دکتر میرجلالالدین کزازی، چهره ماندگار ادب پارسی، استاد دانشگاه علامه و از پژوهشگران عرصه ادبیات و اساطیر تاریخ کهن ایران در گفتوگوی اختصاصی با عطنا، به مناسبت فرا رسیدن عید نوروز ضمن بیان تاریخچهای از این جشن، پیام بهاری خود را خطاب به دانشجویان بیان کرد.
به گزارش عطنا، کزازی گفت: جشن و آئین نوروز معنایی ژرف، فراگیر و جهانشناختی را در خود نهفته میدارد. نوروز به گونهای رازورانه و نمادین یادآور آفرینش، در بازخورد ایرانی آن است. ایران سرزمین جشنها و آئینهای شادمانی پرشمار بوده است. ایرانیان به هر انگیزهای خرد یا بزرگ، جشن میآراستهاند و به بزم و شادمانی مینشستهاند. اما از میان این جشنها و سامانههای شادمانی، تنها نوروز است که به جشن فراگیر میهنی دیگرگونه یافته است و برترین و فرخندهترین جشن ایرانی گردیده است.
او افزود: اگر بخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که چرا نوروز چنین بختی بلند و بهین داشته است، پاسخ این پرسش میتوان چنین باشد: زیرا جشن و آئین نوروز معنایی ژرف، فراگیر و جهان شناختی را در خود نهفته میدارد. نوروز به گونهای رازورانه و نمادین یادآور آفرینش، در بازخورد ایرانی آن است که به گونهای چرخهای انجام میگیرد. از همین روست که به هنگام نوروز و بهار جهان فرومانده در چنگ سرما، تاریکی و پژمردگی، جهان مردهی افسرده با رستاخیزی شگفت، به یکبارگی از گور خاموشی و بیبهرگی از جنب و جوش و کوشاکوش میرهد.
این استاد برجسته ادبیات خاطر نشان کرد: هنگامهای بزرگ آغاز میگیرد، هنگامه تب و تاب و تکاپو، هنگامه شکفتنها، رستنها، زیبایی و زندگی را جستنها، از هر آن چه نشان از تاریکی، از سردی که نانههایی اهریمنیاند دارد، گسستن ها. جهان با نوروز و بهار زندگانی را از سر میگیرد. آن رستاخیز که همه آدمیان، چشم به راه آنند به گونهای آشکار، روشن در نوروز و بهار پدیدار میشود. یکی از همایونترین و بشگونترین رویدادهای اخترشناسی و گاه شمارانه با نوروز و بهار روی میدهد و به انجام میرسد.
چهره ماندگار ادب پارسی، ادامه داد: از دیگر سوی نوروز را ویژگیهایی است که آن را از دیگر جشنهای ایرانی برتر میدارد، باز میشناساند و این ویژگیها را میتوان از دیدگاههای گوناگون به چندین گونه و گروه بخش کرد. چون زمان نیست و نوشتار کوتاه باید باشد، من تنها بر یکی از این ویژگیهای والا انگشت برمینهم.این ویژگی برمیگردد به گاهشماری و اخترشناسی، یکی از همایونترین و بشگونترین رویدادهای اخترشناسی و گاهشمارانه با نوروز و بهار روی میدهد و به انجام میرسد. ترازمندی کیهانی آن است که در آغاز نوروز، چیرگی شب و تیرگی به فرجام میآید تا روز، که دیری خار و زبون در چنگ و چنبر چیرگی شب مانده بود، از آن بند گران بجهد و برهد و دیگر بار نیرو بگیرد، بیافزاید، روزگاری خرم و خجسته را پایه بنهد و نوید بدهد.
نویسنده کتاب دفتر دانایی و داد تصریح کرد: در نخستین روز از فروردینماه که بهار و نوروز با آن آغاز میگیرد شب و روز همساز و همتراز میشوند. از آن پس، پیدرپی شب فرو میکاهد و روز بر میافزاید. این رخداد فرخنده بنیاد در چشم ما ایرانیان بسیار خجسته است و مایه خرمی، زیرا ما همواره در درازنای تاریخ خود، شوریده و سودای خورشید و روشنایی و بیزار از شب و تیرگی بودهایم. این ویژگی یکی از بنیادینترین انگیزهها و خاستگاههای برگزاری جشن و آیین نوروز است.
او افزود: یکی از رازهای ماندگاری نوروز کارکرد و معنای ژرف و شگرف هستی شناختی است که در این جشن بزرگ برین نهفته است. نوروز جشنی است که آدمی، باریک ژرفکاو و نماد شناسانه در آن بنگرد، آغاز و انجام خویشتن و به همان سان انجام و آغاز هستی را در این جشن میتواند یافت. از سویی دیگر جشن و آئین نوروز آمیزهای از چندین آئین و جشن است که در درازنای روزگار اندک اندک باهم در آمیختهاند و هرکدام بخش و بهری در جشن نوروز یافتهاند. من اگر بخواهم به این زمینه بپردازم سخن به درازا خواهد کشید. تنها به یکی از این آئینها که بخشی از جشن و آئین نوروز را رازهای آن را پدید میآورد، میپردازم.
دکتر کزازی در ادامه تاکید کرد: باور ایرانیان کهن آن بوده است که در 5 روز پایانی سال و به همان سان در 5 روز آغازین سال کهن، فروهر گذشتگان، به دیدار خویشان و دلبندان خویش میآیند. یکی از جشنهای باستانی ایران جشنی بوده است که آن را جشن فروهرها مینامیدند. اگر من بخواهم درباره فروهر حتی به کوتاهی سخن بگویم این سخنان به درازا خواهد کشید. آن چه که سخت فشرده میتوان گفت: فروهر گونهای جان است که ایرانیان کهن، نیاکان ما بدان باور داشتند اما این جان از آن چه که آن را روان مینامیم، جداست.
این پژوهشگر برتر ادبیات افزود: فروهر جانی است که گاه میتواند پیکر بپذیرد و به نمود بیاید. در اوستا به ویژه در فروردین شت فروهر بزرگان، نامداران، مردان و زنان پاک و پیراسته ستوده شده است. در این ستایشها به گونهای از فروهر سخن رفته است که گویی پدیده ای است زنده، دیداری که میتواند به کارهایی دست بیازد که دیگر هستمندان گیتی که پیکرینه بدانهاست میازند. باور ایرانیان کهن آن بوده است که در 5 روز پایانی سال و به همان سان در 5 روز آغازین سال کهن، فروهر گذشتگان، به دیدار خویشان و دلبندان خویش میآیند. از همین روی ایرانیان در همین روزها برای پذیرایی از این میهمانان مینوی و فراسویی آماده میشدند.
استاد کزازی هم چنین گفت: ما ایرانیان مردمانی هستیم که در مهماننوازی به راستی زبان زدیم. ایرانیان میکوشیدند که به بهترین شیوهای که میتوانند میهمانان را به شایستگی ارج بنهند. ما ایرانیان مردمانی هستیم که در مهمان نوازی به راستی زبان زدیم. از همین روی میهمان در چشم ما بسیار گرامی است. به ویژه این مهمانان که تنها در این روزها به دیدارمان میآیند. پس ایرانیان میکوشیدند که به بهترین شیوهای که میتوانند میهمانان را به شایستگی ارج بنهند. پس خانههایشان را میروفتند و از هر گرد و آلایش میپیراستند. جامهی نو یا آراسته بر تن میکردند. حتی در سدههای نخستین مهگانی(قمری)، آنچنان که دانشمندان نامدار ایرانی بوریحان بیرونی نوشته است: هنوز خوارزمیان در این روزها بر بام خانههایشان خوانی دیگر سان میگستردهاند. زیرا باورشان آن بوده است که آن میهمانان فرورین از این خوان بهره میتوانند گرفت. آن چه بر این خوان نهادهاند و میچیدهاند خوراکهایی بوده است که بویی بسیار تیز وخوش داشته است. گویی از آن گونه که بر پایه آن دستان پارسانی، تا 7 خانه از هر سوی میپراکنده است. خوراکهایی مانند آنها که ایرانیان هنوز در روزهای سپند و آیینی میپزند و فراپیش خواستاران و خورندگان مینهند.
نیاکان ما بر آن بوده اند که فروهر ها از آن روی که بسیار نقض پیراسته اند، تنی دارند که از فروغ ساخته شده است. مانند تن خاکی سخت و ستبر نیست. تنها از آن بوی خوش که نقضترین جای خوراک است بهره میبرند و توشه برمیگیرند. نیاکان ما خوراکهایی تیز بوی را بر آن خوان مینهادهاند.
دکتر کزازی در ادامه با اشاره به اینکه امروز ما نوروز را در کشورهایی مییابیم که حتی در بخش جغرافیای پهن آور فرهنگ ایران نبودهاند، خاطر نشان کرد: نوروز، درفش فرهنگ ایرانی شده است. برترین نمود و نشانه این فرهنگ حتی میتوانم گفت سرزمین سپند و اهورایی ایران در هر گوشهی گیتی که نمود و نشانی از نوروز دیده میآید، میتوانیم بیگمان باشیم که فرهنگ گرانسنگ و نازش خیز ایران راه برده است.
امروز ما نوروز را در کشورهایی مییابیم که حتی در بخش جغرافیای پهن آور فرهنگ ایران نبودهاند. نشان و نمود را ما در تاریخ و فرهنگ ایران میتوانیم یافت که کارکردی بسیار گسترده داشتهاند. یکی نوروز است که در ایران کهن و ایران نو کارکرد نشانهای خود را همچنان پاس داشته است و دیگر زبان پارسی نشانهای برترین شده است. در فرهنگ و سرزمین ایران، دل آویزترین سامانه ادبی جهان پدید آمده است. سامانهای ادبی که آکنده از پیامهای انسان دوستانه است و در مرزهای ایران نمانده و راه به کشورهای دیگر برده است. زبان و ادبیات پارسی گونهای جهان شاهی فرهنگی را پدید آورده اند که در پهناوری حتی گستردهتر از جهان شاهی هخامنشی است.
در سرزمینهایی سخنوران و نویسندگانی شاهکارهایی در ادب پارسی آفریدند که این سرزمینها نه بخشی از جغرافیای سیاسی این سرزمین و نه محدودهی فرهنگی این سرزمین کهن بودهاند. پیام بهار این است که بکوشیم ایرانیتر باشیم، زیرا ایرانی هر آینه بهارانه خوی است.
دکتر کزازی در انتهای سخنان خود، خطاب به دانشجویان دانشگاه علامه گفت: تنها پیامی که من میتوانم به همه جوانان برومند و بالابلند ایرانی بدهم، از آن میان دانشجویان دانشگاه علامه طباطبائی، این است که بکوشند پیام نوروز را بدان سان که میسزد بستانند و خود را با آن دمساز و هماهنگ بگردانند. نوروز و بهار روزگار نوزایی و دگرگونیهای بنیادین است. دگرگونیهایی آنچنان بنیادین که میتوانیم آن را دگردیسی بنامیم.
گیتی مرده، دیگربار جان میگیرد. به هر بهار اگر ژرف بنگریم، بهاری است دیگر. هرچند شاید در برون با بهارهای پیشین یکسان بنماید. ایرانی بهاران خوی و ایرانی خویشتنشناس به انگیزه نوروز و بهار میکوشد تا انسانی دیگرسان بشود. زشتیها، پلشتیها، سستیها و ناراستیها، دیها و بدیها را در خود براندازد و از خویشتن، انسانی نو بسازد. انسانهای نو اند که میتوانند جهانی نو را پدید بیاوردند. اگر دگرگونی را از خود نیآغازیم پیرامونمان و جهانمان هرگز دگرگون نخواهد شد. بهترین دگرگونی از دید من آن است که ما بتوانیم به و بیش از آن که بودهایم، بشویم. ایرانی بودن کار خرد وخام نیست. انسان ایرانی به ناچار به درست از آن روی که انسان ایرانی است، میباید شایسته این نام بلند و ارجمند باشد. انسانی که به برترین ویژگیهای خوی و خیم آراسته نشده است اگر در شناسنامه هم ایرانی باشد به هیچ وجه شایسته این نام بلند نمیتواند بود.
پیام بهار این است که بکوشیم ایرانیتر باشیم، زیرا ایرانی هر آینه بهارانه خوی است.