عطنا - سقوط کابل بدون کمترین مقاومت باعث تعجب بسیاری از مردم و حتی تحلیل گران شده است. طالبان توانستند بعد از چند ماه جنگ و تصرف شهرها و ایالت های افغانستان، بدون کمترین درگیری وارد کابل شده و اینک حاکم بلامنازع این کشور محسوب شوند. اما چرا چنین اتفاقی افتاد؟
تحلیل های رسمی در ایران همچنان تمایل دارند تمام تقصیرات را متوجه امریکا بدانند، گویی امریکا هر کاری انجام دهد اشتباه است، چه در افغانستان بماند و چه از این کشور خارج شود. البته امریکا بی تقصیر نیست، اما همه علت این ماجرا به امریکا برنمی گردد.
روزی که توافقنامه صلح میان امریکا و طالبان اعلام شد، برخی تحلیل گران آگاه با اشاره به یکی از بندهای توافق عنوان کردند امریکا حاکمیت طالبان بر افغانستان را به رسمیت شناخته است.
بر اساس بند پنجم از بخش دوم این توافق «طالبان متعهد شده بود برای کسانی که تهدیدی برای امنیت ایالات متحده و متحدانش محسوب شوند، ویزا، پاسپورت، مجوز سفر یا سایر اسناد قانونی را برای ورود آنها به افغانستان فراهم نکند.»
از آنجا که صدور ویزا منوط به داشتن حاکمیت در یک کشور است، بنابراین مشخص بود طرفین در این توافق سیطره طالبان بر افغانستان را پذیرفته بودند. اما این موضوع در آن زمان از نگاه خیلی ها مغفول ماند.
قطعا امریکا با ماندن در افغانستان بعد از شکست القاعده و تصمیم برای ملت سازی در این کشور اشتباه کرد، اما اگر از دریچه منافع ملی امریکا به موضوع نگاه کنیم، خروج این کشور از افغانستان کار درستی بود. اگرچه برخی ها به نحوه خروج بی مسئولانه امریکا از افغانستان ایراد می گیرند و آن را نافی حقوق بشر و ... برمی شمارند، اما اگر هدف صرفا منافع ملی باشد، امریکا تصمیم درستی اتخاذ کرد.
اما در پاسخ به سوال ابتدای یادداشت باید گفت بزرگ ترین مقصر در سقوط کابل، رهبران فاسد، قدرت طلب و خودخواه افغانستان بودند که به تنها چیزی که اهمیت نمی دادند منافع، آسایش و رفاه مردم افغانستان بود.
از حامد کرزی تا اشرف غنی و اکثر رهبران و ژنرال های افغان افرادی فاسد، ناکارآمد، منفعت طلب و بی اراده ای بودند که با عملکرد خودخواهانه و اشتباه خود افغانستان را نه تنها به 20 سال پیش بازگرداندند، بلکه احتمالا این کشور را 50 سال از توسعه اقتصادی و فرهنگی عقب انداختند.
برای اکثر رهبران افغانستان در 20 سال گذشته آنچه اهمیت داشت کسب قدرت و پست و مقام و از قِبَل آن نفوذ و پول و رفاه بیشتر برای خودشان بود. کافی است به انتخابات ریاست جمهوری در این کشور به خصوص در دوره های اخیر نگاه کنید که چگونه جنگ قدرت هرگونه ارزش و هنجاری را زیر پا گذاشته بود.
در سال 1398 مردم افغانستان که از اصلاح امور ناامید و دلسرد بودند در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکردند (میزان مشارکت 19 درصد بود در حالی که در نخستین انتخابات ریاست جمهوری در این کشور در سال 1383 میزان مشارکت 70 درصد بود) تا محمد اشرف غنی با تنها 923 هزار رای رئیس جمهور این کشور شود.
از همان روز می شد پیش بینی کرد نه مردم اشرف غنی را رئیس جمهور خود می دانند که از او حمایت کنند و نه اشرف غنی خود را رهبر مردمش می داند که در برابر تجاوز طالبان به کابل مقاومت کند.
اشرف غنی در نخستین اظهارنظر خود بعد از فرار از کابل که به گفته سفارت روسیه در افغانستان همراه با 4 خودرو پر از پول بوده عنوان کرده برای جلوگیری از خونریزی مجبور به ترک افغانستان شده است! با این استدلال اشرف غنی، باید نسبت به تمام رهبران و فرماندهان کشورها در طول تاریخ که برای دفاع از حکومت، میهن و مردم خود تا پای جان در برابر متجاوزان ایستادگی کردند خرده گرفت که چرا دودستی کشور را تقدیم نکرده اند تا خون کسی ریخته نشود!
تجربه افغانستان در 20 سال گذشته نشان داد دموکراسی و ملت سازی با زور و دستور پیاده و اجرا نمی شود. این اشغال نظامی نبود که آلمان و ژاپن را بعد از جنگ جهانی دوم به سمت دموکراسی و حقوق بشر هدایت کرد؛ این فرهنگ مدنی و دموکراتیک بود که با رسوخ در جان و ذهن مردم موجب ایجاد و تحکیم دموکراسی در این دو کشور شد.
مردم افغانستان بعد از 20 سال هنوز با مبانی دموکراسی و دولت مدرن بیگانه هستند چراکه رهبران این کشور هیچ تلاشی برای ساختارسازی، درونی کردن فرهنگ دموکراتیک و گردش نخبگان در این کشور نکرده بودند. آنها صرفا به دنبال منافع خود بودند و امروز ملت بزرگ افغانستان باید شاهد نابودی تمام آمال و آرزوهای خود برای امنیت، رفاه، دموکراسی، حقوق بشر و در دو کلمه «آرامش و آسایش» باشد.
منبع: عصر ایران