دکتر هادی خانیکی در نشست «توسعه ملی و مسئله گفتوگو در ایران» در دانشگاه کاشان، با بیان جهانبینی خود از توسعه ایران و ضرورتهای آن گفت: اگر از من بپرسید که تجربه و زیسته تو چیست؟ من میگویم مشکل فرهنگی ایران، ضعف در گفتوگو است، مشکل اجتماعی ایران، ضعف در نهادهای مدنی و مشکل سیاسی ایران، ضعف در رقابت سیاسی و تحزب است، با این حال، یک جامعه راه تغییرات خود را تعطیل نمیکند و باسوادتر، شهریتر و مدرنتر میشود.
به گزارش عطنا، نشست علمی زنگ اندیشگاه درباره «توسعه ملی و مسئله گفتوگو در ایران» با سخنرانی هادی خانیکی، مدیر گروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی و رئیس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، 25 بهمنماه در تالار آزادی دانشگاه کاشان برگزار شد.
خانیکی در این نشست گفت: زیستههای من به خصوص در دوران دانشآموزی و ابتدای دانشجوییام، برایم یادآور این است که به دنبال درس خواندن بودم و چون درس ریاضی از اهمیت بیشتری برخوردار بود، به سمت رشتههای مرتبط با آن جذب شدم و برای خواندن علوم فنی به دانشگاه رفتم.
وی ادامه داد: زمانی که با چشم و گوش بازتری به مسائل جامعه نگاه کردم، متوجه شدم که تفاوتی نمیکند که در دانشگاه ابتدا چه چیز را بخوانیم، بلکه باید ببینیم در دانشگاه مسئله را به درستی فهم میکنیم یا خیر، همین موضوع موجب شد که خواسته یا ناخواسته پنج رشته را در دانشگاه دنبال کنم.
خانیکی افزود: من در جستجوی حقیقت، از این عرصه سر درآوردم و هر کدام از اینها، چشماندازی متفاوت را برای من باز میکرد و امروز بر اساس آن تجربیات میخواهم دانستههای خود را با شما در میان بگذارم.
وی خاطرنشان کرد: وقتی به طور طبیعی از کسی دعوت میشود تا به کاشان بیاید، باید ببینیم که چه چیزی به ذهن او خطور کرده است که درباره آن صحبت کند، اولین مسئلهای که درباره کاشان به ذهن میرسد، حوزه تمدنی و فرهنگی این شهر است که از دوران پیش از تاریخ، تا کنون حرفهایی برای گفتن داشته است و حتی شاهدیم در دوره شکوفایی علم، بزرگانی همچون غیاثالدین جمشید کاشانی در این بستر فرهنگی رشد کردهاند.
مدیرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی گفت: اولین چیزی که به ذهن من نوعی که از شهری دیگر به کاشان میآیم، خطور میکند، این است که یک زمینه فرهنگی در این شهر وجود دارد و برخی از این مسائل و نظایر آن ظرفیتهایی را ایجاد میکند که امروزه ما میتوانیم برای فهم مسئله ملی از آن استفاده کنیم.
وی افزود: دومین ویژگی که به ذهن من متبادر میشود، این است که به یاد امیرکبیر میافتم و اگر چه امیرکبیر، اهل کاشان نبود اما او در کاشان بیشتر تفسیر شد و اینکه با مرور زندگیاش، به نوعی فهم از توسعه میرسم. توسعهای که جامعه در برابر آن مقاومت میکند و این مقاومت در نهایت به رفتن امیرکبیر به باغ فین و شهید شدن در آنجا منتهی میشود.
خانیکی اضافه کرد: مسئله سوم در حقیقت ظرفیتهای تاریخی است که به دلیل ادراکات میان رشتهای در اینجا به خصوص در سدههای اخیر به وجود آمده است و برای اینکه تولید اندیشهای در حوزه تفکر دینی و ملی داشته باشیم و به این اعتبار، موضوعی را که برای صحبت در این نشست انتخاب کردم، موضوع مسئله توسعه ملی و ضرورت گفتوگو بر پایه آن است.
وی به چرایی انتخاب موضوع ضرورت توسعه ملی اشاره کرد و گفت: چون کمتر جامعهای مانند جامعه ما وجود دارد که اهمیت موضوع توسعه را متوجه شده باشد و این مسئله همچنان به صورت حلنشده باقی مانده است و به عبارت دیگر ما همچنان در بهار مسئله توسعه ماندهایم.
رئیس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات اضافه کرد: مهمترین نمادی که معمولاً بر آن تأکید میشود، همان نمادی است که چرا ما در دوران صدارت امیرکبیر، توسعه را زودتر از کشور ژاپن، دوره انقلاب میجی شروع کردیم اما هنوز به سرانجامی در توسعه نرسیدهایم ولی ژاپنیها کشوری توسعهیافته، ساختهاند.
وی افزود: در اوایل دهه 50 بعد از اینکه قیمت نفت به دلیل تحریم اعراب، بالا رفت و ایران وضعیت خوبی از نظر مادی پیدا کرد و این وضعیت خوب مادی باعث شد که شخص شاه و به تبع او، رژیم سیاسی وقت ایران به این فکر بیفتند که رویای دوران امبیرکبیر را بار دیگر بازخوانی کرده و مشخص شود که چرا ژاپن پیش رفت و ما چگونه باید پیشرفت کنیم؟
خانیکی خاطرنشان کرد: مرحوم دکتر مجید تهرانیان، از صاحبنظران ارتباطات، به رغم پیشینه سیاسی که در آمریکا داشت، زمانی که به ایران آمد، کار سیاسی را کنار گذاشته بود ولی اندیشه سیاسی را رها نکرده بود و پژوهشکدهای تحت عنوان «پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعهای ایران» تأسیس کرد تا مسائل توسعه را دنبال کند.
وی افزود: درخواست شاه مبنی بر بازخوانی مجدد توسعه دوران امیرکبیر به کانونهای مختلف فکری و از جمله به پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعهای ایران احاله شده بود که مقایسهای به شکل یک مطالعه تطبیقی بین ایران و ژاپن انجام دهند، تا مشخص شود چه عواملی باعث توسعه ژاپن شده است و چرا ما از آن بیبهرهایم؟
خانیکی ادامه داد: این پژوهش را شخصاً دکتر تهرانیان انجام داد و البته متن آن کتاب به فارسی منتشر نشد و به انگلیسی و زیر نظر یونسکو و در میان مجموعه کارهای دکتر تهرانیان انتشار یافت که البته من چندی است که ترجمه این کتاب را انجام دادم و در چند ماه آینده به عنوان یکی از اولین مطالعههای تطبیقی میان ایران و ژاپن، منتشر میشود.
وی گفت: نقطه کانونی در فهم از توسعه دهه پنجاه این است که وقتی پول داریم، میتوانیم توسعه پیدا کنیم و این همان چیزی است که به نوعی غرور هم در رژیم شاه ایجاد کرده بود.
خانیکی به خاطرات «والری ژیسکار دِستَن» از رؤسای جمهوری صاحب اندیشه و فرهنگ فرانسه، اشاره کرد و گفت: ژیسکار دِستَن در سالهای 1354-1355، با محمدرضاشاه در ایران ملاقات داشته است، در این دیدار شاه به او میگوید «اروپاییها از اینکه ما به زودی یکی از پنج قدرت بزرگ جهان خواهیم بود، بسیار ناراحت هستند».
استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی اظهار کرد: ژیسکار دِستَن که نمیخواهد خیلی صریح بگوید که هر جا پول بادآورده دارند، توسعه نسبی هم دارند، محترمانه میگوید «من وقتی که برای دیدار شما به سمت کاخ گلستان میآمدم، از خیابان شاهرضا (خیابان انقلاب فعلی) عبور کردم و دیدم در وسط این خیابان نردههای بلندی کشیده شده است. پرسیدم علت این نرده کشیدن چیست؟ گفتند برای اجرای یکی از مقررات جدید راهنمایی و رانندگی است».
خانیکی افزود: کسانی که همسن من هستند به خاطر دارند که یک قانون تشدید مجازات رانندگان در رانندگی سال 1354 به تصویب رسیده بود و در این قانون برای رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی، اگر رانندهای روی خط عابر پیاده، با یک عابر تصادف میکرد و منجر به فوت آن فرد میشد، قانون آن راننده را مجرم تلقی و به عنوان قتل عمد مجازات میکرد اما اگر در خارج از خطوط عابر پیاده تصادف صورت میگرفت و کسی کشته میشد، خودش مسئول مرگ شناخته میشد.
ژیسکار دِستَن میخواهد بگوید که عامل فرهنگی، چقدر مهم است و میگوید «من دیدم قانون بسیار خوبی را میخواهید اجرا کنید اما نفهمیدم که چرا برای این کار باید نرده بکشید؟ به نظر من روزی که برای عبور مردم از روی خطوط عابر پیاده، نیاز به آن نردهها نباشد، آن وقت شما جزو قدرتهای بزرگ جهان میشوید!»
وی ادامه داد: این قانون را به صورت آزمایشی، در خیابان شاهرضا، حد فاصل میدان انقلاب و فردوسی به اجرا درآورده بودند. آنهایی که با تهران آشنایی دارند و این منطقه را به خاطر میآورند، میدانند که این مکان، منطقهای دانشگاهی، فرهنگی و هنری است که چند دانشگاه بزرگ در آن وجود دارد و کتابفروشیها، سالنهای هنری مهم و امثال آنها در این منطقه قرار دارد.
خانیکی اضافه کرد: منطقه خیابان انقلاب، دارای فرهنگ عمومی بالایی است اما با این وجود زمانی که میخواهند این قانون را اجرا کنند، باز هم مردم از روی خطوط عابر پیاده عبور نمیکنند و در مرحله اول بایستی خیابان را نرده بکشند و فقط خط عابر را باز بگذارند که در این حالت نیز از لابهلای نردهها رد میشوند! و مرحله بعد این خواهد بود که بین اینها تور میکشند و این موانع فقط به این دلیل است که مردم را مجبور کنند تا از روی خطوط عابر پیاده عبور کنند.
این استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی یادآور شد: ژیسکار دِستَن میخواهد بگوید که عامل فرهنگی، چقدر مهم است و میگوید «من دیدم قانون بسیار خوبی را میخواهید اجرا کنید اما نفهمیدم که چرا برای این کار باید نرده بکشید؟ به نظر من روزی که برای عبور مردم از روی خطوط عابر پیاده، نیاز به آن نردهها نباشد، آن وقت شما جزو قدرتهای بزرگ جهان میشوید!»
وی افزود: این گفتوگو متعلق به سال 1355 است و دو سال بعد از این مکالمه، انقلاب میشود و این نشان میدهد که یک زمینهای در درون جامعه میگذرد که در سطح دیده نمیشود و حتی در سطح نیز گمان میرود که چون ما دارای درآمدهای بیشتری شدیم به زودی جزو قدرتهای بزرگ خواهیم بود یا با همان تعبیری که شاه به کار میبرد به دروازههای تمدن بزرگ خواهیم رسید!
خانیکی ادامه داد: در سال 1353، پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه ایران، طرح آیندهپژوهی را اجرا میکردند و زمانی که مرحوم تهرانیان بعد از انقلاب به ایران آمده بود از او پرسیدم که چرا در ایران این اتفاق رخ نمیدهد؟ و دکتر تهرانیان پاسخ داد: «ما در سال 1355 بر اساس طرحی که در آن از سرآمدان فرهنگی پرسیده بودیم که جامعه به کدام سو میرود؟ به این نتیجه رسیده بودیم که در ایران یک تغییر مذهبی در راه است.» و زمانی که پرسیدم «از کجا به این نتیجه رسیده بودید؟»، گفت «ما این موضوع را در سه سطح بررسی کرده بودیم، مدیران ارشد، روشنفکران و مدیران میانی و با توجه به نظر مدیران میانی که دستاندرکاران مسائل فرهنگی بودند به این نتیجه رسیدیم و البته همه آنها معتقد بودند که در تبلیغات رژیم سیاسی، به جنبههای مذهبی جامعه توجه نمیشود و به همین دلیل مردم ناراحت هستند.»
خانیکی خاطرنشان کرد: مرحوم تهرانیان و همکارانشان درجه ناراحتی مردم در آن زمان را نیز به گونهای سنجیده بودند و زمانی که من از دکتر تهرانیان پرسیدم «شما این نظر را در جایی هم منعکس کردید یا برای مثال به گوش مسئولان رساندهاید؟» پاسخ داد «نه! جرأت نکردم که بگویم ولی با زبان و ادبیات علمی گفتم اما حتی نتوانستم که صریح بنویسم.»
وی افزود: اخیرا کتابی به نام «صدایی که شنیده نشد» توسط دو تن از دوستان صاحبنظر، گودرزی و عبدی تدوین و منتشر شد که نتیجه تحقیق تهرانیان و مرحوم دکتر اسدی در سال 1353 است و حرف آنها در این کتاب نیز همان سخن تهرانیان است: «جامعه آبستن یک تغییر است» و این تغییر، تحت تأثیر پدیدهای رخ میدهد که آن پدیده را در ادبیات توسعه، اغلب استادان و دانشجویان با نام توسعه نامتوازن میشناسند.
رئیس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات اظهار کرد: توسعهای که در آن بخشهای مختلف با هم سازگاری ندارند و به این اعتبار، دارای صورتی در زیر است اما آنچه که در بالای جامعه دیده میشود در پایین دیده نمیشود.
وی با اشاره به اینکه این تغییر بزرگ بود که منجر به انقلاب شد، گفت: از دل این ناهمخوانیها میان روندهای موجود در متن جامعه است که صورت یا قالب مدیریت جامعه دیده میشود.
خانیکی اظهار کرد: بحثهایی از این دست را منصوری و دانشمندانی از این دست در حوزههایی غیر از علوم انسانی هم به آن پرداختهاند، برای مثال وقتی که منصوری به نقد اصلاحات امیرکبیر میپردازد، از همان نقطه کانونی فعالیتهای امیرکبیر یعنی تأسیس دارالفنون انتقاد میکند و میپرسد «چرا ما دارای دارالفنون شدیم و نه دارالعلوم؟»
وی افزود: اینکه ما از ابتدا با تأسیس دارالفنون آغاز کردیم، یعنی فکر کردیم که اگر فنون را به داخل کشور بیاوریم، میتوانیم به توسعه و پیشرفت برسیم و این تصوری است که از گذشته تا به امروز وجود داشته است.
این استاد علوم ارتباطات اضافه کرد: اولین نتیجهای که مرحوم تهرانیان با انجام تحقیقات مختلف به آن رسید، این است که ما در توسعه ملی، دچار سوءتفاهم و سوءبرداشت شدیم و میان ظرفیتهای مادی و معنوی توسعه ملی که قصد عملیاتی کردن آن را داشتیم، سازگاری وجود ندارد.
وی افزود: سؤالهایی که در سال 1353 در طرح آیندهنگری مطرح شده بود، برای دومین مرتبه در دولت خاتمی در سال 1383 بیان شد و تغییراتی که در فاصله این سه دهه از سال 1353 تا 1383 در جامعه ما رخ داده است، تحت عنوان طرح همایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان، طی سه موج در دولت اصلاحات انجام گرفت.
خانیکی با ابراز تأسف از اینکه در دولت احمدینژاد انجام این طرح متوقف شد، اظهار کرد: در سال گذشته، دوباره موج جدید آن صورت گرفت که به این شکل میتوان جامعه ایران را سنجید و دید که در این فاصله چه تغییراتی کرده و آیا مسئله توسعهای که به آن اشاره میکنم باقی مانده یا تغییر کرده است.
وی ادامه داد: یکی از مهمترین تغییراتی که مقایسه میان سالهای 1353 تا 1383 نشان میدهد، این است که بیشترین تغییر جامعه ایران، در نهاد خانواده محقق شده است، یعنی نهاد خانواده به میزان قابل توجهی نسبت به گذشته تغییر کرده و دموکراتیزهتر شده است.
رئیس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات این خبر را برای تغییرات اجتماعی، نویدبخش خواند و گفت: وقتی خانواده دستخوش تغییرات مثبت شود، این تحول در خانواده روی آموزش، رسانه، نهادهای مدنی و دیگر مسائل اجتماعی نیز اثر میگذارد.
وی اشاره کرد: میزان این تحول به حدی است که در این فاصله سیساله، حدود 30 تا 32 درصد از نقش محوری مردان در خانواده کاسته و به نقش زنان و فرزندان در خانواده افزوده شده است.
خانیکی ادامه داد: به بیان دیگر میتوان گفت که در خانواده امروز ایران، مردسالاری نسبت به گذشته کمتر شده است و این همان عاملی است که وقتی از هر ناظر و متفکر خارجی که به ایران آمده است، بپرسید که «چه چیزی توجه شما را بیشتر در جامعه جلب کرده است؟» میگویند «بالا رفتن سطح مشارکت زنان».
وی تأکید کرد: من این مسئله را با آقایان «هابرماس» و «امانوئل کاستلز» که از صاحبنظران ارتباطی هستند، مطرح کردم و پرسیدم «چه چیزی در ایران توجه شما را بیشتر جلب کرد؟» و پاسخ آنان عموماً به حضور و وجود زنان که در سطوح بالایی از تغییرات جامعه دیده میشوند، اشاره داشت. به خصوص استادانی که با آنها برخورد داشتم، با حضور در محیطهای دانشگاهی ایران، نقش زنان ایرانی را در جایگاه عضو هیئت علمی، محقق و دانشجو به خوبی مشاهده کرده و به صورتی چشمگیری مورد توجه آنها بود.
استاد دانشگاه علامه طباطبائی گفت: از سنجش ارزشها و نگرشهایی که یک جامعه در دههها و دورههای مختلف پیدا میکند، میتوان فهمید که مسئله کانونی توسعه از کجا به کجا تغییر مکان داده است و این نکتهای است که دکتر تهرانیان در نقد و بررسی یافتههای مختلف توسعهای طی تعریفی جدید ارائه کرده و در آن تعریف، توسعه را بالا رفتن ظرفیتهای معنوی و مادی نظام ملی و رسیدن به سطوح تازهای از پیچیدگی در نظم و نوآوری میداند.
وی افزود: این تعریف جدید از توسعه با تعریفهای کلاسیک و به ویژه تعاریف چهل سال پیش، تفاوت بسیاری دارد، چرا که در این رویکرد، به عناصر معنوی موثر در آن [یعنی همان چیزی که ژیسکار دِستَن هم به آن اشاره میکند] شامل فهم عمومی، نظم، قانون، رعایت، مدارا، اخلاق و امثال اینها نیز توجه میشود و این یعنی توسعه، صرفاً بالا رفتن نرخ سرمایهگذاری، رشد اقتصادی و امثال اینها نیست.
خانیکی ادامه داد: این تعریف جدید توسعه قائل به این است که ظرفیتهای جامعه مانند ظرفیت یادگیری، خلاقیت، امید به آینده، اعتماد و همه آن چیزهایی که تحت عنوان سرمایه اجتماعی از آن یاد میکنیم، هم باید افزایش پیدا کند و در کنار آن باید عناصر مادی توسعه مثل سرمایه، نیروی کار، محیط جغرافیایی مناسب و امثال اینها نیز رشد کنند و لازم است این سرمایه اجتماعی و ظرفیتهای مادی به یک نقطه جدیدی برسند که در آن جایگاه جدید، جامعه پیچیدهتر و نوآورانهتر شده و دارای نظم جدیدی شود.
