کاربران فعال توییتر، با قدری اطلاعات زندگینامهای و حجم معمولاً قابلتوجهی از متنهای کوتاه، خود را به اطرافیانشان شناساندهاند و شخصیتشان در نظر سایر توییتریها شکل گرفته است.
هرجملهای هم، بسته به آنکه از چه شخصیتی صادر شود، معنا و تأثیر متفاوتی دارد. «من به سکوت عادت دارم» را اگر کاربری بگوید که قدرت تکلم ندارد یک معنای عمیق غمآلود پیدا میکند، اگر کاربری بگوید که روزی دهها توییت مینویسد یک معنای طنزآمیز مییابد و اگر فلان نماینده خاص مجلس بگوید که ژن خوب به دیگران منتقل میکند سوژه طنز سیاسی میشود.
یا «دیشب خواب دیدم پورشهام رو دزدیدن و بیدار که شدم واقعاً پورشهام نبود» از زبان یکی از بچهپولدارها یک خبر است که شاید حاوی قدری افاده هم تلقی شود و از زبان یک کاربر معمولی میتواند یک روایت واقعی یا تخیلی از مکانیسمهای دفاعی روانی کسی باشد که پورشه ندارد و احتمالاً هیچگاه نخواهد داشت و بالقوه بار طنز هم دارد. این عنصر اول یعنی کاراکتر کاربران، با همدمی درازمدت با آنها شناخته میشود.
عنصر دوم زباندرون گروهی است، یعنی ادبیات خاص یک گروه معاشران که در طول زمان و اغلب بدون برنامهریزی قبلی شکل میگیرد. فُرم جملات و تکیهکلامهای خاص در این زبان میتوانند خاستگاههای مختلفی داشته باشند:
اشتباه گفتاری یکنفر که ماندگار میشود، جمله مشهوری که یکزمان سوژه بحث و نظر (و طنزپردازی) شده است، یا حتی نام یک شخص سرشناس که بین اعضاء آن گروه تداعیگر یک عمل یا معنای خاص شده است.
برای رمزگشایی معنایی از این زبان باید تا حدی به تاریخچه گروه و سابقه تعاملهایشان دسترسی داشت و همدلی هیجانی یا عاطفی با این زبان خاص هم معمولاً مستلزم آن است که فرد در زمان شکلگیری این ادبیات در جمع مشارکت یا حداقل حضور داشته باشد.
«لاک زدم» (بهویژه با شکلک شادی) در حالتهای عادی از قبیل تعاملهای میانفردی روزمره میان خانمها یک خبر شخصی است، در اینستاگرام میتواند توضیح یک عکس باشد، ولی در توییتر تمسخر شادیها یا افادههای الکی است.
حالا کاربر تازهواردی را تصور کنید که میبیند مثلاً یک پسر همین عبارت را در انتهای یک توییت گذاشته است؛ طبعاً انتظار نمیرود که او معنای این جمله را متوجه بشود. به عنوان یک مثال دیگر، در محفلی که خطاهای شنیداری جملات یا ترانههای مشهور سوژههای مشهور طنز شدهاند، نوشتن «اعظم نخواه با تو بمونم» (عطف به ترانه مشهور زندهیاد ناصر عبداللهی) یک اشاره عامدانه به آن خطاهاست، اماغریبهها اگر هم متوجه این اشتباهنویسی شوند، آن را پای خطای نگارنده متن میگذارند.
زبان درونگروهی عامل هویتبخش به اعضا است که دانستن آن، نشانه تعلق به گروه حساب میشود. یک کارکرد دیگر این زبان هم آن است که سدّی در برابر ورود بیرونیها ایجاد میکند. این سدّ به درد آن محفلهایی که میخورد که میخواهند ترکیب فرهنگی یا سیاسی یا حتی جمعیتشناختیشان دستنخورده بماند تا بتوانند مانع ورود افراد جدید به جمعشان شوند یا نامزدهای ورود را از یک فیلتر آموزشی بگذرانند که هنجارهای جمع را به آنها یاد بدهد. نمونههایی از این زبانهای درونگروهی حتی کارکرد حفظ اسرار گروه هم دارند. (با زبان زرگری که آشنایید؟)
جالب اینجاست که سؤال دوم پدر آن خانمی که ذکرش در ابتدای یادداشت رفت این بود که باید چکار کند تا توییتهایش مورد توجه کاربران ذینفوذ قرار بگیرد؛ که این سؤال هم دانسته یا نادانسته، پرسش از دو مسئله کاراکتر و زبان درونگروهی بود.
دانشجوی دکترای مدیریت رسانه