عطنا - بیش از 60 روز از درگذشت مهسا امینی و بروز و ظهور ناآرامیهای اجتماعی در برخی نقاط ایران بدین علت، گذشته است. در طول این مدت شاهد کنشگری در شبکههای اجتماعی توسط هنرمندان و ورزشکاران بودهایم و رسانههای معاند خارج از کشور نیز لحظهای آرام ننشستهاند. در همین راستا عطنا پیرامون نقش رسانه در اتفاقات اخیر گفتگویی با حسام خضری پژوهشگر سلامت و فعال حوزه رسانه داشته است.
چرا در حوزه رسانه به جایگاهی رسیدهایم که بخشی از مردم دیگر روایتهای جمهوری اسلامی از قبیل کشته سازیها را قبول نمیکنند و حتی اگر اسناد و مدارک مانند فیلم و اظهارات والدین کشتهشدگان نیز منتشر کند بازهم به سختی پذیرفته میشود؟
در ابتدا نیاز است که جنگ شناختی را تعریف کنم؛ در گذشته اگر جنگ سختی رخ میداد کشورها از توپ و تانک استفاده میکردند و هزینهها بیشتر در فعالیتهای نظامی بود اما امروزه با رویکرد رسانهای و راهبرد شناختی میتوان یک کشور را از درون دچار چالش کرد، به عنوان مثال کشور آمریکا یا بریتانیا به جای هزینه برای ارتش خود و در ابعاد نظامی، توان خود را در حوزه رسانه میگذارند و بهصورت تخصصی جنگ شناختی با ایران راه میاندازند و میتوان گفت افراد را مبتلا به یک بیماری شناختی میکنند. در این شرایط نیازمند نظر افراد نخبه و متخصص هستیم.
با توجه به شرایطی که امروز رسانههای جهان دارند و تغییر بسیار بزرگی که در حوزه راهبردی رسانه مشاهده میشود، کشورها اگر قرار باشد یک هدفی را دنبال کنند به سراغ جنگهای شناختی میروند، موضوعی که در کشور ما به قدر کافی روی آن کار نشده اما در خیلی از رسانههای فارسیزبان در کشورهای دیگر به این موضوع بهخوبی پرداخته شده است.
رسانههای خارجی یا ایرانی که در خارج فعالیت میکنند از بعد شناختی در طول مدت زمان روی ذهنیت مخاطب کار کردهاند و مخاطب را با تولیداتی که شاید در کشور و رسانههای رسمی ما به نوعی تابو محسوب میشود جذب خود کردهاند. امروز هم در باب خبر در این جنگ شناختی در خیلی از ابعاد مغلوب شدهایم و افراد معترض معتقد هستند رسانه انحصاری و رسمی کشور در رابطه با موضوعات اخیر راست نمیگوید.
امروزه کشور نیازمند افراد خلاق و دانشمندی است که بتوانند جنگهای هیبریدی را تجزیهوتحلیل کنند و علیه آنها بهصورت پدافند عملیاتی را انجام بدهند. مقام معظم رهبری نیز به جنگ هیبریدی اشاره داشتهاند و رسانه رسمی کشور باید از افراد متخصص تأثیرگذار در این حوزه استفاده کند.
چرا برخی از سلبریتیهای ایرانی در تقابل با جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند درحالیکه به عنوان مثال در سوریه علیرغم مدتها جنگ داخلی سلبریتیها این کشور پشت بشار اسد را خالی نکردند؟
اصولاً هنر به دلیل اینکه مردم به آن توجه دارند یک بستر برجستهساز محسوب میشود و سوگیریهای افراد برجستهای که صرفاً فقط مطرح هستند برای مردم مهم است. جامعه نیازمند سواد رسانهای است تا مردم بتواند تشخیص بدهند که یک هنرمند سواد کافی برای سوگیری در ابعاد مختلف حوزههای سیاسی را ندارد.
در ایامی که کشور با چالشهای متعددی مواجه است و مسائلی در ابعاد سیاسی اتفاق افتاده، شاهد سوگیریهای درستی از سوی سلبریتیها نیستیم. در پرورش هنرمندان جای خالی ایدئولوژی بسیار مشهود است، هنرمند باید مدافع ارزشهای انقلاب اسلامی و همچنین مدافع سنتها و عقاید باستانی ایران باشد.
نگاه و گرایش کارگردانها و بازیگران بیشتر به سمت هالیوود و سینمای فرانسه بهعنوان یک شاخص است و معمولا وقتی این دید وجود داشته باشد ایدئولوژی هم تحت تأثیر ابعاد فرهنگی سینمای هالیوود یا فرانسه قرار میگیرد و نمیتوان آن را انکار کرد.
فردی مانند علی کریمی چگونه در این ماجرا بهنوعی تبدیل به صدای معترضین شد که در مواردی دستور به حمایت از آشوبها را میدهد؟ چه سیری طی شده که برای خود چنین جایگاهی قائل شده است؟
کشور ما قهرمان کم ندارد و این موضوع در دوران دفاع مقدس به خوبی مشهود است، طی این سالها قهرمانان زیادی را بهصورت واقعی در جامعه دیدهایم که این افراد جان خود را برای وطن دادهاند و روایتهایی وجود دارد که میتواند الگویی برای جوانان باشد. متأسفانه در مسئله مدیریت فرهنگی و تولیدات هنری نتوانستهایم خیلی موفق عمل کنیم.
ضعف در بستر فرهنگی کمک میکند که علی کریمی و امثال آن که دانشی در حوزه علوم سیاسی یا جامعهشناسی ندارند با اظهار نظرات خود مردم را به سمتی هدایت کنند که باعث ایجاد اغتشاش و درگیری شود.
شبکههای اجتماعی نیز به این موضوعات دامن میزنند بهعنوانمثال اینستاگرام برای اعتبار دادن به فردی که از بعد سیاسی شاخص نیست و آدم صاحبنظری محسوب نمیشود تیک آبی میدهد و مخاطب عام تصور میکند که این تیک آبی دلیلی برای معتبر بودن آن فرد در همه زمینهها است.
برای ساماندهی فضای مجازی و رساندن روایتهای صحیح به مردم و مقابله با انبوه دروغ و فیک نیوز چه باید کرد؟ در این راستا دولت چه نقشی دارد؟
بهگونهای که باید به علوم انسانی در کشور ما پرداخته نشده است، تحصیل کردن در رشتههای علوم انسانی در کشورهای توسعهیافته تقریباً هزینهای دو برابری نسبت به رشتههای مهندسی و پزشکی دارد چون در این کشورها افرادی بر جامعه مدیریت میکنند که در حوزه علوم انسانی تحصیل کردهاند.
در کشورهای توسعهیافته نمیبینید یک پزشک یا مهندس بر مردم مدیریت کند اما در کشور ما بسیاری از مدیران در دسته مهندسان و تحصیل کرده در حوزه پزشکی هستند. این قشر هیچ تئوری در رابطه با زیربنای یک جامعه ندارد. در موضوع ساماندهی فضای مجازی باید افرادی که در این حوزه تحصیل کردهاند و به شکوفایی رسیدهاند سکان هدایت را در دست بگیرند.
در مورد فیک نیوزها نیز ژورنالیستهای کشور و افراد تحصیل کرده در حوزه روزنامهنگاری باید اصول یک خبر واقعی را به مردم آموزش بدهند و سواد رسانه مردم بهخصوص در حوزه روایتها افزایش دهند. در کشور نیاز داریم که بسترهای لازم را به متخصصین در حوزه جامعهشناسی بدهیم، اگر میخواهیم فضای مجازی مدیریت شود باید پلتفرمهای مناسب طراحی کنیم و تولیدکننده باشیم.
وزارت علوم باید فکری به حال جایگاه علوم انسانی در کشور بکند و آن را به ارزش واقعی خود برساند، سکان مدیریتی در حوزههای مختلف که به مردم مربوط میشود را باید به دست متخصصین در حوزه علوم انسانی بسپاریم.
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: