«هر وقت برای کودک دهه هشتادیم خاطرات کودکیم را میگویم تنها دو چشم نگران میبینم و سوالاتی بی پایان از چراهایی که خودمان هم هیچ گاه دلیلش را نفهمیدیم. دنیای پیش روی او آنقدر با جهانی که من در آن زیسته ام متفاوت است که برای رسیدن به آن نباید تنها به رگههای موهای سفیدم اکتفا کنم. انگار این سی سال از زندگی ما تجربه یک قرن است که روی دور تند دستگاه دیدهایم.» شاید این حرف مشترک بسیاری از متولدان دهههای پنجاه و شصت شمسی باشد که تغییراتی تا این حد عمیق را در چند دهه عمر تجربه کردهاند. آنها از ممنوعیت پوشیدن جوراب سفید در مدرسه به ساپورتهای رنگارنگ دختران در خیابان رسیدهاند و موهای فشن فرزندانشان آهی است بر چهره رنگ نشده سالهای جوانیشان. تفاوت جهان بینی و سلوک متولدان دهههای پنجاه، شصت، هفتاد و هشتاد همانقدر عمیق است که تغییرات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این دهه ها. از این روست که شاخص هویتی جدیدی در سالهای اخیر برای جامعه ایرانی تعریف شده که مبنای آن دهههای تولد است و ویژگیهای خاص رفتاری متولدان آن.
به گزارش عطنا به نقل از شفقنا، برای شناخت بیشتر این موضوع و بررسی ویژگیهای هر یک از این دههها خبرنگار شفقنا زندگی گفتوگویی با دکتر محمد امین قانعی راد جامعه شناس و داستاد دانشگاه داشته که در ادامه میخوانید:
*آیا متولدان دهه ۶۰ و ۷۰ در ایران آنقدر تفاوت دیدگاه و جهان بینی دارند که سال تولدشان تبدیل به یک شاخصه هویتی در میان آنها شود؟
در بحث دهههای تولد بحث بر سر این است که آیا واقعا به دنیا آمدن در سالهای مشخص و یا دهه مشخصی تجربههای متفاوتی برای فرد ایجاد میکند. تجربیات متفاوت نسلی معمولا در دورههای طولانی در حدود سی سال رخ میدهد. در واقع تحولات دهه به دهه رخ نمیدهد بلکه در دورههای سی ساله اتفاق میافتد. به طور مثال در غرب در اوایل قرن بیستم افراد جامعه درگیر جنگهای جهانی اول و دوم ، قحطی، عدم امنیت، محدودیتها و فشارها، بیکاری و فلاکت بودند. بعد از آن دوره دولت رفاه آغاز شد که افراد جامعه در آن از امکانات رفاهی، سلامت، اشتغال، مصرف و رفاه اجتماعی برخوردار میشدند. این تحولات در فاصلههای بیست تا سی سال اتفاق افتاد بنابراین افراد مختلف که تجربیات نسلی مختلفی داشتند هویت، شخصیت و شیوههای رفتاری متفاوتی در آنها شکل گرفت. در ادامه این روند در غرب بعد از دولت رفاه انفجار اطلاعات رخ میدهد و نسل جدیدی به وجود میآورد که در فضای مجازی حضور دارد و با فناوریهای اطلاعات نزدیکی بیشتری حس میکند. تحول همه این دورهها در غرب حدود بیست تا سی سال به طول انجامیده است. اما در ایران ما در دهه۵۰ و یا ۶۰ فضایی را تجربه میکنیم و متولدان آن دهه تجربیاتی دارند که با تجربیات متولدان دهه ۷۰ و همچنین متولدان دهه ۸۰ کاملا متفاوت میشود.
*این تجربیات چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند که تا این حد افراد متولد هر دهه را از متولدان دهههای دیگر متمایز میکند؟
در دهه ۶۰ ایران در جنگ است و جامعه تا سالهای ۶۷ و ۶۸ با فضایی نظامی و جنگ زده مواجه است. شهرها بمباران و موشک باران میشوند و بچهها با محدودیتهای ناشی از این فضا مواجهند. نوعی فضای ایدئولوژیک بر تلویزیون و رادیو و بر نوع انتقال پیامها حاکم است و برنامههایی که پخش میشود برنامههایی ویژه و متاثر از فضای جنگ زده جامعه است. در مدارس نوع تربیت و آموزش بچهها متفاوت است. انضباط جمعی سختی در مدارس وجود دارد و معلمان اقتدار زیادی دارند. در خانواده نیز والدین اقتدار بیشتری بر بچهها اعمال میکنند. بنابراین فضای خانواده، مدرسه، رسانه و فضای کلی اجتماع در دهه ۶۰ کاملا متفاوت است. اما در دهه ۷۰ زمینههای حاکمیت اصلاحات به وجود میآید. در دوره اصلاحات سیاسی و اداری فضای عمومی کشور و فضای رسانهای باز میشود. اقتدار والدین در خانوادهها و معلمان در مدرسهها کاهش مییابد. بنابراین در دهه ۷۰ فضای خانواده، مدرسه، رسانه و فضای کلی اجتماع با دهه ۶۰ متفاوت و غیر سلسله مراتبی تر است. به بچهها امکان بروز و ظهور بیشتر شخصیتشان داده میشود. بچهها در دهه ۷۰ میتوانند حرفشان را بزنند و صدای آنها شنیده میشود. خانوادهها توجه بیشتری به بچهها میکنند. هم از نظر ابراز محبت و هم از نظر امکانات رفاهی. رفاه عمومی در سطح جامعه افزایش مییابد. با این شرایط به دهه ۸۰ میرسیم که در آن انفجار اطلاعات رخ میدهد. بنابراین میبینیم همان سه دورهای که در غرب با فاصلههای طولانی بیست و سی سال و ظرف حدود یک قرن رخ داده در کشور ما در عرض سه دهه اتفاق میافتد. جنگ در دهه ۶۰، دولت رفاه نسبی در دهه ۷۰ و انفجار اطلاعات در دهه ۸۰. طبیعتا افرادی که در این دههها رشد میکنند و بزرگ میشوند از نظر فکری، سبک زندگی، نگرش و ویژگیهای رفتاری با یکدیگر متفاوت میشوند.
*با این شرایط آیا نمیتوان تصور کرد که این همه تفاوت در عرض سی سال باعث واگرایی شدید در سطح جامعه شده است؟
این میزان سرعت در تغییرات در یک جامعه مسلما باعث ایجاد واگراییهایی در بین افراد آن جامعه میشود. زیرا نسلهای مختلف با جهان بینیهای متفاوت و رفتارهای مختلف در جامعه شکل میگیرد.
*در این صورت آیا این واگرایی به فروپاشی جامعه منجر نمیشود؟
در چنین شرایطی جامعه دچار ناهمگرایی میشود اما لزوما این ناهمگرایی به فروپاشی جامعه نمیانجامد. جامعه میتواند نظم و نسق خود را داشته باشد و این ناهمگرایی هم میتواند باعث شکل گیری نوعی تنوع اجتماعی در جامعه شود که اتفاقا میتواند جنبههای مثبتی هم داشته شد. این ناهمگرایی میتواند زندگی اجتماعی را غنی میکند به جای اینکه باعث چالش و تنش در جامعه شود. اما این موضوع بستگی به این دارد که ظرفیت جامعه برای جمع کردن این تنوع چگونه است. اینکه جامعه بتواند نسلهای مختلف را در کنار یکدیگر قرار دهد و چیزی را برقرار کند که میتوان نام آن را ارتباطات میان نسلی گذاشت. یعنی نسلهای مختلف با یکدیگر ارتباط داشته باشند. همچنین میتوان در این زمینه مفهوم عدالت میان نسلی را مطرح کرد. یعنی میان نسلهای مختلف عدالت در جامعه برقرار شود و اینها با یکدیگر در تعامل و گفتگو باشند و نوعی هم افزایی فرهنگی برای جامعه ایجاد کنند.
*این کار و مدیریت این واگرایی چگونه ممکن است؟ آیا جامعه ایرانی این ظرفیت را دارد که با برقراری ارتباطات میان نسلی باعث شکل گیری عدالت میان نسلی در میان افراد شود؟
این موضوع را باید در دو سطح رسمی و غیر رسمی بررسی کرد. از یک سو در سطح رسمی جمع کردن این ناهمگرایی به برنامههای مسوولان و سیاستگذاران کشور بر میگردد که ما در سیاستهای رسمی ضعف میبینیم. به طور مثال وقتی بچههای دهه ۸۰ بیرون میآیند مانند آنچه در ماجرای تجمع مجتمع کورش با آن مواجه بودیم شاهد نگرانی در بخش رسمی بودیم که با پیشداوریها و نگرانیها با این ماجرا برخورد میکند و با آن همدلی نشان نمیدهد. بخش رسمی حرکت این جوانان را صرفا به مثابه یک تهدید میبیند و نه یک شرایط واقعی در جامعه که بر مبنای آن نسلی شکل گرفته که باید به ویژگیها، حساسیتها و نیازهای این نسل توجه کرد. اما ما بیشتر شاهد نوعی بی توجهی و در عین حال نگرانی هستیم که گویا این نوجوانان و جوانان گویا تنها با این هدف آمدند که جامعه را ویران کنند. در حالی که لزوما چنین نیست. اینها میتوانند نسلی باشند که آوردههای خود را برای جامعه داشته باشند و به رشد، توسعه و ایجاد توازن در جامعه کمک کنند. این بچههای دهه ۸۰ که نسل فناوریهای اطلاعات هستند میتوانند دستاوردی برای جامعه داشته باشند و ارزش افزودهای در جامعه ایجاد کنند که باید از آن استقبال کرد. بنابراین در پارهای از موارد میتوان دید که ظرفیت سیاستی کم است و ظرفیت لازم را برقراری تعامل بین نسلهای مختلف و استفاده از ظرفیتها در مواردی ندارد. این یک نقطه ضعف است و ما باید ظرفیتهای بخش سیاستگذاری را در این زمینه بهبود ببخشیم.
*آیا در بخش غیر رسمی این ظرفیت وجود دارد؟
در سطح غیر رسمی هم برقرار این ارتباطات به هنر و توانایی افراد و اینکه چگونه بتوانند با گروههای اجتماعی مختلف تعامل داشته باشند، باز میگردد. در سطح جامعه میبینیم مردم در گروههای مختلف با هم زندگی میکنند و اگر پای یک عامل بازدارنده بیرونی که اینها را علیه هم تهییج کند در میان نباشد، نسلهای مختلف در کنار هم زندگی میکنند و همدیگر را کمابیش میفهمند. از این رو به نظر میرسد ظرفیت در جامعه به ویژه جامعه شهری بیشتر از بخش سیاستگذاری است.
*اما به نظر میرسد سرخوردگیها و احساس کمبودهایی در میان متولدان دهههای ۵۰ و ۶۰ وجود دارد که باعث شکل گیری نوعی نگاه منفی به متولدان سایر دههها به ویژه دهه ۸۰ شده است که با امکانات بیشتر و در شرایط اجتماعی بهتری رشد میکنند. آیا این سرخوردگیها که ناشی از شرایط اجتماعی آن دوره بوده نمیتواند در شکل گیری تعامل بین نسلی تاثیر منفی داشته باشد؟
بله؛ ممکن است این اتفاق رخ دهد. این سرخوردگی و اینکه متولدان دهه ۵۰ و ۶۰ برخی فرصتها و امکانات زندگی را از دست دادند یا از آنها به جبر زمانه و بنا به شرایط سیاسی گرفته شده است. این موضوع باعث ایجاد واکنشی در آنها میشود که سعی میکنند با فرصتهای موجود جامعه که در اختیار دارند به شیوه انحصارگرایانهای برخورد کنند. به این صورت که تلاش میکنند آن فرصتها را در اختیار خود نگه دارند و دیگران را از دسترسی به آنها محروم کنند. این باعث میشود که نسلهای جوانتر در مقابل شرایطی قرار بگیرند که امکان چرخش دسترسی به منابع وجود ندارد و یک نسل قدیمی تر میخواهد منابع را در اختیار خود بگیرد. زیرا معتقد است در یک دورهای از فرصتهایی محروم شده و حالا اگر فرصتی هست تلاش میکند آن را به شیوهای انحصاری استفاده کند. اگر شغل، ثروت و یا منابعی در دست فرد است سعی میکند آن را در انحصار خود بگیرد و همین انحصارطلبی میتواند باعث ایجاد تنش با نسلهای جوانتر شود.
*چگونه میتوان از این تنشها پیشگیری کرد؟
تنش نسلها را باید در سیاستگذاریهای رسمی مورد توجه قرار داد و برای آن برنامه ریزی کرد. نمیتوان صرفا به ظرفیتهای اخلاقی جامعه در این زمینه بسنده کرد. باید دید چگونه میتوان از نقطه نظر سیاستگذاری تعاملات میان نسلی را افزایش داد. حتی اگر بخواهیم این تعاملات را در بین افراد جامعه افزایش دهیم باز هم سیاستهای رسمی در تعامل میان نسلی کمک کننده است تا جامعه موفقتر عمل کند. افزایش ظرفیتهای اجتماعی از طریق آموزش، رسانهها و یا هنر به شهروندان کمک میکند تا ظرفیتهای خود را افزایش دهند و به آنها یاد میدهد که ظرفیت تعاملات میان نسلی را بهبود ببخشند. البته بخشی از کار هم به ایجاد ضوابط، چارچوبها و مقرراتی نیاز دارد تا به تعاملات میان نسلی شکل دهد و آن را سازماندهی کند و به این ترتیب با غنی تر سازی روابط بین نسلهای مختلف در جامعه، آن را بهبود ببخشد و تلطیف کند.