۱۴ اسفند ۱۳۹۳ ۱۱:۰۰
کد خبر: ۶۰۶۰
محمدسعید ذکایی در میزگرد آسیب شناسی رفتار جوانان گفت: جوانی پروژه مخاطره آمیزتری شده است. جوان امروز در مسیر دشوارتر و مسیری که کوبیده نشده و راهش هموار نیست، گام برمی دارد.

به گزارش عطنا، فرهنگ عمومی و وظیفه ای که هر فرد نسبت به آن دارد انسان را متوجه رفتار و کنش های بازیگران این حوزه می کند. رفتار جوانان به عنوان کنشگران فعال حوزه عمومی از مسائلی است که در این زمینه واجد اهمیت است. در سالهای اخیر شاهد نوعی بی اخلاقی در سطوح مختلف جامعه و مبدل شدن آن به فرهنگ عمومی در جامعه هستیم. حال سوال این است که آیا این پدیده، پدیده ای جدید است یا اینکه سابقه دارد؟ اساساً چرا ما این را در سطح جامعه و به ویژه جامعه جوانان می بینیم؟ آیا این مسئله یک نوع انحطاط فرهنگی است یا نه؟  آیا جوانان ما به سمت یک نوع لمپنیسم سوق داده می شوند؟ برای پاسخ به این سوالات میزگردی با حضور دو تن از اساتید این حوزه برگزار کردیم و به بررسی این مسائل پرداختیم.

محمود شهابی استادیار جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی است. وی درجه دکتری خود را در سال ۱۳۷۷ از دپارتمان جامعه شناسی دانشگاه اسکس انگلستان دریافت کرد. علایق پژوهشی وی عمدتاً در زمینه نظریه فرهنگی، خرده فرهنگ­ها و سبک­های زندگی جوانان، ارتباطات بین ­فرهنگی، جهانی شدن، ارتباطات جمعی، ورزش، و جنسیت است. تاکنون مقالات زیادی توسط وی در نشریات داخلی و خارجی در حوزه مطالعات جوانان به چاپ رسیده است.

محمد سعید ذکایی دیگر استاد مدعو این میزگرد است که استاد جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی در دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی است. وی دکتری خود را در سال ۱۹۹۹ در دانشگاه شفیلد انگلستان دریافت کرد. کتاب های زیادی از وی در زمینه جوانان و مسائل آنها تا کنون به چاپ رسیده است که به عنوان نمونه می توان به: جوانان و بیگانگی تحصیلی و دانشگاهی، (گردآوری و تدوین) جوان، شهر و زندگی روزمره، درآمدی بر تاریخ فرهنگی بدن در ایران، فراغت، مصرف و جامعه: گفتارهایی انتقادی، (فرهنگ مطالعات جوانان)، جامعه شناسی جوانان ایران معرف اشاره نمود. همچنین تا کنون مقالات بسیاری توسط وی در نشریات داخلی و خارجی در حوزه مطالعات جوانان به چاپ رسیده است.

1606530

بخش اول این میزگرد را به تقل از خبرگزاری مهر منتشر کردیم. در ادامه شما را به مطالعه قسمت دوم مطالب مطرح شده در میزگرد دعوت می کنیم:

*به هرحال کلان شهر همواره فرهنگ خودش را به شهر های کوچک یا پیرامون منتقل یا سرایت می دهد، همانطور که آقای دکتر شهابی هم فرمودند، حدود چند سال پیش در انگلیس این فرهنگ متداول بوده و امروزه ما شاهد آن در تهران  هستیم که جوانان به نوعی آن را به کار می برند. آیا این احتمال وجود دارد که این فرهنگ به شهرهای کوچک هم سرایت کند و دیگر اینکه آیا این گونه رفتارها را نمی توان یک انحطاط فرهنگی نامید؟

ذکایی: طبیعتاً شهرها، کانون تراکم لایه های فرهنگی، نمادین، فرهنگی، خرده فرهنگی و ضد فرهنگی هستند. همچنین به واسطه جمعیت و گستره جغرافیایی، به واسطه پویایی، حرکت، تماس، مجاورت مجازی و غیر مجازی با مرزهای خارجی و به خاطر انباشته شدن و متراکم شدن همه آنچه دستاورد تمدنی و فرهنگی نسل های تمدن شناخته می شود، این انتظار معقول و منطقی است که عصاره اینها را شما در شهر جستجو کنید و از شهر یک روند از مرکز به پیرامون را سراغ داشته باشید.

بله در سطوحی اینگونه است. آنجا که همکارم اشاره کرد، آنجا که با مدها سر وکار دارید، با سبکها و مدهای زودگذر و دیرگذر و سطوح مختلف به اصطلاح هنجارهای رفتاری و زبانی و شکلی سر و کار دارید، گمنامی شهر به شکل گیری آن کمک می کند. در نمایش و باز تولید و پیچیده شدن و کدیابی آن کمک می کند. این می تواند به مرزهای ریزتر جغرافیایی هم منتقل شود، گرچه یاد مان نرود که در جاهایی این انتقال می تواند در واقع به موازات پایین به بالا و از شهرهای به اصطلاح کوچکتر به بالا باشد. البته در موارد خاص و محدود و کمتر همزمان هم شکل می گیرد. یعنی ضرورتاً بدین شکل نیست. به ویژه الان که فرهنگ و زبان و تکنولوژی های دیجیتال، مرزهای جغرافیایی و زمانی را هم کم رنگ کرده اند و از بین برده اند. اما اکنون می خواهم در خصوص آنچه که تا الان اشاره کرده ام، یک جمع بندی داشته باشم و پاسخی به سوال شما بدهم که در مجموع این را نشانه چه بدانیم؟ و آیا باید صحبت از انحطاط کنیم؟ و جایی برای نگرانی هست؟

چیستی، مولفه ها، زمینه ها و نشانه های آن را گفتیم. حال ببینیم از این علائم چه تشخیصی ما می توانیم بدهیم و به چه نسخه ای میتوانیم برسیم. نکته اول این است که وضع امروز جوانان را از تجربه تاریخی آن جدا نکنیم. اگر چه پدیده جوانی مدرن و متأخر است، با این حال حداقل تحولات آن در چهل و یا پنجاه سال اخیر قابل تأمل است. شرایط نسلی امروز جوانان از بسیاری جهات منحصر به فرد و ویژه است با این همه توجه به برخی تداوم ها در تاریخ معاصراهمیت دارد. تجربه نسلی امروز یک شبه شکل نگرفته است و منحصر به این نسل نیست. من به نسل خودم که دهه ۴۰ هستم و به تعبیری نسل انقلاب، شناخته می شود، نسلی که نوجوانی شان آمیخته با تحولات انقلاب اسلامی وجنگ تحمیلی شد، که نگاه می کنم و به تجربه نوجوانی و جوانی خودم در منطقه تقریباً قدیمی از تهران که از تولد در آن زندگی کردم، می بینم که برخی از آن خرده فرهنگ های نامتعارف و گاه ضد اجتماعی را که الان از آنها به عنوان وِیژگی های بارز این نسل یاد می شود، حداقل به همین شدت اگر نگوییم، غلیظ تر و شدیدتر پیش از این هم وجود داشته است.

به فرض مثال در محله هایی که من در آنجا زندگی می کردم، گردهمایی هایی به بهانه ورزش و فوتبال و بازی های دوستانه ای، مانند خیلی از محلات، شکل می گرفت. به وفور استفاده از زبان خرده فرهنگی و نیز زبان بد که به ویژه با ناسزا همراه بود رواج داشت و آن موقع هم کمیاب نبود. آنموقع هم این جور خطاب کردنها و مواجهه ها، حداقل بین طیفی که سرمایه فرهنگی پایین تری داشتند و کنترل و نظارت کمتری در تجربه روابط خانوادگی داشتند رواج داشت. در آن مقطع هم خرده فرهنگ های زبانی و رفتاری همبستگی زیادی با گروه بندی های انتخاب شده برای دوستی و ایجاد شبکه های ارتباطی، سبک های تربیتی و والدینی و البته دسترسی ها و فرصت ها اقتصادی و محله ای داشت. دسته ای که کنترل و نظارت بیشتری برآنها بود، خیلی اجازه نداشتند که تا دیر وقت در کوچه بمانند و معمولاً این زبان را به کار نمی بردند و ویژگی های دیگر و متفاوتی داشتند. البته ترویج این خرده فرهنگ های زبانی ارتباط چندانی با فرهنگ رسانه ای و مثلاً تلویزیونی نداشت و بیشتر بر پایه تعامل جوانان در میدان هایی چون مدرسه، محله و فضاهای عمومی خیابان و پارک ها استوار بود.

1603971

فرهنگ رسانه ای امکان اینکه ارزش بشود و به خرده  فرهنگ های بزرگتری برسد و انتقال و سرایت  کند، یا آنچنانکه جامعه شناسان معاصر امروز صحبت می کنند و از آن به فرهنگ های نو قبیله یاد می کنند، وجود نداشت اما ذات کاربرد منفی زبان را در عین حال در همان زمان هم می بینید. یا بی احترامی به والدین آن موقع هم باز مرسوم و ملموس بود و در خیلی موارد خصوصاً تنبیه فیزیکی، عکس العملی بود از جانب پدر یا مادر به نافرمانی ها و ناسزاگویی ها و یا مشکلات رفتاری که بچه ها داشتند. البته در اینجا هم گاه والدین محرک رفتارهای ضد اجتماعی و پرخاشگرانه به شمار می آمدند. آزارهای فیزیکی، آزار بچه های ضعیف تر، ترساندن و آزارهای جنسی که وجود داشت. در همان دهه ۵۰ و اوایل دهه شصت خشونت و اوباش گری وجود داشت.

من خاطرم هست که وقتی در برخی محلات منازعه و دعوا رخ می داد، گروه بزرگی ممکن بود درگیر شوند. در یک مورد چند ده نفر در یک کامیون خاور به مصاف رقیب می رفتند. فراوانی منازعات در محلات و گاه بین محلات هم قابل توجه بود. حداقل هفته ای یک دعوا را ما می دیدیم. منازعات با توسل به سرمایه های خرده فرهنگی و به ویژه اجتماعی خاص گرایانه رونق زیادی داشت. در یک ماشین جمع می شدند و دسته ای برای حمایت از یکدیگر و تسویه حساب با گروه رقیب به محله ای دیگر می رفتند. اساساً تسویه حساب ها بیشتر به همین شیوه خود گردان، مستقل و مستغنی از نظارت قانون شکل می گرفت.

به هر حال بعد ها خوشبختانه کنترل ها بیشتر شده و اوباش گری و از این جنس رفتارها به حاشیه رفت و پذیرش اش هم کمتر شد. بنابراین خیلی از این چیزهایی که از آن صحبت می کنیم، واقعاً اتفاق های تازه ای نیستند، بلکه باید آنها را در یک پیوستار تاریخی نگاه کرد.

شهابی: الان به جای یک خاور ۸۰ هزار نفر سر مسی می ریزند.

ذکایی: خاور اینجا جایش را به کلیک مجازی داده است. البته در آن زمان خشونت ها اغلب کنترل شده تر بود. اجتماعات غیر مجاز نیز اغلب  در حد فراغت های مخربی چون بساط کردن برای اینکه مواد ارگانیک مخدر مصرف کنند بود که جایش را به مواد پیشرفته تری داده است. در صورتیکه در آنجا ممکن بود، یک مقداری پنهان تر صورت بگیرد. اما الان به صورت عریان تر شده  است. عرض کردم که از این نوع مثال ها زیاد هست، چون فرصت نیست من از آنها گذر می کنم.

بنابراین برای جمع بندی می توان گفت که همیشه اینها را باید دیالکتیکی دید، در واقع چند وجهی و تاریخی دید. همه  این تحولات فرهنگی و خرده فرهنگی را باید فرایندی و البته جهانی دید. وجه جهانی فرهنگ های جوانان هرچه به زمان معاصر نزدیکتر می شویم،  عمیق تر و بیشتر می شود. ناسازه های فرهنگ جوانان را علاوه بر این نباید تنها از پایین به بالا نباید دید، این هم نکته دیگری بود که اشاره شد. گاهی اینها وقتی سیستمیک عمل می کنند، از بالا به پایین هم ممکن است شکل بگیرد. حالا این چه واکنشی مستقیم باشد یا واکنشی غیر مستقیم باشد. اینجا فرصت آن نیست تا جزیی تر مسئله را باز کنم. اما اگر بخواهیم یک معدل بدهیم و پاسخی به سوال شما داده باشیم که دورنمای این تحولات چیست؟ نگران باشیم؟ آیا انحطاطی تجربه شده است یا نه؟ چند جمله ای قابل ذکر است.

