سياستمداران معمولا حوصله يا وقت خواندن گزارشهای کارشناسیای را که از سوي دستگاهها و مراکز پژوهشی تهيه میشود، ندارند و بيشتر نوشتههای روزنامهای و تحليلهای تلگرامی را میخوانند. حال اگر قبول کنيم روشنفکران بيشتر در روزنامهها، مجلات، فضاهاي مجازي مانند تلگرام و رسانههاي عمومي حضور دارند، آنگاه ميتوان ادعا کرد آنان به شکل غيرمستقيم بر سياستمداران تأثير دارند و به شکل غيرمستقيم بر سياستها و تصميماتي که ميگيرند، تأثيرگذارند.
به گزارش عطنا، علی سرزعیم، عضو هیئت علمی دانشکده بیمه اکو دانشگاه علامه طباطبائی در یادداشتی در روزنامه شرق به بررسی پرداخته است که در ادامه میخوانیم؛
يک سؤال بديهي و واضح؛ آيا روشنفکراني که در خارج از دستگاه دولت هستند، در سياستگذاريهايي که داخل دولت صورت ميگيرد، نقش دارند؟
پاسخ واضح و بديهي اين است که هرکس که در بيرون مجموعهاي است، طبيعتا در اموري که درون آن مجموعه رخ ميدهد، به طور مستقيم نقش ندارد؛ وگرنه مفهوم درون و بيرون خلط ميشد.
قواعد منطق صوري به سادگي نشان ميدهد روشنفکران در سياستگذاريهاي اقتصادي که درون دولت يا حاکميت صورت ميگيرد، نقش مستقيم ندارند و به طور طبيعي ميتوان نتيجه گرفت که «روشنفکران قيمت بنزين را تعيين نميکنند» زيرا روشنفکران اصولا در خارج از مجلس يا دولت هستند.
حال يک سؤال غيربديهي را در نظر بگيريد: آيا روشنفکران بر تصميماتي که درون مجموعه حکومت يا دولت گرفته ميشود، هيچ تأثير غيرمستقيمي ندارند؟
پاسخ اين سؤال ديگر به سادگي منفي نخواهد بود. آيا سياستمدارانی که سياستها و تصميمات اقتصادي را اتخاذ ميکنند، کارشناساني اقتصادي هستند که بر اساس تجزيه و تحليل اقتصادي خود به يک تصميم برسند؟
معمولا اينگونه نيست. معمولا آنها سياستمداراني هستند که در حوزههاي مختلف تحصيل کردهاند و گاه حتي اگر در رشته اقتصاد تحصيل کرده باشند، لزوما کارشناسان ممتازي نيستند. آيا سياستمداران تصميمات خود را بر اساس مطالعه جزوهها و گزارشهاي کارشناسيای که از سوي دستگاهها و مراکز پژوهشي تهيه ميشود، اتخاذ ميکنند و کاري به مطالب روزنامهها و نوشتههاي تلگرامي ندارند؟
واقعيت اين است که در بيشتر موارد وضعيت معکوس است؛ يعني سياستمداران معمولا حوصله يا وقت خواندن گزارشهاي کارشناسيای را که از سوي دستگاهها و مراکز پژوهشي تهيه ميشود، ندارند و بيشتر نوشتههاي روزنامهاي و تحليلهاي تلگرامي را ميخوانند.
حال اگر قبول کنيم روشنفکران بيشتر در روزنامهها، مجلات، فضاهاي مجازي مانند تلگرام و رسانههاي عمومي حضور دارند، آنگاه ميتوان ادعا کرد آنان به شکل غيرمستقيم بر سياستمداران تأثير دارند و به شکل غيرمستقيم بر سياستها و تصميماتي که ميگيرند، تأثيرگذارند و اگر اين تصميمات خطا باشد و موجب توسعهنيافتگي کشور شده باشد، آنها نيز در اين تصميمات اشتباه سهيم هستند.
آيا سياستمداران وقتي سياست يا تصميمي را ارزيابي ميکنند، صرفا به منافع و مضار اقتصادي آن براي کشور فکر ميکنند و تنها دغدغه آنها کارايي اقتصادي است؟
واقعيت آن است که سياستمداران بيش از هر چيز در تصميمات اقتصادي به ملاحظات اقتصاد سياسي فکر ميکنند و در کنار اين ملاحظات کارايي اقتصادي را نيز مدنظر قرار ميدهند. به عبارت ديگر آنها به اين فکر ميکنند که هر تصميم اقتصادي موازنه قدرت را در جامعه چگونه تغيير خواهد داد و اين تغيير آيا به نفع خود آنها خواهد بود يا به زيان آنها.
روشن است در اين معادلات حتما واکنش جامعه سهم بالايي را به خود اختصاص خواهد داد. اگر سياستمدار حدس بزند سياستي با واکنش مثبت جامعه روبهرو خواهد شد، در انجام آن ترغيب خواهد شد زيرا براي آن سياستمدار محبوبيت به همراه خواهد آورد اما اگر حدس بزند اين سياست با واکنش منفي جامعه روبهرو خواهد شد، در انجام آن مردد ميشود زيرا اگر آن تصميم مثل داروي تلخ صحيح باشد، منافعش در آينده به جامعه خواهد رسيد ولي بدنامي ناشي از اتخاذ آن متوجه سياستمداري که آن تصميم را گرفته، خواهد شد.
حال اگر روشنفکران تمام تلاش خود را به کار گيرند که به جامعه القا کنند يک سياست به زيان آنهاست يا ميل طبيعي جامعه را به حفظ وضع موجود به نحوي توجيه تئوريک کنند، آنگاه سياستمدار حدس خواهد زد با توجه به اقدامات روشنفکران و تمايل طبيعي جامعه به عدم تغيير، اتخاذ آن تصميم درست برايش هزينه شخصي و براي جامعه در بلندمدت منافع آتي خواهد داشت.
بهسادگي ميتوان حدس زد اکثر سياستمداران حاضر به چنين ازخودگذشتگياي نميشوند. همانطور که در جنگ فرض بر اين است که رزمندگان حفظ جان خود را در اولويت قرار خواهند داد و عمليات انتحاري يک قاعده مبارزه نيست بلکه يک استثناست؛ در عرصه سياست نيز حفظ منافع شخص سياستمدار يک قاعده خواهد بود و فداکاري براي منافع آتي جامعه تنها يک استثنا بر اين قاعده ميشود که بهندرت رخ خواهد داد.
بگذاريد موضوع را با مثالي از عرصه قدرت روشنتر کنم. در ابتداي پيروزي انقلاب که رقابتهاي سياسي به خشونت گراييد، برخي تحليلگران تنها به دنبال آن نرفتند که بگويند کدام حزب سياسي اول بار به ترور و بمبگذاري دست زد بلکه ريشه اين اقدامات را در تئوريسينهاي قبل از انقلاب جستوجو کردند.
تحليل انديشههاي دکتر شريعتي، بازرگان، فرديد و امثال آنها با اين انگيزه انجام شد که مشخص شود کدام روشنفکران انديشههايي را رواج دادند که در عرصه عمل پيامدهايي خشونتبار به دنبال داشت. ترديدي نيست که بخشي از رسالههاي کارشناسي ارشد و دکترا در دانشکدههاي علوم سياسي در داخل و خارج به تجزيه و تحليل انديشههاي روشنفکران قبل از انقلاب اختصاص يافته تا اثرات آن تفکرات را بر اقدامات پس از انقلاب شناسايي كنند.
دقيقا به همين قياس ميتوان ادعا کرد که روشنفکران اقتصادي نيز انديشههايي را ترويج ميکنند که نهايتا در عرصه عمل پيامدهاي اجرائي به دنبال دارد. چه خوشمان بيايد و چه خوشمان نيايد، انسانهاي اجرائي، بردههاي متفکران هستند زيرا اقدامات انسانها تابعي از منافع و تفکراتشان است و کساني که تفکرات را شکل ميدهند، به شکل غيرمستقيم نقشههاي تحولات عالم عمل را پايهريزي ميکنند.
شايد يک دانشگاهي در اتاق کوچک خود و در محاصره کتابهاي خود به نوشتن و مطالعه مشغول باشد اما پيامدهاي انديشههاي او درون ساختمانهاي دولتي بروز ميکند. به اين لحاظ آنان در تصميمات درست و غلطي که در عرصه اقتصاد گرفته ميشود، سهيم هستند اما اين سهم به تناسب زمان و به تناسب موضوع ميتواند کم يا زياد باشد.
نوشته پيشين نگارنده با عنوان «تثبيت قيمت بنزين از جيب فقرا» که واکنش دکتر اميدي در «شرق» را به دنبال داشت و آن را به حساسيت بيش از حد به روشنفکران تعبير کرد، در واقع انگشتگذاشتن بر يک واقعيت بديهي بود؛ اينکه شرايط اقتصادي امروز مطلوب و در حد انتظار نيست امري واضح و بديهي است و اينکه دولت به طور عام نقش اصلي را در اين وضع دارد نيز امر قابل انکاري نيست اما چيزي که کمتر کسي به آن اشاره ميکند اين است که علاوه بر دولت چه کساني در شکلگيري وضع موجود نقش داشتهاند؟
به باور نگارنده علاوه بر عوامل خارجي حداقل دو عامل ديگر در اين امر سهم داشتهاند که يکي از آنها روشنفکران هستند. آنان دوست دارند گناه توسعهنيافتگي تماما بر دوش حکومت بيفتد و نقش خود را در تصميمات غلطي که گرفته شده پنهان كنند.
وظيفه پژوهشگران و محققان است که نوري بر اين بخشهايي که پنهان نگه داشته شده بيفکنند و نشان دهند علاوه بر عامل اصلي، عوامل فرعي نيز در اين امر شريک هستند و بايد به تناسب سهمشان پاسخگو باشند. حسن اين اقدام اين است که ميآموزيم همانطور که سياستمداران بايد در قبال پيامدهاي عملي تصميماتشان پاسخگو باشند روشنفکران نيز بايد در قبال پيامدهاي عملي انديشههايشان به جامعه پاسخگو باشند.
دقيقا به همين دليل مقاله مذکور براي روزنامه وزين «شرق» که مخاطبانی اهل فکر دارد ارسال شد. وقتي مخاطبان رسانه، سياستمداران و دولتيها و مسئولان همه بخشها هستند بايد بر نقش و سهم حکومت در توسعهنيافتگي تأکيد کرد.
نگارنده انتظار مخالفت از هر فرد و گروهي را داشتم جز دانشآموختگان علوم اجتماعي زيرا جامعهشناسان به خوبي ميدانند حتي علم و ادبيات نيز حيات اجتماعي دارد و رشتهاي به نام جامعهشناسي معرفت و جامعهشناسي علم و جامعهشناسي ادبيات وجود دارد و اينها اموري نيستند که منتزع از جامعه باشند.
صدمرتبه واضحتر است که سياستهاي اقتصادي نيز در بافت جامعه شکل ميگيرند و جامعهشناسي روشنفکران به خوبي بر نقش روشنفکران در شکلگيري بافت فکري جامعه تأکيد کرده است. اميد است که اين قبيل گفتوگوها زمينه حسابکشي از روشنفکران در عرصه اقتصاد را فراهم کند.