در بزرگسالی میتوانیم یاد بگیریم که با کمک الگوها و انگیزهها به مهارت کلامی دست یابیم، اما راهکارهای ایجاد مهارت کلامی بهتر است که به صورت پایه ای شکل بگیرد.
به گزارش عطنا، بهروز بیرشک، روانشناس و استاد دانشگاه علامه طباطبائی در مطلبی که در روزنامه آرمان امروز به چاپ رساند به ریشهیابی مهارت ارتباط کلامی پرداخت که در ادامه با یکدیگر میخوانیم.
یکی از مسائل مهم در زندگی روزمره نحوه ارتباط کلامی است که باید با دیگران داشته باشیم. به طور کلی وقتی راجع به گفتوگو و پیام رسانی سخن میگوییم حداقل دو نفر درگیر آن هستند. یکی فرستنده پیام و دیگری گیرنده پیام است. در این فاصله ممکن است به دلیل اشتباه یا ناکامل بودن پیام و حتی عدم مهارت گیرنده پیام مشکلاتی به وجود آید و به طور کلی در ارتباطات کلامی نقش گوینده یا فرستنده پیام بسیار مهم است، تا جایی که بسیاری از کارشناسان بر این تاکید دارند که مهارت فرد برای فرستادن یا گفتن یک مساله با اهمیت است.
در این راستا جنبههای فرهنگی و شیوههای تربیتی نقش قابل ملاحظه ای دارند. اینکه چقدر امکان داده میشود فردی از زمان کودکی تشویق به صحبت کردن شود مساله مهمی است که در شکل گیری رفتار افراد موثر بوده و نقش دارد، در حالی که در برخی خانوادهها این فرصت به فرزندان کمتر داده شده و گفته میشود که نباید کوچکترها جلوی بزرگترها حرف بزنند و تنها والدین تصمیم گیرنده هستند. البته در حال حاضر شرایط نسبت به سابق متفاوت شده است و والدین چون گذشته فضای گفتوگو را برای فرزندان خود محدود نمیکنند.
کودکان باید از همان ابتدا در خانواده تشویق به حرف زدن شوند و یاد بگیرند که چگونه به حرف دیگران نیز گوش دهند. این موارد مسائل بسیار مهمی است که در سیستم آموزش و پرورش ما مغفول مانده و به آن توجهی نمیشود.
برای مثال درس انشا یکی از دروسی است که جدی گرفته نشده، در حالی که به کمک انشانویسی دانشآموزان یاد میگیرند که چطور بنویسند و چگونه نوشته خود را در کلاس برای دیگران بخوانند.
در واقع شیوه و آموزش سخنوری در همان زمان شکل میگیرد. بنابراین اگر ما در مدارس چنین فرصتی را برای دانشآموزان فراهم کنیم، آنها یاد میگیرند که درست حرف بزنند و احساسات خود را بیان کنند، حتی در مقابل نظرات موافق و مخالف میتوانند بهترین واکنش را از خود نشان دهند. از این رو ضروری است که مهارت ارتباط کلامی به دانشآموزان آموزش داده شود.
در بزرگسالی میتوانیم یاد بگیریم که با کمک الگوها و انگیزهها به مهارت کلامی دست یابیم، اما راهکارهای ایجاد مهارت کلامی بهتر است که به صورت پایه ای شکل بگیرد، یعنی از دوران کودکی باید مربیان و محیطهای مهدکودک تحولی به وجود آورند که کودکان یاد بگیرند چگونه و کجا حرف بزنند و در موقع حرف زدن دیگران نیز حرف خود را متوقف کرده و تنها گوش بسپارند.
تمامی این موارد نیاز به تمرین دارد که باید به کودکان آموزش داده شود. از سوی دیگر، با انجام این تمرینات در مرحله پیش دبستانی و دبستانی کودکان میزان صحبت کردن خود را بیشتر کرده و احساسات خود را بیان میکنند. در مدارس معلمان نباید تنها متکلموحده باشند. باید از دانشآموزان نظر بخواهند و آنها را در تدریس مشارکت دهند.
برای مثال از دانشآموزان خواسته شود که کنفرانس در کلاس برگزار کنند و بقیه دانشآموزان نیز باید یاد بگیرند که نباید همکلاسیهای خود را مسخره کنند، چون ممکن است برخی از آنها در حین صحبت کردن دچار استرس و لکنت زبان شوند. از این رو زمینه فراهم میشود که دانشآموزان بیشتر خودشان را بپذیرند و بدانند که میتوانند اظهار نظر کنند، هر چند ممکن است تعدادی نظر آنها را قبول نداشته باشند.
از سوی دیگر، حتما باید به فعالیتهای گروهی نوجوانان و جوانان توجه شود. کسانی که نقش مربی دارند باید در هر زمینه از جمله هنری، ورزشی و... بستر را برای فعالیتهای گروهی فراهم کنند. این در حالی است که باید مربیان افراد توانمندی باشند و بتوانند با هدایت دانشآموزان ارتباطات موثر را به وجود آورند تا دانشآموزان نیز جرات ابراز وجود و بیان افکار و عقاید خود را در جمع به دست آورند.
افزایش ارتباط کلامی با رسانهها
رسانهها را نباید نادیده گرفت. نقش آنها بسیار موثر است، چرا که افراد از طریق رسانهها آن چیزی را که مهم و لازم است از الگوها یاد میگیرند و به عبارتی در ارتباط با دیگران سعی میکنند موقعیت مشابه ایجاد کنند. رسانهها میتوانند با تولید و ارائه برنامههای کاربردی مهارت کلامی را در افراد ایجاد کنند تا به این طریق ضعفهای ارتباطات کلامی به شکل موثر برطرف شود. بنابراین نمیتوان نقش قابل توجه رسانهها را در تقویت ارتباطات کلامی نادیده گرفت.
وقتی افراد در دوران مدرسه آموزشهای لازم را در برقراری ارتباط کلامی نبینند، هنگام تشکیل زندگی مشترک با مشکل رو به رو میشوند. بنابراین باید دختران و پسرانی که قصد تشکیل زندگی دارند به مراکز مشاوره مراجعه کنند تا هم روی شناخت خود کار کرده و هم نقصهایشان را برطرف کنند.
زمانی بحث بهره هوشی مطرح بود، ولی در حال حاضر به هوش هیجانی توجه میشود، چرا که در زندگی بسیار تاثیرگذار است. با وجود این، باید به جوانان فرصت داده شود که زیر نظر خانوادهها بتوانند با هم در ارتباط بوده و شناخت بیشتری از هم پیدا کنند. اکنون مشکلی که وجود دارد این است که بسیاری از جوانان شناختی از هم ندارند و وقتی زیر یک سقف میروند توقع و انتظاراتشان برجسته شده و اختلافاتشان بیشتر میشود.
در واقع برخی زوجها زبان مشترکی ندارند و نمیتوانند پیام درستی را به یکدیگر بدهند، حتی امکان و فرصت اظهارنظر را از یکدیگر میگیرند و نمیگذارند مشارکتی در این زمینه به وجود آید. از این رو به زوجها فشار آمده و منجر میشود که برداشتها و اقدامات ناصحیح صورت گیرد.
تمام این موارد بین زوجها فاصله ایجاد میکند، چرا که همدیگر را درک نمیکنند و ارتباط کلامی مناسبی بین آنها شکل نمیگیرد. بنابراین شاهد طلاق عاطفی در بسیاری از زوجها هستیم که مهارت صحبت با همدیگر را ندارند. در نتیجه ضروری است که جوانان قبل از ازدواج به مراکز مشاوره مراجعه کنند و با کمک مشاوران و روانشناسان مشکلات و نقایص خود را بر طرف کنند.
از سوی دیگر، تمام مراکز دانشگاهی دفاتر مشاوره دارند. نباید تمام آموزشها صرفا به کتاب خواندن معطوف شود. باید فرصتی به وجود آید تا مسائل اجتماعی توسط دانشجویان مطرح شود و با ارائه راهکارهایی ضعفهای ارتباطات کلامی از بین برود تا جوانان در صورت تشکیل زندگی مشترک به مشکل بر نخورند.