آنجایی که وجوه منفی در این کارنامه است، آنجایی که جوانان و نوجوانان ما ممکن است، نمره شان کمتر باشد، افزایش رفتارهای خودتخریبی و خودتخدیری است. از سیگار و افزایش اعتیادها و کاهش سن اعتیاد و گرایش به الکل و البته قلیان. قلیان که خودش یک دغدغه جدی شده است و جزء صحنه اجتماعی زندگی جوانی شده است. اینها چیزی نیست که پنهان باشد وارقام هم در واقع خیلی یکسان برآن صحه می گذارد و اینکه این روند متأسفانه یک روند افزایشی هست. در سطح دیگر نگرانی متوجه بروز ارزشهای جایگزین در مسائل جنسی و خانواده است که نمی توان از آن چشم پوشید.

نمی خواهم لفظ انقلاب جنسی را فعلاً صراحتاً به کار بگیرم. این واژه را درز می گیرم، اما اشاره می کنم به اینکه سست شدن مرزبندی ها و در واقع سست شدن خیلی از ارزش ها می تواند کمی نگران کننده باشد. تغییردر نگاه به دین و ارزش های دینی تحول دیگر است که گرچه به معنای رجعت و حذف این عنصر در زندگی و هویت یابی جوانان ما نیست اما به هر حال اشکال فردی تر و متفاوت تری به خوش گرفته است که این طبیعتاً آثار و دلالت های ویژه خودش را دارد. جایی که پای مصرف به میان می آید، نگرانی ها بیشتر می شود. در این حوزه دغدغه هایی جدی وجود دارد که در کتاب اخیرم در باره مصرف در باره آنها نوشته ام. احساس می کنم که ظرفیت توسعه ای، ظرفیت در واقع اقتصاد اخلاقی جامعه ایرانی، با توجه به نابرابری ها و نابسامانی هایی که حالا در توزیع و تأمین عدالت اقتصادی وجود دارد، این ریخت و پاش ها، اسراف ها و البته بی مبالاتی هایی که در بهره برداری از منابع و ذخایر طبیعی و منابع دیگر هست را بر نمی تابد.

اینجا هم برمی گردیم به همان نکته ای که اشاره شد. بخش زیادی از رفتار جوانان امروز واکنش و تداوم هنجارها و مسیرهایی است که آنها پیش روی خود می بینند. یعنی جوان دارد میراث فرهنگ و فضا و میدانی که خانواده برایش مهیا کرده و بزرگان دارند برایش معنا می کنند، بازنمایی و مصرف و منتقل می کنند. ساده تر بگویم، بچه دارد از خانواده یاد می گیرد. جوان دارد آنچه را که در خانواده اتفاق می افتد تکرار می کند. این هم نوعی از خشونت است. خشونت در عرصه ها و میدان هایی گاهی جولان بیشتری پیدا می کند. بنابراین رفتارهای ضد اجتماعی و خشونت که گاهی در محیط های به ویژه عمومی خودنمایی می کند، می تواند با نظارت و کنترل ترغیب شود و با آن برخورد شود.

1603967

مسئولیت گریزی که پیشتر درباره آن صحبت کردیم، به ویژه در آموزش و انتظارات حرفه ای و شغلی، بی تعهدی و سست شدن اخلاق کار، اسباب نگرانی است و نهایتاً منجر به فردگرایی آسیب شناختی وخود خواهی مفرطی می شود که گاهی به هر حال اختلال هایی را در میدان های اجتماعی ایجاد می کند و حداقل پتانسیل هایی برای آشوبگری ایجاد می کند. موارد فوق از جمله نشانه هایی است که می تواند نمره کمی را در کارنامه جوان و جوانی در مجموع با ساده سازی و حذف پیچیدگی هایی که این قصه دارد و با احتیاط در تعمیم آن بدست دهد. اما سویه های مثبتی هم واقعاً هست. سویه های مثبتی هم که از اول اشاره کردم که وقتی نگاه دیالکتیکی داشته باشید، جوان امروزی ما از یک جهاتی اخلاقی تر است. به عدالت و صداقت اعتقاد دارد. ارزش های معنوی محکمی دارد. اتفاقی که در تجمع فوت مرحوم پاشایی شکل گرفت، یک وجوه عاطفه گرایی را در نسل جوان امروز نشان می دهد.

* واقع گرایی جوان امروزی هم یکی از ویژگی های مثبت آنهاست.

بله! واقع گرایی و فاصله گرفتن از اخلاق استعلایی و اخلاق دست نیافتنی و روی آوردن به اخلاق زمینی و ملموس و تأثیر جستن و جستجو کردن، یا داشتن دغدغه های جدید مشارکتی، یک واقعیت است و برای من جالب است. وقتی که می بینم تعهد زیاد گروهی از این نسل برای فعالیت به نفع محیط زیست، فعالیت های عام المنفعه و حقوق حیوانات و به کرات می بینیم که خودشان را مسئول می دانند تا درختان قطع نشوند، تا زباله ها را به فرض مثال از طبیعت جمع کنند و محیط را پاک کنند و بهانه این حساسیت ها تنها روز طبیعت نیست، خوب این رفتارهای داوطلبانه و دغدغه های محیط زیستی اشکال جدید مشارکت اجتماعی است. اینها واقعاً نوید بخش هستند یا میل پیشرفت که طیف بزرگی از آنها با امکانات محدود دارند نمایش می دهند. در شهرهای کوچک و شهرهای حاشیه ای کشور برای تحصیل و تحرک اجتماعی علیرغم اینکه ما می دانیم، امکان تبدیل سرمایه های فرهنگی و امنیت اقتصادی و سرمایه های شغلی و اقتصادی در دنیا و بالاخص در ایران کم شده است.

جوانان این ریسک را تقبل می کنند. یا حفظ برخی حساسیت های اخلاقی خودشان همانطور که اشاره کردید نه از روی ریا و حفظ ظاهر. در شرایطی جوان امروزی ایرانی دارد زندگی می کند که زندگی کردن بدون مدل راهنما آسان نیست. به بیان دیگر می خواهم بگویم که جوان امروز جوانی سخت کوش تری شده است. جوانی یک پروژه مخاطره آمیز تری شده است. جوان امروز دارد، در مسیر دشوارتری، مسیری که کوبیده نشده و راهش هموار نیست، گام برمی دارد. من اگر بخواهم یک بالانسی بین این داده و ستانده ها داشته باشم، با خوش بینی که حالا کمی از آن را به صورت ذاتی دارم و بخش زیادی از آن هم البته با اتکا به اطلاعات و مطالعات و تجارب زیسته ام، از مواجهه مستمر با این نسل است و تأملات و باز اندیشی هایی که داشته ام. فکر می کنم بعد از یک دوره آزمایش و خطا که شاید هم به یک نسل به درازا بکشد. اما  انتظار بازاندیشی و بازگشتی اخلاقی تر را از جانب این گروه دارم.

تلاش و نگاه این گروه از این نسل، نشان می دهد که می توان برای مثال با فشار کمتر بر محیط زیست و مصرف کمتر هم زندگی خوبی داشت. باید از ارزشهایی که فقط مقایسه و ابزارگرایی و خواسته های مادی را دستمایه یا میدان و شاخص و نشانه ای برای مقایسه قرار بگیرد، فاصله گرفت و به سمت معیارهای استعلایی حرکت کرد.

۲۰ سال پیش آقای اینگلهارت در آن مطالعه ای که تحت عنوان ارزش های جهانی انجام داد از این به تعبیر ارزشهای فرامادی یاد کرده است. من فکر می کنم نشانه های دقیقی از آن هست و انتظار این توسل و چنگ زنی به ارزش های فرامادی بیشتر می شود. آن موقع است که می شود آن تغییر مسیر در روند نسبتاً دل سرد کننده ای که فعلاً شاهدش هستیم و انتظار این را نگاه  متفاوت را از جانب این نسل جدید داشته باشیم.

