عطنا – سعید آزادمنش عضو هیات علمی گروه آموزش و پرورش دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی در بخش دوم گفتگوی خود با عطنا در مورد سیر تحول نظام آموزش و پرورش، عملکرد مدارس غیرانتفاعی، نحوه صرف بودجه های فرهنگی و آموزشی و تبعات آن برای نوجوانان و جوانان سخن گفت.
وی در مورد تحولات نامطلوب نظام آموزش و پرورش در ایران گفت: «ما شاهد آن هستیم که همواره شعارهایی علیه نظام سرمایه داری، لیبرالیسم و نولیبرالسیم می دهیم اما جالب است این نگرش تا بطن نظام های ما حتی نظام آموزش و پرورش پیش رفته است و تناقض عجیبی است که در شعارها از حقیقتجویی و فضیلت و اهمیت تربیت فی نفسه در اسلام سخن می گوییم و نظامهای سرمایه داری و نو لیبرالیستی را نقد می کنیم اما در عمل می بینیم که نهادهایی مانند آموزش و پرورش یا پزشکی در حال نولیبرال شدن هستند. به این معنا که در تمام زمینه ها اقتصاد است که حرف اول را می زند تا جایی که مدارس و خدمات درمانی نیز برای کاهش هزینه ها به مناقصه گذاشته میشوند یا فروخته می شوند. در فضای تعلیم و تربیت جامعه ی ما متاسفانه شاهد نگاه نولیبرالانه هستیم. یک مدرسه به نام مدرسه مشارکتی و اجاره ای را به مناقصه می گذارند و هر فردی که هزینه کمتری برای اداره مدرسه دریافت کند می تواند متولی آن مدرسه شود. نتیجه این می شود که مسئولی که متولی مدرسه شده از افراد غیر متخصص و کم سواد استفاده می کند تا حقوق کمتری بدهد. این مسئله در شهرستان ها بسیار دیده می شود.»
آزادمنش گفت: « دولت به جای اینکه به دنبال به ارمغان آوردن تعلیم و تربیت مطلوب برای همگان در یک سطح باشد به بهانه کمبود بودجه مدارس را واگذار می کند و در بسیاری از شهرستان ها معلم اصلا حقوق مناسبی ندارد و تنها به خاطر رزومه قبول کرده تا تدریس کند و فرد بی سوادی است. طبیعی است که مدیر برای کم کردن هزینه از آنها دعوت می کند تا بتواند سودی از قرار داد با آموزش و پرورش به دست بیاورد.»
او ادامه داد: « در رابطه با بحث مدارس غیر انتفاعی که باید به آنها مدارس غیر دولتی یا انتفاعی گفت؛ در سال 1367 زمانی که بحث مدارس غیر انتفاعی مطرح شد این مدارس به طور حقیقی غیر انتفاعی بودند و عده ای که سرمایه داشتند با نیت خالصانه قصد کم کردن هزینه های دولت را داشتند و هدفشان کمک به تربیت در مناطق محروم بود. پس قبول کردند هزینه ای پرداخت شود و مدارسی تاسیس شود که غیرانتفاعی باشند. البته نه برای پول بلکه برای تعلیم و تربیت بهتر و این اتفاق به معنای حقیقی در چند سال اول افتاد و خالصانه کار کردند. اما این مدارس غیر انتفاعی که در ابتدا هیچ نفعی برای موسسان نداشتند، امروزه کاملا انتفاعی شدند و مدارسی تاسیس شده که پول های کلانی می گیرند تا افرادی که پول دارند وارد مدارس بهتر شوند و طبیعتا با تلاش کمتر و هزینه مالی بیشتر وارد دانشگاه های خوبی خواهند شد.»
وی اظهار داشت: « در صورتی که نباید از نظر بگذرانیم که فلسفه ی مدرسه غیر انتفاعی در اکثر کشورهای جهان به این شکل است که فرد به خاطر اینکه مدارس دولتی کیفیت مطلوبی ندارند وارد مدرسه غیر انتفاعی نمی شود. اتفاقا مدارس دولتی سطح مطلوب و مناسبی را دارد. اما مدارس غیر انتفاعی محتوای متفاوتی را ارائه می دهند و از طرف دیگر هزینه و کیفیت در این مدارس عجیب و غریب نیست. به فرض فردی که میخواهد کودکش علاوه بر برنامه درسی موجود، موسیقی را یاد بگیرد به سراغ مدرسه غیر انتفاعی موسیقی می رود. این گونه نیست که از ترس کنکور که خود ایجاد کننده اختلاف طبقاتی است در این مدارس ثبت نام شوند. ما فلسفه مدارس غیر انتفاعی را در تاریخ ایرانی و در سطح جهانی اشتباه فهمیده ایم. اگر به متولیان امر چیزی گفته شود، می گویند که بودجه نداریم اما این دلیل نمی شود چرا که باید پول و هزینه را در تعلیم و تربیت صرف کرد»
او همچنین گفت: « نکته دیگر این است که زمانی که ارقام بودجه را بالا و پایین کنیم بودجه های کلانی به تعلیم و تربیت اختصاص پیدا می کند منتهی در سیستم ما موازی کاری زیادی وجود دارد. یعنی سازمان هایی داریم که به اسم تربیت، فرهنگ، ارشاد و مسائلی از این قبیل بودجه های کلانی می گیرند و زمانی که به نظام آموزش و پرورش می رسیم طبیعی است که بودجه کم باشد. اگر همه را به صورت یک مجموعه در نظر بگیریم می تواند تعلیم و تربیت ما را متحول کند. یعنی ما نهادهایی داریم که همه خود را برای تعلیم و تربیت افراد مشروع و محق می دانند و این باعث می شود بودجه در بین سازمان های مختلف خرد شود و موازی کاری اتفاق بیوفتد و در نهایت به آن چیزی برسیم که اتفاق افتاده است. ممکن است متولی توجیه کند که تمام این نهاد ها را نیاز دارم اما اولویت باید با تعلیم و تربیت باشد. اما ما از بیرون می بینیم که در ایران تعلیم و تربیت اولویت نیست و از مدرسه ای که با 40 دانش آموز اداره می شود نباید توقع تعامل مطلوب داشت.»
او گفت: « زمانی که دبیرستان کیفیت مطلوبی ندارد و کنکور را آنقدر خاص کردند که از کتاب های خاصی سوالی می دهند، طبیعی است که شخصی که پول دارد فرزندش را به مدرسه ای ببرد که غیر دولتی است. این عین بی عدالتی است. عدالت آموزشی ایجاب می کند که مدارس دولتی از کیفیت مطلوبی برخوردار باشند و هر دانش آموزی در هرجای ایران با مطالعه کتب درسی بتواند در رقابتی سالم شرکت کند و اگر استحقاق داشت وارد دانشگاه خوب شود. در حالی که امروزه این گونه نیست. بنابراین این گونه به نظر می رسد که متولیان امر این بی عدالتی را میبینند ولی اراده ای برای تغییر شرایط وجود ندارد. در صورتی که نظام تعلیم و تربیت باید بهتر از چیزی که هست باشد اما متاسفانه این اتفاق نمی افتد»
آزادمنش تاکید کرد: «برای ایجاد شرایط بهتر لازم است سیاست گذار و برنامه نویس به واقعیات موجود نظر داشته باشد. زمانی که شما واقعیت را در نظر نمی گیرید و تنها در فضای آرمانگرایانه و ایدئولوژی زده خود گام بر می دارید. طبیعتا هدف گذاری مطلوبی ندارید و دچار فانتزی و تخیل هستید. هدف باید پایی در واقعیت داشته باشد. زمانی که در ایران هنوز کلاسهای چند پایه داریم نمی شود از کلاس هوشمند و فضای شاد و یا همان فضای مجازی برای تمام جامعه ایرانی حرف زد و گویا مسئولی که حرف از چنین رویایی می زند در ایران زندگی نمی کند یا مشکلات جامعه را نمی شناسد. زمانی که در سطوح اولیه هدف نویسی نیازهای فیزیولوژیک، جسمانی و بهداشت را نمی توانیم برطرف کنیم، نمی توان از حیات طیبه به معنای کامل آن سخن گفت. مشکل عمده ای که در سطح هدف گذاری وجود دارد انقطاع پیدا کردن از واقعیت است که یا آن را نمی بینیم یا نمی خواهیم ببینیم؛ از واقعیت اقتصادی و اجتماعی گرفته تا تجهیزات و ساختارها و توانایی معلمان و نشنیدن مخاطب و... که خود را در واقعیت نشان می دهد. پژوهش های زیادی در این زمینه انجام شده که با یک سرچ ساده می توان از آنها استفاده کرد منتهی ارادهای برای دیدن واقعیت موجود وجود ندارد»
او گفت: « پس اگر بودجه ی کافی برای دیدن و روبه رو شدن با واقعیت موجود و اصلاح و ارتقای آن را به سمت آرمانها و اهداف مطلوب موجود در اسناد را ندارید باید اهداف را واقعبینانهتر بیان کرد. کمیت اهداف که نباید جدی باشد، کیفیت و عملی شدن آنها مهم است. ما به مثابه ی معلم، مدرس و سیاسیت گذار باید واقع بین باشیم و ببینیم چه کاری از دست ما بر می آید. اما زمانی که هدف بزرگ غیر قابل دسترسی تعریف می کنیم تبدیل به فانتزی می شود پس به آن نمی رسیم. هدف طوری نوشته می شود که با واقعیت در ارتباط باشد و ما امکان دسترسی به آن را داشته باشیم این اتفاق در ساختار کلان آموزش و پرورش ما رعایت نمی شود. از این رو نتیجه آن میشود که در بسیاری از زمینه ها از جمله عدالت آموزشی به نتیجه مطلوبی نمیرسیم. »
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: