عطنا - سلسله نشستهای مؤسسه اطلاعات با عنوان «کتاب معیار» روز چهارشنبه ۲۷مهرماه در محل نمایشگاه دائمی کتاب اطلاعات آغاز شد.
در این سلسله نشستها، که قرار است به گونه پیوسته در مؤسسه اطلاعات برگزار شود، کتابی تازه و تأثیرگذار با حضور نویسنده و ناقد به بحث و بررسی گذاشته میشود و علاقهمندان و صاحبنظران نیز با حضور در این برنامه پرسشها و نقدهای خود را مطرح میکنند.
نخستین جلسه از این سلسله نشستها به بررسی کتاب «در جهان گفتوگو» اثر استاد محقق برجسته علوم ارتباطات اجتماعی دکتر هادی خانیکی و با حضور آقای مهدی نصیری، روزنامهنگار پیشین و محقق حوزه برگزار شد. دبیری این نشست را سید مسعود رضوی برعهده داشت. گزارشی از صحبت های دکتر خانیکی در این نشست را در ادامه میخوانید:
رضوی: امیدواریم برگزاری چنین نشستهایی در مؤسسه اطلاعات شروع خوبی برای جلساتی بعدی باشد و باب گفتگو باز شود؛ زیرا یکی از مشکلات بزرگ کشور ما این است که بحث جدی درباره مسائل درنگرفته است و اگر درگرفته، برای کسانی که برخی گروهها، افراد یا بخشی از حاکمیت را نقد میکردند، حواشی ایجاد شده است. باید گفتگو کردن را یاد بگیریم و کتاب دکتر خانیکی، یکی از بهترین آثار در این زمینه است. هر دو مهمان امروز ما از پژوهندگان برجسته در حوزه رسانهها هستند.
دکتر خانیکی با نظریات، کتابها و شاگردان زیادی که تربیت کرده، در عرصه فرهنگ ایران شناختهشده است و تأثیر زیادی بر جریانهای سیاسی و فرهنگی کشور داشته است. آقای نصیری هم از برجستهترین عناصر رسانهای کشور است و که مدتی مدیریت مؤسسه کیهان را برعهده داشته است؛ مؤسسهای که تأثیر زیادی بر سیاست و فرهنگ کشور دارد. هر دو مهمان ما، در ابراز نظر، نقد مسائل کشور و اندیشیدن برای یافتن راهکارهایی برای حل مسائل، از افراد بسیار شجاع هستند. عنوان کتاب دکتر خانیکی کفایت میکند تا بدانیم با چه مسأله مهمی روبرو هستیم. گفتگو به شکل جدی در فرهنگ ما، به آن معنا که در فرهنگ غرب دیده میشود، وجود نداشته است. گفتگو در فرهنگ غرب از دیالوگهای افلاطون و با بیان نظریات سقراط شروع میشود که این اولین پرتو مکتوب از گفتگو به معنای نقد، جدل و به رسمیت شناختن طرف مقابل است. در این کتاب، درباره مفهوم گفتگو هم بحث میشود و از آن نظر اهمیت دارد که طبق آن، ما باید «دیگری» را هم به رسمیت بشناسیم، بهویژه در جهان معاصر و در فرهنگ فعلی ما که هنوز کسانی هستند که صدای مخالف را به عنوان «دیگری» و «غیرخودی» میدانند.
خانیکی: من از دهه ۷۰ در دانشگاه بودم و عنوان رساله دکتریام، همین کتاب بود با راهنمایی مرحوم دکتر کاظم معتمدنژاد. در آن زمان در ایران منابع زیادی وجود نداشت و در جهان هم همه ایدهها، انتزاعی و فلسفی بودند. من میخواستم این ایده را روی مسأله ایران سوار کنم و بگویم محور این کتاب گفتگو است که به گفتگوی تمدنها گرایش پیدا میکند. ولی آنجایی که من از اندیشهورزان بزرگ معاصر نظیرهابرماس، گادامر، باختین و راولز درباره گفتگو صحبت میکنم، منظورم گفتگوی تمدنها نیست و گفتگو را با نگاه تاریخی و تطبیقی در ساحتهای مختلف، پدیدهای میدانم که گرچه از جنس سخن و کلام است، ولی وجه ممتازی میان انواع سخن و گفتار دارد. هر گفتاری، گفتگو نیست. دیالوگ، برخلاف مونولوگ، به تنهایی سخن گفتن، طولانی حرف زدن، انحصار در کلام و محدود کردنش به متکلم وحده، نیست. از اینرو، شناخت مبانی و تاریخ دیالوگ، مسأله نخست در گفتگو است. نمیتوان به دیالوگ پرداخت و به یونان نرفت و سقراط و افلاطون را نشناخت. به گفته سقراط، دیالوگ کاری است از جنس کار قابله؛ یعنی سالم به دنیا آوردن کودک. به همین دلیل سقراط میگفت من از شاگردان بیشتر میآموزم تا آنها از من.
گفتگو در عین دیرپایی، مفهومی جدید و «برساخت» انسانی و اجتماعی است. بسیاری از برساختههای اجتماعی را امری از پیشدادهشده نمیتوان قلمداد کرد. در جامعه ما، بهویژه در موقعیتهای غیرگفتگویی مثل الان، گفتگو به یک امر لوکس و نمایشی تبدیل شدهاست ولی اگر برساختهای اجتماعی به سمت گفتگو بروند، گفتگو امری ضروری و حیاتی میشود.
اینکه گفتگو در کجا و توسط چه کسی انجام شود؛ آیا مباحثه است؟ آیا احتجاج است؟ آیا اسکات خصم و مشت محکم زدن بر دهان رقیب است؟ تعبیر من در کتاب این است که گفتگو به نقشآفرین کردن رقیب ربط دارد. گفتگو در برابرِ هم بازی کردن نیست؛ باهم بازی کردن است. گفتگو میتواند فهم رابطه انتقادی بین سنت و مدرنیته، بین قدیم و جدید، جامعه و حکومت، بیننسلها، بین ادیان، بینجنسیتها، بین اقوام و همه اینها را در بر بگیرد و البته آداب و لوازمی دارد.
به گفته مارتینبوبر، گفتگو تبدیل کردن رابطه من و آن، به رابطه من و تو است؛ یعنی به رسمیت شناختن طرف مقابل و در شرایط امروز ایران هم میتوان از گفتگو، به معنای به متن آمدن حرف زد. وقتی کسی با گفتگو به متن میآید، از دو طرف کتک میخورد! جهانتا اطلاع ثانوی، روشی را کارآمدتر از گفتگو نمیشناسد. میان تحولات عینی و ذهنی، نسبتی وجود دارد و کار من در کتاب این است که گفتهام از دهه ۷۰میلادی تحت تأثیر تحولات فناورانه، همسایگی در جهان چندفرهنگی محقق شده و نمیشود از غیرگفتگو حرف زد. من تغییراتگفتمانی را در حوزه توسعه، ذیل سه گفتمان بررسی کردم و از دهه ۷۰ تاکنون پشتسرهم گذاشتم و علتش این است که یک تحول بزرگ فناورانه رخ داده و از سویی به شکافها دامن زده و از سوی دیگر جوامع را متحول کرده و هم خود آن تکنولوژی و هم نسبتش با جامعه، گفتگو را گریزناپذیر کرده است.
پرسش این است که، یک گفتگوی خوب نیازمند چه چیزهایی است؟ من اول در حد یک رساله مسألهمحور وارد بحث تئوریک گفتگو شدم، ولی بعد سعی کردم این رساله را به یکپلتفرم تبدیل کنم. از سال ۷۷ به بعد، بیشتر به جای بحثهای انتزاعی، از تجربههایم حرف میزنم و سعی کردم گفتگو را به یک امر واقعی در حوزههای مختلف تبدیل کنم. از آخرینکارهای مستقل مطبوعاتی من، سردبیری نشریه آیین بود که یکی از شمارههایش درباره این بود که «مسأله ایران چیست؟» و برای آن نشست، ۱۱نفر از سرآمدان حوزههای مختلف دعوت کردیم؛ در حوزه علم دکتر منصوری، در سینما ناصر تقوایی، در فلسفه آقای ملکیان، در اقتصاد دکتر ستاریفر، در سیاست آقای رضا خاتمی، از حوزه آیتالله ایازی، در ادبیات محمود دولتآبادی و…. جالب استکه این۱۱نفر که همه دغدغه ایران را داشتند، برخی برای اولینبار همدیگر را میدیدند و با اسامی همآشنا نبودند. برخی که نظریات انتقادی داشتند، فکر میکردند حزب مشارکت، یک نهاد حاکمیتی است در حالی که اینطور نبود. این تازه میان نخبگان ما است که گفتگو، نه موضوعیت پیدا کرده و نه طریقیت.
