عطنا - سومین پیشنشست کنفرانس دوسالانه بینالمللی نظم منطقهای و ساختار اجتماعی در خاورمیانه: از نظریه تا عمل را با محور «جایگاه و نقش بازیگران فرامنطقهای در خاورمیانه» با مشارکت خانه اندیشمندان علوم انسانی، دانشگاه تربیت مدرس، دانشگاه علامه طباطبائی، دانشگاه خوارزمی، انجمن علمی مطالعات صلح ایران، انجمن ایرانی مطالعات منطقهای، انجمن ژئوپلیتیک ایران، مرکز پژوهشهای سیاسی و اقتصادی دانشگاه شهید بهشتی، مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه، مؤسسه ابرار معاصر تهران، مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی، انجمن ایرانی مطالعات غرب آسیا، اندیشکده جریان، خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، وزارت نیرو شب گذشته برگزار شد.
دکتر اصغر کیوانحسینی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی، با موضوع: آمریکا و نظم منطقهای در خاورمیانه، محسن شریعتینیا؛ عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی با موضوع: چین و نظم منطقهای در خاورمیانه، حمیدرضا عزیزی؛ پژوهشگر مؤسسه مطالعات امنیتی و بینالمللی برلین-آلمان با موضوع: روسیه و نظم منطقهای در خاورمیانه به سخنرانی پرداختند.
دکتر اصغر کیوانحسینی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، در این نشست گفت: ما میتوانیم دهه ۱۹۵۰ را نقطهعطفی در روابط آمریکا با خاورمیانه بدانیم. به خاطر اینکه روابط این دو بهویژه از زاویه آمریکا وارد یک حوزه امنیتی و نظامی میشود و آنچه که در دوره آیزنهاور اتفاق میافتد و حادثه کودتای ۲۸ مرداد تصویر آمریکا را در نزد افکار عمومی خاورمیانه مخدوش میکند و بعد هم بحران کانال سوئز است که عملاً بستری برای جریان انتقال قدرت در خاورمیانه میشود تا قدرتهای استعماری سنتی جای خود را به آمریکا دهند.
وی افزود: در دوره جنگ سرد و بعد از آن میبینیم که آمریکا دارای یک ظرفیت بسیار بالایی در منطقه برای ائتلافسازی و سوق دادن جریانها به سمت مطلوب خود برخوردار است. چنانکه در بحث سوق دادن مصر به سوی پیمان صلح با رژیم صهیونیستی، بحث ائتلافسازی در جریان بحران کویت و کنفرانس مادرید را شاهد بودیم. با چنین سابقهای آمریکا جنگ سرد را به پایان میرساند.
نگاهی به سیاست خارجی آمریکا از دوران بوش پسر تا بایدن
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی درباره رویکرد خاورمیانه آمریکا در دوره بوش پسر گفت: دوره پساسپتامبر به اصطلاح بر دوران مختلف ریاست جمهوری آمریکا تأثیرگذار بوده است. ما در دوره بوش بحث حمله به عراق و بحث خاورمیانه بزرگ را داشتیم که در واقع اینها زمینهساز نوعی نفوذگذاری هنجاری در فضای خاورمیانه است و آمریکاییها به نتیجه دلخواه دست پیدا نمیکنند. مشکلات و چالشهایی که در عراق گریبانگیر آمریکا میشود عملاً آن فرصتی را که عراق بتواند بهعنوان نمونه دموکراسی در خاورمیانه مطرح شود را از آمریکا سلب میکند و به تبع آن طرح خاورمیانه بزرگ هم به نتیجه مطلوب نمیرسد و در عین حال واکنشهایی را هم به همراه دارد.
کیوانحسینی با اشاره به دوره اوباما ادامه داد: در دوره اوباما مسئلهای که طرح میشود و برای ما باید خیلی مهم باشد، بحث سیاست چرخش به سمت آسیاست که عملاً این سیاست دورههای بعد از اوباما را هم تا به امروز در بر گرفته است. در دوره اوباما ما چند شاخص دیگر مانند مسئله بهار عربی است. در این حوزه اتفاقاتی که در رابطه با مصر رخ داد اساساً مفهومی به نام سیاست خاورمیانهای آمریکا را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. به عبارتی میتوان گفت که تجربه بهار عربی و فرازونشیب خیلی شدیدی که رفتار آمریکا در ارتباط با تحولات داخلی مصر را تحت تأثیر قرار داد، عملاً مفهوم سیاست خاورمیانهای آمریکا را از بین برد و آمریکاییها بعد از آن به سمت تجویز الگوی رفتاری در ارتباط با تکتک کشورهای خاورمیانه سوق پیدا کردند.
وی در همین رابطه اضافه کرد: از دیگر شاخصههای دوران ریاست جمهوری اوباما، میتوان به بحران لیبی اشاره کرد که درواقع نشان میدهد آمریکا در این دوره به سمت نوعی استراتژی درگیری گزینشی سوق پیدا کرده و اصلاً حساسیتی برروی آن ندارد که خودش در کنار راننده بنشیند و دولتهای اروپایی سکاندار مدیریت بحران در منطقه باشد، کما اینکه در قضیه لیبی همین اتفاق افتاد. در سال ۲۰۱۵ حضور روسیه در سوریه اتفاق افتاد و عملاً این بحران را به یک بحران بینالمللی تبدیل کرد و به یکی از شاخصهای افول آمریکا یا حداقل تشدید بیاعتمادی به آمریکا در منطقه تبدیل شد.
پژوهشگر مسائل بینالمللی ادامه داد: نکته آخر در رابطه با سیاست اوباما در قبال خاورمیانه طرح ابتکار خروج از افغانستان است. این مجموعه نشاندهنده این است که خاورمیانه آن اولویت سابق را در چارچوب استراتژی کلان آمریکا ندارد و سیاست چرخش به سوی آسیا یا نگاه به آسیایی که وجود دارد از اولویت بالاتری برخوردار شده است. این استراتژی از روندهای جدید بینالمللی و منطقهای متأثر است که مستقیماً به نقش چین بازمیگردد.
کیوانحسینی درباره با اشاره به رویکرد دولت ترامپ گفت: در دوره ترامپ رویکرد نگاه به آسیا خیلی شدیدتر ادامه پیدا کرد. در این دوره تشدید ابتکار خروج از افغانستان را داریم و مسئله کاهش حضور نظامی در سوریه و شروع مذاکرات با عراق برای کاهش نیروهای آمریکایی مطرح میشود. در دوره ترامپ حادثه دیگری اتفاق میافتد و آن به ثمر رسیدن انقلاب شیل در صنعت نفت و گاز آمریکاست که به نوعی اولویت خاورمیانه را در چارچوب سیاستهای انرژی آمریکا هم تحتالشعاع قرار میدهد. درواقع میتوان گفت در دوره ترامپ سیاست خارجی آمریکا در قبال خاورمیانه دچار نوعی خلأ هست و به تعبیر برخی دچار دوگانگی مخرب شده بود. به این معنا که از یک سو فشار حداکثری را به ایران اعمال میکند و از طرف دیگر به تداوم حمایت از متحدان سنتی در منطقه مبادرت میورزید.
وی درباره سیاست خارجی دولت بایدن اینچنین بیان کرد: تمرکز اصلی ما سیاست خارجی بایدن است. این مقدمه را بنده عرض کردم تا یک مقداری با یان تصویر کلی حوادث و سینوسهای رفتاری که پیش آمده آشنا شوید. باید دید که آقای بایدن با چه خاورمیانهای مواجه شده است. من میخواهم به مهمترین ویژگیهایی که مستقیم بر سیاستهای خاورمیانهای بایدن تأثیر گذاشته اشاره کنم.
فقدان سیاست چندوجهی در خاورمیانه
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی اضافه کرد: فقدان یک سازوکار چندوجهی درونمنطقهای برای حلوفصل اختلافات یکی از آنهاست. خاورمیانه یک منطقه منحصربهفردی است بهویژه اینکه یک سازوکار چندوجهی درونمنطقهای در آن وجود ندارد تا بتوان اختلافات سیاسی درون آن را به صورت مسالمتآمیز مدیریت کرد؛ درصورتیکه در آفریقا، اروپا و آمریکا چنین سازوکاری وجود دارد. خاورمیانه تحت تأثیر تنشهای میان بازیگران محوری به وضعیت بدی دچار شده است.
کیوانحسینی ویژگی بعدی خاورمیانه را که بر سیاست خارجی دولت بایدن اثرگذار بوده است را به نقش چندوجهی ایران مرتبط میداند و در این رابطه بیان کرد: ابعاد مختلف نظامی، امنیتی حتی بحث تنشهای قومیتی و بحث هویت قومیتمحور برروی این نقش چندوجهی تأثیرگذار بوده است. بحث تشدید خطر تقویت افراطگرایی در خاورمیانه مطرح است که این خطر در سایه پیروزی طالبان در افغانستان و تداوم نقش مذهب در جوامع و سیاستهای دولتهای منطقه بهرغم نوعی جریان سکولار که در درون عربستان برای اعمال نقش حداقلی برای مذهب شکل گرفته، تشدید شده است. کماکان خاورمیانه درگیر نقشآفرینی مذهب است و تحت تأثیر الگویی که هر یک از دولتها برای کاربست مذهب در سیاست داخلی و خارجی خودشان دارند، قرار گرفته است.
وی ادامه داد: تشدید و پراکندگی قدرت و عدم انسجام منطقهای هم یکی دیگر عوامل تأثیرگذار بر سیاست خارجی دولت بایدن در قبال خاورمیانه است. خاورمیانهای که آقای بایدن با آن مواجه شده، خاورمیانهای است که به شدت درگیر پراکندگی قدرت است، حتی میتوان گفت دچار نوعی درهمریزی پراکندگی قدرت است. این پراکندگی قدرت چه نشانههایی دارد؟ ضربات شدید بهار عربی به سوریه و مصر و تأثیر آن بر نقش عربستان و امارات در منطقه، به ویژه اینکه امارات از همه دولتهای عرب منطقه واکنش صریحتری داشت و عملاً خود را در سطح رقابت با قدرتهای بزرگ مطرح کرد. نزدیکی میان رژیم صهیونیستی و دولتهای عربی منطقه که خود این یک حادثه محسوب میشود و در این فضا است که بحث جایگاه یهودیان در جهان عرب به نوعی به فراموشی سپرده شده است. بحث نقش اسرائیل و رابطه اسرائیل با ایران که میتوان گفت از کانونیترین فاکتورها در خاورمیانه امروز و خاورمیانه فردا به شمار میرود. بحث تحول در سیاست خارجی عراق به ویژه دولت الکاظمی که بحث بینالمللگرایی در آن تشدید شده و نیاز ایران برای شناسایی بهعنوان قدرت بزرگ در خاورمیانه از دیگر عوامل مؤثر در سیاست خاورمیانهای دولت بایدن قلمداد میشوند.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: درواقع آمریکاییها در سه منطقه با سه نوع ادعای هژمون منطقهای مواجه هستند. در آسیا با چین، در شرق اروپا با روسیه و در خاورمیانه با ایران مواجه است. خطر اعمال دیپلماسی اجبارکننده در قالب تحریم که میتواند باعث تقویت پیوند میان ایران، روسیه و چین در حوزه خاورمیانه شود.
کیوانحسینی با بیان اینکه آمریکاییها اساساً به دنبال درگیر شدن در گستره مسائل اقتصادی منطقه نیستند، گفت: آمریکا تصمیم ندارد در حوزه اشتغال و مباحث اقتصادی تعهد گستردهای را در قبال کشورهای منطقه بپذیرد و این مسئله به جریان بیاعتمادی و افول جایگاه آمریکا در منطقه دامن زده است. همچنین شکلگیری محور سهجانبه ایران، چین و روسیه به طرح ایجاد چارچوب بدیل در برابر استیلای دلار اشاره شده است.
وی با بیان اینکه آقای بایدن با چنین صحنهای از ملاحظات پیچیده اجتماعی، سیاسی، نظامی و امنیتی در خاورمیانه مواجه است، افزود: او در دوره مبارزات انتخاباتی خود مواضعی خاصی را اتخاذ کرده بود. به ترامپ به خاطر اینکه درک درستی از فضای ژئوپلیتیک منطقه ندارد حمله کرد یا خروج نیروهای آمریکایی از سوریه را نقطه ضعف ترامپ میدانست و آن را حادثهای تلقی میکند که به نفع ایران و بشار اسد تمام شد و حتی سیاستهای ترامپ را عامل وابسته کردن امنیت اسرائیل به روسیه میداند. اما بعد از اینکه بایدن به قدرت رسید نوعی انتقال جهتگیریها را شاهد هستیم. شاید بتوان گفت تا قبل از بحران اوکراین بهترین توصیف از جهتگیری بایدن در ارتباط با خاورمیانه این است که عملگرایی را از او مشاهده میکنیم و افغانستان، سوریه، یمن وعراق مثالی بر این ادعاست. آقای بایدن بعد از انتخابات معتقد است که تنشزدایی بهترین راهکار برای تأمین اهداف استراتژیک آمریکاست و به این ترتیب از پیروزی اسد در انتخابات حمایت میکند و به سراغ کمک به مردم سوریه و فقرای لبنان میرود و تا قبل از بحران اوکراین روابط آمریکا با روسیه را تغییر میدهد.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در جمعبندی سخنان خود جنگ اوکراین را نقطهعطف سیاست خارجی آمریکا در قابل خاورمیانه تلقی کرد که میتواند بر نقش بازیگری ایران در حوزه انرژی، تشدید نقش عنصر اعتماد در مقامات عربستان و امارات نسبت به آمریکا و مذاکرات هستهای اثرگذار باشد.
عطنا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید: