«هادی خانیكی» در دوران جنگ، در روزنامه كیهان عضو شورای سردبیری بود؛ روزنامهنگاری در دوران جنگ وضعیت خاصی داشت كه او آن را در مصاحبه پیشرو تشریح كرده است. خانیكی میگوید روزنامهنگاری جنگ حوزهای است كه كمتر به آن پرداخته شده و تجربههایش ثبت نشده است. اوج تلاش برای روزنامهنگاری در زمان جنگ، به سالهای آخر جنگ بازمیگردد كه موشكباران شهری شروع شده بود و روزنامهنگاران تلاش میكردند برای حفظ روحیه اجتماعی، به هر ترتیبی شده روزنامه را منتشر كنند.
هنگامي كه جنگ شروع شد، شما كار رسانهای میكردید؟
نه، من یك سال بعد از شروع جنگ، از زمستان سال ١٣٦٠ به روزنامه كیهان رفتم؛ اما از ابتدای جنگ با نشریات متأثر از فضای همان زمان همكاری میكردم؛ فضایی كه در آن، جنگ به توصیف و تبیین فكری، سیاسی و فرهنگی هم نیاز داشت. جنگ به مسئله اول كشور تبدیل شده بود و ذهن هرکسی را با خود درگیر میكرد و من هم بهصورت پراكنده برای نشریات و ویژهنامهها مطلب مینوشتم.
چه سمتی داشتید؟
عضو شورای سردبیری كیهان بودم.
دیگر اعضا چه كسانی بودند؟
بعد از اینكه نماینده امام در كیهان انتخاب شدند، عملا تغییري ساختاری در مؤسسه كیهان به وجود آمد و دو حوزه معاونت فرهنگی و معاونت اجرائی تشكیل شد. شورای سردبیری ساير نشریات كیهان زیر نظر معاونت فرهنگی كار میكردند و آقای مصطفی رخصفت از حوزه هنری به آنجا آمده بودند. شورای سردبیري روزنامه كیهان هم تغییراتی كرد؛ كسانی كه قبل از رفتن من به شورای سردبیري در آن عضو بودند، آقای شمسالواعظین و عطریانفر بودند و من و آقای رضا تهرانی هم رفتیم و بعد از چند سال هم آقای مسعود غفاری به ما اضافه شدند. سرپرست مؤسسه كیهان هم شهید سیدحسن شاهچراغی، نماینده دامغان در مجلس، بودند كه از نماینده امام در كیهان حكم داشتند و خودشان هم در اسفند سال ١٣٦٤، همراه شهید محلاتی عازم مناطق جنگی بودند كه هواپیمایشان در اهواز هدف قرار گرفت.
روزنامهنگاری در دوران جنگ ایران و عراق چه ویژگیهای متفاوتي در مقايسه با روزنامهنگاری جنگ در دیگر كشورها داشت؟
اساسا باید درباره حوزهای با عنوان روزنامهنگاری جنگ مطالعه كرد، زيرا هم بهلحاظ حرفهای و هم بهلحاظ سیاسی و فرهنگی تجربه منحصربهفرد و خاصی است. ما معمولا در روزنامهنگاری عنوان كلی روزنامهنگاری بحران را داریم كه بیشتر ناظر بر این است كه روزنامهنگاری یا در وجه كلیترش، ارتباطات، برای كنترل و كاهش بحران چه كاري انجام دهد. گويي یك نهاد سرپایی دارید كه باید به او بگویید چطور اطلاعرسانی و توزیع كند، چطور بازخورد داشته باشد و چگونه شهروندان را به كنشگر تبدیل كند؛ اما روزنامهنگاری دوران جنگ تجربههای منحصربهفردی دارد كه متأسفانه كمتر به متون حرفهای و آموزشی و پژوهشی تبدیل شده؛ منظورم از این نوع روزنامهنگاری، كاری رسانهای است كه خودش نیز در بحران قرار میگیرد. به عبارت دیگر، روزنامهنگارانی هستند كه خودشان هم جزء شهدای جنگ میشوند یا اساسا جنگ چه اثری بر سازمان رسانهها، توزیع رسانهها، بر مدیریت رسانهها و نظام دریافت اخبار و انعكاس آنها گذاشت و آیا شرایط جنگی، مطبوعات را در معرض تهدیدهای بیشتر قرار داد یا فرصتهای بیشتر؟ من وقتی كه به گذشته نگاه میكنم، ميانديشم یكی از مهمترین دورههايي كه میشود توانمندی ارتباطی و بالارفتن قدرت روزنامهنگاری را دنبال كرد، مربوط به همان دوران جنگ باشد كه با وجود گذشت دورانی طولانی، میتوانم به بعضی از آنها ارجاعی داشته باشم. روزنامهنگاری را بیشتر باید بهعنوان یك متن در زمینه جنگ و دفاع دید. به عبارت دیگر، اتفاق بزرگتری افتاده بود كه آن پارادایم و چارچوب، اتفاقهای كوچكتر را شكل ميداد و متأثر ميكرد؛ آن پارادایم، جنگ بود و آن متن كوچكتر، روزنامهنگاری و میتوانست پزشكی هم باشد یا دانشگاه یا صنعت. اساسا مقاومت جامعه و كشور در برابر جنگ تحمیلی هم درست مانند همان انگاره بزرگتر كه جنگ بود، اثر خود را بر روزنامهنگاری میگذاشت.
جنگ چه تغییراتی میتوانست در روزنامهنگاری ایران داشته باشد؟ از نظر فنی و حرفهای یا از نظر محتوایی.
بهويژه در اواخر جنگ، هنگامي كه جنگ، به جنگ شهرها و بمباران شهرهای بزرگ از جمله تهران، تبدیل شد خاطرم هست یك روز تصمیم گرفتیم برای انتشار روزنامه، شرایط جنگی را در خود روزنامه اعمال كنیم، آن روز چون روزنامه كیهان در خیابان فردوسی بود و روزنامه اطلاعات هم در همان نزدیكی در ابتدای خیابان خیام، ١٦ موشك به منطقه نزدیك به این دو مؤسسه خورد و هر لحظه امكان داشت روزنامه هدف موشك قرار بگیرد و مسئله این بود كه اگر روزنامه در آن شرایط درنیاید، این اتفاق اهداف دشمن را برآورده میكرد، زيرا هدف از حمله به شهرها، تخریب روحیه و راهانداختن جنگهای روانی و مختلكردن انسجام جامعه بود. تصور كنید در زمانی كه نه اینترنت هست، نه گروههای مجازی و نه موبایل، مهمترین ابزار اطلاعرسانی همین رسانههای جمعی هستند؛ یعنی رادیو و تلویزیون و روزنامههای كیهان و اطلاعات بهعنوان دو روزنامه پرتیراژ و دو روزنامه كوچكتر كه جمهوری اسلامی بود و آزادگان كه بعدها ابرار شد. اواخر جنگ هم البته روزنامه رسالت درآمد. خب، در آن روزهای موشكباران، ما باید فكر میكردیم چه كنیم كه روزنامه حتما منتشر شود. ابتدا برای پایینآوردن میزان آسیبها بهويژه آسیب انسانی، در شورای تحریریه تصمیم گرفتیم هر روز یكسوم كاركنان در دفتر حضور داشته باشد كه اگر اتفاقی افتاد، دوسوم ذخیره باشند. البته همه اعضای شورای سردبیری هر روز بودند و آماده كه در معرض هر حملهای باشند. مسئله دوم این بود كه اگر موشك به مؤسسه كیهان اصابت كرد، چه باید كرد؛ بنابراين دو مكان دیگر را در دوردست با امكانات محدودی كه آن زمان وجود داشت، در نظر گرفتیم. آن زمان ارتباطات جز از طریق تلكس امكانپذیر نبود. ما یك مكان را در جاده دماوند و یك مكان را هم در جاده كرج در نظر گرفتیم و دو تیم هم برای انتشار روزنامه در این مكانها در نظر گرفته شده بود كه همزمان كه مطالب در تحریریه اصلی آماده میشود، مطالب به آن دو تحریریه هم منتقل شود كه اگر دفتر اصلی هدف موشك قرار گرفت، بالاخره جایی باشد كه روزنامه در آن دربیاید، حتي اگر چهار صفحه هم باشد. اصل این بود كه روزنامه باقی بماند. گفتن این نكته هم شاید جالب باشد كه نشان میدهد یكی از ضعفهای كشور ما این است كه بعد از وقوع حادثه ما به فكر حل آن میافتیم؛ تحریریههای روزنامهها غیرمقاومترین ساختمانهایی هستند كه وجود دارد، بهويژه تحریریه روزنامههای بزرگ كه محیط نسبتا بزرگي بود با ظرفیت حدود صد نفر. وقتی شما بهطور طبیعی در تحریریه راه میرفتید، لرزشهای كف را احساس میكردید، حالا تصور كنید اگر در چنین جایی اصابت موشك كه سهل بود، اگر یك پرنده هم پر میزد، در معرض خطر قرار میگرفت. ما فكر كردیم آن تحریریه خیلی جای پرخطری است و یك پاركینگ را در نزدیك مؤسسه تجهیز كردیم و تحریریه اصلی را خالی كردیم و از آن پاركینگ بهعنوان تحریریه استفاده میكردیم. بعد فهمیدیم اینجا خیلی بدتر از آن تحریریه بوده، زيرا نهتنها این پاركینگ هم ایمنی لازم را نداشت، بلكه چون زیرزمین بود، اگر یك موشك به آن میخورد، همه همان زیر خفه میشدند؛ میخواهم بگویم مقاومنبودن ساختمانها در اینجا خودش مسئله بوده است. اینها همه تجربههایی است كه مدون نشده، مهمتر این بود كه عدهاي دنبال این بودند كه روزنامهای را بهلحاظ فیزیكی در شرایط جنگی بهجای یك نقطه در چند نقطه و با امكانات خودشان سروسامان دهند. متأسفانه این نه مدون شد و نه بهعنوان نوعی تجربه روزنامهنگاری در جایی ثبت و ضبط شد كه اگر شرایطی از این دست به وجود آمد، چه برنامهای برای اقدام وجود دارد. از تجربههای دیگری كه از همان ایام جنگ به ياد دارم، این است كه بهدلیل حملات شدیدی كه عمدتا به تهران میشد، بخشي از شهروندان تهرانی شهر را خالی كرده بودند و چون امكانات چندانی هم نداشتند، میرفتند در جادهها، روستاها و ساير شهرها ساكن میشدند. بهلحاظ ابعاد روانی جنگ، این هم چیزی بود كه دشمن میخواست؛ یعنی میخواست جامعه را از مقاومت و جنگ خسته كند؛ اما از طرف دیگر هم با جان مردم كه نمیشد بازی كرد و باید امكاناتی هم برای آنها فراهم ميشد. در این بیامكانی و انتخابهای سریع، ما در خود روزنامه كیهان دست به تحقیقی زدیم در ابعاد كمّی و كیفی درباره اینكه خودِ بیرونرفتن از شهر و وحشت و نگرانی و نبود امنیت و نااستواری مكانهایی كه شهروندان در آن زندگی میكنند، چقدر تلفات داشته و اگر آنها در داخل شهر میماندند چقدر تلفات میدادند. همچنین تحقیق كردیم از نظر روانی و اجتماعی، چه نوع واكنشی در جامعه ترجیح دارد. در این تحقیقات و نشستهایی كه با روانشناسان اجتماعی انجام شد، به این نتیجه رسیدیم كه این اضطرابها و بههمخوردن نظم روانی و اجتماعی كه از ترك شهر حاصل میشود، اثراتش بیشتر از ماندن در شهر است. انتشار این نوع تحقیقات و گزارشها، برای آن موقع خیلی مفید بود.
خبرنگارهایی كه به جنگ میرفتند، آیا خطوربطی به آنها داده میشد كه نگاهی مثبت به جنگ داشته باشند و آن را ارائه كنند یا اینكه با یك آزادی نسبی برمیگشتند و اطلاعرسانی میكردند؟
وقتی گفتم حوزه روزنامهنگاری و ارتباطات جنگ را باید جمع كرد و به ابعاد مختلفش پرداخت و آن را تدوین و ثبتوضبط كرد، براي این است كه در جنگ یك تجربه منحصربهفرد و چندوجهی رخ داد. خبرنگار یا عكاسی كه به جنگ میرفت، در واقع با مجموعهای از پرسشهایی كه هر خبرنگار و عكاسی در زندگیاش روبهرو میشود، در لحظه روبهرو میشد؛ از اخلاق حرفهای و مسئولیتهای اجتماعی تا حقوق شهروندی و درنظرگرفتن حق خوانندگان و حق نهادها و مجموعهای از مسائل اخلاقی، حرفهای، حقوقی، آموزشی، عقیدتی و ملی؛ به همین دلیل هم هست كه یكی از موضوعاتی كه میتوان درباره آن مطالعه كرد، خبرنگاران و عكاسانی است كه به جنگ رفتند و در واقع، بهعنوان خبرنگار و عكاس و گزارشگر باقی نماندند، بلكه در فرایند دفاع جذب شدند؛ در آنجا ماندند و حتی تا سطح فرماندهان برجستهای هم پیش رفتند؛ نمونهاش شهید حسن باقری است كه خبرنگار بود؛ اما به فرماندهي رسيد و فرمانده خیلی برجسته و اثرگذاری هم شد، در اینجا میشود اثر روزنامهنگاربودن را در فرماندهی حسن باقری هم دید؛ او جزء فرماندهانی بود كه لحظهبهلحظه اقدامات خودش را ثبتوضبط میكرد كه یكی از منابع مهم مطالعه جنگ بعد از خودش است و خیلی از فیلمهای مستند و حتی فیلمها و سریالهایی كه ساخته شده، براساس صداهایی است كه از او به یادگار مانده. بخش دیگری از اين افراد هم فقط به این سبب به جنگ نمیرفتند كه در یك موقعیت شغلی ویژه قرار بگیرند و فوقالعادههای بیشتری بگیرند، مانند یك خبرنگار حادثه. به عبارت دیگر، به حكم وظیفه و مسئولیت و باورهای خودشان میرفتند و نوع نگاهشان به جنگ از درون باورها و اعتقاداتشان بود؛ جنگ پدیدهای است با همه زشتیها، وحشتها و خشونتهایی كه در آن است؛ اما روزنامهنگاری كه به جنگ میرود، بههمراه رزمندگان، زشتی، زیبایی، ایثار، فداکاری، آرمانگرایی و امثال اینها را میدید و حس میكرد. به عبارت دیگر، ارزشهای خبریای كه چنین خبرنگارانی كه به جنگ میرفتند در نظر داشتند، با ارزشهای خبری صرفا روزنامهنگاری حرفهای متفاوت بود؛ یعنی شگفتبودن یا عجیببودن صحنههایی را میدید كه آن صحنهها ماندگار میشد. زمینه مسلط در جنگ، نوعی فرهنگ مقاومت و مظلومیت بود و طبیعتا بالابودن سرمایه اجتماعی و میزان اعتماد و همبستگی و نظایر اینها بود كه روزنامهنگاران را به پوششدادن جنگ ترغیب میكرد. در روزنامه كیهان، روزنامهنگاران متفاوت و پیر و جوانی بودند كه از قبل از انقلاب یا بعد از انقلاب در این روزنامه فعالیت میكردند ولی روح حاكم بر آنها و گفتمان مسلط، برخورد مسئولانه با جنگ بود. در این نوع روزنامهنگاری، بیشتر رقابت بر سر انتخاب تیترها و مطالب و گزارشها و نویسندگان و شاعرانی بود كه به نحوی ترغیبكننده فرهنگ مقاومت بود. تیترها و سرمقالهها و گزارشها را كه نگاه كنید، همه بیشتر از اینكه محصول پدیده خردی به نام رسانه باشد، محصول پدیدهای بزرگتر بود. نكته آخر كه در این زمینه مهم است، برمیگردد به مناسبات و روابط نهادی كه وجود داشت؛ هم درون جامعه كوچك مطبوعاتی و رسانهای و هم در یك سطح بزرگتر، بین این نهاد و شبكهها و خود نهاد دولت و حاكمیت نیز این روابط وجود داشت. اگر بخواهم توصیف کنم، این را میتوانم بگویم كه در دو روزنامه بزرگ پرتیراژ كشور، محدودكننده تیراژ در همان ایام فقط و فقط كمبودهای فنی یعنی نبودن كاغذ و نداشتن اعتبار برای خرید كاغذ بود. كیهان زمان جنگ بین ٣٠٠ تا ٤٠٠ هزار نسخه تیراژ داشت كه كمسابقه بود و تیراژی هم بود كه زود تمام میشد و نوعی سهمیهبندی هم برای شهرستانها و استانهای دیگر درباره روزنامه اعمال میشد. وقتی اینقدر استقبال میشد، آن طرفش این است كه خوانده هم میشد و صرفا یك تیراژ صوری نبود كه توزیع شود. این دو روزنامه، روزنامههایی بودند كه در نهایت نزدیكی فكری و حتی از نظر سازمانی نیز به همه نزدیك بودند. روزنامههای كیهان و اطلاعات از نظر تاریخی همیشه رقیب هم بودند اما در دوران جنگ شورای سردبیری آنها بسیار نزدیك بودند. زمانی كه ما در كیهان بودیم، در شورای سردبیری روزنامه اطلاعات آقایان جلال رفیع، عبدالعلی رضایی، سعید پورعزیزی و احمد شیرزاد بودند كه بسیار به هم نزدیك بودیم. نمایندگان امام هم در هر دو روزنامه خیلی با هم دوست بودند. در این روزنامهها رفاقت بر رقابت غلبه داشت. در خبرگزاری شاخصترین چهرهای كه تحریریه خبرگزاری را اداره میكرد، مرحوم احمد بورقانی بود. مسئولیت تنظیم و همسوكردن مطبوعات و رادیو و تلویزیون با جنگ كه در ستاد تبلیغات جنگ انجام میشد هم برعهده آقای بورقانی بود. غیر از اعتمادی كه بین این مجموعه وجود داشت و مدیریتی كه انجام میشد، مهم این بود كه در این همفكریها مرزی بین خبرگزاری و كیهان و اطلاعات و رادیو و تلویزیون وجود نداشت. دولت دوران جنگ هم انصافا در این زمینه نه خودش را از رسانهها جدا میدانست و نه رسانهها خود را از دولت جدا میدیدند. البته اینها مربوط به قبل از این بود كه از نظر سازمانی ادغامی رخ دهد و نخستوزیر رئیس ستاد جنگ شد و وزیر ارشاد رئیس ستاد تبلیغات جنگ. اما حتی قبل از این ادغام نیز، نتیجه این همكاریها باعث اعتماد بین نهادهای رسانهای و نهادهای حاكمیتی شده بود. هر موقع قرار بود عملیاتی انجام شود، به اطلاع ما میرساندند و ما هم تیم خبری را ارسال میكردیم به منطقه عملیاتی و خبرها و گزارشها و عكسهای اختصاصی از مناطق جنگی به روزنامه ارسال میشد. به دلیل همین فهم درست و سیاستگذاری و مدیریت درستی كه وجود داشت، یكی از آزادترین دوران روزنامهنگاری ما را میتوان در روزنامهنگاری دوران جنگ دید. در همین دوران روزنامه كیهان، یكی از بنیادهای گفتوگو و نقد را گذاشته بود كه صفحاتی بود به نام «گذار اندیشه» كه نظرهای انتقادی در آنجا انعكاس پیدا میكرد. حتی در همان دوران، نظر كسانی مثل مرحوم مهندس بازرگان كه از نظر سیاسی در حاشیه قرار گرفته بود، در این صفحات منعكس میشد. این برمیگشت به همپیوندی كه بین نهادهای رسمی و نهادهای عمومی و رسانهای به وجود آمده بود. گاه اشتباهاتی هم رخ میداد در این مطبوعات؛ مثلا در یك مورد، عملیاتی كه نباید اعلام میشد، تیتر روزنامه هم شد ولی به دلیل درك درستی كه در نهادهای دفاعی و جنگی وجود داشت، هیچ اتفاقی برای روزنامه و خبرنگار و سرویس ذیربطش نیفتاد. زمینه نرمافزارانه پشت روزنامهها فراهم بود و روزنامهنگارانی كه در آن دوره قرار گرفتند و تربیت شدند، جزء قویترین روزنامهنگاران ما هستند اگرچه امكانات سختافزارانه تابعی بود از شرایط جنگی؛ وقتی كشور از نظر بودجه در شرایط بحرانی قرار داشت، سهمیه كاغذ هم برای مطبوعات كم بود.
شما به كارهای اختصاصی خبرنگاران از مناطق جنگی اشاره كردید. خبرنگارها معمولا داوطلبانه میرفتند یا مأموریت به آنها میخورد كه میرفتند؟ مسئله كلیتر این است كه به هر حال جنگ ایران هم باوجود همه تفاوتهایی كه با دیگر جنگها داشت، به پروپاگاندا و تبلیغات نیاز داشت؛ ساختار رسمی تبلیغات كه در رأس آن ستاد تبلیغات جنگ بود، چقدر در نشریات غالب بود و مطبوعات چقدر تلاش میكردند آزادی عمل خود را به دست آورند؟
نمیتوان یك حالت مطلق را ارائه كرد اما همانطور كه گفتم، به دلیل دادوستد و تعامل درستی كه بین نهادهای سیاستگذار جنگ و حتی واحدهای جنگی با رسانهها وجود داشت، مشكلات كمتر بود. لوحهای تقدیر كمی نبود كه در همان روزنامه كیهان از اعضای شورای سردبیری گرفته تا عكاسان و خبرنگاران، از خود سپاه نگرفته باشند. به خاطر كاری كه در تبلیغات انجام داده بودند؛ مثلا یادم است وقتی یك راهپیمایی انجام شد، برای بالابردن روحیه مقاومت در جامعه، كه یك راهپیمایی پیاده از جبهه تا جماران بود، این راهپیمایی را سپاه علاقهمند بود كه انجام دهد اما پوشش خبری خیلی خوبی داشت كه از خیلی از افراد نیز تقدیر شد. اما شما ممكن است بپرسید كنترلكننده و دروازهبانهای خبری كجا بودند؟ ممیزیها كجا انجام میگرفت؟ تا جایی كه یادم است، بیشتر از آنكه قرار باشد ما تكتك گزارشهای خبرنگارانی را كه رفته باشند جبهه بخوانیم و چك كنیم، به دلیل همان انتخاب مشتركی كه عملا بر اساس همان باورها و مسئولیتها انجام میگرفت، خود آنها در عمل لحاظ میشد. در مورد رفتن خبرنگاران به مناطق جنگی هم باید بگویم تا جایی كه یادم است بیشتر با انتخاب خودشان میرفتند و كسی را بهزور نمیفرستادند، اما خب، زمینههای رفتن به جبهه بهخصوص در سطوح مختلف جبهه متفاوت و فراوان بود؛ مثلا یك كسی برای مدت كوتاه یك عملیات میرفت و یك كسی مستقر در جبهه میشد. از آن طرف هم، معمولا اخبار ما را سرویس شهرستانهای ما پوشش میدادند به این دلیل كه ستاد اخبار ما نمایندگیهای روزنامه بود در استانهای درگیر جنگ. منتها در سطح امكاناتی كه در همان زمان بود، نوآوریها در نحوه انتقال و انعكاس خبرها و گزارشهای جنگی بسیار مؤثر بود؛ از درگیركردن روانشناسان و جامعهشناسان تا درگیركردن هنرمندان و شعرا. رفع تكلیف نبود؛ مثلا اولینبار در روزنامه كیهان عكسهای آژانسهای خبری خارجی مثل سیپا خریداری شد؛ عكسهایی كه از آنسوی جنگ میآمد و ما آنها را نداشتیم؛ مثلا از اردوگاههای اسرای ایرانی یا سمت جنگ در عراق. اینجا باید یاد كنم از مرحوم كاوه گلستان یا محمد فرنود كه از اولین كسانی بودند كه عكسهای خارجی را آوردند و كیهان هم خرید و از آنها استفاده كرد و خیلی هم از آنها استقبال شد چون مثلا عكسی از اردوگاههای اسرای ایرانی میآمد در روزنامه و خانوادههای آنها كه از سلامت آنها مطلع میشدند. میشود گفت نوعی روزنامهنگاری مشاركتی و كنشگر در عمل به شكل ساده به وجود آمده بود.
منبع: روزنامه شرق