت، هژمونی و نهادی) رنج میبرند، در سطح ملی نیز این نهاد «فرآیند هویتیابی» را بهطور کامل طی نکرده است.
دو رکن هویت دانشگاه یعنی «استمرار تاریخی» و «تمایز» است که در هشتاد سال اخیر با گسستهای بسیاری مواجه بوده است.
این در حالی است که دانشگاه ایرانی با مسائلی همچون«پربار بودن نقش» و «انتظارات ناهمگون» نیز مواجه است. در کنار اینها در شرایطی که هنوز جامعه و نخبگان تکلیف خود را با امر مدرن روشن نکردهاند، ترمیم و اصلاح سنت نیز با مشکلاتی رو به رو است. در این فضا، اکتفا به «کارکردهای تکنیکی» همچون آموزش و بیاعتنایی سیاستگذاری علم به «کارکردهای هنجاری» نظام آموزش عالی نیز مزید بر علت بوده و به رشد معضلاتی همچون مدرکگرایی، تقلب علمی و... انجامیده است که دانشگاه بهعنوان یک «نهاد مدنی» را به یک «نهاد بوروکراتیک» تقلیل داده است.
در چنین شرایطی سخن از «ایده دانشگاه» و بازگشت به ریشههای تاریخی، فلسفی و فکری دانشگاه موجه میشود. بدیهی است اگر دانشگاه را «مرکزی برای جستوجوی حقیقت و نگهبانی از فرهنگ» بدانیم که «درکی کلگرا از معرفت» ارائه میکند، با تلقی دانشگاه بهعنوان مرکز فناوری یا بنگاه اقتصادی کاملاً متفاوت است و چنین «درک فرهنگی از دانشگاه» میتواند برای امروز ما راهگشا باشد.