بنابراین اگر بخواهم توصیه ها و یا تجویزهایی را هم برای اینکه این ارتقاء مسئولیت پذیری ارائه کنم، باز به همان رویکرد چندگانه و چند سطحی که عرض کردم برمی گردم. باید بگویم بخشی از آن سهم خانواده هاست. حداقل در آن دسته ای که باز اندیشی را می توانند پیدا کنند، یا مشکلات را کمتر دارند. جوانان را به سمت یک جوری اجتماعی شدن مجدد سوق دهیم. به اجتماعی شدنی بر پایه احترام به همنوع، احترام به ارزش های ارتباطی اصیلی که طبیعتاً در فرهنگ ما، در تاریخ ما، کدها و مدل های راهنمای زیادی از آن وجود دارد، کمی نزدیک کنند. یا آنجایی که مثلاً به مصرف برمی گردد، یک جور اجتماعی شدن اقتصادی متفاوت را به بچه ها یاد بدهند. چقدر از خانواده های ما واقعاً دغدغه این را دارند که از کودکی به بچه یاد بدهند که پول توی جیبی شان را مدیریت کند؟ بچه ها یاد بگیرند که مسئولانه هزینه کنند، منطق بهتری برای مصرف بیابند، مصرف را از جنبه های نمایشی و تجملی آن به ابعاد واقعی تری هدایت کنند. منطق زندگی خود را یکسره بر پایه ارزش های مادی استوار نکنند. رشد، خلاقیت و اندوختن مهارت های اجتماعی، ارتباطی و انسانی را ارزش نهند.

کار دیگری که باز خانواده ها می توانند کمک کنند اما طبیعتاً به سطوح نهادین و رسمی بیشتر گره می خورد و پیوند می زند، هدایت کردن این نسل به سمت رفتارهای داوطلبانه است. داوطلبی به عنوان یک ارزش، به عنوان یک فرهنگ، به عنوان یک مسیر و یک استراتژی و ابزار. حس استقلال و استغنایی که پیشتر از آن به عنوان کاستی و نیاز جوانی صحبت کردم و یک مهارت و فرصت های بیشتر برای یادگیری به او می دهد. کمک کنیم به اینکه جوانان واقعاً نیازهای خودشان را بشناسند و بدانند. نقاط ضعف و قدرت خودشان را بدانند تا آن وقت بتوانند صادقانه و با صراحت و بیشتر با خودشان مواجه شوند. مسیر آینده میان مدت و دراز مدت خودشان را ترسیم کنند.

یا آنجایی که به نقش رسانه ها برمی گردد البته خوب این یک بحث مفصل و مستقل را طلب می کند. اما تا آنجایی که بخواهیم اشاره کوتاهی داشته باشیم، الگوسازی های رسانه ای، به نظر می رسد، در سال های گذشته با یک نگاه یک طرفه که صرفاً به تحلیل های روانشناختی و فردگرایانه (به معنای توجه به متغیر ها و زمینه های فردی) توجه داشته باشد، باید به آن سمت برود که بتواند الگوهای متنوع و بیشتری را در اختیار جوانان در حوزه های مختلف بگذارد. برای اینکه کمکشان بکند تا اعتماد به نفس کسب کنند. کمک شان کند که سخت کوشی را پیشه کنند و مثلاً رفتار مسئولانه را یاد بگیرند. رسانه ملی در عین حال می تواند در ارتقای سواد رسانه ای کمک کند که با یک رویکرد گزینشی و با یک رویکرد توام با حساسیت بیشتر و دقت بیشتر به مسائل توجه داشته باشد. مثلاً اینکه به شیوه افراطی به رسانه های مجازی و دیجیتال کشیده نشوند. گرچه این نقش را بیشتر خانواده ها و بعد از آن مدرسه دارد. در عین حال رسانه های رسمی هم که خودشان گاهی اوقات این اتهام هم به آن ها وارد است، آنها هم می توانند به آنها توجه کنند.

*جناب دکتر شهابی شما چه راهکارهایی را پیشنهاد می کنید؟

شهابی: من قبل از اینکه به راهکارهای مواجهه با ناسزاگویی بپردازم مایلم در مورد دو سوالی که از دکتر ذکایی پرسیدید، اظهار نظر کنم. یکی در مورد اشاعه رفتار ناسزاگویی از اروپا به تهران و احتمال اشاعه رفتار ناسزاگویی از تهران به سایر شهرهای کشور و دیگری در مورد اینکه بالاخره می توان چنین رفتاری را مصداق انحطاط فرهنگی دانست یا خیر. در مورد سوال اول باید گفت که آنچه که اتفاق افتاده است، یک نوع تغییر شکل فرهنگ ناسزاگویی یا بد زبانی است. سال ها قبل از اینکه استفاده از تلویزیون در ایران رواج یابد مردمان ساکن هر یک از شهرهای کشور الگوهای ناسزاگویی خاص خود را داشتند. حالا با آمدن تلویزیون و شبکه های ماهواره ای دو منبع دیگر برای تولید و اشاعه الگوهای ناسزاگویی در اختیار آنان قرار گرفته است. شکی نیست که آمد و رفت ناسزاها و دشنام های جدید با سرعت بیشتری صورت می گیرد.

1603964

اما اگر از نسل جدید به خاطر استفاده از ناسزاها و دشنام ها دیوسازی کنیم و یک تصویر آرمانی از جوانان نسل های گذشته ارائه دهیم چندان واقع بینانه و مطابق با واقعیات تاریخی عمل نکرده ایم. اصلاً گاهی وقت ها مسیر حرکت نوآوری های فرهنگی از پایین به بالا است. یعنی از شهرستان ها به پایتخت و از طبقات پایین تر جامعه به طبقات بالاتر. البته در بسیاری از موارد نیز مسیر حرکت از بالا به پایین است. می خواهم بگویم که ناسزاگویی پدیده جدیدی نیست و قبل از اینکه مردم ما با تلویزیون و ماهواره و شبکه های مجازی آشنا شوند آن را تجربه کرده اند. آنچه که جدید است وساطت رسانه ها و افزایش سرعت اشاعه یا انتقال آنهاست.

در مورد سوال دوم که آیا رواج ناسزاگویی در جامعه ما نشانه انحطاط فرهنگی است یا خیر؟ نظر من این است که اگر منظور شما از انحطاط فرهنگی رسیدن جامعه ما به مرحله زوال، سقوط و به قهقرا رفتن تمدنی است من نشانه های چنین تحولی را در جامعه کنونی ایرانی نمی بینم. اگر منظورتان منحط شدن فرهنگ و ابتذال آن است، باز هم با شما هم عقیده نیستم. برعکس من معتقدم این اصطلاحات کلی تر از آنند که بتوان وضعیت یا موقعیتی را با اتکای به آنها توضیح داد. اصولاً چنین اصطلاحاتی بسیار سرکوب کننده هستند و کاربرد آنها ممکن است فضای مناسبی را برای تولید انواع هراس های اخلاقی ایجاد کنند. بنابراین من با هر دو تعبیر یعنی هم لمپنیسم و هم انحطاط فرهنگی مشکل دارم و نمی توانم از آنها برای توصیف و تفسیر واقعیت اجتماعی موجود در ایران استفاده کنم.

اما در مورد سوال سوم یعنی راهکارها، من فکر می کنم در خلال آموزش های شهروندی باید به مهارت های ارتباطی هم توجه کرد و ادب و نزاکت و مصادیق آن را باید به نوجوانان و جوانان آموزش داد. سرمایه فرهنگی را باید به نسل جدید با شیوه های مناسب منتقل کرد.

نقش خانه و مدرسه در این زمینه بسیار مهم است. کاراکتر خوب و مناسب را والدین وظیفه دارند به بچه هایشان یاد دهند. احترام به دیگران، مسئولیت پذیری و بسیاری از ارزش های اجتماعی دیگر باید آموزش داده شود. حداقل به بچه ها باید یاد داد که این دشنام گویی ها ممکن است، خطراتی برای خود آنها از جمله درگیری، نزاع، حتی قتل به دنبال داشته باشد. والدین باید هر وقت رفتار و گفتار مناسبی از بچه هایشان دیدند آن را هم پاداش بدهند. مثلاً بگویند که این جمله خیلی خوبی بود، خوشم آمد و یک پاداش مادی برای آن بچه در نظر بگیرند، تا آن رفتار در آینده تکرار شود. در این حد ما می توانیم توصیه کنیم.

بقیه توصیه ها ممکن است زمان بر باشد و به عبور جامعه ما از این مرحله به مرحله دیگری از توسعه یافتگی موکول باشد. بنابراین راه حل های خرد را در همین حد می شود مطرح کرد. اما انتظار نداشته باشید، برای متغیرهای کلان ساختاری، تاریخی، جهانی توصیه عملی خاصی را از من بشنوید. اصلاح امور فرهنگی تدریجی خواهد بود، همچنانکه شکل گیری این پدیده ها تدریجی بوده است. درمان آنها هم تدریجی و در طول زمان رخ خواهد داد و به اقدامات ما در سایر حوزه ها بستگی دارد.

منبع: مهر:‌ گفتگو از خداداد خادم
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* :
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار