شهریار زرشناس، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ششمین نشست از سلسله نشستهای «سیر تطور روشنفکری در ایران» که اخیراً برگزار شده است، از الزامات مواجهه با ساختار سیستماتیک تکنیک و بوروکراسی مدرن سخن گفته است. او به ما نشان میدهد که برای مواجهه با این ساختار باید نگاه سیستمی داشت و طرحی جدید را در مقابل این سیستم درانداخت وگرنه سیستم خودش را بر ما تحمیل خواهد کرد. در این گزارش به روایت نظرگاه او دراینباره میپردازیم.
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه صبح نو، زرشناس ابتدا تکنیک و تکنولوژی مدرن را فراتر از یک ابزار برای افزایش توانایی انسان میشمارد؛ ابزاری مانند چکش و انبردست و... . او میگوید: این پدیده جدید، همانند بوروکراسی مدرن، در مقام یک سیستم است و تا زمانی که شناخت سیستماتیک از آن نداشته باشیم، قادر به تعامل با آن نخواهیم بود.
او در تعریف سیستم میگوید: «سیستم مجموعهای هوشمند از اجزاست که با برنامهریزی قبلی و در یکجهت مشخص بهسوی یک هدف خاص حرکت میکند. اجزاء یک سیستم بر دو نوعاند؛ 1- اجزاء منفرد و 2- خرده سیستمها.» او مرکز فرماندهی را از اجزای جداییناپذیر سیستمها میداند و در تشریح کارکرد آن میگوید: نقطهای کانونی که همه اطلاعات به آنجا رسیده، پردازش شده و تصمیم نهایی به انجام کاری صادر میشود. اگر این تصمیم نتواند اجرا شود نشان از اختلال در کارکرد سیستم دارد، اما اساساً سیستمی نداریم که فاقد مرکز و کانون و گرانیگاه باشد.
او ساختار سیستمی را یک عنصر ضروری برای سیستم تلقی میکند و قائل است که ساختار، نحوه چینش و تعامل و ارتباط اعضای درونی یک سیستم با یکدیگر است. اگر ساختار سیستم تغییر کند، سیستم تا جایی از خود انعطاف نشان داده و با فشار بر روی سایر اجزا، در پی احیاء خود برمیآید، اما برخی از تغییرات ساختاری همانند نقصان در عملکرد عضوی از سیستم مثل قلب، باعث فروپاشی کل سیستم میشود.
زرشناس در مثالی از سیستم سیاسی جمهوری اسلامی میگوید: مثلاً در مورد سیستم سیاسی جمهوری اسلامی که ترکیبی است از جمهوریت و اسلامیت، (که نوعاً میتوانند متضاد هم باشند)
بر هم خوردن توازن بین این دو عنصر ممکن است باعث استحاله ماهیت کل نظام شود. برای مثال رشد فرآیندهای ناشی از نفوذ تهاجم فرهنگی باعث شود روندهای جمهوریت سیستم تغییر ساخت حقیقی یا حقوقی پیدا کرده و عملاً باعث شود که یک جزء، جزء دیگر را ببلعد. گاهی ممکن است در اثر تغییر ساختار سیستماتیک، ظاهر سیستم حفظ شود اما باطن آن مسخ یا نسخ شود.
او انهدام روح واحد یک سیستم و ازجمله یک سیستم سیاسی را مساوی با نابودی آن سیستم میداند و معتقد است که هر سیستم یک موجود زنده و پویاست و این پویایی نشانه آن است که در بطن سیستم تضاد و تزاحم و تکثر وجود دارد. اگرچه سیستم دارای یک روح واحد است، روحی که چینش را رقم میزند و مرزها را تعیین میکند و اجزاء خودی و غیرخودی را تشخیص میدهد. انهدام سیستم در پی اختلال در آن روح واحد است که پدید میآید.
تبیین و نقد سیستم تفکیک قوا در طرح سیاسی جان لاک بخش بعدی سخنان زرشناس است. او دراینباره میگوید: قرن هفدهم میلادی جان لاک با طرح تئوری تفکیک قوا، داشتن هر نوع مرکزیت برای یک سیستم سیاسی را محکوم دانسته و در نظر، قدرت را در یک سیستم سیاسی بین همه قوا تقسیم و محدود کرد، اما در عمل، خودش کانون عمده قدرت سیاسی انگلستان را در پارلمان که نماینده قشر بورژوازی انگلستان بود، قرار داده و تئوری خود را نفی کرد.
او همچنین سیستم سیاسی آمریکا را مثال میزند: در سیستم حکومتی ایالاتمتحده آمریکا، قوهی مجریه آنقدر قدرت دارد که قوه قضاییه نیز تحت سلطه قوه مجریه است، چراکه بسیاری از اعضای دیوان عالی را رییسجمهور تعیین میکند.
زرشناس در توضیح مبنای نظری قدرت واحد و مطلق در سیستم سیاسی اینطور استدلال میکند: همانطور که ژان ژاک روسو در کتاب قرارداد اجتماعی خود آورده است، قدرت یک امر تجزیهناپذیر و مطلقاً واحد است و تجزیه آن امری اعتباریست. اگر بخواهیم به لحاظ حقوقی قدرت را دامنه و بسط دهیم، اجزا را در تزاحم با یکدیگر قرار گرفته و بالاخره برای امتداد حیات سیستم، کسی قدرت مطلق پیدا خواهد کرد، چراکه قدرت برای سیستم نقش استارتر را داشته و فقط در گرانیگاه خود زنده است. میتوان مناسبات حقوقی را همانند رییس جمهور و نخستوزیری که قدرت یکدیگر را محدود میکنند، در عمل تکهتکه کرد، اما بالاخره این تکهها مساوی پرتاب نشده و باید بخشی باشد که سهم اصلی را بگیرد، در غیر این صورت سیستم موجودیت و فعلیت نخواهد یافت. چنانچه علتها و معلولها نیز نمیتوانند تا ابد ادامه پیدا کرده و تبدیل به یک دور باطل شود. بالاخره باید در نقطهای، به علتی رسید که معلول چیزی نیست.
زرشناس برای تفهیم لزوم یک نفس واحد در یک سیستم، سیستمهای ماشینی قرن هفدهم به بعد را یادآور میشود و میگوید: سیستمهای ماشینی که در قرن هفدهم ظهور کردند، بهمثابه موجودی زنده، نشانگان نفس را دارا بودند. نشانگان نفس در نگاه ارسطو محدود به چند عامل است: حرکت، ایجاد تغییر و نشان دادن واکنش. میتوان در مورد نفس ماشین، لفظ زنده را به کار برد، چراکه سیستم آن در برابر تغییرات ناخواسته مقاومت میکند. بهخصوص در مورد ماشینهای قرن بیستمی که بهجای مکانیکی، سایبرنتیک اند و از هوشمندی و پیچیدگی بیشتری برخوردارند.
بوروکراسی مدرن مثال دیگری است که زرشناس آن را دارای روحی میداند: سیستمهای بوروکراسی مدرن در ساختارهای سیاسی نیز درست مثل یک موجود زنده و ذیروحاند که در برابر تغییرات مقاومت میکنند. اگر سیستم آنها غلط تعریف شود، مثل سیستم اداری بعضی از کشورها، بههیچوجه نمیتوان ظرفیتهایش را فعال کرد، چراکه برنامههایی به آن میدهیم که از ابتدا برایش تعریف نشده است. اگر تغییرات در راستای هدف و جهت سیستم نباشد، سیستم آنها را غیرخودی تشخیص داده و جلوی ما میایستد و بدنه آن مقاومت میکند. چنین سیستمی را یا باید نابود کرد و از نو بازطراحی کرد یا تابع آن شد.
زرشناس در پایان نتیجهگیری میکند که بهصرف از بین بردن و تخریب فیزیکی یک سیستم نمیتوان روح آن را از بین برد و از لزوم داشتن طرحی جدید برای مواجهه با سیستمهای مدرن سخن میگوید: در مواجهه با تکنیک و ساخت بوروکراسی مدرن باید این نکته را در نظر بگیریم که با موجودی زنده طرف هستیم و برای جلوگیری از بازتولید آن، باید به تغییر ساختار آن بپردازیم. بهمحض ویران کردن یک سیستم بوروکراتیک مدرن، اگر طرح آماده برای بازطراحی آن نداشته باشیم، میراث باقیمانده از آن بهسرعت در پی احیای خود برآمده و مثل غدهای سرطانی رشد میکند.