یک هنرمند هلندی ترکتبار، در یک ویدئوی کوتاه گفته بود «بیایید توافق کنیم که با من موافق باشید!» این هم قطعا گفتگو نیست. در شرایط پیچیده امروز ایران، دعوتبه گفتگوها عمدتا برای تأیید سیاستهایی استکه اجرا میشوند. پس اگر از گفتگو چنین فهمی دارید که هدف از گفتگو، موافق بودن با من است، گفتگو را نفهمیدهاید. گفتگو، یاد گرفتن مهارت باهم بازی کردن و به رسمیت شناختن تفاوت و تکثر است. بهویژه در جامعه پساشبکهای، ما وارد گفتمانهایی شدیم که جلوههایش را در برآمدن نسلهای جوان میبینیمکه حرفشان این است که میخواهیم زندگی کنیم ولی زندگی ما با شما فرق میکند. حتی فهمشان از مرگ، با فهم ما فرق دارد. به نظر من میشود روی چند نکته توافق کرد که جزو آداب و لوازمگفتگو هستند. در کتاب «اندیشه پیشرفت و تحولات جامعه ایرانی» که به تازگی منتشر کردم، آوردم که مرحوم مجید تهرانی دو سال قبل از انقلاب، تحولات مذهبی جامعه ایران را پیشبینی کرده بود. من در این کتاب، از تغییرات جامعه ایرانی حرف زدم و به این نتیجه رسیدم که ما با انباشت مسائل مواجهیم؛ به این معنا که دست روی یک مسأله اقتصادی میگذارید، میبینید صرفا اقتصادی نیست؛ سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هم است. بر یک مسأله سیاسی دست میگذارید، میبینید زمینهها و پیامدهایش اقتصادی و فرهنگی هستند. من معتقدم در مرحله انباشت مسائل، هیچکسی به تنهایی قادر به حل مسائل در همتنیده نیست. همه باید بپذیرند که درباره ایران و ایرانی بودن، توسعه ایران، آینده ایران، دشواریهای معیشتی و ناکارآمدی شیوههای سیاسی و حکمروایی، گفتگو کنند و آداب آن را بپذیرند.
اولین نیاز و الزام گفتگو این است که گفتگو، یکپدیده مسألهمحور است نه پدیدهای برای پر کردن اوقات فراغت. در گفتگو باید قبول کنیمکه مسأله داریم و راه حلش به ما اعطا نشدهاست. دومین ضرورت گفتگو ایناست که بایدهاضمه خود را نسبت به اندیشههای دیگر بالا ببریم. هر صحبتکردن دو نفرهای، گفتگو نیست؛ از جمله گفتگوی زندانبان با زندانی و گفتگوی بیمار با پزشک.
لازمه دیگر گفتگو این استکه بپذیریم آیا به مسائل پیچیده جامعه، چندساحتی نگاه میکنیم یا تکساحتی؟ مشکل ما ایناست که به مسائل پیچیده، تکساحتی و فقط امنیتی نگاه میکنیم. مسائلی که در آنها، تحول اجتماعی، تحول نسلی، پشتوانه اقتصادی و غیره مهم است. وقتی اینطور باشد گفتگو صورت نمیگیرد. طبیعتا یکی فقط از نگاه امنیتی میبیند و دیگری از بعد اجتماعی. مسأله سوم، زبان است. زبان توصیف و تبیین و تجویز باهم متفاوت هستند. دیدگاههای ما با چه زبانی طرح میشوند؟ آیا زبان ما، زبان پذیرش دیگری است؟
زبان گفتگو، زبان پذیرش و محوریت هم خود و هم دیگری است؛ ولو اینکه آن دیگری یک کودک باشد. تعیین تکلیف کردن و نصیحت کردن، مانع گفتگوست. گفتگویی بودن یا نبودن فرهنگ هم همین است. همچنین گفتگو نیازمند مکان و امکان است. کجا گفتگو کنیم؟ الان میگویند در دانشگاه گفتگو کنیم. کجای دانشگاه و چه کسانی باهمگفتگو کنند وقتی هنوز طرفین بههم شلیک میکنند؟ فقدان مکان و امکان گفتگو، یکی از مسائل جامعه ماست که ما را به سمت فضاهای مجازی سوق داده است. اگر چیزی اضافهبار دارد، بدانید یک جایی وظیفه خودش را درست انجام نداده است. اگر رسانه سیاسی میشود، بدانیم نهاد سیاسی کار خودش را درست انجام نداده است.سیاستورزان، کنشگران، دانشگاهیان، روشنفکران، شهروندان و اهالی فلسفه، کجا میتوانند باهم بنشینند و گفتگو کنند؟
سال ۸۸با آقای خاتمی به مصر سفر کردم و فرصتی دست داد تا مرحوم حسنین هیکل را در باغش ملاقات کنیم. در این جمع مارکسیستها، ناصریها، اخوانیها و… حاضر بودند. برای من جالب بود که بالاخره هیکل مشاور ناصر بود و ناصر حکم اعدام سید قطب را صادرکرده بود. چه شد که این کینه از بین رفته که وقتی مشاور قاتل رهبرشان از آنها دعوت میکند، این دعوت را میپذیرند؟ مسأله دیگر این است که در ایران کجا آدمهای مختلف و متفاوت صحبت میکنند؟ در آن فرصت، رفتم به بازار مصر و دیدم قهوهخانهای با قدمت ۲۰۰ سال هست که در آن روشنفکران باهم صحبت میکردند. آیا در ایران چنین جاهایی داریم؟ ما نمیتوانیم مکانهای فیزیکی واقعی برای گفتگو تعریف کنیم.
مسأله آخر، بحثکینهها، سوءظنها، کلیشهها و پیشفرضها است که در گفتگو باید از آنها عبور کرد. ما پیشفرضها و نیتخوانی را خیلی بزرگ میکنیم، مرز بینتحلیل و توصیف را قاطی میکنیم و این صرفا اختصاص به مسائل سیاسی ندارد، بلکه در خانواده هم هست. زنها و شوهرها به خاطر کلیشهها نمیتوانند گفتگو کنند.
در ساختار سیاسی و اجتماعی ما وضعیتهای غیرگفتگویی خیلی سایه افکندهاند. اگر مسأله ایران را در سه مفهوم خلاصه کنیم، مسأله فرهنگی ما ضعف و ناتوانی در گفتگو است و منظورم از ناتوانی در گفتگو این است که ما هم به مبانی گفتگو وقوف نداریم، هم صاحب تجربه از گفتگوهای موفق نیستیم و هم مهارتهای گفتگو نداریم و این ضعف در گفتگو به ضعف نهادهای مدنی اعم از انجمنهای علمی، صنفی، تشکلها و احزاب رسیده است و ضعف این نهادها، به مشارکتستیزی یا رقابتگریزی سیاسی تبدیل شدهاست. ما باید بتوانیم به شکلهای موفق گفتگو بپردازیم. در یکی از کارهای ارزنده آقای شفیعیکدکنی تحت عنوان «مکاتبات خواجه نصیر طوسی و صدرالدین قونوی»، ایشان میگوید ما در تاریخمان، گفتگوی مکتوب نداریم و دلیل آن سه گونه فقر است که ما داریم: یکی فقر آزادی است؛ زیرا وقتی مینویسی، بازخواست میشوی. دیگری، فقر فردانیت است که به تشخص و حرمت انسان توجه نداری و دیگری فقر اندیشیدن است. ما باید تغییر را بفهمیم و بر اساس تغییر باهم حرف بزنیم.