حضور زنانه در بدنه دولت و سیاست، در ایران، همچون همه نقاط دیگر جهان، میتواند شمشیری دو لبه باشد؛ این حضور ممکن است جنبه «نمایشی» داشته باشد و صرفاً با این هدف انجام گیرد که «زنان هم حضور دارند» که در این صورت، نه فقط ما را به پیشرفتی نمیرساند بلکه نوعی پسرفت و انحراف اجتماعی را تجربه خواهیم کرد که در گامهای بعدی برایمان به مشکل تبدیل خواهد شد. برعکس، این حضور میتواند نوع دیگری از سیاستورزی، نوع دیگری از نگاه به مسائل و مشکلات و راهحلها را که میتوان به آن «نگاه و رویکرد زنانه» گفت، به وجود آورد که در این صورت گام بسیار مهمی در جامعه برداشتهایم.زنستیزی همواره مهمترین پایه استبداد و رویکردهای خشونتآمیز و آمرانه بوده است و از اینرو حضور زنان اگر با رویکرد زنانه همراه باشد، میتواند استبداد و آمریت را نیز عقبرانده و ساختارهای دموکراسی را تقویت کند.
به گزارش عطنا، دکتر ناصر فکوهی، مدیر مؤسسه انسانشناسی و فرهنگ استاد انسانشناسی دانشگاه تهران در مطلبی در روزنامه ایران به همین موضوع پرداخته است که در ادامه میخوانیم؛
گذار از پهنهای اجتماعی-سیاسی و فرهنگی که در چند صد سال نظامهایی بشدت آمرانه، مردسالار و زنستیز بر آن حاکم بودهاند، به دموکراسی و اندیشه آزاد و مدنی و نظامی که در آن ظرفیتهای نسبتاً مناسبی برای آزادی، برابری اجتماعی و همبستگی و دگردوستی و مدنیت و احترام به حقوق یکدیگر و احترام به حقوق افراد ضعیفتر و اقلیتها وجود داشته باشد، فرایندی درازمدت است که افزون بر هوشمندی و داشتن راهبرد و شرایط سیاسی و اراده مردم، نیاز به تمرین و کنشهای پیوسته دارد. این گذار، همچنین نیاز به تشخیص درست از وضعیت خود نسبت به سایر پهنههای قابل مقایسه و ارزیابی عقلانی از قابلیتها و کاستیهای خود و هدفگذاری منطقی و به دور از مبالغه دارد. چه برای ما و چه برای هر نظامی که بخواهد در این زمینه اقدامی کند، مشکل زمانی آغاز میشود که یا خود را دستکم بگیرد و در تواناییهای خود شک کند یا برعکس خود را به دلایلی ذهنی و به دور از عقل، دارای ظرفیتی خیالین بپندارد و خواسته باشد به خود و به دیگران آگاهانه یا ناآگاهانه دروغ گوید.
«پییر بوردیو» در تحلیل خود از دولت از «دو دست دولت» سخن میگوید؛ یک دست آمرانه، خشن، سرکوبگر، که آن را «دست مذکر» مینامد و از لحاظ تاریخی نیز آن را «دست راست» نام میدهد؛ این رویکرد بشدت «نخبهگرا» است: همیشه به دنبال طبقهبندی کردن، سلسلهمراتبی کردن، تعیین بهترین و بدترینها، بالا و پایین کردن افراد است در این رویکرد، اقلیتها محکومند.
اگر از فرایندها و ساز و کارهای باستانی و پیش صنعتی که زنان را به سیاست پیوند میداده است و همواره به آنان قابلیت دنبالکردن استراتژیهای خاصی برای حفاظت از خود (و فرزندانشان) را در جوامع مرد ستیز و آمرانه میداده است بگذریم تا بتوانیم در این یادداشت کوتاه به بحث «مشارکت مدرن زنانه در حوزه سیاسی» و به طور خاص در حوزه «شهری» بپردازیم، باید بگوییم: وضعیت ما بدونشک قابل مقایسه با کشورهای توسعهیافتهای نیست که ورود زنان به عرصه سیاسی و شهری در آنها به قرن نوزده بازمیگردد (نخستین شهردار زن در امریکا، ایالت کانزاس 1887) و امروز زنان نه تنها در برخی شهرهای بزرگ در رأس قرار دارند (پاریس، هوستن)، بلکه در کشورهای قدرتمندی نظیر بریتانیا و آلمان و سازمانهای بینالمللی بزرگی مثل صندوق بینالمللی پول نیز مدیر کلی را عهدهدار هستند. اما حتی در مقایسه با کشورهای جهانسوم نیز ما لزوماً بهترین وضعیت را نداریم؛ بهعنوان مثال در کشور مراکش فاطمهزهرا منصوری، 6 سال (2009 تا 2015) شهردارِ شهر میلیونی مراکش بود یا شمار بالای سی تا چهل درصدی زنان در مجالس قانونگذاری کشورهایی چون بولیوی، کوبا، سنگال، رواندا، آفریقای جنوبی و غیره.
از اینرو، باید دست از خیالپردازیهای خود نسبت به «گذشته طلایی» (چه در دوره پهلوی و چه پیش از آن) برداریم و رسیدن به وضعیتی بهتر در آینده را نیز کاملاً مشروط به ارادهای قدرتمند و ایجاد رفاه عمومی، آزادیهای بیشتر، تعلیم و تربیت، شرایط عمومی و حقوقی بهتر برای زنان و اقلیتها، فضای باز تبادل اندیشه، بالا بردن تحمل نسبت به سبک زندگی یکدیگر، بالا بردن مشارکتهای مدنی و درک جهان مدرن بدانیم.
هیچ یک از این موارد به «غربی شدن» ربطی ندارد و بهترین نمونههای آن را نه میتوان در امریکا یافت و نه در کشورهای اصلی اروپای غربی. بلکه امروز این الگوها را باید در اروپای شمالی و برخی کشورهای آسیایی و آفریقایی به سراغش برویم؛ کشورهایی که باوجود فقر شدید، کمبود امکانات مالی و حتی گاه وجود سنتهای بسیار سخت مردسالارانه از گذشته، تمایل و اراده زیادی برای تغییر وضعیت و بالا بردن مدنیت در مردم خود دارند. استفاده از تجربه این کشورها، بویژه کشورهای اسلامی که سیاستهای در آن واحد استقلالطلبانه سیاسی و اقتصادی و هویتمدار داشتهاند (مثل مالزی) و کشورهای آسیایی دیگر که باوجود مشکلات بسیار زیاد، جمعیت بالا و کمبود منابع، توانستهاند پیشرفتهای حیرتآور داشته باشند (نظیر هندوستان) میتواند به ما کمک کند تا نقشه راهی برای خود ترسیم کنیم که هم واقعبینانه باشد و هم با اهداف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ما هماهنگی داشته باشد.
در برابر دست آمرانه دولت، بوردیو از یک «دست محبتآمیز، مادرانه، حمایتگر» نیز سخن میگوید که در تعبیر جنسیتی، آن را «دست زنانه» و در تعبیر سیاسی- تاریخی آن را «دست چپ» مینامد. دولتها یا شهرهایی که امروز در جهان رویکردی «زنانه» و «چپ» را دنبال میکنند، لزوماً نه به وسیله زنان اداره میشوند و نه کسانی که به احزاب چپ تعلق دارند.
اینکه گروهی از زنان ایرانی امروز توانستهاند به صورت محدود به بخشی از بدنه دولت (ولو نه در بالاترین ردهها) و بخشهایی از بدنه شهرداریها وارد شوند و اینکه بخصوص این امر گاه در بخشهایی از کشور پررنگتر بوده که استانهای محروم به حساب میآیند (مثل بلوچستان)، به خودی خود امری بسیار امیدوارکننده است. همانطور که مشارکت در انتخابات که در آن ما به برابری نسبی میان جنسیتها رسیدهایم، به نظر امری مثبت میرسد.
حضور زنانه البته در بدنه دولت و سیاست، در ایران، همچون در همه نقاط دیگر جهان، میتواند شمشیری دو لبه باشد که باید نسبت به این امر واقف بود: این حضور، ممکن است جنبه «نمایشی» داشته باشد و صرفاً با این هدف انجام گیرد که «زنان هم حضور دارند» که در این صورت، نه فقط ما را به پیشرفتی نمیرساند بلکه نوعی پسرفت و انحراف اجتماعی را تجربه خواهیم کرد که در گامهای بعدی برایمان به مشکل تبدیل خواهد شد. برعکس، این حضور میتواند نوع دیگری از سیاستورزی، نوع دیگری از نگاه به مسائل و مشکلات و راهحلها را که میتوان آن را «نگاه و رویکرد زنانه» نامید، به وجود آوَرَد که در این صورت گام بسیار مهمی در جامعه برداشتهایم.
فراموش نکنیم که زنستیزی همواره مهمترین پایه استبداد و رویکردهای خشونتآمیز و آمرانه بوده است و از اینرو حضور زنان اگر با رویکرد زنانه همراه باشد، میتواند استبداد و آمریت را نیز عقب رانده و ساختارهای دموکراسی را تقویت کند. بحث استفاده از «روشهای تبعیض مثبت» (تعیین سهمیه) هم البته ضرورت مطلق دارند.
منظور از «رویکرد زنانه» چیست؟ و چه پایه و نظریهای را میتوان یافت که آن را از لحاظ منطق اجتماعی قابل قبول و دارای اعتبار کند و صرفاً برآمده از گروهی از باورها و خیالپردازیهای ما نسبت به گذشته و آینده، خودبزرگبینیها و اسطورهپردازیهایمان نباشد.
این رویکرد، به صورت گستردهای به وسیله «پییر بوردیو» جامعهشناس فرانسوی، مورد بحث قرار گرفته است: بوردیو در تحلیل خود از دولت (چه دولت در معنای نظام مرکزی و چه دولت در قالب دولت محلی یا شهرداری) از «دو دست دولت» سخن میگوید؛ یک دستِ آمرانه، خشن، سرکوبگر، که آن را «دست مذکر» مینامد و از لحاظ تاریخی نیز آن را «دست راست» نام میدهد؛ زیرا بیشتر با تاریخ ایدئولوژی راست در ساختارهای دولت مدرن انطباق دارد. این دست یا این رویکرد، دولت را بیش و پیش از هر چیز در همه محدودیتها و اجبارهایی که ایجاد میکند، در همه تنبیهها و سختگیریهایی که دارد، تعریف میکند.
بنابراین بهترین نماد آن را میتوان در دیدن «جرم» در همه چیز و تمایل به حل مشکلات از طریق مجازاتهای گوناگون دید. همان چیزی که در سیاست بینالمللی به آن «رویکرد نظامیگرا» میگوییم. این رویکرد در عینحال، رویکردی بشدت «نخبهگرا» است: همیشه به دنبال طبقهبندی کردن، سلسلهمراتبی کردن، تعیین بهترین و بدترینها، بالا و پایین کردن افراد و... است و بنابراین به اِعمال سیاستهای داروینیسم اجتماعی یعنی تقسیم جامعه به «برندگان» و «بازندگان»، دامن زدن به رقابت و تشویق آن و نگاه به جامعه به مثابه یک بازار (یک جنگل) که قدرتمندان در آن باقی مانده و ضعیفان از میان میروند، تمایلی «طبیعی» دارد. در این رویکرد، اقلیتها محکومند، زیرا اقلیت هستند، افراد ضعیف محکومند، زیرا ضعیف هستند و...
«سیاستورزی زنانه» نگاهی خشونتآمیز نیست، نگاهی سلسلهمراتبکننده و طبقهبندیکننده نیست و در آن تلاش نمیشود که «داروینیسم اجتماعی» تشویق شود؛ بلکه نگاهی حمایتگر است. اگر ما بتوانیم در ساختارهای دولتی و شهری خود «نگاه و رویکرد زنانه» را تقویت کنیم، بیشک توانستهایم گامی ارزشمند به سوی دموکراتیزهکردن جامعهمان برداریم.
اما در برابر این دست آمرانه، بوردیو از یک دست محبتآمیز، مادرانه، حمایتگر نیز سخن میگوید که در تعبیر جنسیتی، آن را «دست زنانه» و در تعبیر سیاسی- تاریخی آن را «دست چپ» مینامد. دستی و رویکردی که نمونههای دولتی آن را در برخی از نظامهای دولت رفاه و عدالتخواهانه (و نه لزوماً کمونیستی یا سوسیالیستی) دیدهایم و البته باید توجه داشت که نه در مورد نخست و نه در این مورد، سخن گفتن از «راست» و «چپ» به معنای نمونههای تاریخیای که خود را به این نامها نامیدهاند، ولی گُسستی روشن از گفتمانهای خود داشتهاند، نیست.
امروزه در جهان دولتها یا شهرهایی که رویکردی «زنانه» و «چپ» را دنبال میکنند، لزوماً نه به وسیله زنان اداره میشوند و نه کسانی که به احزاب چپ تعلق دارند. در اینجا ما با یک تمثیل روبهرو هستیم. اما تمثیلی که ریشهای در واقعیت، بخصوص از لحاظ جنسیتی، دارد. نگاه زنانه، به طور عام، به دلیل خصوصیتهای ذاتی زنان، نگاهی خشونتآمیز نیست، بلکه همچون نگاه مادر به فرزندانش «نگاهی حمایتگر» است، نگاه زنانه، نگاهی سلسلهمراتبکننده و طبقهبندیکننده نیست و در آن تلاش نمیشود که «داروینیسم اجتماعی» تشویق شود. این را میتوان اغلب در ساختار خانواده نیز مشاهده کرد: مادر سعی نمیکند به فرزندان قویتر بیشتر توجه کند و فرزندان ضعیفتر خود را حاشیهای کند، بلکه سعی میکند فرزندان قویتر را به کار گیرد که فرزندان ضعیفتر وضعیت بهتری پیدا کنند. اگر ما بتوانیم در ساختارهای دولتی و شهری خود این نگاه و این رویکرد را تقویت کنیم، بیشک توانستهایم گامی ارزشمند به سوی دموکراتیزهکردن جامعهمان برداریم.