۲۹ شهريور ۱۳۹۶ ۱۶:۰۷
کد خبر: ۱۴۰۳۰۱
Niche

استاد فلسفه دانشگاه شهید‌ بهشتی: شناخت ايرانيان از نيچه هنوز به شناختی آكادميك با معيارهای جهانی تحقيق تبديل نشده است، هنوز بر آن اغراضي غيرآكادميك حاكم است، نيچه يا صرفا مردي بزرگ و هنرمند با رنج‌ها و رسوايي‌هاي بزرگ است يا عارف و صوفي بي‌باكي كه در طلب معشوق گم شده است يا نيهيليستي كه غروب غرب و كسوف معنوي آن را بشارت داده است.


به گزارش عطنا به نقل از اعتماد، بعد از انقلاب به خصوص در دو دهه اخير آثار فراواني از فردريش نيچه به فارسي ترجمه شده‌ است و شمار بيشتري از آثار درباره او ترجمه يا تاليف شده‌اند. اما آشنايي ايرانيان با او به سال‌هاي پيش از آن بازمي‌گردد. محمد سعيد حنايي كاشاني، عضو هيات علمي گروه فلسفه دانشگاه شهيد بهشتي و مترجم شناخته شده متون فلسفي در گفتاري كه در نشست يك‌روزه «نيچه و جهان ايراني» ارايه كرد، به بررسي نخستين آشنايي‌هاي فارسي زبانان با نيچه و نخستين ترجمه‌ها و شروح از آثار او پرداخته است. در ادامه بخش‌هايي از اين گفتار ارايه مي‌شود.


راز استقبال از نيچه چيست؟


محمدسعيد حنايی‌كاشانی-استاد فلسفه دانشگاه شهيد بهشتی


استقبال از آثار نيچه و نيز كتاب‌ها و مقالات مربوط به او در دو سه دهه گذشته رشد چشمگيري در ايران داشته است تا آنجا كه او را به يكي از پرفروش‌ترين نام‌ها در كتابفروشي‌هاي ايران تبديل كرده است. همين امر برخي نويسندگان ايراني را به طرح اين پرسش واداشته است كه راز اين استقبال يا شيفتگي نسبت به نيچه در چيست؟


پاسخي كه شايد به ما بگويد نيچه، دست كم در آغاز، براي روشنفكران مسلمان و از ديدگاه اسلامي همان كسي نبوده است كه نخستين‌بار در چشم غربيان مسيحي يا مردمان ديگر كشورها بوده است. اما فلسفه نيچه براي ايرانيان تفاوتي با ديگر مسلمانان كشورهاي مسلمان نيز دارد. فلسفه نيچه براي ايرانيان همان چيزي نيست كه براي مسلمانان ديگر كشورهاي اسلامي، مثلا عرب‌ها هست.


نيچه به واسطه عنوان يكي از كتاب‌هايش و شخصيت مشهوري كه قهرمان كتابش ساخته است، يعني «زرتشت»، حكيم ايراني، هرچند نام او را در عنوان كتابش به گونه‌اي گذاشته است كه با «زردشت» تاريخي اشتباه نشود، يعني Zarathustra (املاي خاص نيچه براي نام تاريخي زردشت كه گرچه به اصل نزديك‌تر است اما تا قبل از نيچه در زبان‌هاي اروپايي مرسوم نبود) به جاي Zoroaster (تلفظ يوناني و املاي رايج نام زردشت در زبان‌هاي اروپايي) و نيز اشاراتي كه به آداب و خلق و خوي مردم پارس و شاعر بزرگ ايراني حافظ دارد، خواه‌ناخواه مخاطب ايراني را از جهاتي ديگر نيز به سوي خود كشانده است، حتي اگر كنجكاوي صرف بوده باشد.


به گواهي بسياري از افراد، از جمله يكي از مشهورترين مترجمان آثار نيچه، نخستين‌بار اين نام زرتشت بوده است كه آنان را به سوي نيچه كشانده است. اما از اين گذشته، پژوهشگر كنجكاو در زندگي و افكار نيچه شايد چيزهاي بيشتري براي ارتباط او با ايران بيابد. بنابراين، ما مي‌توانيم در روشنفكران ايراني علاقه‌مند به نيچه، صرف نظر از كساني كه شايد به عقايد خود نيچه به دلايل فلسفي علاقه‌مند باشند، نوعي كنجكاوي و علاقه‌مندي ملي را نيز شاهد باشيم. اما آشنايي با نيچه نخستين‌بار چگونه و با چه كسي آغاز شد؟


١- نخستين فارسی زبانی كه درباره نيچه نوشت:  اقبال لاهوری
تعيين زمان دقيق نخستين آشنايي با نام يا افكار نيچه در ايران چندان آسان نيست، يكي به دليل دشواري دسترسي به اسناد مكتوب و ديگري به اين دليل كه به گمان من نخستين معرفي‌كننده نيچه به ايرانيان و البته شايد ديگر مسلمانان، احتمالا ايراني نبوده است اما يقينا فارسي‌زبان بوده است! اين شخص كسي نيست مگر محمد اقبال لاهوري، شاعر و متفكر مسلمان شبه‌قاره هند و «پدر معنوي» كشور امروز پاكستان، كه به علامه اقبال (۱۳۱۷-۱۲۵۶/ ۱۹۳۸-۱۸۷۷) مشهور است.


اقبال لاهوري از اين بخت برخوردار بود كه آشنايي نسبتا زودهنگام و دست اولي با فلسفه نيچه بيابد. او، ۷ سال پس از مرگ نيچه، در سال‌ ۱۹۰۷/۱۲۸۶، براي گرفتن دكتراي فلسفه از انگلستان به آلمان رفت و در ۱۹۰۸/۱۲۸۷ از دانشگاه لودويگ ماكسيميليان مونيخ با رساله‌اي با عنوان «تحول مابعدالطبيعه در ايران» (ترجمه فارسي با عنوان «سير فلسفه در ايران»، ترجمه امير حسين آريانپور، ۱۳۵۵) درجه دكترا گرفت. اما او از آلمان فقط دكتراي فلسفه آن هم در زمينه‌اي مربوط به سنت فلسفي ايراني و اسلامي نگرفت، او در سال ۱۹۰۷/١٢٨٦ هنگامي كه در هايدلبرگ بود نزد استاد زبان آلماني خود فاوست گوته، آثاري از نيچه و هاينه را نيز خواند.


اقبال از سال ۱۹۱۵/ ١٢٩٤ به بعد بود كه انتشار اشعار فارسي خود را آغاز كرد، اما او گويا سال‌ها پيش از آن و درست در هنگامي كه در آلمان بود تصميم به سرودن شعر به زبان فارسي گرفته بود. آيا آشنايي با نيچه در اين تصميم او و نيز انتخاب رساله دكترايش موثر نبوده است؟ نمي‌دانم، شايد. به هر تقدير، آشنايي اقبال با نيچه از چند جهت براي هردو طرف خوش‌يمن بود:


اول براي اقبال، از اين جهت كه احتمالا برخي عناصر ايراني‌مآب يا آريايي انديشه نيچه تمايل ديرين او به سوي زبان و ادب و فرهنگ قديم و جديد ايراني را در او تقويت كرد و دوم براي نيچه، از اين جهت كه يكي از روشنفكرترين و مبارزترين و خوش‌نام‌ترين مسلمانان دهه‌هاي بعد را شيفته خود ساخت و بدين سان با همدلي و همزباني او تا حدودي راه را بر هر مخالفت متعصبانه با خودش در ميان مسلمانان بست. تاثير نيچه در انديشه اقبال فقط در چيزهايي كه او به‌صراحت گفته است، نيست. در ديوان اشعار او برخي مضامين هست كه براي خواننده آشنا با آثار نيچه اقتباس اقبال از آنها آشكار است.


۲- نخستين ايرانی كه درباره نيچه نوشت: فروغی
نخستين كسي كه به احتمال بسيار به معرفي نيچه در ايران پرداخته است و ما معرفي او را تمام و كمال در دست داريم، كسي نيست جز محمدعلي فروغي، اديب و مترجم و سياستمدار، نخست وزير ايران در نخستين سال‌هاي حكومت رضا شاه پهلوي (۱۳۰۵–۱۳۰۴/۲۶–۱۹۲۵) و واپسين سال حكومت او (۱۳۲۰/۱۹۴۱)، كه در جلد سوم تاريخ فلسفه خود با عنوان سير حكمت در اروپا (۱۳۲۰/۱۹۴۱) نيچه را «نغمه‌اي تازه» معرفي مي‌كند.


فصل پنجم از جلد سوم سير حكمت به حكماي آلمان در نيمه دوم سده نوزدهم اختصاص دارد و در اين فصل از فلسفه‌هاي فخنر و لُتسه و‌ هارتمان و نيچه بحث مي‌شود. فروغي قبل از آنكه بحث خود درباره نيچه را آغاز كند با اين كلمات خواننده را به سوي او مي‌خواند: «اينك اين فصل را با بيان اجمالي از فلسفه نيچه كه نغمه تازه‌اي است و غوغا بر پا كرده است پايان مي‌دهيم. »
و اما چيست انديشه‌هاي نيچه و غوغايي كه او در انداخته است.




«در مورد نگرش من نسبت به مسيحيت... من حقيقتا در قلبم هرگز قدر آن را پايين نياورده‌ام و از روزهاي كودكي، بارها در درونم با كوشش تمام خواسته‌ام به سوي آرمان‌هاي آن گام بردارم، منتها در چند سال اخير هميشه برخورده‌ام به اينكه اين كار محال است.»



فروغي روايت خود از زندگي و انديشه‌هاي نيچه را به شيوه مالوف با شرح حال او آغاز مي‌كند و در چند جمله مختصر او را چنين معرفي مي‌كند: « نيچه در سال ١٨٤٤ به دنيا آمد. خانواده پدر و مادرش همه كشيشان پروتستان بودند و او را به تحصيل الهيات گذاشتند، اما او از الهيات بلكه از مسيحيت روگردان شد.» فروغي نيازي نمي‌بيند درباره محل تولد نيچه و مرگ پدرش در هنگامي كه او كودك بود يا ديگر مسائل خانوادگي او به خواننده بيش از اين آگاهي بدهد يا شايد منابعي كه او در اختيار داشته و آنها را خلاصه مي‌كرده، فاقد چنين اطلاعاتي بوده‌اند.


به هر تقدير، آنچه در همين يكي دو سطر مي‌توان به نادرستي آن اشاره كرد اين است: نيچه دانشجوي الهيات نبوده و به‌واسطه خواندن الهيات از الهيات يا از مسيحيت بيزار نشده است. نيچه در سال‌هاي ١٨٦٤-١٨٥٨ به شولپفورتا، مدرسه‌اي شبانه‌روزي و پروتستان مي‌رود و در سال ۱۸۶۴ در دانشگاه بُن در رشته زبان و معارف لاتين و يوناني نام‌نويسي مي‌كند. نيچه در ژوئن ۱۸۸۱، در نامه‌اي به اووربك، درباره نگرش خودش به مسيحيت مي‌نويسد:


«در مورد نگرش من نسبت به مسيحيت... من حقيقتا در قلبم هرگز قدر آن را پايين نياورده‌ام و از روزهاي كودكي، بارها در درونم با كوشش تمام خواسته‌ام به سوي آرمان‌هاي آن گام بردارم، منتها در چند سال اخير هميشه برخورده‌ام به اينكه اين كار محال است.» فروغي در ادامه گفتار خود از نوشته‌هاي نيچه ياد مي‌كند و مي‌نويسد: «نيچه تصانيف متعدد دارد؛ وليكن از همه نامي‌تر، كه خود او نيز آن را حاوي كل فلسفه خويش مي‌دانست، كتابي است به اين عنوان: زردشت چنين مي‌گفت، زيرا كه اغراض خويش را به صورت افسانه‌اي در آورده است كه موضوعش زردشت است و سخنان خود را از زبان او مي‌گويد.»


در پايان اين سخن، فروغي يادداشتي در حاشيه ضميمه مي‌كند تا به خواننده بگويد كه مقصود نيچه از زردشت چيست و انديشه اصلي او كدام است. او مي‌نويسد: «به هيچ‌وجه نبايد تصور كرد كه مندرجات اين كتاب شباهتي به تعليمات حقيقي زردشت داشته باشد. مقصود از زردشت اينجا در واقع خود نيچه است.


اما اينكه زردشت را حامل پيغام خود قرار داده به سبب آن است كه معتقد بوده كه ايرانيان نخستين قومي بوده‌اند كه معني حقيقي زندگي را دانسته‌اند. پس پيغمبر ايراني را نماينده افكار خود قرار داده و نيز به سبب اينكه ايرانيان عقيده داشته‌اند كه مدار عالم بر ادوار است و هر دو هزار سال قائدي دارد. در واقع نيچه مانند باباطاهر مي‌گويد: به هر الفي الف قدي برآيد/من آن سروم كه در الف آمدستم. و نيچه هم معتقد به ادوار است.


خواننده امروزي كه با انديشه‌هاي نيچه از منابعي ديگر آشنا باشد بي‌گمان از اين مقايسه‌ها و تفسيرها لبخندي بر لب خواهد آورد و شايد با خود خواهد گفت كه اگر اين چيزها كه نيچه گفته است ديگران نيز گفته‌اند، پس سخن تازه او چيست؟ هيچ. او فقط سخنوري توانا بوده است و بس. فروغي به ما مي‌گويد كه نيچه «معتقد بوده است كه ايرانيان نخستين قومي بوده‌اند كه معني حقيقي زندگي را دانسته‌اند»، اما او به ما نمي‌گويد كه اين «معنا» چه بوده است؟


همچنين نيچه از «بازگشت جاودان همان» سخن مي‌گويد و نه فقط از «بازگشت جاودان» طبيعت در دوره‌هايي مشخص. علاوه بر اين، انديشه آمدن «مجدد» ديني در هر صد سال يا نجات‌دهنده در هر هزاره با انديشه بازآمدن طبيعت در بازگشتي جاودانه چه ارتباطي دارد؟ و نيچه در كجا خود را با نجات‌دهنده‌اي كه در پايان هر هزاره مي‌آيد يكي دانسته است يا حتي براي آمدن «نجات‌دهنده» استدلال كرده است؟


فروغي در ادامه گزارشي از فلسفه نيچه به دست مي‌دهد كه خلاصه آن چنين است: نيچه تعاليمي دارد كه خلاف اعتقاد همگان است و اگر كساني هم باشند كه با برخي اصول او موافق باشند با طرز بيان او موافق نيستند. او اخلاقي را پيشنهاد مي‌كند كه با اخلاق شخصي خود او منافي دارد. او خودپرستي را حق دانسته و رحم و شفقت را عيب، خواست توانايي را ستوده و از راي داروين تنازع بقا را نتيجه گرفته، صلاح عامه و حق عموم را خوار پنداشته و جماعت قليل يعني خواص را ذي‌حق شمرده است.


او حقوق مساوي مردم و ملت‌ها را منكر است و مي‌گويد مردم بايد دو دسته باشند: يكي زبردستان و خواجگان و يكي زيردستان و بندگان. حاصل سخن فروغي در ادامه اين گفتار اين است كه نيچه مذهب سوفسطاييان يونان را تجديد كرد كه در امر اخلاق مي‌گفتند ميزان نيكي و بدي شخص انسان است، هرچه نفس انسان خواهان است و مي‌پسندد خوب است و خلافش بد است.


فروغي خلاصه خود از سخنان نيچه را باز با اين هشدار به پايان مي‌برد كه «اين بود خلاصه بسيار مختصري از فلسفه نيچه اگر بتوان اين سخنان را فلسفه ناميد. وليكن اگر جا داشتيم و جملاتي چند از عين عبارات او را به فارسي درمي‌آورديم، مي‌ديديد كه بيان حكيمانه نيست، شاعرانه است، بلكه عربده مستانه است. از روي شور و مستي سخن گفته و حق اين است كه در نويسندگي مقامي بلند يافته و از اين رو گفته‌هايش محل توجه و خواندني است.»


٣- نخستين ترجمه‌ها: كسمايی، نيرنوری
پس از انتشار سير حكمت در اروپا و آشنايي رسمي ايرانيان با نيچه مي‌بايد انتظار داشت كه دست كم كتابي از او به ترجمه درآيد. پنج سال بعد، ۱۳۲۵/۱۹۴۶، دفتري به نام خدايان اشك مي‌ريزند به ترجمه علي‌اكبر كسمايي (۱۳۷۲-١٢٩٩/١٩٩٣-١٩٢٠)، از روزنامه‌نگاران پركار و پركتاب، منتشر مي‌شود (كه چون نديده‌ام نمي‌توانم بگويم چه چيزي بوده است و اين نام از كجا آمده است؟ اما احتمالا ترجمه‌هايي از اشعار و سخنان نغز نيچه با عنواني خودساخته بوده است) و دو سال بعد حميد/عبدالحميد نيرنوري (۱۳۸۶-۱۲۹۳/۲۰۰۷-۱۹۱۴) ترجمه‌اي از چنين گفت زرتشت را منتشر مي‌كند كه تا سال ۱۳۵۱/۱۹۷۲ سه بار چاپ مي‌شود و بازنشر آن تا امروز نيز ادامه دارد. او مقدمه‌اي كوتاه نيز بر كتاب مي‌نويسد و با توجه به دانسته‌هايي كه از اينجا و آنجا گرد آورده است حوادث مهم زندگي نيچه را شرح مي‌دهد.


٤- نخستين معرفی نيچه به قلم اديب و داستان‌نويسي مشهور: جمال‌زاده
در سال ۱۳۳۲/۱۹۵۳، كه سالي مهم براي تاريخ سياسي ايران است، شاهد بزرگداشتي از نيچه به قلم يكي از اديبان و نويسندگان بزرگ ايران در معتبرترين مجله ادبي منتشر در ايران آن روزگار، سخن، نيز هستيم. محمد علي جمال‌زاده (١٩٩٧-١٨٩٢/١٣٧٦-١٢٧٠)، كه ساكن سوييس بود در سفري به سيلس‌ماريا (آگوست ۱۹۵۳)، نه به قصد تفريح و گردش، بلكه دقيقا به منظور ديدار از آن اتاق ساده‌اي كه نيچه هشت تابستان پي در پي در آنجا اقامت داشت، به «زيارت مسكن تابستاني حكيم و شاعر آلماني»، مي‌رود تا به يكي از آرزوهاي ديرين خودش دست يابد.


او در همان مدتي كه در آنجا اقامت دارد مقاله‌اي مي‌نگارد و آن را براي انتشار به ايران مي‌فرستد. مقاله او در دو قسمت منتشر مي‌شود. جمال‌زاده عنوان مقاله خود را «زيارتگه رندان جهان» مي‌گذارد، اما در همان ابتدا اشاره مي‌كند كه مقصودش مزار حافظ در شيراز نيست، بلكه اتاق «بسيار ساده‌اي است در يك خانه روستايي در دهكده‌اي از دهات سوييس كه فيلسوف آلماني مشهور، نيچه مدت هشت تابستان متوالي را در آنجا منزل داشته است.»


جمال‌زاده چند صفحه نخست مقاله‌اش را به توصيف جغرافيايي و سياسي و جمعيتي آن منطقه اختصاص مي‌دهد و بعد ديدار خودش را از آن خانه و اتاق محقر روستايي شرح مي‌دهد. به گفته او، نيچه از سال ۱۸۸۱/۱۲۶۰ تا ۱۸۸۸/۱۲۶۷ در يكي از پنج اتاق اين خانه سكونت داشت و «در نهايت تنهايي و بي‌كسي و عزلت و تجرد مطلق» مقداري از «شاهكارهاي معروف و جاوداني خود و از آن جمله كتاب زرتشت چنين گفت را كه به فارسي هم ترجمه شده است» نوشت.


جمال‌زاده سپس به ميل قلبي خود براي نگاشتن مطالبي درباره زندگي نيچه اشاره مي‌كند، اما در سفر كتابي به همراه ندارد و به‌ناگزير به كتابخانه كوچك محلي كه در دكان عطاري پيرزني خوشرو واقع است، مراجعه مي‌كند و در آنجا فقط دو كتاب مي‌يابد كه به نيچه مربوط است. يكي از آنها كتابي است از اشتفان تسوايك(۱۹۴۲-۱۸۸۱/۱۳۲۱-۱۲۶۰) به نام پيكار با شيطان نابكار (۱۹۲۵/۱۳۰۴) و ديگري كتابي حاوي نامه‌هاي نيچه. جمال‌زاده از كتاب تسوايك كه در شرح زندگي سه نابغه آلماني،هولدرلين (۱۸۴۳-۱۷۷۰/۱۲۲۲-۱۱۴۹)،كلايست (۱۷۵۹-۱۷۱۵/۱۱۳۸-۱۰۹۴) و نيچه(۱۹۰۰-۱۸۴۴/۱۲۷۹-۱۲۲۳)، با فرجامي غم‌انگيز است استفاده مي‌كند و شرح مختصري از آن به دست مي‌دهد.


به گفته او، تسوايك معتقد بود شيطان نابكاري در وجود اين سه مرد بزرگ خانه كرده بود كه آنان را يا به خودكشي سوق داد يا به جنون و بنابراين «نيچه از همان آدم‌هاي زبده‌اي است كه شيطان به نبوغ در پوست‌شان مي‌افتد و رشته الفت و علاقه آنها را از آدميان و دنيا و مافي‌ها مي‌گسلد و مانند كبوتران معلق آنها را در مدتي كوتاه به جانب طبقات عاليه فكر و انديشه به پرواز در مي‌آورد و سپس بال و پر آنها را با آتش‌سوزان وصل و قرب مي‌سوزاند و دست بسته تسليم دژخيم جنون و انتحار مي‌نمايد در حالي كه صداي آنها باز قرن‌ها در زير گنبد افلاك [از] راز و نيازهاي ابدي [و] تسليت‌بخش دل صاحبدلان است.»


در قسمت دوم اين مقاله، جمال‌زاده باز با مراجعه به همان كتابي كه در سيلس‌ماريا به چنگش افتاده است به توصيف بيشتري از احوال نيچه از زبان تسوايك مي‌پردازد. او سعي مي‌كند معناي اين «شيطان» دروني را بيشتر روشن كند و توضيح دهد كه چرا برخي نوابغ چنين سرنوشت غم‌انگيزي مي‌يابند. او سپس به شرح عقايد مختلف درباب نيچه مي‌پردازد و توضيح مي‌دهد كه علاقه هيتلر يا نازي‌ها به نيچه هيچ ربطي ندارد و همان طور كه مواعظ حضرت مسيح و هر دين ديگري براي كشت و كشتار استفاده شده است از نيچه هم استفاده شده است.


٥- نخستين كتاب فارسي درباره فلسفه نيچه: مهرين
در سال ۱۳۳۳/۱۹۵۴، يك سال بعد از انتشار نوشته جمال‌زاده از سيلس ماريا، با نخستين كتاب تاليفي درباره نيچه با عنوان فلسفه نيچه، و به قلم يكي از پركارترين و همه فن حريف‌ترين مترجمان و نويسندگان اين دوره تا امروز رو به رو مي‌شويم: مهرداد مهرين (۱۳۸۱-١٣٠١/۲۰۰۱-۱۹۲۱) .


چاپ دوم فلسفه نيچه، ۱۳۳۸/۱۹۵۹، از جهات بسياري جالب توجه است. در آخر كتابنامه‌اي دارد، هرچند ناقص كه فقط شامل نام كتاب و نويسنده است و البته از اين جهت آن را بايد پيشرفتي به شمار آورد، چون سير حكمت در اروپاي فروغي فاقد ذكر هر منبعي بود و تنها جمال‌زاده بود كه در نوشته خود درباره نيچه به كتاب تسوايك اشاره كرد. اين كتابنامه شامل برخي كتاب‌هاي انگليسي از جمله كتاب مشهور والتر كاوفمن و دو كتاب نيز به عربي، به قلم عبدالرحمن بدوي و فواد ذكرياست و منابع فارسي نيز عبارتند از:


سير حكمت در اروپاي فروغي و ترجمه چنين گفت زرتشت نيرنوري. در چاپ دوم اراده معطوف به قدرت هوشيار نيز به منابع افزوده شده است، چون كتاب هوشيار در سال ۱۳۳۵ منتشر شد. در متن از كتاب اشتفان تسوايك اين‌بار با عنوان پيكار با اهريمن، به جاي پيكار با شيطان نابكار به ترجمه جمال‌زاده، كه يك بخش آن درباره نيچه است و دو بخش ديگر آن درباره كلايست و هولدرلين نيز نقل قول مي‌شود، اما در كتابنامه و منابع نامي از آن نيامده است.




«روح اقبال شاعر هندي هم مثل روح نيچه شعله‌نوش بود. اقبال هم اشعار تكان‌دهنده‌اي گفته است. او هم با نيچه همنوا‌شده مي‌گويد. «اگر خواهي حيات اندر خطر زي»



در متن به مقاله‌اي از محمدباقر هوشيار درباره نيچه ارجاع داده مي‌شود، باز بطور ناقص، كه معلوم مي‌كند دكتر هوشيار بيش از آنچه ما از ترجمه و مقدمه او بر اراده معطوف به قدرت مي‌دانيم درباره نيچه نوشته است. مقاله‌اي كه مهرين به هوشيار نسبت مي‌دهد عبارت است از: «بت‌شكن و بت‌ساز»، موج، سال اول، شماره اول، سال نشر ؟، ص ؟. مهرين به مقاله «زيارتگه رندان جهان» نيز در متن خود ارجاع مي‌دهد، هرچند مشخصات كاملي از آن به دست نمي‌دهد.


مهرين در ديباچه كتاب چهار بيت معروف از اقبال را مي‌آورد: ‌گر نوا خواهي ز پيش او گريز... شك نيست كه استفاده از اقبال يا مي‌تواند به عنوان سپر بلا باشد يا تشويق خواننده به خواندن كتاب و آوردن سخن شخصي معتبر درباره او. اما در ص ۷۹ كتاب بخشي را به اقبال لاهوري اختصاص مي‌دهد و برخي اشعار او را با انديشه نيچه درباره «با خطر زيستن» مقايسه مي‌كند. به گفته او: «روح اقبال شاعر هندي هم مثل روح نيچه شعله‌نوش بود. اقبال هم اشعار تكان‌دهنده‌اي گفته است. او هم با نيچه همنوا‌شده مي‌گويد. «اگر خواهي حيات اندر خطر زي»


اين مقايسه از دو جهت شايان ذكر بود: نخست، از اين حيث كه گوياي نفوذ شعر اقبال در ميان روشنفكران ايراني آن زمان است و دوم از اين حيث كه نشان مي‌دهد مهرين فقط به رونويسي از روي كتاب‌هاي ديگران نپرداخته است بلكه برخي آثار نيچه و نيز شرح‌هاي درباره او را به خوبي خوانده است و به خوبي مي‌تواند دست به سنجش و مقايسه بزند. با اين همه كتاب او را نمي‌توان با معيارهاي امروزي تحقيق پذيرفتني دانست، گرچه خواندن آن از جهاتي مفيد است و نيچه آن روزگار را به ما مي‌شناساند.


مهرين روايت خود را همچون جمال‌زاده از سيلس‌ماريا آغاز مي‌كند، از سال ۱۸۸۷/۱۲۶۶، روزي كه يكي از دوستان نيچه، پل دويسن، براي ديدن او به سيلس‌ماريا مي‌رود و پس از ۱۴ سال او را مي‌بيند. نيچه او را به اتاق محقر خانه‌اي روستايي، يا به قول خودش غارش، كه در آنجا ساكن است مي‌برد. سپس همان طور كه نيچه مشغول نشان دادن اتاق خود به دوستش است مهرين نيز به شرح زندگي و افكار نيچه مي‌پردازد.


او در پايان كتاب نيز بخشي از سخنان زرتشت نيچه را از ترجمه نيرنوري نقل مي‌كند و پس از آن گاهنامه‌اي نيز از زندگي نيچه مي‌آورد. يكي از نكته‌هاي جالب توجه در گزارش مهرين از زندگي نيچه ماجراي اسب تورين است. مهرين آن را به صورتي ديگر روايت مي‌كند، برخلاف گزارش‌هاي اكنون رايج. او در ص ۸۴ كتاب ذيل عنوان «جنون نيچه» مي‌گويد: «در سال ۱۸۸۹ در تورين بود كه نخستين عارضه جنون در نيچه پيدا شد. او را به تيمارستان بردند ولي مادرش وي را به خانه خود بازگردانيد.»


او سپس در صفحه بعد باز درباره نيچه روايت مي‌كند، «احساساتش كه هميشه رقيق بود، در دوره جنون رقيق‌تر شد. يك روز نزديك در منزلش يك درشكه‌چي را ديد با اسب خود بدرفتاري مي‌كند نيچه گردن اسب را در آغوش خود گرفت و زارزار گريه كرد. مردم دورش جمع شدند و مشغول تماشاي اين صحنه خنده‌آور شدند. در اين ضمن صاحبخانه آمد و نيچه را شناخت و او را به منزل خود برد.»


اهميت اين روايت مهرين، اگر آن را خودش نساخته باشد، چون با روايت‌هاي اكنون شناخته شده متفاوت است، اين است كه داستان اسب تورين ده سال بعد از مرگ نيچه در روزنامه‌اي نه‌چندان معتبر درج و سپس مشهور شد و اكنون در درستي اين روايت بسيار شك است. روايت تحريف‌شده مهرين اگر آن را به دقت از روي منابع اروپايي نوشته و نقل كرده باشد، معلوم مي‌كند كه روايت يا روايت‌هاي ديگري نيز در آن هنگام در كتاب‌هاي ديگر رايج بوده است.


6- نخستين ترجمه دانشگاهی اثری ناتمام از نيچه: هوشيار
محمدباقر هوشيار را مي‌بايد نخستين آشناي راستين با فلسفه نيچه در ايران گفت. او در سال ۱۳۰۰/۱۹۲۱ از راه هندوستان به آلمان رفت و ٨ سال بعد به ايران بازگشت. اما پس از بازگشت با دانشجويان اعزامي از سوي دولت باز به آلمان رفت و دكتراي خود را در رشته فلسفه و آموزش و پرورش از دانشگاه مونيخ گرفت.


او از ۱۳۱۴/۱۹۳۵ به تدريس زبان و ادبيات آلماني در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران پرداخت و در دانشسراي عالي نيز اصول آموزش و پرورش تدريس كرد. طي سال‌هاي پس از آن او كتاب‌هايي درباره روانشناسي و اصول آموزش و پرورش و ترجمه‌هايي از گوته منتشر كرد. اما كتابي درباره نيچه از او منتشر نشد مگر تا يك سال قبل از مرگش. او تقريبا همان قدر عمر كرد كه نيچه. چنان كه مهرين ما را آگاه كرد، از او مقاله‌اي با عنوان «بت‌شكن و بت‌ساز» در سال‌هاي قبل از ۱۳۳۲/۱۹۵۳ منتشر شده بود و او در مقدمه‌اش بر ترجمه‌اش از پاره‌هايي از اراده معطوف به قدرت از ميل قلبي‌اش به ترجمه چنين گفت زرتشت و اينكه آن را چگونه بايد ترجمه كرد سخن مي‌گويد. اما از آنجا كه كسي ديگر بر او پيشدستي كرده است، ديگر به سراغ آن نمي‌رود، هرچند به نظر مي‌آيد كه از آن ترجمه خرسند نيست.


به هر تقدير، نكته مهم كار هوشيار اين است كه ابتدا راه ترجمه آثار نيچه را به مترجمان آينده نشان مي‌دهد. او توصيه دكتر مقدم را مهم مي‌شمارد كه به او گفته بود: «اين كتاب [چنين گفت زرتشت] جز در فارسي ناب» نبايد ترجمه شود. او سپس مي‌گويد كه براي ترجمه آثار نيچه صبر بسيار از خود نشان داده است و البته ما هم به همراه او با تاسف مي‌گوييم كه كاش اينقدر صبر نمي‌كرد. اما مقدمه او به همين جا ختم نمي‌شود، نيچه بت‌شكن، عنواني كه امروز تقريبا براي ماركس و نيچه و فرويد جا افتاده است.


البته در تعبير مسيحي آن «آيكونوكلاست»، به معناي شمايل پاره‌كن يا شمايل‌شكن، چون برخي مسيحيان بِه دين يا ارتودوكس به سنت يهوديان و بعدها مسلمانان، تصويرسازي از پيامبران را بت‌پرستي مي‌دانستند و آنها را نابود مي‌كردند، عنواني است كه او دوست دارد براي كل فلسفه نيچه انتخاب كند. در اينكه آيا او خود اين عنوان را برگزيده است يا از منابع اروپايي اقتباس كرده است اكنون قضاوتي نمي‌توانم بكنم. به هر تقدير، او مدعي است كه «چون نيچه اظهاراتي دارد كه ويژه بت‌شكن‌هاست و بت‌شكني در مشرق زمين قراين بسيار دارد، ما بهتر او را خواهيم فهميد، چه، هركه در مشرق آمده و كسي بوده، كمابيش بت‌شكن بوده است.»


مرور و نتيجه‌گيري
هر انديشه‌اي در انتقال از ذهني به ذهني ديگر و از زباني به زباني ديگر و از فرهنگي به فرهنگي ديگر دچار نوعي دگرديسي مي‌شود، تا جايي كه گاه در آزمون و مقايسه‌اي دقيق ممكن است آفريده‌اي جديد به نظر ‌آيد كه تنها شباهتي ظاهري يا سطحي با آنچه اصل و مبدا گفته مي‌شود، دارد.


ما امروز، با توجه به آگاهي از تاريخمندي عقايد و گوناگوني برداشت‌ها و تفسير و تاويل‌ها، ديگر چندان اطميناني به استواري فهم و دريافت خود از عقايد و افكار ديگران نداريم، مگر اينكه همه آنها در بوته تحليل و استدلال متكي به شاهد و عقل و قضاوت علمي و منصفانه خوب گداخته شده باشند و از آزمون سربلند بيرون آمده باشند. اما گوناگوني فهم و حتي بدفهمي تنها منحصر به آنچه از زباني بيگانه و فرهنگ و سرزميني بيگانه مي‌آيد، نيست.




نيچه خود نظريه هرمنوتيكي مهمي دارد. او گفت كه فهميدن ديگري آسان نيست و هر ذهني و هر انساني براي انساني ديگر همچون جهاني ديگر است. حتي گاهي فهم غيرممكن است و بدفهمي اجتناب‌ناپذير، آنجا كه دو ذهن از بيخ و بن ساختاري متفاوت دارند.



هر انديشه در سرزمين و زبان اصلي خويش نيز دچار برداشت‌ها و تفسيرهاي متفاوت مي‌شود. از همين رو، ما ناگزيريم قواعدي براي فهم فراهم كنيم كه ما را از بدفهمي مصون بدارند. تاويل و تفسيرهاي متفاوت امكان دارند، اما اين هرگز بدان معنا نيست كه هرگونه تاويل و تفسيري ممكن است! بنابراين، بايد فقط به دنبال تاويل و تفسيرهاي ممكن بود و از بدفهمي اجتناب كرد. تعيين شرايط تاويل و تفسير ممكن و اجتناب از بدفهمي از وظايف علم هرمنوتيك است.


نيچه خود نظريه هرمنوتيكي مهمي دارد. او گفت كه فهميدن ديگري آسان نيست و هر ذهني و هر انساني براي انساني ديگر همچون جهاني ديگر است. حتي گاهي فهم غيرممكن است و بدفهمي اجتناب‌ناپذير، آنجا كه دو ذهن از بيخ و بن ساختاري متفاوت دارند. او بود كه بيان كرد چيزي به نام واقعيت اخلاقي و حتي طبيعي وجود ندارد و سرتاسر جهان چيزي جز تاويل و تفسير ما نيست. آيا اين همه جوازي است براي ما تا بگوييم هر تاويل و تفسيري درست يا ممكن است؟


زماني نويسنده‌اي به شوخي درباره نيچه هايدگر، با استناد به سخن مشهور خود نيچه، گفته بود: «كسي به نام نيچه وجود ندارد، تنها تاويل و تفسيرهاي ما از كسي به نام نيچه وجود دارد!» شناخت ايرانيان از نيچه هنوز به شناختي آكادميك با معيارهاي جهاني تحقيق تبديل نشده است. هنوز بر آن اغراضي غيرآكادميك حاكم است. نيچه يا صرفا مردي بزرگ و هنرمند با رنج‌ها و رسوايي‌هاي بزرگ است يا عارف و صوفي بي‌باكي كه در طلب معشوق گم شده است يا نيهيليستي كه غروب غرب و كسوف معنوي آن را بشارت داده است. اينها تمامي برداشت‌هايي بوده است كه تاكنون بر فهم نيچه در ايران حاكم بوده است. اما آيا كسي هست كه بخواهد بفهمد نيچه واقعا چه گفته است؟ آيا كسي هست كه بتواند بگويد؟

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار