لیلا نوروزی-عطنا؛ اینجا هر درختی که میبینی مسافر است. مسافری از راه دور که مدتزمانی این زمین خاکی را به اتراق نشسته است. درختانی از شش قاره، شش زیستگاه، شش جهان. از آسیای دور تا جنوب آمریکا. انگار که دانشگاهی پر از آدمهای جورواجور که از نقاط مختلفی کنار هم، در پایتختی غریب، گردهم آمدهباشند. اما برخلاف آدمها، این درختان چه عاشقانه با هم ساختهاند. اینجا نه درختان هیمالیا سردی میکنند نه درختان استوایی اکسیژنشان را از همسایهای دریغ. اینجا مادر طبیعت زندگی میکند. مادر طبیعت؛ مادر همه زیباییها، مهربانیها، پاکیها؛ مادر انسان.
ساعت 12و نیم ظهر است. در محوطه دانشگاه دو ون منتظر هستند. بازدیدی که برای دانشجویان و کارکنان شاهد و ایثارگر تدارک دیده شده است. مکان حرکت دانشگاه است. با وجود اینکه روز پنجشنبه است و دانشگاه تعطیل، اما حضور گرم و پرحرارت دانشجویان و خانوادهها رنگ و شکل خاصی به دانشگاه بخشیده است.
بازدیدکنندگان دانشجویان نو ورودی فرزندان جانباز و ایثارگر در مقاطع مختلف هستند که بناست به باغ گیاهشناسی ملی ایران بروند. در صندلی اول کنار خانم میانسالی که خانواده ایثارگر یکی از دانشجویان است، نشستهام. بدون اینکه کلامی بین ما رد و بدل شود مدام با لبخندهای مهربانش با من و سایرین ارتباط برقرار میکند. بچهها همه با هم مدام در حال صحبت کردن و گپ زدن و برنامه ریختن برای آینده اردوهای دانشگاه هستند و هر از چندگاهی از هم میپرسند «کی میرسیم؟»
بعد از یک ساعت به باغ گیاهشناسی ملی میرسیم و چند دقیقهای در ورودی آن منتظر میمانیم. از فرصت استفاده میکنیم و به تماشای گلها و گلدانهای رنگارنگ سفالی مینشینیم. با راهنما و کارشناس موزه که آقای کریمی نوروزی نام دارد و مردی میانسال، جذاب و قدکوتاه است وارد باغ میشویم. به محض ورود، با بلوطهای هیمالیایی و اروپایی روبرو میشویم؛ بلوطهایی که همیشه سبزند و به صورت یک دیوار سبز دیده میشوند.
کمی جلوتر، به همراه راهنما که صبورانه به سوالهای بچهها پاسخ میدهد، به گیاهان سرو شرقی میرسیم. دیوار پهن و زیبایی که هوای سالم را به اطراف میبخشد در اطراف باغ در رنگها و شکلهای مختلف میبینیم. از لابهلای حرفهای راهنما میشنوم؛ «باغ موزه گیاهشناسی ایران در سال 1347 توسط یک تیم و کادر مجرب و آموزش دیده، بنا گذاشته شد.
مساحت این زمین 147 هکتار است و ارتفاع آن از سطح دریا 1330 متر و دارای آب و هوای نیمهخشک است. طرح آن به نحوی پیشبینی شده که نشاندهنده الگویی از باغهای ایرانی باشد که به چهار بلوار در چهار جهت آن میپیوندد» و میشنوم: «این باغ سههزار گونه از انواع گیاهان و درختچههای بوتهای و... دارد».
هرچه پیشتر میرویم، بیشتر فضا عطرآگین میشود. این بوی گل ارکیده است که راهنما به آن اشاره میکند. نسیم روحافزایی شروع به وزیدن میکند و با طراوت نسیم، حجم بزرگی از طراوت شاخه، برگ و گلبرگ است که شروع به رقصیدن میکند.
راهنما برای ما از اهداف احداث این باغ میگوید که مهمترین آنها، اهداف تحقیقاتی، علمی و پژوهشی برای دانشجویان و علاقهمندان بوده که میتواند منبعی زنده برای آموزشهای آنها باشد. همچنین هدف دیگر آن ایجاد مجموعهای از گیاهان بومی و غیر بومی در فضای باز یا گلخانهای است و نقش مهمی در زمینه تحقیقات علوم گیاهی و باغبانی دارد که آموزش عمومی و آشنا ساختن مردم با اهمیت و تنوع گیاهان را برعهده دارد.
در طول مسیر انواع گوناگون گیاهان و گلها و درختچهها و درختان را میبینیم که نام اکثر آنها را نمیدانیم و راهنما از فرصت کمی که در اختیار داریم استفاده میکند و سعی میکند اسم بعضی از آن ها را به ما بگوید. او با همان حالت جذابش ابتدا اسم لاتین هر گیاهی را که میخواهد معرفی کند میگوید و بعد اسم فارسی آن را بیان میکند.
به گیاهانی میرسیم از خانواده نعناییها و رزماریها که طوسی رنگ و با گلهای آبی و پرچینهای کوتاه هستند و خاصیت دارویی هم دارند.
همزمان که از لایه این همه زیبایی میگذریم، در کناردست کوههایی است. چشممان به ارتفاعهایی میافتد که برای گیاهانی است که منشا آنها هیمالیایی است و در این ارتفاع کاشته میشوند.
با ورود به هر قسمت، ما وارد دنیایی جدید میشویم که ما را پر از بهت و حیرت میکند و تصاویری که باورکردنی نیستند. حالا به قسمت خانواده کاجها رسیدهایم که به آن سدروس مقدس هیمالیا میگویند؛ دارای سوزنها و شاخههای برافراشته و همیشه سبز.
آنچه که بیشتر از همه شگفت انگیز است ترکیب این همه زیبایی گل و گیاه و درخت، با ماسههای رنگی و شنهایی است که زیر پایمان آهنگی متفاوت ایجاد کردهاند. گویی اینجا سمفونی خاص خود را دارد که فقط طبیعت میتواند آن را بنوازد.
آبیاری این باغ با استفاده از چندین چاه عمیق است که آب را پمپاژ میکند و به شبکه میرود و از آنجا بر مبنای نوع گیاه در قسمتهای مختلف آن تقسیم میشود و از انواع آبیاریها همچون قطرهای، بارانی و سیار استفاده میشود.
برای بازدیدکنندگان، این باغ با این همه زیبایی باورکردنی نیست و تمام تلاششان این است که این زیبایی را به ثبت برسانند و مدام در حال عکس گرفتن از گوشه و کنار هستند و راهنما هم انگار میداند باید سعه صدر داشته باشد، مدام میگوید: «بچهها پنج دقیقه فرصت دارین که عکساتونو بگیرین و هوای اینجا را خوب نفس بکشین».
به قسمت بعدی که میرسیم وارد دنیای دیگری میشویم دنیایی با یک ساختار کوهستانی که میتواند نماد البرز هم باشد با گیاهانی شبیه آن منطقه و همراه با آبشارها و جویبارهایی که دلچسب بودن آن را چندین برابر کرده است.
انواع درختچهها و درختهای منطقه البرز را اینجا میبینیم؛ از خانواده بیدها، صنوبرها، نسترنها و سنجدها که این کلکسیون باغ ایرانی را منقش کرده است.
«این باغ فرصتی را فراهم کرده تا هم انواع گیاهان کشورمان را در آن جمعآوری کنیم و هم گیاهان مناطق دیگر دنیا را وارد کشور کنیم و انواع آب و هوا و نوع زیستگاه را داشته باشیم».
درختانی که میوههای پاییزیشان چشمکزنان با آدمی صحبت میکند و از انارهایی که مدام چشم همهمان دنبال آن است و طبق قوانین باغ اجازه نداریم به آن دست بزنیم و بازهم ما هستیم و نمایشگاه ایرانی ترشانارهای جنگلی و درخت لیلکی که از قدیمیترین گیاهان دنیایند با تنه و شاخههایی پر از تیغ؛ اینجا «شمال ایران» است.
ساعت چهار بعد از ظهر شده و بچهها همچنان با اشتیاق در حال دیدن و ثبت کردن و گوش دادناند. فقط کمی از اینکه در باغی به این بزرگی آب خوردن نمیبینند انتقاد دارند و مدام نیاز به آب خوردن را یادآوریمیکنند. هرچند آن نزدیکیها کافیشاپی زیبا است اما جیب ما زشت!
وارد قسمت مرکزی باغ میشویم و گیاهان، درختان و بوتهها که در حجابی از برگ گم شدهاند و ترکیبی از انواع سایهها را به وجود آوردهاند، احساس میکنیم.
خانواده زیتونها و برگ نو را میبینیم. یاسمن سفید به صورت بوتهایشکل محیط اطراف را پر از خود کرده است و راهنما میگوید «اول بهار، پر از گلهای رنگی میشود».
خورشید هر لحظه از عصر دورتر میشود، به قسمت بیدهای آمریکایی و سرو تالاب آمریکایی که سوزنیبرگ هستند که در بهار و تابستان بهشدت سبز و در پاییز قهوهای کامل میشوند میبینیم.
بچهها که جای گل رز و لاله را میان آن همه تنوع بینظیر خالی میبینند از راهنما دلیل نبودنش را میپرسند و راهنما میگوید: ما در فصل بهار میتوانیم لالهها را داشته باشیم و هرگیاهی اینجا ماندنی نیست بلکه بستگی به ارتفاع، سطح و نوع خاک آن دارد. و من میگویم : چه حیف!
باغ هنوز ادامه دارد: رویشگاههای مهم کشوری نظیر جنگلهای خزری، زاگرس، البرز و بیابانهای کشور، رویشگاههای مهم جهان: مانند اروپا و آمریکا و آسیا، قطعات گیاهان داروئی، صنعتی و قطعات آموزشی_نمایشی که شامل باغها، آبشارها و... میشود.
اینجا انتهای ماست. در پایان بازدید بهیادماندنی آخرین درختی که به ما معرفی میشود درخت «سیدالاشجار» است که به گفته راهنما دلیل نامگذاری این درخت آن است که برگهای پنجهای شکل و سبز دارد و خنکای سایهسارش مأمن رهگذران است؛ سیدی که چهارفصل با قبای سبزش استوار ایستاده است.
چه خوب است یک پرش کوتاه به یک مکان متفاوت، جایی در دشت گلها، گیاهان و درختچهها. وقتی قدمزنان به هستی طبیعت میاندیشی، و روحت عطر نسیمی را که در برگها و گلبوتهها و گیاهان لانه کرده است، حس میکند. بهشتی که ما را خوانده بود، حالا تو را میخواند؛ نوشته بودند: «زمان بازدید از باغ گیاهشناسی ملی ایران، روزهای شنبه تا پنجشنبه از ساعت 9 تا 17 است و آدرس آن اتوبان تهران-کرج، خروجی پیکانشهر، بیست متری سرو آزاد، بلوار باغ گیاهشناسی ملی ایران».