استاد دانشگاه الزهرا گفت: «اقتصاددانان دیگر زبان همدیگر را نمیفهمند. لذا اصلاح شرح درسهای علم اقتصاد در ایران میتواند آسیبزا هم باشد برای اینکه بهزودی زبان همدیگر را نخواهیم فهمید، چون علوم ریاضی و کامپیوتر از یک طرف و نظریههای نهادگرا از طرف دیگر وارد این علم شدهاند.»
به گزارش عطنا، «پنجمین همایش آموزش و پژوهش علم اقتصاد در ایران»، روز سهشنبه چهار آبان، در دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبائی با یک سخنرانی، دو پنل تخصصی و یک میزگرد با حضور استادان و جمعی از دانشجویان برگزار شد. در پنل دوم این همایش سه سخنران به موضوعاتی با عناوینی چون «اقتصاد اطلاعات و آینده اقتصادی»، «ارزیابی روشهای آموزشی اقتصاد اسلامی در کشور» و «تاثیر بحران مالی 2008 بر محتوای آموزش اقتصاد در غرب» پرداختند، همچنین رئیس این پنل محمدقلی یوسفی، نظرات خود را درلابهلای سخنان سخنرانان، ارائه کرد.
در ابتدا حسین راغفر سخنانش را با تعریف علم اقتصاد آغاز کرد و گفت: بحث اصلی علم اقتصاد تبیین واقعیتهای اقتصادی است. این علم تلاش میکند رفتارهای اقتصادی و سیاستهای اقتصادی مبتنی بر این رفتارها را تبیین کند.
عضو هئیت علمی دانشگاهالزهرا ادامه داد: پرسشی که وجود دارد این است که چرا علم اقتصاد بحرانهایی مثل بحران 2008-2009 را نمیتواند پیشبینی کند؟ چرا علمای اقتصاد نمیتوانند دلیل به وجود آمدن بحرانها را پاسخ دهند؟ پاسخ به این پرسش در یک کلمه «نااطمینانی» است. انیشتین میگوید هر چقدر دانش بزرگتر میشود جهل ما هم بزرگتر میشود. نااطمینانی به جهت عدم اطلاعات است.
راغفر با بیان اینکه اقتصاد اطلاعاتی پارادایم جدیدی در علم اقتصاد است، اظهار داشت: پارادایم جدیدی به اسم اقتصاد اطلاعاتی ظهور کرده که از نظریه بازی نشئت گرفته است، در این نظریه تصمیمگیری صرفا به یک نفر بر نمیگردد بلکه به افراد مختلف برمیگردد و نتیجه تصمیمگیریهای بازیگران مختلف در این که چه کسی بیشترین پاداش را به دست آورده، دخیل است.
حسین راغفر در ادامه به تشریح نظریه «تعادل نش» پرداخت و گفت: تعادل نش به وضعیتی اطلاق میشود که هیچکدام از بازیگران با تصمیم یک طرفه وضعیت بهتری را بهدست نخواهند آورد و احتمالا وضعیتشان بدتر خواهد شد. اینکه چگونه تصمیم بگیریم تا همه با تصمیم ما همنوایی کنند، در واقع تصمیم ما تفاهمآمیز باشد تا همه تبعیت کنند و به ثبات برسیم. تصمیم ما باید بهگونهای باشد که همه بتواند آن را تحمل کنند، در اخلاق دینی ما هم این وجود دارد؛ «هر چه را برای خود نمیپسندی بر دیگران هم مپسند.»
استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا اضافه کرد: آدام اسمیت میگوید آدمها در جهت منافع خودشان منافع اجتماع را تامین میکنند و به خاطر خیرخواهی نسبت به دیگران کار و تلاش نمیکنند هر چند در مجموع تلاش این افراد به نفع سازمان اجتماعی و جامعه است، زیرا باعث تقسیم کار شده و تقسیم کار باعث رشد تولید اقتصادی میشود. در مقابل نظریه تعادل نش بیان میکند که افراد ضمن نفع شخصی به منفعت دیگران هم فکر میکنند.
او با ابراز تاسف از اینکه نظریه بازی و نظریه اطلاعات در ایران تدریس نمیشود، گفت: متاسفانه در ایران به نظریه اطلاعات و بازی خیلی توجه نمیشود و بیش از یک جلسه کلاس درس، به این دو نظریه پرداخته نمیشود در حالی که باید چند واحد درسی به این دو نظریه مستقل اختصاص داده شود.
راغفر افزود: یکی از معضلات اقتصاد ایران، اقتصاد اطلاعاتی است که حتی سیاستمداران ما شناختی از آن ندارند و کسی در اینباره حرفی نمیزند.
حسین راغفر با بیان ظهور پارادایمهای جدید در علم اقتصاد اظهار کرد: اسکیت لیدز در مورد پیچیده شدن علم اقتصاد و ظهور پارادایمهای جدید در این علم میگوید اقتصاددانان دیگر زبان همدیگر را به دلیل تخصصی شدن نمیفهمند. لذا اصلاح شرح درسهای علم اقتصاد در ایران میتواند آسیبزا هم باشد؛ برای اینکه بهزودی زبان همدیگر را نخواهیم فهمید، چون علوم ریاضی و کامپیوتر از یک طرف و نظریههای نهادگرا از طرف دیگر وارد این علم شدند و اوضاع بیش از پیش پیچیده شده است، طوریکه هر استادی در یک حوزه متخصص میشود.
عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا با بیان ضرورت ورود دروس جدید به علم اقتصاد در ایران گفت: اگر نمیتوانیم تولید علمی داشته باشیم حداقل دنبالهرو باشیم و از تحولات علمی که در علم اقتصاد در دنیا و دانشگاههای معتبر اتفاق افتاده است غافل نشویم و از قافله علم عقب نیفتیم.
رئیس این پنل پس از سخنان راغفر گفت: مشکلی که وجود دارد این است که علم اقتصاد یک سرگرمی روزانه شده و از دنیای واقعی فاصله گرفته است و حل مسائل پیچیده انسانی فقط با الگوبرداری از معادلات ریاضی سعی میکند که به نیاز انسان پاسخ دهد. انسانی که متفکر است و در آخرین لحظه ممکن است یک تصمیم متفاوت میگیرد. به همین دلیل نتایجی که گرفته میشود پسندیده نیست و یا موثر نبوده است.
محمدقلی یوسفی تاکید کرد: به هر حال علم اقتصاد مثل سایر رشتهها نیازمند توسعه و پویش است و در دنیا این را فهمیدند. امروزه موسسات بزرگی ایجاد شده و نهادهای بینالمللی شکل گرفتند تا بفهمند که چگونه میتوان علم اقتصاد را سامان داد، طوریکه برای دنیای واقعی کاربرد داشته باشد.
در ادامه پنل، حسن سبحانی با بیان اینکه 33 سال از عمر تدریس اقتصاد اسلامی در ایران میگذرد، گفت: از سال 1362، پنج، شش واحد با عناوین مختلف مثل اقتصاد اسلامی اضافه شده و تقریبا در یک دهه اخیر، هم عناوین و هم تعداد واحدهای اقتصاد اسلامی افزایش یافته است. ضمن این که دانشجویان زیادی ذیل این عناوین پذیرفته شدهاند. بنابراین به حدی رسیده است که بتوان از آن سخن گفت و به بررسی پرداخت.
استاد دانشگاه تهران، گریزی به ریشه پیدایش اقتصاد اسلامی زد و اظهار کرد: تولد اقتصاد اسلامی به دورانی بازمیگردد که عالمان به دلیل اینکه جوانان به سمت سرمایهداری، لیبرالسیم و مارکسیسم گرایش پیدا نکنند این عنوان را ابداع کردند که بگویند اسلام به اقتصاد هم میپردازد. بررسیهای ما نشان میدهد چهار رویکرد مختلف در ارتباط با اقتصاد اسلامی در کشور ما پدید آمده است.
نماینده سابق مجلس با اشاره به اینکه رویکرد اول نشئت گرفته از فقه بود، گفت: بزرگانی مثل آیتالله صدر و شهید مطهری تلاش کردند برخی مبانی اقتصادی دین را تبیین کنند و به ناچار سر از فقه درآورند که صرفا به احکام معاملات میپرداخت. اسم این رویکرد را که در دهه چهل و پنجاه رایج بود رویکرد فقهی در اقتصاد می گذارم.
وی ادامه داد: سپس رویکرد دومی به وجود آمد که عنوانش را رویکرد اقتصاد نوکلاسیک دینی میگذارم. این اقتصاددانان دوم کسانی هستند که لزوما درس حوزه نخوانده بودند.
سبحانی در ادامه بیان داشت: مجموعه رویکرد سوم در دهه هفتاد و هشتاد افرادی بودند که برخی از ابزار اقتصاد خرد و ابزار اقتصاد نوکلاسیک را با مبانی دینی در هم آمیختند که این رویکرد را تلفیقی مینامم. کتابهای زیادی هم در این رویکرد با عناوینی مثل «اقتصاد خرد اسلامی» نوشته شده است. در مجموع طرفداران رویکردهای دوم و سوم تلاش میکردند تا به چشم غیرعلمی دیده نشوند و تلاشهای آنها علمی دیده شود.
او درباره رویکرد چهارم هم گفت: گروه چهارم را رویکرد سیستمی یا مکتبی و با تسامح سیستمی میتوان نام برد. یعنی کسانی که نسبتی بین سیستم اقتصادی و علم اقتصاد قائل شدند و برخلاف مکاتب گذشته و با ایستادن روی مباحث سیستم اقتصادی، تلاش به تولید رفتارها دارند. به این ترتیب، با داشتن ویژگیهای موردنظر جهت بررسی و مطالعه بیشتر، میتوان بعدها آن رفتارها را تئوریزه کرد. بنابراین این گروه، به صراحت بیان داشتند که بین علم اقتصاد و مجموعه تئوریها و سیستم اقتصادی فاصله است و همچنین مدعی هستند، دانش اقتصاد موجود، بر آمده از سالهایی است که آن سیستم اقتصادی رفتار مردم را تعیین کرده است. مثلا در نظام سرمایهداری رفتارهای مردم به خاطر این سیستم اینگونه است. در این جا میتوان گفت اگر یک سیستم دینی طرح کنیم، بعدها میتوان رفتارهای معطوف به این سیستم را به شیوهای تئوریزه کرد.
سبحانی درباره اشکالات این چهار رویکرد خاطرنشان کرد: در این مجموعهها که در کلاسها تدریس شد و درباره آن کتاب هم نوشتند، یکپارچگی دیده نمیشود و هر استادی برداشت و نظر خاص خود را به دانشجویان آموزش میدهد. این باعث شده است که با رویکرد سلبی به سراغ اقتصاد بروند و بیشتر بحث کلاسها به کاستیهای علم اقتصاد و مکاتب مختلف این علم بگذرد.
او اضافه کرد: مشکل دیگری که وجود دارد این است که مبادا دانشجویان مطالب این استادان را غیرعلمی تلقی کنند. بنابراین بخش دیگر مباحث کلاس تلاش برای اثبات علمی بودن، زمان کلاسها را میگرفت. به نحوی که دیگر به مسائل و دستاوردها پرداخته نمیشد.
استاد دانشگاه تهران در پایان اظهار داشت: انتقادی که وجود دارد این است که اقتصاد نوکلاسیک علمی به اندازهای دیدگاه غالب در دانشگاهها شده است که هیچ رویکرد دیگری را بر نمیتابد. اما در مجموع و بدون تعارف، علم اقتصاد در ایران رو به رشد است.
محمدقلی یوسفی پس از سخنان حسن سبحانی درباره رویکردهای علم اقتصاد اظهار داشت: اگر از تمام استادان بخواهید اقتصاد را تعریف کنند به غیر از مراجعه به نظریات کلاسیک چیزی به شما نمیگویند.
یوسفی ادامه داد: سه پارادایم در اقتصاد داریم که مجموع تعاریف در این سه پارادایم میگنجد. یکی از اشکالات در علم اقتصاد عدم یک تعریف ثابت است و هر اندیشمندی یک تعریف منحصر به فرد خود را ارائه کرده است ولی در علوم دیگر مثل فیزیک یک تعریف ثابت وجود دارد.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی سه پارادایم در علم اقتصاد را این گونه تشریح کرد: اولی پارادایم تخصیص منابع است که ریشه در اندیشههای روبرت لوکاس دارد. در نظریه لوکاس اقتصاد غیر از مبادله چیز دیگری نیست. این گروه میگویند اشتباه کردند که اسم این علم را اقتصاد گذاشتند و باید این علم را معاشرت اجتماعی میخواندند؛ یعنی تبدیل دشمن به دوست در تجارت.
او افزود: اکنون تاکید پارادایم روی هماهنگی است و هدف اقتصاد را هماهنگی عرضهها و تقاضاها با هم میداند و پارادایم سوم (نهادگرایی) معتقد است که همه فعالیتهای اقتصادی در بستر نهادها شکل میگیرند. نهادها هستند که انگیزه میدهند. نهادها فرصت میسازند و سیاستگذاری میکنند و بنابراین علم اقتصاد مطالعهی نهادها و تاثیر نهاد روی افراد است.
در ادامه، احسان خاندوزی با اشاره به اینکه بحرانها میتوانند مولد باشند، گفت: وقتی از بحرانها صحبت میشود عموما یک تصویر منفی از این واژه داریم اما کوهن در کتاب ساختار انقلابهای علمی نشان داد بحرانها مولد هستند و هر بحران علمی به تولید علم جدید و پارادایم جدید میانجامد.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی به اظهارنظرهای اولیور بلنچارد درباره بحران 2008 اشاره کرد و اظهار داشت: نکته مهمی که اولیور بلنچارد اشاره میکند این است که یک دست غیر قابل انکار بحران این بود که در زیر پوست اقتصاد کلان، میتواند عدم تعادلهای خیلی خطرناکی در حال شکلگیری باشد، تورم با ثبات باشد، تولید همسطح بالقوه خودش باشد اما امور در جای دیگری آنقدر دچار اختلال شود که ما به اشتباه بیفتیم و ببینیم نرخ رشد نزدیک بالقوه است، نرخ تورم سطح مطلوب ماست اما رونقهای بخشی این توان را دارد که به تولید ناپایدار در تولید منجر شود مثل سرمایهگذاری بیش از حد در مسکن.
خاندوزی با بیان اینکه در اثر بحران 2008، دانشکدههای اقتصاد با یک وقفه خیلی کوتاه، دو نوع واکنش به این بحران نشان دادند، گفت: یک دسته واکنشها تغییرات اصلاحی بود بر محتوای دروسی که اکنون در کالجهای مختلف تدریس میشود. یعنی اضافه و کم کردن برخی سرفصلهایی که پسلرزه معرفتی بحران را تا حدی به دانشگاه هم منتقل کند. به عنوان مثال برای تغییر اصلاحی دانشگاه، جانهاپکینز درس اقتصاد، سیلابهای درسی خود را از 2010 و 2011 به بعد تغییر داد و سر فصل خیلی مفصلی را برای رابطه بحرانهای مالی و سیاست پولی اختصاص داد.
او در ادامه به تشریح رویکرد دوم پرداخت: آنهایی که خیلی جدیتر به این موضوع توجه کردند به تاسیس محتواها و عناوین درسی جدیدی پرداختند. به عبارت دیگر اصلاح نکردند و اساسا عناوین جدید تاسیس کردند؛ برای مثال دانشگاههایی مثل دانشگاه لویجی بکنی ایتالیا، درس ویژهای را تحت عنوان بحرانهای مالی بینالمللی و دانشگاه اروپا درس جدیدی را تحت عنوان حکمرانی مالی اضافه کرد.
استاد اقتصاد دانشگاه علامه در بخش دیگر سخنانش راهکارهایی ارائه داد و بیان داشت: برای توسعه علمی، باید اول آغوش خود را برای درک بحرانها باز نگاه داریم. نکته دوم این است که تا پیش از این در تولید علم در ایران مشکل داشتیم و در مرزهای دانش جهانی مشارکتی نداشتیم اما در طول سالهای اخیر «بحران فهم» هم پیدا میکنیم! یعنی اساسا مباحثی طرح میشود که دانشجویان و استادان هم آنها را درک نمیکنند و این ثمره علمی است که به جای اینکه ریشه در خاک داشته باشد و درختی طبیعی باشد که رشد یابد، یک گل مصنوعی است. گلی که نه رشدی دارد و نه کاستی بر آن عارض میشود.
خاندوزی ادامه داد: نکته سوم آن است که، ما در محتوای آموزشی نسبت به بحرانهای اقتصادی ملی خود و دغدغههای سیاستگذاری، مثل غربیها حساس نیستیم. به هر حال شوکی که سال 90 اقتصاد ایران وارد شد، شدیدترین و طولانیترین رکود و تورم را طی چند دهه اخیر برای ما به دنبال داشت.
او افزود: دانشکدههای اقتصاد در آموزش خود چه آموختهاند و آیا تدریس اقتصاد قبل و بعد از این شوک تفاوتی کرده است؟! تقریبا پاسخ منفی است.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی در پایان پنل گفت: نکته چهارم هم اینکه، برخی از معیارهایی که اخیرا بیشتر به آن بها داده میشود مسئله ثبات اقتصادی و به عنوان شاخص خیلی مهم، مسئله ریسکها و «تابآوری» است.
خاندوزی تاکید کرد: پس از بحران، میبایست در سطح رویی علم اقتصاد تغییراتی بیفتد. همچنین، در لایه زیرین تمایل و بازگشتی به روششناسیهای استقرایی، تاریخی و عینیتگرا روبه فزونی گذاشته است که نسبت به دوره قبل که بیشتر بر روششناسیهای قیاسی و ذهنی تفوق داشت و این مدلها خیلی برجسته میشد، تغییراتی داشته است.
سایر تصاویر: