عطنا - همزمان با تشدید تلاشهای رژیم صهیونیستی برای پیشروی زمینی در جنوب لبنان و گمانه زنی در مورد نوع واکنش ایران به حمله ناکام صهیونیستها با ایران، خبرنگار عطنا در این مورد با دکتر یوسف عزیزی، تحلیلگر مسائل بینالملل و دکتری سیاستگذاری از دانشگاه ویرجینیا تک آمریکا گفتگویی انجام داده که در ادامه میخوانید:
عملکرد حزب الله لبنان را در منازعه اخیر با صهیونیستها و در مقایسه با سال ۲۰۰۶ چگونه ارزیابی میکنید؟
ما وقتی در مورد جنگ صحبت میکنیم، داریم در مورد ابعاد مختلف آن صحبت میکنیم. بحث در مورد عملیات خرابکاری و جاسوسی است. در مورد عملیات اطلاعاتی و تبلیغات هم میشود صحبت کرد. مسائلی که بر روی افکار عمومی تاثیر دارد و در آخر هم جنگ سخت و اقدامات در میدان است؛ بنابراین آنچه در پشت صحنه و در جنگ اتفاق میافتد، همه اش مهم است.
در سال ۲۰۰۶ هم کاری که اسرائیل میکرد به دلیل برتری هوایی آن بود. قسمتهای مختلف ضاحیه لبنان را با خاک یکسان میکرد و هزینه زیادی را بر روی دست حزب الله گذاشت و عملا در جنگ و نبرد زمینی کشتههای بسیاری داد. حزب الله به خوبی توانسته نیروهای زمینی اسرائیل را مورد هجوم قرار بدهد. اسرائیل قبل از ورود به جنگ زمینی با توجه به تجربهای که از سال ۲۰۰۶ داشت و با توجه به منابع جاسوسی و اطلاعاتی از تجهیز حزب الله به سلاحهای پیشرفته اطلاع داشتند؛ لذا تصمیم گرفتند در ابتدای کار پشت جبهه حزب الله را هدف قرار بدهند؛ لذا از عملیات جاسوسی و خرابکارانه استفاده حداکثری را بردند.
بعد تصمیم گرفتند عملیات زمینی را شروع کنند. آنها فکر میکردند که در این صورت از نظر زمینی تلفات کمتری میدهند و راحتتر جلو میروند. برنامه اسرائیل این بار شامل موارد زیر بود: عملیات گستردهی تخریبی، استفاده از بمبهای سنگرشکن آمریکایی و عملیات جاسوسی و اطلاعاتی با همکاری کشورهای غربی در لبنان برای ترور رهبران حزب الله. همینطور اسرائیل تلاش کرد تا قسمتهای ارتباطی و فرماندهی را دچار مشکل کند و با انفجار پیجرها و واکی تاکیها و... تلاش کرد حزب الله را منفعل کند تا بتواند از نظر زمینی پیروز شود.
مهمترین مساله در جنگ پیشروی نیروی زمینی است. نیروی هوایی خیلی مهم است. ولی در نهایت اگر روی زمین نیروها نتوانند جلو بروند، مواضع را بگیرند و تثبیت بکنند موفق نخواهند بود. صرف تخریب به پیروزی نهایی منجر نمیشود. شما باید بتوانید آن اهدافی که اول گذاشتید را محقق کنید. مثل عقب راندن حزب الله تا پشت روخانه لیتانی. اسرائیل قصد داشت مناطق اشغالی سال ۱۹۴۸ را طوری امن بکند که آن صد هزار اسرائیلی که آن جا در زمینهای کشاورزی کار میکردند برگردند بر سر زمینهای شان کار کنند تا خیالشان از امنیت مناطق شمالی راحت باشد.
با آغاز جنگ زمینی اسرائیل به یک دیوار سخت برخورد کرده و متوجه شده حتی در حوزهی رهبری سازمانی حزب الله لبنان و آن تعداد چندهزار مجروحی که در بحث پیجرها گرفته بود، یعنی در بحث اطلاعاتی و و تدارکاتی حزب الله لبنان نتوانسته خلل جدی ایجاد کند و برای پیشروی زمینی هم ضعف دارد. آنها برای پاکسازی مناطق مرزی جنوب لبنان هزینه و تلفات بسیار زیادی داده اند و این باعث شده سرعت عملیات بسیار کند باشد. حمله پهپادی حزبالله لبنان به جنوب حیفا یعنی جایی بین تل آویو و حیفا یک حد و مرز جدیدی را بازکرد. زیرا در یک عملیات دقیق پایگاه نیروهای ویژه اسرائیل به نام گولانی هدف قرار گرفت. این نشان میدهد نهادهای اطلاعاتی و تدارکاتی حزب الله در بحث سازمانی دارند قدرت خودشان را به دست میآورند و بر مشکلات قبلی غلبه کرده اند.
ضربات جبران ناپذیری به اسرائیل وارد شده است. اگر تا قبل از شروع درگیریهای اصلی و هدف قرار دادن ضاحیه و ورود زمینی صهیونیستها به لبنان، صرفا مناطقی در حدود ۵ کیلومتری و ۱۰ کیلومتری غرب اسرائیل هدف قرار میگرفت، الان تا حیفا یعنی به اندازهی یک سوم مساحت سرزمینهای اشغالی ساکن مورد حمله مقاومت است. یعنی به جز منطقهی جنوبی اسرائیل که صحرا است در بقیه مناطق هر روز آژیر خطر زده میشود و حملات موشکی و راکتی انجام میشود. حیفا با موشک بالستیک هدف قرار گرفته و تلفات گرفته شده. همه اینها نشان میدهد که اسرائیل نتوانست با حملاتی که در ابتدا انجام داده بود و با حملات سنگین به بدنه و راس حزب الله لبنان و عملیاتهای خرابکارانه به اهداف اش برسد و دچار مشکل شده است.
ایران باید چه استراتژی دفاعی در منطقه در پیش بگیرد تا بتواند از خودش در برابر تهدیدات محافظت کند؟
برخی دانشگاهیان و اهل سیاست که طرفدار نظریه سازه انگاری هستند - و البته این نگاه برمی گردد به دیدگاهشان نسبت به دنیا و ذهنیت و شرایطی که در آن تربیت شدند - در این مورد با واقع گرایان تفاوت نظر دارند. در واقع نظریات سازه انگاری و واقع گرایی به این دلیل مطرح میشوند که هرکدام از این نظریات برپایههای متفاوتی از واقعیت روابط بینالملل استوار هستند.
واقع گرایان بر این باور هستند که ساختار نظام بینالملل به صورت ذاتی آنارشیستی و فاقد یک نظم مرکزی است. یعنی عدالتی وجود ندارد و اگر کسی بی قانونی کرد سازوکاری وجود ندارد که بتوانید متخلف را به دست قانون بسپارید. کشورها به دلیل نیاز به بقا و امنیت خودشان به دنبال کسب قدرت و افزایش تواناییهای نظامی خودشان برای بازدارندگی هستند که حد نهایت آن بازدارندگی هستهای میتواند باشد.
از این منظر سلاحهای هستهای به عنوان ابزاری ضروری برای بازدارندگی و جلوگیری از حملات دیگر کشورها تلقی میشوند. تصمیم گیری کشورها بر ماهیت ثابت و غیر قابل تغییر نظام بینالملل قرار دارد و ممکن است به صورت کوتاه و مقطعی نظمی مبتنی بر سازمان ملل یا قوانین بینالمللی به وجود بیاید. اما اینها پایدار نیستند. عملا قدرتهای بزرگ خودشان و کشورهایی مثل اسرائیل را از این نظم مستثنی میکنند.
این نظم بینالمللی و قانون بینالملل تنها باید توسط کشورهای ضعیفتر یا قدرتهای متوسط رعایت شوند. اما سازه انگاران معتقدند که واقعیتهای روابط بینالملل توسط هنجارها، باورها و تعاملات اجتماعی ساخته میشود. این هنجارهای حاکم بر نظام بینالملل میتوانند در طول زمان تغییر کنند و به اعتقاد آنها سلاحهای هستهای نه به دلیل طبیعت ذاتی آنها بلکه به خاطر معناها و تفاسیر اجتماعی که به آنها داده شده معنا پیدا کرده اند. از دیدگاه سازه انگاری نقش هنجارها و فرهنگ سیاسی در تصمیم گیریهای هستهای بسیار مهم است و کشورها میتواننداز طریق تغییر هنجارها و مبانی مشترک به هدفی همچون کاهش یا حذف تسلیحات هستهای دست یابند.
سازه انگارها مخصوصا سازه انگارهای ایرانی به دنبال تحقق یک دنیای یوتوپیایی و ایده آل و آرمانی هستند. فکر میکنند اگر کسی به حقوق بینالملل عمل نکند میتوان او را در دادگاههای بینالمللی مجبور کرد که اینکار را انجام بدهد. هرچند که حقوق بینالملل مهم است، اما ابزاری قطعی و الزام آور برای رسیدن به بقا و امنیت یک کشور نیست. سازه انگارها مسائل بینالمللی را تخفیف میدهند یا دوست دارند در آن نظمی که برایشان شکل گرفته زندگی کنند. به فکر این نیستند که اگر منافع قدرتهای بزرگ تغییر کند یا دعوای آنها طوری باشد که بخواهند نظم بین الملل را تغییر بدهند دیگر نمیتوانند خودشان را نجات دهند. وقتی شما قدرت بازدارندگی نداشته باشید، حقوق بینالملل نمیتواند به شما کمک کند. نمونه آن هم حمله آمریکا به عراق بدون مجوز شورای امنیت است.
عملکرد دستگاههای امنیتی و نظامی ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
ازچند وجهه میشود به این مساله نگاه کرد. جمهوری اسلامی ایران دارد با قویترین نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و نظامی دنیا مبارزه میکند. تمام این نیروها یعنی موساد، سیا، ام آی سیکس و ... دارند با هم هم افزایی میکنند. عملکرد ما بد نیست و حتی نمره قبولی هم میگیریم. به خصوص باتوجه به همه مشکلاتی که در داخل کشور است و مخصوصا قیمت ارز که تغییراتی میکند و ارزش ریال پایین میآید. این خودش میتواند عامل خیلی از مشکلات باشد؛ لذا در این مسئله اگر دقیق نگاه کنیم نظام قوی کار کرده. کشورهای اطراف ما هم بی ثبات هستند و ترکیه، قطر و امارات در حال سرمایه گذاری گسترده اطلاعاتی و امنیتی هستند.
اما با توجه به ایده آلی که در ذهن داریم و شرایط جنگی، باید روی سیستم امنیتی کار کرد. طرف مقابل از سال ۲۰۰۶ در حال تقویت خود در حوزه فناوریهای پیشرفته است. مرتبا خودش را در حوزههای مختلف قوی میکند تا بازدارندگی خودش را بالا ببرد و فاصله خودش را با ایران بیشتر کند. ایران هم در بحث موشکی و پهپادی و حمایت از محور مقاومت خودش را تقویت کرده، ولی مسلما در بخشهایی کمبود داریم که البته قطعا برای آنها هم راهکار پیدا خواهد شد.
گفتگو از: محمدحسین واحدی
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: