یک پژوهشگر جامعهشناسی گفت: دو گفتمان اصلاحات و حزباللهی در دهه دوم انقلاب رو در روی هم قرار گرفتند و از سال 76 به بعد این دو گفتمان دعوایشان این است که هر کدام سبک زندگی خود را به مرکز سیاست نزدیک کنند و اوج این دعواها هم سال 88 اتفاق میافتد.
به گزارش عطنا، نشست «اشیاء و نظریه اجتماعی در ایران» سهشنبه، دوم آبانماه با حضور ابراهیم توفیق، امیر خراسانی و کوشا گرجیصفت در سالن ارشاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد.
در این نشست، کوشا گرجیصفت، دانشآموخته جامعهشناسی دانشگاه کمبریج در سخنانش گفت: تاریخ بعد از انقلاب را براساس رابطه ماتریالیستی(مادهگرایی) و زبان بازخوانی کردم و آن را به سه مقطع زمانی؛ دهه اول انقلاب سالهای 61 تا 68، دهه دوم انقلاب شامل سالهای 69 تا 76 و دهه سوم نیز سالهای 77 تا 88 تقسیمبندی کردهام.
وی ابتدا روایت آصف بیات را درباره انقلاب اسلامی توضیح داد و بعد این نوع تاریخنگاری را با رابطه اشیاء و زبان نقد کرد و گفت: آصف بیات میگوید که «اسلامیسم» دهه اول انقلاب از بالا به پایین محدودیتهای سختگیرانهای به حوزه عمومی وارد کرد، مثلا رنگهای خیلی شاد از حوزه عمومی حذف شد. بیات این اعمال محدودیتهای سختگیرانه را استراتژی «اسلامیسم» از بالا به پایین امام خمینی(ره) میداند.
دانشآموخته جامعهشناسی از دانشگاه کمبریج در ادامه با بیان سوالی گفت: در اینجا این سوال پیش میآید که چرا این نوع سختگیری به وجود آمد و مثلا نوع دیگری از سختگیریها به وجود نیامد؟ بیات میخواهد نشان بدهد این نوع «اسلامیسم» ربطی به فضای عمومی دارد ولی در کارش موفق نیست.
وی ادامه داد: این «اسلامیسم» از راه یک رابطه ابژهها و زبان درآمد و به این شکل میخواهم توضیح بدهم در ابتدای انقلاب که جنگ شروع شد گروههای مختلفی به جنگ میروند، اما از یک جایی به بعد که پیکر وارد شهر میشوند و کلمه شهید بر دیوارها و عکس شهدا بر کتابهای درسی ثبت میشود، فرهنگ شهادت تاثیری نیز روی ابژهها دارد، درست است که بدن، دیوار و این پیکرها و همه اینها یک گفتمانی را به چرخش در میآورند اما خود این فرهنگ نیز سازماندهی ابژهها را عوض میکند.
او با بیان اینکه شهادت دو محور اصلی بدن و روح را شامل میشود، اظهار کرد: بدن منشاء ناپاکی و ناخالصی است و از بین بردن بدن (ناپاکی) در جبهه در راس فرهنگ شهادت است، از یک طرف این ابژهها فرهنگ شهادت را به چرخه در میآورند و از طرف دیگر خود این گفتمان در حال بسط، شروع به حذف و ایجاد محدودیت در عرصههای دیگر با توجه به رابطهای که با بدن دارد میکند، مثلا دانشآموزان با شماره 4 موی سر را میزنند، چیزی به اسم رستوان لاکچری نداریم و یا به خاطر جنگ و مسائل کمبود فروش نفت وارادات کالا کاهش مییابد.
این پژوهشگر افزود: همه این اتفاقات باعث میشود که کلماتی مثل آزادی و تنوع از گفتمان عمومی خارج شوند، یعنی اگر روزنامههای آن زمان را تحلیل گفتمان کنید متوجه میشوید که یک سری کلمات حذف میشود. مسئله این نیست که کلمه آزادی از بالا به پایین حذف شود یا سانسور شود مسئله این است که این کلمه دیگر ارجاع به ابژهای ندارند.
وی خاطرنشان کرد: پس از یک طرف مثل پیکرها، عکس شهدا بر دیوار و کتاب درسی دارند کلماتی مثل ایثار و شهید را به چرخه در میآورند و از طرف دیگر موی زن، رنگهای شاد و حذف یکسری کلمات مثل آزادی، تنوع و حقوق از گفتمان عمومی کنار گذاشته میشوند.
گرجیصفت در ادامه با بیان اینکه این اتفاق یک پیامد سیاسی دارد و آن این است که 80 هزار کودک زیر 18 سال در جنگ ایران و عراق شهید میشوند و هیچ کسی نمیپرسد که آیا فرستادن کودک به جبهه درست است؟ یا غلط؟، گفت: به این معنا وقتی عکس کودک شهید بر دیوار را میبینید یا دوست دارید چون انقلابی است و شما هم انقلابی هستید و یا ضد انقلاب هستید و متنفرید از اینکه یک کودک به خاطر نظام سیاسی به جنگ رفته است و مسئله این میشود که اینکه این کودک زیر 18 سال است، موضوعیت ندارد.
وی درباره اینکه چرا فرستادن کودکان زیر 18 به جنگ موضوعیت نیافت، گفت: کاستلز میگوید کاری که رسانهها انجام میدهند موضوعیت و عمومیت دادن است و این اصلا مهم نیست که چه نوع موضعگیری در قبال یک موضوع دارند بلکه اصل قضیه این است که چه چیزی وارد عرصه عمومی بشود و چه چیزی نشود، بنابراین مسئله کودکان در جنگ موضوعیت نیافت.
دانشآموخته جامعهشناسی دانشگاه کمبریج بیان کرد: آصف بیات دهه اول انقلاب (سالهای 61 تا 68) را با تحمیل «اسلامیسم» از بالا به پایین توضیح میدهد در حالی که اتفاقا به این شکل نبود این بدنها بودند که در «اسلامیسم» خیلی نقش داشتند و پیامدهای سیاسی داشتهاند.
گرجیصفت ادامه داد: در دهه دوم انقلاب (69 تا 76) یک اتفاق دیگر رخ میدهد که آصف بیات این دهه را با «پست اسلامیسم» توضیح میدهد که رفسنجانی (رئیسجمهور وقت) یک سری سیاستهای لیبرال اقتصادی را دنبال میکند و به یکباره قیافه شهر اصلا عوض میشود؛ بیلبوردهای خیلی بزرگ در خیابانها نصب میشوند، ماشینهای خیلی شیک وارد میشوند و حتی برخیها اعتراض میکنند که تهران دارد شبیه مادرید میشود و این شهر ربطی به اسلام ندارد.
وی افزود: از یک طرف هم یکسری روشنفکر خصوصاً حلقه کیان و عبدالکریم سروش تعبیری از متن مقدس میدهند و میخواهند رابطه بین خدا، دولت، ملت و شخص را عوض کنند.
این پژوهشگر ادامه داد: یکسری واژه و کلامهایی مثل آزادی و تنوع را سروش در جامعه ترویج میکند یعنی از یک طرف رفسنجانی دارد قیافه شهر را عوض میکند و از طرف دیگر سروش و حلقه کیان روکش گفتمانی بر آن درست میکنند تا «پست اسلامیسم» شکل میگیرد.
وی با طرح این سوال که رابطه این ماشینهای شیک، بیلبوردها و کلاً قیافه شهر به کلمات آزادی و تنوع چیست؟، اظهار کرد: کار من براساس تاریخچه زندگی و مردمنگاری است که هم رابطه چرخ اشیاء و کالاهایی که وارد شده دیده میشود و هم اینکه چه چیزی باعث گسترش کلماتی مثل آزادی و تنوع شد.
دانشآموخته جامعهشناسی دانشگاه کمبریج اضافه کرد: درست است که سروش آزادی را در یک نسبتی با متن مقدس بیان میکند اما این در اوج خود نشریات حلقه کیان 200 هزار نسخه به فروش رفت. آن چیزی که باعث گسترش کلمات آزادی و تنوع شد این بود که اکنون حق انتخاب بین کالاها به وجود آمده بود یعنی ارجاع این انتخاب به ابژه بر میگردد.
وی افزود: این طور نیست که پروسه لیبرالیسم اقتصادی از پروسهای به نام گفتمان دموکراسی جدا باشد بلکه این دو تا از درون هم و از دل هم پیش میروند و دو روی یک سکه هستند. در وهله بعد، یک اتفاق دیگر میافتد و آن ساخته شدن پروژه اصلاحات است که هم متریال و هم گفتمانی است.
گرجیصفت با اشاره به اینکه آصف بیات با تحلیل گفتمان میگوید یکسری کلمات مثل ایثار در دهه اول انقلاب و در دهه دوم یکی است، اظهار کرد: یعنی حزباللهیهای دهه دوم هم باز از همین کلمات استفاده میکنند. در واقع بیات میگوید فرقی بین حزباللهیهای دهه اول و دوم نیست، در حالی که مرجع گفتمان حزباللهیها به همین کالاها بر میگردد که در هر دهه این کالاها عوض میشوند.
وی در تشریح تفاوت حزباللهیهای دهه اول و دوم انقلاب گفت: شهید آوینی فیلمساز دهه اول انقلاب چیزهایی میگوید که خیلی برجسته نیست چون تمام فضا همین را نشان میدهد کتاب درسی، دیوار و صدا و سیما هم آن را نشان میدهد، بنابراین چیز خاصی بیان نمیکند و حتی زمانی که سردبیر میشود و کارهای فرهنگی انجام میدهد حزباللهیهای مثلا «مشهد» مرتضی آوینی نمیشناسند و او را نمیخوانند.
گرجیصفت اضافه کرد: وقتی آوینی در سال 72 بر اثر انفجار مین به شهادت میرسد، رهبری در مراسم تشیع جنازه شهید آوینی روبهروی دوربین گریه میکنند و قرآنی را به خانواده شهید آوینی هدیه میکنند و روی آن «تقدیم به سید شهدای اهل قلم» مینویسند؛ تمام حزباللهیها از این لحظه به بعد دنبال این هستند که بدانند آوینی چه کسی است.
این مدرس جامعهشناسی ادامه داد: از سال 72 تا 75 بیشترین متنی که بین حزباللهیها مرجع قرار میگیرد بعد از قرآن متن آوینی است.
وی با بیان اینکه اصلیترین کلمات کلیدی شهید آوینی ایثار و عدالت هستند، اظهار کرد: آوینی به تیپ ایدهآل بچه حزباللهیها تبدیل میشود، آوینی به خاطر تبلیغات و رسانه عمومی نشد بلکه با کلماتی صحبت میکند که اشیای آن در همانجا است؛ شلوار نخی، چفیه و.. چیزهایی ارزانی است که بچههای پایین شهر به راحتی میتوانند بخرند.
وی با بیان اینکه دیگر زمان صدام و بحث امنیت هم مطرح نیست بلکه حرف از عدالت اجتماعی و اختلاف طبقاتی است، گفت: مثلا ایثار معنیاش در دهه دوم انقلاب این است که چگونه انسان انقلابی بماند با توجه به این سختیهایی که اقتصادی که دارد، عدالت در دهه اول انقلاب یک چیز دیگر بود و در دهه دوم معنایی دیگر پیدا میکند.
وی با بیان اینکه در این دهه دو سبک زندگی یکی اصلاحات و دیگری حزباللهی به وجود آمد، اظهار کرد: اینها فقط ایده نیستند بلکه یکسری کالا هم هستند. درست است که در آخر دهه دوم انقلاب، خاتمی از تمام کلمات سروش یکی پس از دیگری استفاده میکند اما عینک و کفشش ایتالیایی است.
گرجیصفت در پایان گفت: از یک طرف تنوع بازار با گفتمان دموکراسی چفت و بست شده است، همچنین گفتمان شهادت هم یک مدل زندگی است و از سال 76 به بعد این دو گفتمان دعوایشان این است که هر کدام سبک زندگی خود را به مرکز سیاست نزدیک کنند و اوج این دعواها هم سال 88 اتفاق میافتد.