عطنا - توماس اسپریگنز دانشمند علوم سیاسی در آموزش عالی آمریکا بود و به عنوان رئیس کالج مرکز در دانویل کنتاکی آمریکا تدریس می کرد. از او نظریه ای به یادگار مانده است که به نام نظریه بحران نامگذاری شده است. این نظریه به عنوان یکی از مهم ترین روش های فهم اندیشه سیاسی دارای چهار مرحله می باشد:
1-مشاهده و شناسایی مشکلات
2-علل بحران
3-بازسازی اتوپیا یا همان جامعه آرمانی
4-راه حل
در نوشتار زیر سعی شده است در چارچوب این نظریه با بررسی مختصر چند متفکر سیاسی (روسو- هابز -جان لاک -ماکیاولی) تفکرات و اندیشه های این افراد بررسی گردد.
نیکولو ماکیاولی
در سال 1469 در فلورانس ایتالیا پسری به دنیا آمد که بعدها یکی از بزرگترین فیلسوفان سیاسی جهان گردید. شاهکار او کتاب شهریار است که به خاندان مدیچی تقدیم شد تا مگر مقامی در خور نام ماکیاولی به او اعطاء گردد؛ اما بخت با او یار نبود و ماکیاولی در گوشه ای تنها زیست و در انزوا از دنیا رفت.
در زمانه او ایتالیا هنوز کشور واحد و یکپارچه ای نشده بود و به پنج دولت-شهر به نام های ناپل، میلان، فلورانس، ونیز و واتیکان تقسیم شده بود. این دولت-شهرها در نزاع های دائمی بین یکدیگر به سر می بردند و در برابر تجاوزات خارجی کشورهایی همانند فرانسه، اتریش، اسپانیا و عثمانی بسیار آسیب پذیر بودند.
در جای جای کتاب ماکیاولی به این بحران عدم یکپارچگی و بی نظمی اشاره شده است و ایتالیا را کشوری که دارای هزاران بلا و مصیبت است توصیف نموده است.
ماکیاولی علت این بحران را ابتدا کلیسا می داند که نه تنها توانایی اداره کشور را ندارد، بلکه در برابر کارهای پسندیده نیز سنگ اندازی می کند. او به شهریاران نیز انتقادهای گسترده ای می کند که ارتشی تشکیل داده اند که توسط عده ای مزدور و اجنبی هدایت و تشکیل شده است.
او خواهان یکپارچگی ایتالیا است و رویای امپراتوری رم را در سر می پرورد. رویایی که در سال 1871 جامه عمل پوشید، اما با روی کار آمدن فاشیسم و موسولینی گام در راه پرخطری گذارد که به سوی جنگ جهانی دوم هدایت گردید.
او خواهان شهریاری قدرتمند است که قدرتی نامحدود دارد و با ناپرهیزگاری کارهای کشور را اداره می نماید زیرا ماکیاولی پرهیزگاری را برای حاکم خطرناک می داند و عاقبت شهریار پرهیزگار را ناکامی می داند.
او به شهریار توصیه می کند تا آنجا به عهد خود وفادار باشد که نفعی در آن برای او داشته باشد و با تشکیل ارتش قدرتمند در برابر تجاوزات داخلی و خارجی از کشور دفاع نماید.
او که نگاهی بدبینانه به انسان دارد جهان را سرتاسر جدال و نزاع می بیند و بدست آوردن و حفظ قدرت را ارزشی والا می پندارد.
جان لاک
کشور انگلستان فیلسوفان فراوانی به جهانیان عرضه کرده است که نام جان لاک در این سپهر اندیشه می درخشد. جان لاک در قرن 17 میلادی چشم به جهان گشود و نظاره گر انقلاب باشکوه گردید؛ انقلابی بورژوایی- لیبرالی که از اندیشه های او نشات گرفته بود. او در کتاب «دو رساله درباره حکومت» خواهان مهار قدرت حاکمان بود. برای همین امر نیز قانون مندی را ارج می نهاد و داور مشترک در چارچوب قانون را پیشنهاد می دهد.
او خواهان آزادی در چارچوب قانون است و حرکت در چارچوب آن را پیشنهاد می کند. جان لاک از اصحاب قرارداد اجتماعی است و بیان می کند که افراد از حقوق طبیعی خود صرف نظر کنند و آن را در اختیار اجتماع قرار دهند. او نگاه مثبتی به انسان دارد و همانند ارسطو انسان را حیوان اجتماعی می داند که زندگی خارج از اجتماع برای او غیرقابل تصور است.
ژان ژاک روسو
روسو متفکر قرن 18 میلادی پایه گذار حقوق بشر در یکی از شهرهای سوئیس به دنیا آمد. او انسانی با روح باستانی بود و تاثیرش بر انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 میلادی مشهود است. مردی که به اعتراف خودش دارای تمایلات مازوخیستی بود با نوشتن کتاب قرارداد اجتماعی نورانیتی در آسمان اندیشه تاباند که هنوز بعد قرن ها مشاهده می گردد.
او بحران انسان را در نبود آزادی می داند و در کتاب خود می نگارد که انسان آزاد آفریده شده است اما همه جا در بند است. او معنای آزادی را پیروی از یک اراده عام برای رسیدن به خیر مشترک می داند. روسو بر نهادهای اجتماعی می تازد و می گوید نهادهای اجتماعی بند بر پای انسان نهاده است.
روسو اولین فیلسوفی است که انسان را از منظر آزادی تعریف کرده است. او سرنوشت بشر را آزادی می داند؛ آزادی که تکامل انسان را به ارمغان می آورد.
مالکیت و اختراع ابزار فلزی و انقلاب کشاورزی علل بحران در اندیشه روسو است که سبب گردیده است فرد از خود بیگانه گردد و نزاع بشر در طول تاریخ را به همراه داشته است.
روسو وضع مطلوب انسان را وضع ماقبل قرارداد اجتماعی می داند و می نویسد که انسان مدرن همانند مجسمه ای است که گذر زمان او را فرسوده کرده است.
او نگاهی مثبت به انسان و طبع انسان داشت و بشر را موجودی صلح طلب می دانست که موجودی اجتماعی است اما جامعه امری مصنوعی است که سبب بحران و جدال گشته است.
توماس هابز
توماس جوان در قرن 16 میلادی در انگلستان به دنیا آمد. او نیز شاهد انقلاب بورژوایی-لیبرال مردم انگلیس بود اما او از حقوق پادشاه دفاع کرد و همین امر باعث آسیب های بسیار به او گردید.
او در عصر نبردها و جنگ ها زندگی می کرد. از یک سو جنگ دریایی انگلیس و اسپانیا و از سویی دیگر جنگ های مذهبی در اروپا و جنگ های داخلی در خود انگلستان.
این آشوب ها هابز را به این نتیجه می رساند که تنها قدرتی مافوق جامعه می تواند مشکلات را حل نماید که آن را لویاتان نام نهاد. او نام هیولایی در انجیل را بر دولت می گذارد تا به مردم یادآور گردد که آنان نمی توانند شکل حکومت را تغییر دهند و اتباع حاکم توانایی محکوم کردن حاکم را ندارند.
هابز نیز جزء اصحاب قرارداد اجتماعی است. اما او نگاه مساعدی به انسان ندارد و جهان را سراسر بی عدالتی می داند.
در این نوشتار کوتاه سعی گردید که با نگاهی اجمالی به این متفکرین و اندیشه این بزرگان این مهم را یادآوری کرد که تفکر افراد وابستگی عمیقی به دوران و جامعه ای که در آن زندگی می کنند دارد و به قولی فرزند زمانه خویش هستند.
* دانش آموخته کارشناسی ارشد اندیشه سیاسی در اسلام دانشگاه علامه طباطبائی