وی افزود: با توجه به این تعریف، پنج عنصری توسعه، میخواهیم ببینیم که نسبت به 150 سالی که از دوران امیرکبیر تا کنون بر ایران گذشته، یا نسبت به چهل سالی که پیش از انقلاب در مسیر توسعه بودهایم، یا نسبت به دوره که پس از هشت سال جنگ بر ایران گذشته است و یا نسبت به برنامهریزی توسعهای که اکنون داریم، این تغییر چگونه و در چه سطحی است.
رئیس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات اظهار کرد: اهمیت پیدا کردن عناصر فرهنگی یا به عبارت دیگر، ظرفیتهای اجتماعی در مفهوم توسعه، برنامهریزیهای رسمی توسعه را نیز دچار دگرگونی کرده، چرا که برنامههای قبلی توسعه، برنامههای عمرانی بود که در آن به «عمارت» توجه داشتند و این همان نکتهای است که در معرفی من در ابتدای این برنامه هم آقای دکتر سهرابزاده (عضو هیئت علمی دانشگاه کاشان) به آن اشاره کردند چرا که من در رشتهای به نام «عمران ملی» در دانشگاه شیراز تحصیل میکردم که با عمران مهندسی تفاوت داشت.
وی با اشاره به اینکه برای تحصیل در رشته مهندسی عمران به دانشگاه دیگری نیز وارد شده است، خاطرنشان کرد: آنچه که در اینجا مطرح است، توسعه ملی عمران (National development) در دانشگاه شیراز است که فهم از توسعه در آن دوران، تنها پرداختن به عمران بود و عناصر دیگری مانند امید به آینده، سطح مشارکت و همبستگی، وارد مرحله جدیدی از تعاریف، اندازهگیری و برنامههای توسعه شده است.
خانیکی اظهار کرد: من صحبتم را به مرحله بعد متمرکز میکنم، یعنی با توجه به آنچه که سال گذشته در طرح پیمایش ارزشها بر نگرشها به انجام رسیده است، سه طرح پیمایش در سالهای 1353، 1383 و 1393 انجام شده است و میخواهم بر اساس این سه طرح، مقایسهای درمورد مسئله توسعه ایران انجام دهم و در نهایت به این پرسش پاسخ دهیم که آیا لازم است برای مسئله توسعه در ایران امروز، نگران باشیم و اگر این نگرانی ضروری است، باید ببینیم که مسئله امروز جامعه ما چیست؟
وی گفت: مقایسه اولیه بین این تحولات نشان میدهد که مسئله توسعه ایران امروز، حول دو ایده اساسی مطرح است و در ابتدا باید به این دو عامل بپردازیم و عوامل دیگر را شامل رشد جمعیت، شهرنشینی، انقلاب، تحولات جهانی، گسترش ارتباطات، افزایش سطح مشارکت و همه مؤلفههایی که صاحبنظران توسعه به آن میپردازند، بیرون از ارزیابی نگه داریم، چرا که در بحثهای دیگر و در جای خود میتوان به آنها پرداخت.
استاد دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی تأکید کرد: آنچه که امروز برونداد این تحول است و میتوانیم مسئله توسعه را در این چند متغیر جمعبندی و خلاصه کنیم، دو مسئله اساسی در توسعه است، اول اینکه جامعه ایران به علت روندهای اجتماعی و اقتصادی مختلف با مشکلات متعددی روبهرو شده است که روزبهروز بر حجم و پیچیدگی آنها افزوده میشود.
وی افزود: این پیچیدگی مسائل در شرایطی است که روشهای شناخته شده و متعارف که نهادها و دستگاههای رسمی و حتی گروههای اجتماعی در مقابله با آنها پیشی میگیرند، توان پاسخگویی به آنها را ندارد و به عبارت دیگر نهادهای رسمی در پرداختن به مسائل دائمالفزاینده، ضعیفتر شدند.
خانیکی با اشاره به اینکه مسائل مورد بحث، فراتر از آسیبهای اجتماعی هستند، خاطرنشان کرد: وقتی میگوییم ایران با چگونه مسائلی مواجه است در همان ابتدای امر، حجم انبوهی از آسیبهای اجتماعی از اعتیاد، فقر و بیکاری برجسته میشود و این چهره سیاهی که از ایران دیده میشود و گویی که در آستانه فروپاشی است به عقیده من، ایران نیست.
وی ادامه داد: روندهای اجتماعی و اقتصادی، تغییرهایی را در جامعه ایجاد کرده است که سطوح یا نوع تصمیمگیری و نحوه مواجهه ما نسبت به آن تغییرات، کارآمدی و کارایی لازم را ندارد و هر چه مشکلات بیشتر و انباشتهتر میشود، ما بیشتر به سوی راهحلهای فوری میرویم، مانند همان راهحل آشنایی که در مسائل اقتصادی با دادن وامهای کوتاه مدت سعی در ایجاد اشتغال میشود و میبینید که راهگشا نیست.
رئیس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات اظهار کرد: این «پیشافتادگی» مسائل اجتماعی نسبت به راهحلهایی که در برابر آنها وجود دارد، یکی از انواع مخمصهای را ایجاد میکند که آن مخصمهها در سیاستگذاری بروز پیدا میکند و در حقیقت امر، فرصت عمل سیاستگذاران را با محدودیت مواجه میکند تا جایی که تفاوتی میان سیاستگذار علمی، فرهنگی و اقتصادی وجود ندارد و در عمل، همه آنها دچار مشکل میشوند.
وی گفت: از سوی دیگر، مسائل نوپدید و پیچیدهتر در جامعه ما بروز و ظهور پیدا میکند و آن چیزی که به عنوان مسئله دوم قابل مشاهده است، پایین آمدن یا کاهش توانایی جامعه برای مواجهه با این مشکلات است که این موضوع را در سه سطح میتوان مورد توجه قرار داد.
خانیکی افزود: اول منابع مادی توسعه یا منابع اقتصادی که در مقیاس ملی و نسبت به گذشته رو به کاهش است و نمونههایی از انواع آن شامل فرسایش منابع مادی از آب، محیط زیست، نفت و سایر موارد قابل مشاهده است و گاه این کاهش در حدی است که اصحابنظر و تحقیق نسبت به این مسئله هشدار جدی میدهند که مثلاً عمق چاههای ما که به فلان سطح نامطلوب رسیده است و یا برداشت محصولی بسیار زیاد کاهش پیدا کرده است. دوم نیز در سطح سیاسی و بروکراتیک که به عقیده من این موضوع برای کسانی همچون ما که دغدغه مسائل دینی و سیاسی داریم، اهمیت بسیاری دارد.
وی اضافه کرد: در سطح سیاسی و بروکراتیک دو مشکل دیده میشود، یکی ضعف اجماع و توافق در میان نخبگان سیاسی برای تعریف منافع ملی، مصالح ملی و راههای تأمین آن و دوم ضعف فزآینده دستگاههای رسمی به علت گستردگی فساد و ساختاری شدن آن است.
مدیر گروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی بیان کرد: این ضعف فزآینده از سطوح پایین تا سطوح میانی و بالا را فراگرفته و مسئلهای است که امروزه مسئولان بلندپایه کشور به طور دائم روی رشد فساد در دستگاههای رسمی تأکید دارند و همانطور که میدانیم، رشد فساد تنها دزدی و فساد اخلاقی نیست و آنچه که من و شما در دانشگاهها با آن مواجه هستیم، کم از این مسئله ندارد.
خانیکی گفت: وقتی از کنار میدان انقلاب رد میشوید، آنجا را چندان با حومه ترمینال غرب یا جنوب تهران متفاوت نمیبینید و زمانی نیست که در میدان انقلاب، کسی یقهات را نگیرد و با التماس خواهان نوشتن مقاله، تألیف کتاب یا تهیه کردن ISI برای شما باشد.
وی افزود: چند روز پیش وقتی که از میدان انقلاب عبور میکردم، این افراد را دیدم که به همان سبک و سیاق مغازههایی که پیتزا میفروشند و میخواهند با پوشیدن کاورهایی، بچهها را برای ورود به مغازه ترغیب کنند، ایستاده بودند و قیمت نوشتن کتاب و مقاله را فریاد میزدند.
خانیکی درباره همین موضوع گفت: با یکی از آنها وارد بحث شدم و در کمال تعجب متوجه شدم که حاضر بود در مدت 9 روز در هر رشتهای که میخواهید کتاب تألیف کند یا مقاله برای ارتقاءتان بنویسد! این نوعی از فساد است و با فسادی که در سیستم بانکی یا اقتصادی کشور شاهد آن هستیم، تفاوت چندانی ندارد.
او خاطرنشان کرد: این ضعف فزآینده دستگاههای بروکراتیک و در کنار آن ضعف اجماع و توافق میان نخبگان سیاسی و همچنین سیاسی شدن هر مسئلهای که مطرح میشود، اعم از اقتصادی تا اجتماعی، در ابتدا بر سر انتسابشان به این نهاد و آن نهاد و این جریان و آن جریان بحث میشود که این مسئله چشمگیری است.
این استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی گفت: اما سطح سوم این موضوع، سطح اجتماعی است که شامل بحرانهایی موجود در نهادهای جامعهپذیری، تضادهای هنجاری و ارزشی جامعه، ضعیف شدن نهادهای جا افتاده همیاری و شیوههای رسیدن به توافق جمعی است. نتیجه این سه سطح و همچنین مطالعهای که در سطح اجتماع وجود دارد، این است که مسئله ایران در شرایط کنونی افزایش حجم و پیچیدگی مشکلات و در عین حال کاهش توان مقابله با آن است.
خانیکی افزود: این صورتبندی از مسئله ایران در توجه به فهم مسئله توسعه راه را بازتر میکند و برای هر کدام از اینها میتوان بر اساس تحقیقاتی صورت گرفته، فراتحلیل و همچنین تحلیل ثانوی اغلب آنها را درک کنیم که ما در چه شرایطی هستیم.
وی یادآور شد: آن چیزی که من از دو تحقیق سال گذشته یعنی «طرح پیمایش ارزشها و نگرشهای ایران در سال 94» و از «طرح سرمایه اجتماعی» فهمیدم این است که ما با دو ابرروند یا Megatrend مواجه هستیم که اینها تدریجی، مستمر، پیوسته و درازمدت بودند اما آنها الان خودشان را نشان میدهند و ما باید به این موضوع توجه کنیم.
خانیکی گفت: اولین ابرروند، نظام ترجیحات ارزشی جامعه ما است که به سوی ترجیح ارزشهای فردی گرایش پیدا کرده و از سوی دیگر به سمت ارزشهای مادی رفته است، یعنی به عبارت دیگر جامعه ما نسبت به گذشته مادیگراتر و همچنین فردگراتر شده است. این جریان عمیق که در متن اجتماع رخ داده است، باید ما را متوجه این نکته کند که اگر به آن نپردازیم، ظرفیتهای معنوی و یا غیرمادی توسعه ما، دچار فرسایش میشوند و مقصود من از آن ابرروندها، روندهای پیوسته و بلندمدت و نه روندهای مقطعی و منقطع است.
چند روز پیش وقتی که از میدان انقلاب عبور میکردم، این افراد را دیدم که به همان سبک و سیاق مغازههایی که پیتزا میفروشند و میخواهند با پوشیدن کاورهایی، بچهها را برای ورود به مغازه ترغیب کنند، ایستاده بودند و قیمت نوشتن کتاب و مقاله را فریاد میزدند.
وی افزود: این روندها میتوانند کلیت نظام اجتماعی را در سطوح مختلف یعنی نظام اجتماعی، سیاسی و سایر موارد در بر بگیرند و این پدیده را نمیتوان صرفاً با دستورات و اقدامات اداری یا با فرمانهای اخلاقی به جای اصلی خود بازگرداند. این تغییر در نظام ترجیحات ارزشی است. این نظام ترجیحات ارزشی به سویی رفته که پول و قدرت به دو معیار تبدیل شدند که پدیدههای اجتماعی عمدتاً با آنها سنجیده میشوند.
رئیس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات تأکید کرد: مطابق با این اولویتهای ارزشی مادی هر چه که به پول منتهی شود، ارزشمندتر شده است و اینگونه به نظر میرسد که صرف داشتن پول به فرد قدرت میدهد و این تا بدان آنجا پیش رفته است که ما به خوبی میبینیم که امروزه من و دوستانم که معلمم و نیز دانشجویان در مشورت دادن برای انتخاب رشتههای دانشگاهی، باید به این سؤال پاسخ دهیم که کدام رشته تحصیلی زودتر و راحتتر به پول میرسد؟ کدام استاد به تبدیل مدرک تحصیلی به پول بهتر میتواند کمک کند؟
وی ادامه داد: رشته تحصیلی خوب، کار خوب و حتی آینده خوب، آن چیزی است که پول بیشتری به بار بیاورد و این را تحقیقات، وضعیت سرمایه اجتماعی و وضعیت ارزشها و نگرشها نشان میدهد.
خانیکی افزود: این دادههای تجربی برای سنجش اهمیت ارزشهای مادی مهم است و به این اعتبار میتوان گفت که از یک سو ارزشها مادی شده است و از سوی دیگر فردیت به جای جمع نشسته است و این همان چیزی است که در مطالعه اولیه ایران و ژاپن در کار آقای تهرانیان هم دیده میشد.
وی گفت: تهرانیان عامل مهم تحولی که در ژاپن به وقوع پیوسته و در ایران رخ نداده است را در این میدید که مقیاس تحول اجتماعی در ژاپن «جمع» و در ایران «فرد» است و این را در فرهنگ عامیانه، ضربالمثلها، توصیهها و امثال اینها هم میتوان دید اما این مسئله امروز بیشتر خود را نشان میدهد که گریز از نهادها و امکانهای جمعی در ایران را باید به مثابه یک تهدید جدی تلقی کرد.
خانیکی تصریح کرد: همین گزارش ملی سرمایه اجتماعی نشان میدهد که هر چه ما از نهادهای سنتی به سمت نهادهای جدید، از روستاها به سوی شهرهای متوسط، از شهرهای متوسط به سمت شهرهای بزرگ، از میانسالها به سوی جوانان، از بیسوادها به طرف باسوادها میرویم، میزان سرمایه اجتماعی یعنی میزان همبستگی، اعتماد و امید به آینده کاهش مییابد.
وی افزود: تفسیر این مسئله این است که یک جامعه راه تغییرات خود را تعطیل نمیکند و باسوادتر، شهریتر و مدرنتر میشود اما باید در نظر داشت که در یک جامعه مدرنتر، اعتماد به همدیگر کاهش پیدا میکند و در جامعه باسوادتر اطمینان خاطر به آینده کم میشود و اینها نشان میدهد که باید به بخش معنوی و به ویژه سرمایه معنوی در توسعه توجه جدیتری کرد.
خانیکی گفت: فردگرایی که جامعه ما امروز با آن مواجه است از جنس آن فردگرایی مسئولانه و مدنی نیست که مضمون اصلی آن اعتماد به نفس، استقلال رأی و شخصیت است، بلکه فرار از مسئولیت، تعهد اجتماعی، اخلاق جمعی و نهادیشدن است.
وی اضافه کرد: این نوع گرایش، جامعه را از رشد مدنی بازداشته و موجب تضعیف جامعه و نهادهای مدنی میشود و چنانچه که خود ما شاهد این موضوع هستیم، میزان اقبال و استقبال دانشجویان در دانشگاهها از ورود به نهادها، شبکهها و تشکلها نسبت به گذشته کاهش پیدا کرده است و به این اعتبار میتوان گفت نهادهای مدنی که جایی برای آموزش و تربیت مدنی هستند در مواجهه با تهدیدهایی قرار دارند.
خانیکی افزود: اینکه علت این مسئله چیست را میتوان تحلیل و توصیف کرد و گرایش به سمت مادیات و فردیت بیشتر است اما حداقل سه ویژگی را در تبیین این مسئله میتوان مهم دانست و این خود فصل مشترک تحلیلهایی است که صاحبنظران علوم اجتماعی دارند.
وی اظهار کرد: اولین ویژگی، احساس زوال هنجارهای اخلاقی است و از آنجایی که تصور ما از جامعه، غیراخلاقیتر از واقعیت خود جامعه است، جامعه ما هنوز اخلاقیتر از آن چیزی است که ما تصور میکنیم و در این مورد، تصور مهمتر از واقعیت است و باید به اینکه تصور ما بد، مأیوسانه و ناامیدانه است، توجه جدی کرد.
مدیر گروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی گفت: سه احساس در این سیاهنمایی تصور ما از جامعه دیده میشود که باید به این سه احساس، «احساس زوال هنجارهای اخلاقی»، «احساس بیعدالتی و تبعیض» و «احساس فرسایش و اعتماد عمومی» به عنوان مسائل قابل توجه اجتماعی نگاه کرد.
خانیکی گفت: به دلایل مختلف میتوان درباره اینکه فضای واقعی جامعه از فضای ذهنی جامعه بهتر است، سخن گفت اما تا فضای ذهنی اصلاح نشود آن اتفاق بزرگی که در توسعه باید رخ دهد، نمیافتد و آن اتفاق بزرگ، داشتن تصور مثبت از جامعه، ایران و آینده است.
وی افزود: ممکن است در این گفتوگویی که داریم و نیز صحبتهای عامیانه مردم ما، اینطور به نظر برسد که گویی ایران مجمعالجزایر همه بدبختیها، ناامیدیها و ناکارآمدیها است در حالی که میدانیم در عمل اینطور نیست. چه میتوان کرد تا این تصور از مجمعالجزایر بدبختی به تصوری از مجمعالجزایر خوشبختی و یا حداقل به شرایطی مبتنی و معطوف بر فرصت و تحلیل در کنار هم، تبدیل کرد؟ و چه میتوان کرد که قضاوت جامعه نسبت به خود، مدیریت، نظام سیاسی، قضاوت گذشته خود و داشتههایش بهبود یابد؟
وی خاطرنشان کرد: اگر این مسئله مورد توجه قرار گیرد، ما میتوانیم مسئله کانونی توسعه را که بازشناسی ظرفیتهای مادی و معنوی است به انجام برسانیم، چرا که تجربه و برداشت من این است که وقتی میتوان نسبت به رشد فردیت و مادیت که به صورتی لجامگسیخته و بر اساس ابرروندها (Megatrends) پیش میروند، حساس شد.
خانیکی افزود: ما میتوانیم برای گشودگی خودمان به سوی همدیگر و گشودگی ساحتهای مختلف به سوی هم، فکر کنیم و در اینباره تدبیری بیاندیشیم تا راهی پیدا کنیم و من عنوانی کلی برای آن به کار میبرم، یعنی «مسئله گفتوگو».
وی گفت: ما جامعهای هستیم که از نظر مبانی، مکانیزم، سازوکار و مهارتها، توانش لازم در گفتوگو را نداریم و اگر بخواهیم ذهنیت خود را باز کنیم، میبینیم که این ذهنیتها عمدتاً به سوءظن نسبت به دیگری و هر نوع دیگری، معطوف است و زمانی که هر غیری مبتنی بر سوءظن باشد، طبیعتا هر کس باید مراقب باشد که چگونه کلاه سرش نرود.
خانیکی بیان کرد: مککلهلند (David McClelland) در تحقیق معروفی که در دهه 40 درباره کتابهای درسی ایران و ترکیه انجام داده و این دو کتاب را با هم مقایسه کرده بود، به خوبی این مسئله را نشان میدهد.
وی درباره همین موضوع گفت: نتایج تحقیق او نشان میداد که ایرانیها در آموزشهای خود یاد میگیرند که چگونه نسبت به دیگری اعتماد نکنند و چگونه سرشان کلاه نرود و این موضوع را با استناد به داستانهای مختلف کتابهای درسی دانشآموزان ایرانی مطرح کرده است، داستانهایی از جمله «زاغک و قالب پنیر»، «روباه و لک لک» و «روباه و خروس» به بچه میآموزند، «مواظب باش! دور و برت دارند کلاه سرت میگذارند.»
این استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی تصریح کرد: مککلهلند در همین تحقیق نشان میدهد که حتی زمانی که از یک متفکر اخلاقی همچون سعدی، متنی را برمیگزینیم و اشاره به متن معروف «کشتیگیر و مربی» دارد، خواننده با دیدن این شعر میآموزد که مربی چه کار درستی کرده است که همه این فنون را به این شاگرد یاد نداده بود چرا که باید آن فن را نزد خود نگه دارد تا که یک روز از آن استفاده کند و به کمک همان یک فن به پیروزی مقابل شاگرد خود برسد.
وی گفت: چرا باید هر آنچه که داریم به نسل بعد منتقل نشود؟ ظاهراً برای اینکه اگر نسل بعد قدرتمند شود، ما باید کنار برویم و گویا این برای ما بسیار سخت است که بگوییم باید فضا و زمینه را به نسل بعد بسپاریم.
خانیکی افزود: این ذهنیتهای سوء امکان گفتوگو را از بین میبرد و از سوی دیگر، در کشور ما مکانهای گفتوگو کم است و این سؤال وجود دارد که «ما در کجا ما با هم گفتوگو کنیم و در کجا باید این دیوارهای بلند بیاعتمادی را شکست؟»
وی یادآور شد: چند هفته پیش داور رسالهای در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بودم که عنوان رساله او «فهم متفکران مسلمان مارکسیسم» بود که اندیشهها و آرای مرحوم بازرگان، شریعتی و شهید مطهری را با هم مقایسه کرده بود.
وی درباره همین موضوع گفت: پس از ارزیابی این رساله، بیان کردم که یکی از اتفاقات مهمی که در جامعه ما رخ داده این است که روشنفکران ما از جمله مذهبیها و مارکسیستها در زمان گذشته فقط در زندانها با هم روبرو میشدند و از همدیگر چیزی میخواندند و گفتوگو میکردند.
خانیکی خاطرنشان کرد: سارا شریعتی که استاد مشاوره این رساله بود، نکته زیبایی را گفت «امروز هم استادان دانشگاه، تنها در جلسات دفاع است که در کنار هم مینشینند و با هم آشنا میشوند، گویی که جا و مکانی برای آشنایی استادان وجود ندارد. دیوار بلند گروهها و ساحتهای مختلف چه نوع گفتوگوی بین علوم انسانی و علوم پایه انجام میشود؟ چه گفتوگویی میان جامعهشناسی و ارتباطات انجام میشود؟ چه گفتوگویی میان این دانشگاه و آن دانشگاه انجام میشود؟ این افراد در چه مکانهایی میتوانند با هم گفتوگو کنند؟»
وی گفت: به نظر من، نهادهای علمی و انجمنهای علمی و تخصصی، مکانهایی است که در وجه دانشجویی و نیز وجه علمی میتوانند حلقههایی را به سمت هم باز کنند.
خانیکی تأکید کرد: طی نشستی که چند وقت پیش با دکتر منصوری در مجله آیین همراه با جمعی از استادان حوزه اقتصاد، سینما، سیاست و فرهنگ داشتم، این پرسش مطرح شد که «شما مسئله ایران را چه میدانید؟» آن صحنه هرگز از خاطرم نمیرود که اغلب این استادان که حول رشتههای مختلف بودند، برای نخستین بار با هم روبهرو میشدند و این در حالی بود که نسبت به هم دارای ذهنیت قبلی هم بودند.
مککلهلند (David McClelland) در تحقیق معروفی که در دهه 40 درباره کتابهای درسی ایران و ترکیه انجام داده و این دو کتاب را با هم مقایسه کرده بود، نشان میدهد که ایرانیها در آموزشهای خود یاد میگیرند که چگونه نسبت به دیگری اعتماد نکنند و چگونه سرشان کلاه نرود و این موضوع را با استناد به داستانهای مختلف کتابهای درسی دانشآموزان ایرانی مطرح کرده است، داستانهایی از جمله «زاغک و قالب پنیر»، «روباه و لک لک» و «روباه و خروس» به بچه میآموزند، «مواظب باش! دور و برت دارند کلاه سرت میگذارند.»
وی درباره هیمن موضوع گفت: فقدان این مکانها و امکانها که در یک تعریف کلیتر به عنوان ضعف نهادها و جامعه مدنی میتوان در نظر گرفت، پتانسیل گفتوگویی را در جامعه ما کاهش میدهد و وقتی که گفتوگو کم شود، رشد فردیت و مادیتی که از آن سخن گفتم، شدت و گسترده وسیعتری پیدا میکند.
خانیکی افزود: ما نسبت به این مسئله باید چارهاندیشی کنیم و این بدان معنی است که عناصر مادی و زیرساختهای مادی توسعه، داشتن سرمایه، فناوری و سایر موارد مهم هستند اما پیش از آن مهمتر این است که ما بتوانیم از دادوستد، گفتوگو و تعامل با همدیگر تولید سرمایه اجتماعی کنیم و این تولید بتواند ما را به فهم مشترک از مسائل ملی و به اجماع بر سر آنها بکشاند.
وی در ادامه اظهار کرد: به این دلیل میشود گفت که اگر میخواهیم کاری برای بالا بردن ظرفیتهای توسعه و فهمیدن همان مسئله بیمکان و بیزمان توسعه کنیم که شاید از نظر معنایی خیلی هم تفاوت نداشته باشد با همان مسائل دوران امیرکبیر و بعد از آن میتوان گفت که در اینجا گامی رو به جلو برداشتیم.
مدیرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی خاطرنشان کرد: در هفتههای اخیر که با درگذشت مرحوم هاشمیرفسنجانی مواجه بودیم به حافظه و خاطرهام رجوع کردم و به اولین اثر هاشمی رفسنجانی که ما توسط آن با (هاشمی) آشنا شدیم، کتاب «قهرمان مبارزه با استعمار یا امیرکبیر» او بود و دیدم که هاشمی رفسنجانی خوانش بسیار مثبتی از امبیرکبیر در سال 1346 دارد.
وی گفت: این جزو ویژگیهای ممتاز مرحوم هاشمی بود که به توسعه میاندیشید چرا که انقلابیها معمولا کمتر به توسعه میاندیشیدند چرا که معمولا انقلابیون، چشمانداز چندان روشنی از آینده نداشتند و تنها به مبارزه فکر میکردند و از سوی دیگر، معلوم نبود چقدر زنده میمانند اما هاشمی رفسنجانی چشمانداز بلندتر را دیده بود.
خانیکی با بیان اینکه من کتاب امیرکبیر او را با نگاه توسعهای خواندم و یازده مسئله را که ناشی از نگاه مثبت هاشمی نسبت به امیرکبیر بود، یادداشت کردم، افزود: به همین دلیل است که میخواهم بگویم شاید لازم نیست ما به این معنا کار جدیدی کنیم و مسئله توسعه خیلی دور و ناشناخته نیست اما چگونگی پرداختن به مسئله مهم است، چراکه ما دچار اختلال و اغتشاش معانی هستیم.
وی خاطرنشان کرد: هاشمی در کتاب خود امیرکبیر را در امتداد منجیان جهانی یاد میکند، آنانی که جوامع خود را نجات دادند، در شمار مردانی همچون «سیدجمال اسدیآبادی»، «گاندی»، «نهرو»، «لومومبا»، «نکرومه»، «بنبلا» و «سوکارنو» میداند و این اولین ویژگی است.
خانیکی اضافه کرد: دومین ویژگی این است که میگوید بر پایه مذهب همان کاری را باید کنیم که امیرکبیر میکرد و حتی با صراحت مطرح میکند که اگر یک مرجع تقلید هم به جای امیرکبیر بود باید همان اصلاحاتی را انجام میداد که او انجام داد.
او گفت: نکته سوم این است که میگوید که او خطر استعمار و راه و رسم استقلال و عظمت کشور را به درستی دریافته بود و نکته چهارم این است که میگفت امیرکبیر برای مبارزه با استعمار، نسخه یا برنامهای داشت.
خانیکی افزود: نکته پنجم که او مطرح میکند این است که فقر و فساد را بهترین زمینه برای رشد و نمو استعمار تشخیص میداد و ما که هنوز هم از فقر و فساد به عنوان مسائل اصلی کشور یاد میکنیم و نکته ششم اینکه او تشخیص داده بود که کشور مستقل به افراد تحصیلکرده و متخصص در علوم و فنون جدید و کارشناسان لایق در حوزه صنعت و علم نیاز دارد که مدرسه دارالفنون نمونه بارز این مورد است.
وی بیان کرد: نکته هفتم این بود که امیرکبیر اعتقادی به توانایی و کارآمدی کارشناسان و مستشاران خارجی برای حل مشکلات فنی نداشت و به هیمن دلیل بود که در آن دوران در دارالفنون آوردن معلم و استاد را بر فرستادن دانشجو یا متعلم، ترجیح میداد و نکته هشتم اینکه معادن و ذخایر کشور یعنی همان عناصر توسعه مادی را به دست متخصصان داخلی انجام میداد.
رئیس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات گفت: نکته نهم این بود که بر سرمایهگذاری روی منابع و ثروت داخلی به جای منابع خارجی تأکید داشت و نکته دهم به گفته خود امیرکبیر، او برای صنعتی کردن کشور و تشویق صنعت و تکثیر ثروت برنامه داشت.
وی افزود: نکته یازدهم و پایانی اینکه، امیرکبیر مرد عمل و پراگماتیسم بود و این طور نبود که صرفاً به دنبال برنامههای فلسفی و به اصطلاح نظری باشد، یعنی تنها ایدهپرداز نبود و مدیر و صاحب برنامه هم بود.
خانیکی خاطرنشان کرد: در مجموع، توسعهای که امیرکبیر انجام داد و 120 سال بعد از او هاشمی رفسنجانی هم میگوید که مسئلهای درست است و ما نیز باید دنبالهرو همین راه باشیم و حتی شاید اگر ما هم در این مورد به گفتوگو بنشینیم، بگوییم میتوان برنامههای امیرکبیر را امروز هم به کار برد.
وی گفت: اما سؤالی که در اینجا مطرح است، این است که چرا آن برنامه پیش نرفت؟ چرا ژاپن توانست پیش برود اما ایران نتوانست؟ پاسخ این سؤال به همان ظرفیتها و عناصر معنوی توسعه برمیگردد.
خانیکی اظهار کرد: این مسئلهای است که در ابتدای سخنانم از تحقیقات پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه ایران نقل کردم که در مطالعه اولیهای درباره ایران و ژاپن در اوایل دهه 50 انجام داده بودند و همچنین مقایسه ابرروندهایی که در سه طرح پیمایش ملی و ارزشها دیده میشود، وجود داشت.
وی افزود: جز اینکه دنیاهای بسته خود را به سمت هم باز کنیم و به گفتوگوهای میان رشتهای، بینالاذهانی، بینالاجتماعی، بین حوزه سیاست، مدیریت، روشنفکری، دانشگاهها و نسلها و نیز گفتوگوهای میان حوزه نظر و عمل، بپردازیم و باید به اینها دامن بزنیم و بفهمیم چه موانعی بین این موارد وجود دارد.
خانیکی گفت: اگر از من بپرسید که تجربه و زیسته تو چیست؟ من میگویم مشکل فرهنگی ایران، ضعف در گفتوگو است، مشکل اجتماعی ایران، ضعف در نهادهای مدنی و مشکل سیاسی ایران، ضعف در رقابت سیاسی و تحزب است.
مدیر گروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی اظهار کرد: اینها حل نمیشود مگر آنکه از نظر ذهنی به زمینهها، عوامل و موانع آن فکر کنیم و به گفته شفیعی کدکنی که خود نمایندهای از فرهنگ دیروز ما در امروز است، میگوید؛
«عمری پی آرایش خورشید شدیم/ آمد ظلمات سخت ناامید شدیم
دشوارتر از شکنجه این بود که ما/ هر یک به درون خویش تبعید شدیم»