کتاب «فیلسوف دانشجو است» اثر جدید دکتر کریم مجتهدی، استاد بازنشسته دانشگاه تهران و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعاتفرهنگی است که چندی پیش از سوی انتشارات کرگدن روانه بازار نشر شد. این کتاب در واقع دربردارنده طیف نسبتاً وسیعی از موضوعات مختلف است اما شیرازه مشترک همه مباحث کتاب، حول دغدغههای همیشگی استاد مجتهدی شکل میگیرد.
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه ایران، از این رو، برآن شدیم تا در گپوگفتی با او، از دغدغههایش برای نگارش این اثر بپرسیم.
*جناب دکتر مجتهدی، «فیلسوف دانشجو است» عنوان اثر جدید شماست اما ما سالهاست که این توصیف از فیلسوف را از شما شنیدهایم؛ چطور به چنین تعریفی از فیلسوف رسیدید؟
«فیلسوف دانشجو است» عنوان یکی از سخنرانیهای من است، اما در اینجا عنوان کتاب قرار گرفته است. میخواستم به این عنوان تأکید کنم و امیدوارم که به صورت یک شعار، عمومیت پیدا کند.
فیلسوف در واقع فقط میتواند جوینده دانش، یعنی «دانشجو» باشد ولی به هیچ وجه منظورم این نیست که ما دانشجوی واقعی هستیم. اتفاقاً فاجعه اصلی این است که ما فیلسوف هستیم، بدون اینکه دانشجو باشیم. دانشجو بودن، عشق به تحصیل است.
بزرگترین شعار سقراط، «نمیدانم» است. این در حالی است که سقراط شکاک نیست. «نمیدانم» عشق به دانستن است؛ یعنی، میفهمم که نمیدانم و باید بدانم. دانستن برای او فضیلت است و جهل مظهر ظلم. دانستن همانقدر حق هر انسان است که زندگی کردن حق است.
*به نظر میرسد که در این اثر، شما به نوعی دغدغههای شصت ساله خود را گردآوری کردهاید، هدف شما از تدوین چنین اثری چه بوده است؟
همانطور که اشاره کردید این کتاب در واقع مجموعهای از نوشتههای کوتاه، گفتارهای گوناگون و مقالاتی است که بیشتر آنها قبلاً نیز چاپ شده، البته چند مقاله چاپ نشده هم در این مجموعه گنجانده شدهاند که قدری هم جنبه انتقادی دارد و به نحوی هشدار دوستانه است. مادامی که این همه لغت خارجی فهمیده و نفهمیده مورد استفاده قرار میگیرد، زبان فارسی مورد تهاجم قرار میگیرد.
درباره این موضوع لازم است هشدارهایی هم داده شود و نخستین نوشته این مجموعه به این امر اختصاص داده شده است. در ادامه مقالات دیگری نیز هست، چون «فلسفه و پژوهش»، «فرزانگی و جستوجوگری»، «سرنوشت فلسفه در ایران»، «تربیت فلسفی جوانان» و غیره. البته در این قسمت مقاله «سنت کاذب، تجدد کاذب» بیش از بقیه برای شخص من اهمیت دارد.
*چرا مقاله «سنت کاذب، تجدد کاذب» برای شما شاخص شده است؟
واقعیت این است که ما از یک طرف، در کشوری زندگی میکنیم که سنت فرهنگی ارزنده و باارزشی دارد، اما از طرف دیگر تجدد را هم باید لازم بدانیم. به عقیده من، ما چه بسا نه سنت خود را درست میشناسیم و نه متوجه تجددی هستیم که باید آن را درست جستوجو کنیم، یعنی از یک طرف با سنت کاذب روبهرو هستیم و از طرف دیگر با تجدد کاذب و بر این اساس، چنین فکر میکنیم که با تقلید از مظاهر فرهنگی غرب و سطحینگری و ادعاهای بیخود میتوانیم متجدد شویم.
فیلسوف در واقع فقط میتواند جوینده دانش، یعنی «دانشجو» باشد ولی به هیچ وجه منظورم این نیست که ما دانشجوی واقعی هستیم. اتفاقاً فاجعه اصلی این است که ما فیلسوف هستیم، بدون اینکه دانشجو باشیم. دانشجو بودن، عشق به تحصیل است
واقعیت این است که ما از هر دو طرف مشکل داریم. هم با سنت مشکل داریم چون آن را درست نمیفهمیم و هم با تجدد، چون آن را درست جستوجو نمیکنیم. ما در واقع گرفتار سطحیزدگی شدهایم. نظر کلی من این است که باید امکانات پیشرفت را در سنت جستوجو کرد و در امکانات آتی آن دقت بیشتری داشت، منظور اینکه نباید صرفاً در سنت باقی ماند، بلکه پیشرفت واقعی یعنی شناخت امکانات واقعی سنت و این شناخت به ما کمک میکند که در مسیر درست پیشرفت قرار بگیریم.
اگر به نحوی جلو پیشرفت را بگیریم این خطر به وجود میآید که ریشه فرهنگ ما نیز فاسد میشود، یعنی خود سنت صدمه میبیند. در این مورد من همیشه فرهنگ را به درخت نخل تشبیه میکنم که اگر سر آن را قطع کنند ریشه نیز ضایع و درخت خشک میشود.
*عنوان یکی دیگر از مقالات شما، «تربیت فلسفی جوانان امروز» است. به زعم شما، این تربیت چگونه باید باشد؟
همین بحث را در مورد تربیت جوانان نیز میتوانیم صادق بدانیم. تنها تمرکز بر فلسفه گذشته کافی نیست و معتقدم اگر با روح فلسفههای غربی نیز آشنا نشویم، نمیتوانیم ریشههای فلسفی خودمان را بدرستی درک کنیم. جوان امروزی ایران همانقدر محتاج شناخت افکار ابنسینا است که نیازمند شناخت نظرات کانت است. البته شناخت فلسفه سنتی صددرصد لازم است، ولی در هر صورت به تنهایی کافی نیست. در عین حالی که فلسفههای سنتی را یاد میگیریم، باید به آینده تفکر انسان نیز توجه کنیم.
*فلسفه چه سهمی در تربیت جوانان امروز دارد؟
فلسفه ظاهراً کمک عملی ندارد. ولی اگر تعلیمات فلسفی دقیقی در مراکز علمی و مراکز دانشگاهی ما نباشد، غیرمستقیم به تمام رشتههای دیگر نیز صدمه وارد میشود. مسأله فقط فلسفه نیست بلکه مسأله تمام رشتههای علمی و هنری نیز هست. من فلسفه را روح فرهنگ میدانم و معتقدم، با توسل به فلسفه است که تمام رشتهها عمق پیدا میکند، به مسائل فقط به لحاظ کمی نباید نگاه کرد، کیفیت تحصیل و تدریس را نیز باید تضمین کرد. مادامی که ما این کار را نکردهایم کل اصلاحات دیگر نیز رنگ پریده، فریبکار و کاذب خواهند بود.
*شما در این مجموعه مقالهای دارید با عنوان «هویت از نظر فرهنگی و فلسفی» آیا این مقاله به «چیستی هویت ایرانی» پاسخ میدهد؟
همه مقالات این مجموعه یکباره نوشته نشده است و از اینرو میتواند قابل تأمل باشد، چرا که نتیجه تلاشی مستمر و طولانی است؛ اما از این میان دو مقاله را در مقایسه با دیگر مقالات کتاب مهمتر میدانم.
اگر کتاب فلسفی در خواننده تفکر ایجاد نکند، آن کتاب سهمی در فرهنگ نخواهد داشت
نخست مقاله «تأثیر افکار افلاطون در زیباشناسی هنری در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب» است که به نوعی معماری و نقاشی در ایتالیا در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب را به تحلیل میگذارد و تا پیش از این چاپ نشده بود و دیگری مقاله «هویت از نظر فرهنگی و فلسفی» است و در آن بررسی میکنم که «هویت ایرانی ما چیست؟»
البته در این مقاله جواب قطعی به چیستی هویت ایرانی نمیدهم و آن را از سه منظر بررسی میکنم؛ به لحاظ منطقی، روانشناسی و فلسفی (به معنای فرهنگی) اینکه چه چیزی در من هست که به من این اجازه را میدهد تا خود را ایرانی بدانم. اما چون این مقاله قدری سنگین است ممکن است کمتر مورد توجه قرار گیرد.
*سقراط را همواره بهعنوان فیلسوف شفاهی میشناسیم اما در طرح روی جلد این کتاب سقراط در حال نوشتن به تصویر کشیده شده است، هدف از انتخاب این عکس چه بود؟
این طرح روی جلد، قرون وسطایی است و سقراط را شبیه اسقفهای قرون وسطی نشان داده است، شاگرد او یعنی افلاطون پشت سر او قرار گرفته و او نیز همچون طلبههای آنها به تصویر درآمده است. همانطور که اشاره کردید عکس مهم است، چراکه ما هیچگاه نشنیدهایم که سقراط بنویسد چراکه سقراط «فیلسوف شفاهی» است اما اینجا چهره دیگری (چهرهای قرون وسطایی) از او به نمایش درآمده است.
تصویر روی جلد این اثر را من انتخاب نکردهام اما بعد که دیدم احساس کردم که این طرح جلد میتواند به فهم کتاب کمک کند؛ اینکه بزرگان فکری را در هر دورهای به شکل سنتهای حاضر خودشان دیدن. و اینجا سقراط به شکل سنتهای قرون وسطایی به تصویر درآمده است.
*مخاطب کتاب خود را چه گروهی فرض گرفتهاید؟
همه میتوانند مخاطب این کتاب باشند. اما آنچه اهمیت دارد این است که مخاطبان من بیش از هر چیزی باید نسبت به خود صادق باشند. نخوانند که قبول کنند و نخوانند که رد کنند بلکه «بخوانند که فکر کنند». تفکر باید نتیجه کتاب فلسفی باشد. اگر یک کتاب فلسفی در خواننده تفکر ایجاد نکند، آن کتاب سهمی در فرهنگ نخواهد داشت.